پست های مشابه

madaran_sharif

. #قسمت_نهم (قسمت آخر) حدود یک سال از شروع #ایده_پردازی و طراحی گذشت و محصول در #فروش اولیه و نظرسنجی‌ها موفق به نظر می‌رسید!💪🏻 کار خیلی سنگین شده بود!🤯 برای کاهش فشار و افزایش کیفیت کار، هرچی گشتیم نفرات دیگه هم به تیم اضافه کنیم موفق نشدیم؛ افراد کمی حاضرن تن به کار بدون حقوق مشخص و مکفی بدن!🙄 اونم با این شرایط! استارتاپ؟؟ محصول نو؟؟ همه‌ش خرج و خستگی و بلاتکلیفیه.😒 . این مسائل رو باتجربه‌ها بهمون گفته بودن و کم و بیش پیش‌بینی کرده بودم؛ من که برای رسیدن به اهدافم، همیشه به استقبال سختی‌ها می‌رفتم! خصوصا که از دوران دبیرستان (#قسمت_اول) این تلاش و پذیرش سختی‌ها، جهت‌گیری خوبی پیدا کرد.☺️ اما چه چیزی پذیرش این سختی‌ها رو برام سخت کرد؟! باید برگردم ببینم🤔 جناب همسر کلافه به نظر می‌رسه!🙄 تو کار خونه و رسیدگی به همسر و بچه‌ها توجهم رو بیشتر کردم، فشار کارم رو کمتر کردم، ولی...😔 پذیرش این سختی‌ها تا کی و کجا درسته؟ تا جایی که اون دستِ حمایت رو که از سر رضایت روی شونه‌هام بود، همچنان حس کنم... تلاشم بیشتر شد اما... از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می‌فزود... انگار باید بشینم به دور از هیاهوی احساس و #جنگ_عقل_و_دل، دوباره اهداف و اولویت‌هام رو بررسی کنم... . مگه نمی‌خواستی #ارزش_افزوده تولید کنی؟تولید شد؟ بله کاری راه بندازی که کمک به #تولید_داخلی باشه و دست چند نفر رو بگیره، داره به این سمت میره؟ بله تلاشتو کردی مسائل رو برطرف کنی؟ بله شد؟ 😑 مگه اولویتت نشاط و رضایت خانواده‌ات نبود؟😢 بله بله ولی... نه دیگه ولی نیار! دوباره وقت عمل شد! پازل زندگیت رو ببین! با خودت روراست باش! این پازل زیبا اگه حتی یه تیکه‌ش سرجاش نباشه زیبا نیست! . خیلی تصمیم سختی بود، درونم میدون جنگ بود.🤕 بالاخره با توکل بر خدا تونستم تصمیمم رو بگیرم و کار رو واگذار کنم! دو روز، به خاطر تیر و ترکشی که از اون جنگِ درونی نصیبم شده بود، به بی‌خیالی گذشت.😑 . ❗ ادامه را در بخش نظرات بخوانید❗ . #ط_اکبری #هوافضا۹۰ #تجربیات_تخصصی #قسمت_نهم #قسمت_آخر #ارزش_افزوده #فرهنگ_مقاومت

28 دی 1398 16:46:33

0 بازدید

madaran_sharif

. #ن_آقایی (مامان نگار ۱.۵ساله) دوست داشتیم بچه‌مون تو بهترین شرایط به دنیا بیاد.☺️ وقتی از نظر مالی همه‌ی جوره شرایط خوب باشه. البته زیاد می‌شنیدیم که روزیِ بچه رو خدا می‌ده و بچه برکت میاره، ولی ما انگار قلبا باور نداشتیم.😓 و فکر هم می‌کردیم بچه‌مون نباید هیچ سختی‌ای بکشه. ۵ سال گذشت و به لطف خدا یک آپارتمان ۲خوابه و ماشین بهتری خریدیم.😇 تو این زمان مسافرت‌هامونو رفتیم. من که فکر می‌کردم بچه بیاد دیگه هیچ کاری نمی‌تونم و نباید انجام بدم، کلاس‌های مختلف رفتم.😃 خرید می‌کردم. نمازامو مسجد می‌رفتم، و... خلاصه بلاخره زمان رو برای بچه‌دار شدن مناسب دیدیم.😊 اما تا اومدم طعم شیرین بارداری رو بچشم، با احتمال سقط و استراحت مطلق و نهایتا سقط رو به رو شدم.😭 بعد چند ماه دوباره باردار شدم. ظاهراً همه چیز خوب پیش می‌رفت که کرونا اومد! منم که به دلیل مشکلات ناشی از سقط قبل، هرماه باید چک می‌شدم، ترسیدم و ۲ماه دکتر نرفتم.😐 بعد ۲ماه رفتم مطب. دکتر گفت بچه کوچیکه و خون‌رسانی خوب نیست. و حداکثر ۱هفته می‌شه جنین رو نگه داشت.😭 در نهایت سزارین شدم و دخترم ۸ماهه با وزن ۲کیلو به دنیا اومد.💞 ۱هفته تو مراقبت‌های ویژه بود. بعد ۴۰ روز هم دچار کولیک، رفلاکس و حساسیت به لاکتوز و فرآورده‌هاش شد. مجبور به داشتن رژیم غذایی خاص شدم و با وجود ضعف شدید نمی‌شد خیلی چیزا رو بخورم. باورش سخته اما دخترم از ۱۲ظهر تا ۱۲شب یکسره گریه می‌کرد.😞 همیشه لپ‌هاش قرمز بود! تا ما کشف کنیم که حساسیت از چه ماده غذاییه، کلی اذیت میشدیم😔 حالا ۱سال از اون روزهای سخت گذشته و به لطف خدا مشکلات دخترم برطرف شده، ما به این نتیجه رسیدیم که تدبیر کردیم در زمان خاصی بچه‌مون در ناز و نعمت، آسودگی و فراغ بال به دنیا بیاد.😌 ولی طور دیگه‌ای شد... شاید اگه از اول قلبا به خدا اعتماد می‌کردیم و به خودش می‌سپردیم شرایط طور دیگه‌ای می‌شد، خدا بهمون یک درس بزرگ داد: «ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» «ِ و هر کس تقوا پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند...» پ.ن: این درسی بود که من و همسرم با توجه به فضای فکری و نوع نگاه قبلیمون به زندگی گرفتیم و حکمت این سختی‌ها رو اینطور فهمیدیم. #سبک_مادری #توکل #مادران_شریف_ایران_زمین

18 مرداد 1400 15:24:40

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_صنیعی (مامان #فاطمه ۷ساله، #معصومه‌زهرا ۴.۵ساله و #رقیه ۲ساله) #قسمت_چهارم فاطمه حدودا ۱.۵ ساله بود که رسیدم به فاز پایان‌نامه! روزای پایان‌نامه روزای سختی بود. باید چند ساعت پای لپتاپ می‌نشستم؛ ولی تا می‌خواستم روشن کنم، دخترم سر می‌رسید.😁 اینجا هم باز مامانم به کمکم اومدن.😘 مثلاً چند ساعت بچه رو می‌بردن بیرون تا من بتونم به کارم برسم. گاهی هم من می‌ذاشتمش خونه‌ی اون‌ها و چند ساعت می‌رفتم کتابخونه. گاهی شب‌ها هم ناچار می‌شدم بیدار بمونم. خیلی هم برام سخت بود! آخه خواب سرآمد نیازهامه؛😅 ولی واقعا باید این کارو می‌کردم و موفق شدم. یه روز که برای کارهای پایان‌نامه‌م رفته بودم پیش استاد راهنمام، ایشون گفتن چرا دکتری شرکت نمی‌کنی؟ خیلیا از تو سطحشون پایین‌تره، میان و قبول می‌شن و حیفه تو ادامه ندی. با خودم فکر کردم. راستش خودم از وقتی یادم میاد همیشه هدفم این بوده که تا دکترا ادامه بدم. حتی همیشه می‌گفتم من اگه سر کار هم بخوام برم، می‌خوام با دکترا برم. اما بعد بچه‌دار شدن کمی امیدم رو از دست داده بودم... هر چند مادرم هم همیشه مشوق من برای ادامه تحصیل و دکترا خوندن بودن و می‌گفتن هر کمکی از دستشون بیاد انجام می‌دن.😍 با این حرف استادم، انگیزه‌م بیشتر شد و تصمیم گرفتم برای محک زدن خودم هم که شده، کنکور رو بدم. با اینکه هنوز پایان‌نامه‌م رو دفاع نکرده بودم. اون سال در کمال تعجب، تونستم هم آزمون و هم مصاحبه رو قبول بشم؛ درحالیکه چندان هم درس نخونده بودم. بعد قبولی به فکر افتادم که زودتر پایان نامه‌ی ارشدم رو تموم کنم و دفاع کنم؛ ولی نتونستم تا قبل از شروع سال تحصیلی برسونم و در نتیجه نتونستم دکتری ثبت نام کنم.😞 اون روزا خیلی غصه خوردم و گریه می‌کردم.😭 برام ضربه‌س خیلی سنگینی بود که به چه راحتی شرکت کردم و قبول شدم و به چه راحتی از دستش دادم.😢 اما بعد، گفتم خب دیگه اتفاقیه که افتاده. حتماً خیر و مصلحتی توش بوده من خبر ندارم. به هر حال باید بپذیرم.👌🏻 و البته چون قبول شده بودم و نرفته بودم، تا دو سال محروم بودم از آزمون سراسری.😐 گذشت و اون سال از پایان‌نامه‌م دفاع کردم. همون روزا دخترم رو که ۲ ساله شده بود، از شیر گرفتم. از اونجایی که همیشه دوست داشتم فاصله سنی بچه‌ها کم باشه، دومی رو به لطف خدا باردار شدم.😊 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

24 خرداد 1401 16:09:21

2 بازدید

madaran_sharif

. #ف_صنیعی (مامان #فاطمه ۷ساله، #معصومه‌زهرا ۴.۵ساله و #رقیه ۲ساله) #قسمت_هفتم مدت‌ها بود که حفظ قرآن رو شروع می‌کردم و ول می‌کردم؛ شاید از ۱۵ سالگی! دو سه جزء اول قرآن رو صد بار حفظ کردم و فراموش کردم و دوباره از اول.😅 یه مدت کلاس‌های حفظ دانشگاه رو شرکت کردم و تا جزء ۵ ۶ رفتم ولی بازم رها کردم. همین حول و حوش انصراف از فرصت مطالعاتی بود که متوجه شدم از محل کار همسرم، برای خانواده کارکنان کلاس‌های غیرحضوری حفظ می‌ذارن. این رو یه جور توفیق دونستم و رو هوا زدمش!😃 دوست داشتم خودمو ملزم کنم هر روز حداقل یک جزء قرآن بخونم و مرتب قرآن گوش بدم. با اینکه اون موقع در حال نوشتن پایان‌نامه بودم، ولی اعتقاد داشتم با وقت گذاشتن برای قرآن، وقتم برای پایان‌نامه تنگ‌تر نمی‌شه! بلکه برکت پیدا می‌کنه. و اطمینان داشتم اگه حفظ قرآن رو شروع کنم، اتفاقات خوبی به دنبالش می‌افته. و البته که ناگفته نمونه من کلاً پایان‌نامه رو خیلی تفریحی و از روی خاطرجمعی پیش می‌بردم!😁 خیلی بی‌عجله! جوری که صدای همه در اومد.😄 چون واقعا دوست داشتم این دو تا پروژه رو پایاپای پیش ببرم و پایان هر دوتاش رو برای خودم جشن بگیرم.🥳 از اینکه چند تا کار رو با هم بکنم و ذره ذره پیشرفتشونو ببینم لذت می‌بردم. اولین استاد حفظی که داشتم، هفته‌ای یه بار باهام تماس می‌گرفتن. منم گاهی شب قبلش یه نگاهی می‌نداختم، گاهی همون‌قدر هم نه! یک ترم اینجوری گذشت و چیز خاصی بهم اضافه نشد. باید یکی با دمپایی می‌افتاد دنبالم تا پیشرفت کنم.😄 این استاد، بعد یه ترم رفت مرخصی. همون زمان من تو فکر فرزند سوم بودم و تقریباً هم‌زمان با بارداری سوم بود که ترم جدید رو با استاد جدید شروع کردیم. یه استاد جدی و خیلی پیگیر! که هر روز ازم گزارش می‌خواستن. تا اون موقع، من باور کرده بودم که با دو تا بچه، حفظ قرآن کار من نیست و همین‌قدر که یه ارتباط نیم‌بندی با قرآن داشته باشم، کافیه. ولی ایشون خیلی به من انگیزه داد.😍 اول ترم تو گروه مجازی کلاس گفت همه بگید که می‌خواین تا آخر ترم چقدر حفظ کنید. گفتم هفته‌ای دو صفحه (و تو رودربایستی اینو گفتم، اصلش مدنظرم یه صفحه بود و همونم تازه شک داشتم 😁) ایشون جواب داد: ولی من خیلی بیشتر از اینا در توان شما می‌بینم! این جمله رو گفت و منو جوگیر کرد! گفتم واقعا؟ باشه پس هفته‌ای پنج صفحه! از جزء ۵ شروع کردم. محفوظات قبلیم رو تثبیت کردم. ۴ جزء هم حفظ کردم و به لطف خدا، در پایان ۹ ماه بارداری، ۹ جزء حفظ بودم.🙂 اینم رزق فرزند سومم.☺️ #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

28 خرداد 1401 18:20:28

2 بازدید

madaran_sharif

. این روزها آقا پسری داره قد می‌کشه⁦👦🏻⁩ یاد گرفته روی نوک پاهاش بلند بشه و نوک انگشت‌های دستشو برسونه به سینک و اپن! 🙃 . دیشب در یه اقدام خیلی جسورانه لیوان آبش رو که البته شیشه‌ای هم بود برد و گذاشت نزدیک سینک! با فاصله‌ی میلی متری از لبه‌ی کابینت که می‌تونست تو یه حرکت بیفته و تمام... 😱 . فوری بابایی بلند شد که لیوان رو بگیره و من خوشحال شدم که گل پسرم⁦👦🏻⁩ داره کارهای خودشو انجام می‌ده☺️ . با خودم گفتم پسرم چقدر دوست داره کمک کنه ولی نمی‌تونه! . یه لحظه خودمو جای پسر یه ساله‌م گذاشتم، با اون قد و توان و زبان الکن و دنیای کوچیک خودش... چی می‌فهمه از دنیای ما؟ و چیکار می‌تونه بکنه با اون توان و فهم کمش، که می‌خواد کمک ما باشه؟🤔 . شاید از دید ما اگه هیچ کاری نکنه و بشینه یه جا بهترین کمکه!😏 ولی وقتی می‌رم تو نقش پسرم، دوست دارم هر کاری بکنم و فکر هم می‌کنم درسته و کمک کردم!😏 . مثلا؛ ⁦👈🏻⁩وقتی مثل مامان غذاهای تو بشقاب رو انقد هم می‌زنم که می‌ریزه بیرون🍛 👈یا وقتی شعله گاز رو براش کم و زیاد می‌کنم، خاموش می‌شه یا زیاد می‌شه و غذا می‌سوزه🍘 👈یا وقتی مثل بابا پیچ‌گوشتی برمی‌دارم و می‌زنم به اسباب بازیم 🔨 که کار کنه ولی می‌شکنه! و... دوباره که تو نقش خودم قرار می‌گیرم، می‌بینم که ما آدم بزرگا نسبت به بچه‌ها چقد توانمندیم، چقدر می‌فهمیم و اشراف داریم به محیط پیرامونمون، انگار کلا دنیامون متفاوته🙂 . ولی کوچولوهامون یه دید از پائین، کوچیک و محدود دارن و یه فهم خیلی محدودتر نسبت به دنیای پیرامونشون. . به همین نسبت، فهم ما هم کوچیک و محدوده نسبت به حقیقت عالم🤔 و البته در تلاشیم با همین فهم محدود و ناقصمون یه کمکی بکنیم و اثر مثبتی به جا بذاریم😉 . درحالیکه اگه یه کم رشد کنیم و از حقیقت عالم چیزهایی بفهمیم، شاید به این فهم ناقص و این تلاش‌های الانمون بخندیم😁 . (کاش خدا فهم و درک و روحمون رو وسعت و عمق ببخشه تا واقعا مثل آدم بزرگ‌های حقیقی عالم رفتار کنیم😊) . . #ف_قربانی #سبک_مادری #عارفانه‌_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

16 اردیبهشت 1399 17:28:43

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_نهم . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . این روزا بچه‌ها خیلی با هم بازی می‌کنن ولی بحث و دعواهاشون هم سرجاشه.‌ البته دعواهاشون با توجه به این‌که سه تا پسرن، طبیعیه و اصلا بخشی از رشدشون هست.☺️ . توی همین دعواها تجربیات زیادی کسب می‌کنن. . یاد می‌گیرن اصلا از اول چطور رفتار کنن که دعوا پیش نیاد، یا اگه دعوا شد چطور از حق خودشون دفاع کنن یا گاهی بگذرن و ببخشن تا دوباره بتونن با هم بازی کنن. . توی این شرایط کرونا هم، خداروشکر حوصله‌شون هیچ‌وقت سر نمی‌ره و همیشه باهم مشغولن.😌 گاهیم این‌قدر هیجان‌زده می‌شن و صداشون بالا می‌ره که همسایه‌ها شاکی می‌شن و من باید برم عذرخواهی کنم و از دل حاج‌خانوم همسایه پایینی‌مون در بیارم.😉 . یادمه واسه بچه‌ی اولم همیشه فکر می‌کردم چطور سرگرمش کنم و وقتش رو پر کنم، اما الان دیگه خودشون این‌قدر باهم سرگرمن که نیازی نیست من نگران بی‌کاری‌شون باشم. فقط از دور نظارت و مدیریت مادرانه دارم. . بعضی روزا سه‌تایی باهم می‌رن توی پارکینگ دوچرخه‌سواری و لازم نیست منم باهاشون برم. پسر بزرگم مراقبشونه. و منم توی اون زمان کارهام رو انجام می‌دم. یا مثلاً الان توی زمان‌های بیداری‌شون هم می‌تونم بشینم پای لپتاپ و کار کنم و اونا هم مشغول بازی خودشونن. . الان پسر کوچیکم نزدیک سه سالشه و تقریبا مستقل شده. روزایی که دو سه ساعت برای کارهام باید برم بیرون، چون توی تهران کسی رو نداریم، بچه ها رو می‌سپرم به پسر بزرگم و می‌رم و این خیلی خوبه برام.😍 . در نبود من، پسر بزرگم گاهی جارو می‌زنه یا ظرفا رو می‌شوره. بعضی وقتا هم با نظارت دورادور من، سه تایی کیک ‌می‌پزن.😋 . بچه‌ها خداروشکر کارهای اشتراکی رو خوب یادگرفتن و روحیات جمعی دارن. مثلاً پسر کوچیکم می‌ره یه خوراکی میاره می‌گه همه باهم بخوریم، یا وقتی یکی‌شون خواب باشه و چیزی بخوریم، بقیه می‌گن برای اونم بذاریم کنار تا بیدار شد بخوره. در حالی که اگر تنها بودن، شاید این چیزا براشون نهادینه نمی‌شد. . حتی گاهی با خودم می‌گم کاش فاصله‌ی سنی‌شون کم‌تر بود. چون هر چی بزرگ‌تر می‌شن، تاثیر اختلاف سنی روی هم‌بازی شدنشون بیش‌تر می‌شه و هر چی نزدیک‌تر باشن از نظر سنی، توی سنین بالاتر بازی‌های مشترک بیش‌تری دارن و همو بیش‌تر می‌فهمن. الآنم البته راضی‌ام ولی می‌گم کاش به جای ۳ تا، ۴ تا بودن.😁 . به خاطر سزارین‌ها، به توصیه‌ی دکترم، باید چند سالی صبر کنم و بعدش به بچه‌های بعدی فکر کنم. دوست دارم و دعا می‌کنم که خدا ۲ تا دختر هم بهمون بده که خانواده‌مون تکمیل بشه.❤️ . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

29 دی 1399 16:43:08

0 بازدید

مادران شريف

0

1

. این خانواده‌ی دوازده نفره رو یادتونه؟!😍 (ویدئوی قبلیشون رو توی igtvها می‌تونین ببینین) . این کلیپ ماجرای یه روز متفاوت این خانواده رو نشون می‌ده؛ ده ساله که هر دوشنبه این خانواده به دو قسمت نامساوی تقسیم می‌شن😅 . مامان و چهار تا از بچه های بزرگ می‌رن کلاس👩🏻👱🏻‍♂👱🏻‍♂👱🏻‍♀👱🏻‍♀ بابا و شش تا بچه‌ی کوچیک می‌مونن خونه👨🏻👶🏻👦🏻👶🏻👦🏻👶🏻👦🏻 . یه روز که استثنائا کلاس دوشنبه تعطیل بوده، مامان خانواده، ماجرای بابا و بچه‌ها رو به تصویر کشیده. . بعد دیدن کلیپ حتما بهمون بگید برداشتتون چیه؟ کجاهاشو دوست داشتید؟😍 یا کجاهاشو خوشتون نیومد؟!😕 . مامان‌هایی که می‌شناسید رو زیر این پست خبر کنید تا اون‌ها هم کلیپ رو ببینن و نظراشونو بشنویم. . ❗️❗️به دلیل محدودیت‌های اینستاگرام این ویدئو رو دو قسمت کردیم، ادامه‌ش رو توی قسمت igtv های مادران شریف ایران زمین ببینید.❗️❗️ . پ ن۱: طبیعتاً همه‌ی محتوای این کلیپ مورد تایید ما نیست.😉 . پ ن۲: این کلیپ توسط دو تا از اعضای خوب مادران شریف آماده و زیرنویس شده و برای اولین بار همین‌جا منتشر می‌شه😀 ویژه‌ی مخاطبای خوب مادران شریف 🌸 . . #مادران_شریف #ا_باغانی #پ_عارفی #خانواده_ده_فرزندی #ترجمه #زیرنویس #کلیپ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

1

. این خانواده‌ی دوازده نفره رو یادتونه؟!😍 (ویدئوی قبلیشون رو توی igtvها می‌تونین ببینین) . این کلیپ ماجرای یه روز متفاوت این خانواده رو نشون می‌ده؛ ده ساله که هر دوشنبه این خانواده به دو قسمت نامساوی تقسیم می‌شن😅 . مامان و چهار تا از بچه های بزرگ می‌رن کلاس👩🏻👱🏻‍♂👱🏻‍♂👱🏻‍♀👱🏻‍♀ بابا و شش تا بچه‌ی کوچیک می‌مونن خونه👨🏻👶🏻👦🏻👶🏻👦🏻👶🏻👦🏻 . یه روز که استثنائا کلاس دوشنبه تعطیل بوده، مامان خانواده، ماجرای بابا و بچه‌ها رو به تصویر کشیده. . بعد دیدن کلیپ حتما بهمون بگید برداشتتون چیه؟ کجاهاشو دوست داشتید؟😍 یا کجاهاشو خوشتون نیومد؟!😕 . مامان‌هایی که می‌شناسید رو زیر این پست خبر کنید تا اون‌ها هم کلیپ رو ببینن و نظراشونو بشنویم. . ❗️❗️به دلیل محدودیت‌های اینستاگرام این ویدئو رو دو قسمت کردیم، ادامه‌ش رو توی قسمت igtv های مادران شریف ایران زمین ببینید.❗️❗️ . پ ن۱: طبیعتاً همه‌ی محتوای این کلیپ مورد تایید ما نیست.😉 . پ ن۲: این کلیپ توسط دو تا از اعضای خوب مادران شریف آماده و زیرنویس شده و برای اولین بار همین‌جا منتشر می‌شه😀 ویژه‌ی مخاطبای خوب مادران شریف 🌸 . . #مادران_شریف #ا_باغانی #پ_عارفی #خانواده_ده_فرزندی #ترجمه #زیرنویس #کلیپ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن