پست های مشابه

madaran_sharif

. #پوشک #قسمت_دوم . ❇️ ۷. در کنار دعوا نکردن خوبه توضیح بدیم که الان خونه‌مون کثیف شد و باید بشوریمش. حتی خوبه که بلافاصله جلوی چشمش، جای کثیف و لباس کثیف رو بشوریم تا اولا متوجه لزوم تمیز کردن بشه و ثانیا حجم زیاد نجسی خونه، اعصاب خودمونو به هم نریزه😅 . ❇️ ۸. ممکنه بچه‌ها از شماره‌ی ۲ ترس داشته باشن. بهتره سعی کنیم مسئله رو به زبون بچگونه براش توضیح بدیم و مثلا با بای‌بای کردن، تا خونشون همراهی کنیم. شاید هم مسئله ناشی از اینه که دوست ندارن کسی اونا رو تو این حالت ببینه. اگه به این خاطر دچار یبوست شدن، استفاده از خوراکی‌های ملین رو فراموش نکنیم. . ❇️ ۹. کار اصلی، گرفتن بچه از پوشک روزه. خود کنترلی تو شب‌ها، معمولا بیشتر زمان می‌بره. برای همین می‌شه یه مدت، شب‌ها از پوشک استفاده کرد. به مرور می‌بینم دیگه شب‌ها هم پوشکش خیس نمی‌شه و اون موقع می‌شه از پوشک شبم گرفت. البته این موضوع، بچه به بچه فرق داره. بعضی بچه‌ها از مدت‌ها قبل، شب‌ها جاشون خشک می‌مونه. . ❇️ ۱۰. یه کار موثر هم اینه که از کوچیکی بچه (حتی قبل یک‌سالگی) وقتی می‌خوایم عوضش کنیم، یا گه‌گاه همین‌جوری ببریم تو دستشویی کارشو انجام بده‌. این‌جوری زودتر با مفهوم دستشویی آشنا می‌شه. بعضی دوستان توصیه کردن کتاب نوزاد رها شده از بند پوشک رو در این زمینه مطالعه کنید. . ❇️ ۱۱. استفاده از شورت آموزشی هم خوبه. پوشک شورتی برای مواقع بیرون رفتن هم می‌تونه خوب باشه. . 💠 چند تا از روش‌های دوستانی که پیام داده بودن: . - من از روش سه روز بدون پوشک استفاده کردم. همه جا آبکشی شد😅 ولی حل شد. . - تو دو سال و سه ماهگی، یه روز صبح شروع کردم هر نیم ساعت یه بار می‌بردمش دستشویی و بعد دوباره پوشکش می‌کردم. تا دو سه هفته. بعدش کم‌کم یاد گرفت😊 (بعضی دیگه از دوستان هم معتقد بودن بعد از شروع فرایند، دیگه پوشک نکردن تا ذهن بچه عادت کنه. این بستگی به خود مادر داره که کدوم راه رو انتخاب کنه👌🏻) . - در مورد شماره۲، پسر من اصلا همکاری نمی‌کرد، یه روز احساس کردم دستشویی داره، بردم حموم آب بازی کرد. بعد دیدم بعله درست حدس زدم. خودشم تعجب کرد بعدم کلی تشویقش کردم و این شد شروع گفتنش. تو مدت فرایند هم، سعی کردیم نه جایی بریم و نه کسی بیاد. چون پسر من تا کسی رو می‌دید، برمی‌گشت به تنظیمات کارخانه😅 . - و نظرات دوستان دیگه‌ای که در خلال نکات بالا، بهشون اشاره کردیم. با تشکر از همه‌شون❤ . ⚜ امیدواریم این مطلب، برای مادرهایی که این فرایند رو‌ در پیش دارن، مفید واقع بشه. ❤❤ . . #پوشک #از_پوشک_گرفتن #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین

10 آذر 1399 17:19:17

2 بازدید

madaran_sharif

. #ه_محمدی (مامان #محمد ۳.۵ساله و #حسین ۸ماهه) کمتر از دو ماه پیش بود که خانوادگی درگیر کرونا شدیم. خیلی بدحال شده بودم و حتی حال و حوصله‌ی بچه‌ها رم نداشتم. اون مدت همسرم از بچه‌ها نگه‌داری می‌کرد. خدا لطف کرد که ایشون خفیف گرفتن و مثل من از پا نیفتادن... خانواده‌ی همسرم تو اون روزا خیلی به دادمون رسیدن. از غذا و دمنوش و آبمیوه آوردن و دارو گرفتن تا حتی نگه‌داری بچه‌ها؛ چند روزی شد که بچه‌ها رو می‌سپردیم دست عموشون و پیگیر درمان من می‌شدیم. خانواده‌ی عموشون، قبل ما گرفته بودن و بهبودی نسبی پیدا کرده بودن. از طرفی مادرشوهرم هم درگیر شده بودن و بیمارستان بستری بودن و خواهر و برادرهای همسرم، پیگیر درمان ایشون هم بودن... روزهای سختی بود برامون. به خاطر داروها، یه مدتی به حسین شیرخشک دادیم و بعد که می‌خواستم شیر خودمو بدم، خیلییی کم شده بود.😢 دیگه شیر خشکم نمی‌خورد. وقتی می‌دیدم هرچی می‌خوره، سیر نمی‌شه دلم می‌گرفت... خدا رو به اسم یا رازق الطفل الصغیرش صدا می‌زدم و به یاد حضرت رباب می‌افتادم... چه می‌کشیدی وقتی علی اصغرت گرسنه بود و شیری نداشتی... یا رازق الطفل الصغیر یا راحم الشیخ الکبیر... خدایا مادرشوهرم رو خودت شفا بده... یا جابر العظم الکسیر... خدایا این همه مریض بدحال تو بیمارستانا هست... خودت مریضی‌هاشون رو درمان کن... به لطف خدا اون روزها گذشت... و همه سلامتی‌مون رو به دست آوردیم. درواقع خدا بهمون عمر دوباره داد، بلکه بهتر زندگی کنیم. وقتی حالم بهتر شده بود و می‌تونستم سر و صدا و اذیت بچه‌ها رو تحمل کنم، چقدر خدا رو شکر کردم. تو ایام بیماری، از خدا خواسته بودم منو مادر بهتری برای این بچه‌ها قرار بده. کمکم کنه انسان‌های خوبی تربیت کنم و تقدیم اسلام کنم... از خدا می‌خواستم سلامتی‌مونو بده، تا دغدغه‌ی جسم بیمار خودمون و خانواده‌مون رو نداشته باشیم و بتونیم درد اسلام و انسان‌های دیگه رو داشته باشیم. مادرشوهرم که از بیمارستان مرخص شد، هنوز نیاز به دستگاه اکسیژن و مراقبت داشت. هر روز‌ و هرشب، یکی از بچه‌هاش پیشش بودن تا مراقبش باشن... زحمتی که پدر و مادر شوهرم تو‌ جوانی کشیدن و ۷ تا فرزند بزرگ کردن، حالا تو این ایام سختی، هم به داد ما رسیده بود و هم به داد خودشون. و من حس می‌کردم به خاطر این همدلی و همیاری، چقدر خداوند با نظر رحمتش به این خانواده نگاه کرد. پ.ن: برای شفای همه‌ی مریضا، مخصوصا کرونایی‌ها، صلواتی ختم کنیم. #کرونا #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

01 شهریور 1400 15:58:50

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی . ّتا دو سالگی محمد، ایشون تک پسر خونه بودن و منم یه مامان اولی باحوصله و جوگير😁😃 هفت صبح: - 😴 -- ماما⁦👶🏻⁩ - سلام گل پسرم😍 بیدار شدی؟😘 و هر روزمون بعد از مشتی بوس و بغل، با "غذابازی" آغاز می‌شد! . بعدش نوبت "کابینت بازی"بود! تا من کارهای آشپزخونه رو مي‌کردم، محمد تو کابینتا قل می‌خورد! هی می‌ریخت، هی جمع می‌کردم! البته همیشه هم انقدر ایده‌آل نبود⁦🤷🏻‍♀️⁩ چون محمد اولین درخواستش "ددر" بود! هفت و نیم صبح به همراه بچه مدرسه‌ای‌های مجتمع از خونه می‌زدیم بیرون! گاهی تا ظهر تو محوطه بودیم و نگاه‌های ترحم‌آميز پيرمرد نگهبان رو با یه لبخند که نشون می‌داد "من راضيم و شاد" پاسخ می‌دادم😄 . تو خونه هم هر بازی که فکرشو بکنید داشتیم! خط قرمز🚫، بازی‌های #زشت و #خطرناک بود! باقی همه آزاد!⁦👌🏻⁩ آیا نقاشی رو دیوار و کندن گچ دیوار با چکش زشته یا خطرناک؟! به نظر ما هیچ کدوم😂😝 . به جز بازی، سه گانه‌ی "قصه، نمايش و کتاب" برای ما مهم‌ترین جایگزین تلویزیون📺 بوده و هست. . علی آقا هم قرار بود بیاد و تو پازل تربیتی خانواده نقش ایفا کنه!😁 پس نباید خیلی دیر می‌شد! . محمد دو سال و یک ماهش بود. دیگه من نه یه مامان اولی باحوصله و جوگير😅 بودم، و نه می‌تونستم تمام وقت در خدمت محمد باشم! پس تا علی بزرگتر بشه و رسما هم‌بازی بشن، باید محمد بازه‌های کوتاهی در روز جوری سرگرم بشه که سراغ ما نیاد! مثلا تا پایان خوابوندن علی در سکوت بمونه! چیکار کنیم؟! تو شهر غریب نیرو کمکی هم که نداریم💥 ما لپ‌تاپ رو انتخاب کردیم. خب فرقش چی شد؟! مثل تلویزیونه که؟!😕 نه،خیلی فرق داره!😌 . 👈 دیگه دوسالش رد شده، و آسیبی که برای چشم و مغز مي‌گفتن خیلی کم شده. 👈مثل تلویزیون دم دست نیست و بچه خودش نمی‌تونه راهش بندازه! ضمن اینکه گاهی لپ‌تاپ رو هرچی می‌گردیم پیدا نمی‌کنيم😅😈 👈هرچی "ما" بخوایم تو لپ‌تاپ هست، نه هرچی تهیه کننده و نویسنده و کارگردان تلويزيون ميخوان. اوایل فيلمای خانوادگی بود فقط، فيلم بچگی‌هاش رو خيلی دوست داشت، براش جالب بود که می‌دید کارهایی که ما الان برای داداش علی می‌کنیم، قبلا برای اون هم کردیم😍 کم‌کم بعضی کليپای کودکانه مناسب رو هم اضافه کردیم. . البته لپ‌تاپ هم بايد مدیریت می‌شد. زحمتی نداشت!چون صفحه‌ش کوچيکه، و بچه باید تو یه وضعیت ثابت تماشا کنه، پس خودش خسته می‌شه و می‌ره سراغ بازی😜 اینم از روزگار آپارتمان نشینی! . الان هم که تو روستا، خونه حیاط‌دار و مرغ و جوجه و آب بازی و گل بازی و گچ کاری.. نوبت به تلویزیون ميرسه آیا؟!😊 . #مادران_شریف_ایران_زمین #تلویزیونی_شدن

04 مرداد 1399 18:09:45

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_نهم ما تو خریدهامون، سعی می‌کنیم چندفرزندی رو لحاظ کنیم. مثلاً اسباب‌بازی‌هایی می‌خریم که بتونن جمعی بازی کنن.👌🏻 گاهی از لباس‌های کوچیک شده‌ی پسر بزرگتر برای پسر کوچیک‌تر استفاده می‌کنیم ولباس‌ها اگر قابل تعمیر باشند، درست می‌کنیم و استفاده می‌کنیم. بچه‌ها هم ممکنه خیلی چیزا بخوان که ما نتونیم یا نخوایم براشون فراهم کنیم. مثلاً موبایل خریدن برای بچه، از خطوط قرمز ماست.⛔ الان پسر بزرگم، میگه چرا فلانی ps4 داره، ولی ما نداریم؟ ما هم می‌گیم هر کسی چیزهایی مخصوص به خودشو داره. شما هم چهارتا برادر هستید که می‌تونید باهم بازی کنید ولی اون‌ها این رو ندارن. با گفتگو، سعی می‌کنیم نذاریم این احساس عمیق بشه و مسئله رو تو ذهنش حل می‌کنیم. ممکن هم هست کامل حل نشه، اما ما موظفیم که نیازهای بچه‌ها رو تامین کنیم تا در بستر مناسبی رشد کنن اما قرار نیست همه‌ی خواسته‌هاشون رو برآورده کنیم و بچه‌های شکننده و پرتوقع بار بیاریم. تا جایی که صلاح بدونیم این کار رو می‌کنیم.👌🏻 پسر اول و دومم، با وجود اینکه خیلی بهمون فشار میاد، مدرسه‌ی غیر انتفاعی می‌رن. چون از فضای اخلاقی و مذهبی دبستان‌های دولتی اطرافمون راضی نبودیم. ولی راستش هنوزم از انتخابم مطمئن نیستم چون آدم وقتی سیر آدم‌های درجه یک، مثل شهدا رو دنبال می‌کنه، می‌بینه اکثراً مدارس معمولی رفتن و خدا لطف کرده بهشون و انتخاب کرده برای خودش. ولی خوب، این چیزیه که تا الان بهش رسیدیم و داریم عمل می‌کنیم... ان‌شاءالله اگه خدا مسیر دیگه‌ای رو براشون خیر می‌بینه، اون مسیر رو براشون باز کنه.🌷 برای پسر اولم قبل از به دنیا اومدن دومی، خیلی وقت می‌ذاشتم. بعد که دومی به دنیا اومد خیلی دوست داشتم مثل اولی بشینم و مثلاً براش کتاب بخونم و بهش آموزش بدم ولی اون این‌طوری نبود.😶 خیلی تحرکی بود و من همه‌ش نگران بودم. به همسرم می‌گفتم من از عاقبت این بچه موقع مدرسه رفتن می‌ترسم! هیچی بلد نیست و من نمی‌تونم چیزی باهاش کار کنم. ولی جالبه که وقتی امسال رفت کلاس اول، معلمش پرسید پسر شما پیش‌دبستانی رفته؟ گفتم نه فقط چند جلسه رفته. گفتن پس چرا همه چی رو بلده؟😄 علتش در واقع، پسر بزرگترم بود.😂 چون اینا خیلی چیزها رو دارن کنار هم یاد می‌گیرن. وقتی اولی یه گام پیش می‌ره، انگار همه دارن این یه گام رو پیشرفت می‌کنن. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

13 مهر 1400 05:50:07

1 بازدید

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_یازدهم هیئت رفتن با بچه‌ها سخت‌تره😁 اما همیشه تلاش می‌کنم که همین کم رو با هر چند تا بچه‌ که داشته باشم، شرکت کنم. ولی نه فقط به خاطر خودم. چون اعتقاد دارم مجالس اهل بیت (علیه‌السلام) برای بچه‌ها نورن و باید با هر سختی‌ای که باشه شرکت کنم. نمی‌دونم چرا، ولی همیشه وقتی هیئت می‌رفتیم بچه‌هام رو خیلی بیشتر دوست داشتم و یه نور امیدی به دلم می‌تابه که ان‌شاالله این بچه‌ها سرباز امام زمان (عج) بشن. و همین خستگی‌ها رو برام آسون می‌کنه...🌹 تو همین هیئت رفتنا، به خوبی عنایات ویژه‌ی خدا رو هم احساس می‌کنم. یادمه یه بار شب هشتم محرم محمدعلی ۴۰ روزه و محمدحسن سه ساله بود. رفتیم مجلسی که خیلی شلوغ بود و فقط به اندازه‌ی نشستن یک نفر جا پیدا کردم و نشستم. محمدحسن رو بغل کردم و دفتر نقاشی‌اش رو باز کردم و شروع کردم براش نقاشی کشیدن... خانم مسنی بهم گفت: دخترم نوزادت رو بده من نگه دارم تو به اون یکی برسی. و محمدعلی تا آخر مجلس آروم بغل اون خانمه نشسته بود.😍👌🏻 هیئت و مسجد بردن مهم‌ترین روش تربیتی‌مه.😉 شخصیت بچه اونطوری طراحی می‌شه که فضای اطرافش هست. همه توی خانواده‌هاشون کسانی رو دارن که عقیده و سبک زندگی متفاوتی دارن و با هم رفت و آمد هم دارند. و پدر و مادر نگرانن که شاید بچه‌ی ما، از اونا تاثیر بگیره.😥 ولی وقتی بچه با فضای هیئت و روضه‌ی امام حسین (علیه‌السلام) و مسجد آشنا میشه، عقایدش پولادین می‌شه و ان‌شاءالله راهشو پیدا می‌کنه. برای همین، من و همسرم اصرار داریم روضه هفتگی رو حفظ کنیم. جمعه ‌ها مراسم دعای ندبه برگزار می‌کنیم. در درجه‌ی اول به خاطر خودمون و بعد بچه‌هامون. بچه‌ها تو خونه‌ی ما خیلی دعوا می‌کنن. ولی من سعی می‌کنم تا جایی که حرمت شکنی و زد و خورد نباشه دخالت نکنم و اجازه بدم خودشون دعواها و مشکلاتشونو حل کنن. البته همیشه موفق نیستم.😅 خداروشکر ارتباط بچه‌ها با همسرمم خیلی خوبه. پدرشون آدم شوخ و پر جنب و جوشی‌اند.😃 بچه‌ها اگه بتونن تک‌تکشون رابطه‌ی خوب و عمیقی با والدین داشته باشن، رابطه‌شون با خودشون هم خوب می‌شه. دیدم که هر وقت ما با بچه‌ها حرف می‌زنیم و درد و دل می‌کنیم، بعدش بچه‌ها چقدر با همدیگه مهربون می‌شن. انگار منتظرن پدر و مادر خانواده یه انرژی رو بین بچه‌ها تقسیم کنن تا با اون انرژی، صمیمیت رو بین خودشون ایجاد کنن. و اون انرژی رابطه‌ی کلامی و عاطفی تک‌تک بچه‌ها با والدینه. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

14 مهر 1400 15:28:41

0 بازدید

madaran_sharif

. یکی از دوستام همون وقتی که ازدواج کرد گفت من میخوام بچه اولم رو 1400 بیارم و دومی رو 1404! منم گفتم فک کردی بچه گلابیه🍐؟!‌ که هروقت هوس کردی بری تجریش بخری؟😅 . من اون موقع موانع مختلفی برای بچه دار شدن تو ذهنم بود،‌‌ ولی خدایی فک نمی‌کردم یه ویروس فسقلی بیاد و اینطور همه چی تحت تاثیر اون قرار بگیره!😕 . چند وقت پیش که از اون دوستم پرسیدم "از قرار 1400 چه خبر؟" گفت که فعلا به خاطر شرایط منصرف شدن! . حالا ما با #کرو_نی_نی رفتیم سراغ دوستانی که باردار بودن و یهو کرونا اومد و حالا مدتی هست که فارغ شدن. ورق بزنید و ببینید این دوستانمون چجوری این ایام رو گذروندن؟ برای چکاپ ماهانه چیکار میکردن؟ شرایط بیمارستان برای زایمان چطور بوده؟ درگیر کرونا شدن یا نه؟ و ... 🌟شما هم اگر تجربه بارداری و زایمان تو این روزهای کرونایی رو داشتین خاطرات و نکاتتون رو کامنت کنید. 🌟مامان هایی که شرایط مشابه داشتند رو تگ کنید تا تجربه شون رو بگن برامون. 🌟باردارها رو تگ کنید شاید این تجربه ها براشون راهگشا باشه. راستی اگر بازم سوال داشتید میتونید با دوستان ما که تجربشون رو منتشر کردیم مشورت کنید. دایرکت پیام بدید در خدمتتون هستیم. . #مادران_شریف_ایران_زمین #کرو_نی_نی #بارداری_در_کرونا #باردار #کرونا #بیمارستان

08 آذر 1399 17:16:33

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ر_ملک‌محمدی (مامان #محمدجواد ۱۵ساله، #محمد_باقر ۱۲ساله، #مجتبی ۵ساله و #میثم ۳ساله) بعد از تولد پسر سومم حال خوبی نداشتم. هم از لحاظ روحی و هم جسمی. خونریزی‌های شدید ماهیانه باعث شده بود که کم‌خونی حاد بگیرم؛ طوری که هر ماه باید یه سری دارو تزریق می‌کردم. حال روحیمم خوب نبود و کم‌خونی باعث شده بود خیلی زود رنج و حساس بشم و مدام خسته باشم. دکترها می‌گفتن این خونریزی‌های شدید، به خاطر وجود فیبروم در رحمه و تنها راه خلاصی از این خون‌ریزی‌ها اینه که رحم رو خارج کنند.😢 ولی ما به خاطر عوارض زیاد خارج کردن رحم، راضی نشدیم. توی اون حال و روزم، اصلاً به فرزند چهارم فکر نمی‌کردم... حتی یه جورایی از بارداری منع هم می‌شدم! تا این که تو این به نظر خودم، آشفته بازار من، خدا خواسته باردار شدم.😲😟🤨 حال و روزم خوب نبود وقتی فهمیدم که باردار هستم، حال و روز همسرم هم بدتر از من بود. رسماً می‌گفت من نمی‌خوام تو از دست بری.😵 چون دکتر متخصص انکولوژی متوجه شده بود که رگ‌های قلبم داره گشاد می‌شه و قلب به خاطر فشاری که روش بود، داره بزرگتر می‌شه. به همین خاطر دردهای شدید قلبی داشتم. غافل از این که... خدای مهربون‌تر از مادر، برای قوی شدن ما مدام برنامه داره برامون.😊 وقتی من و همسرم متوجه شدیم که خداوند دوباره به ما توفیق داده که یه امانت دیگه بهون بده، با تمام شوکه شدن و حال و روز بدمون، نه تنها ناشکری و بی‌قراری نکردیم بلکه شکر به جا آوردیم و به هم قوت قلب دادیم و گفتیم حتما حکمتی داره. و همین‌طورم بود... با باردار شدنم، خونریزی‌های شدید قطع شد و من نجات پیدا کردم از سرم زدن‌های ماه به ماه و قرص‌های آهن و تپش قلب و معده درد و... شاید باورتون نشه! اما من نه تنها از دست نرفتم بلکه قوی‌تر شدم. در طول بارداری یه سردرد کوچولو هم نگرفتم با اینکه روزه‌هام رو هم تونسته بودم بگیرم. بله! حق با شماست! تعجب آوره!! اما واقعا نجات من در بارداری بود... من چه جوری برنامه‌ریزی کرده بودم و برنامه‌ریز اصلی زندگی‌مون چه جوری؟؟!! از دید ما و با اطلاعات ما، بارداری برام سم بود در حالی که خداوند با عنایت خودش، برامون برنامه‌ی دیگه‌ای داشت‌... خدا ما رو بیشتر از خودمون و همه کس دوست داره. بهش اعتماد کنیم.😇 صلاح ما رو فقط کسی می‌دونه که ما رو خلق کرده. همیشه خدا برای بنده‌هاش، بهترین‌ها رو خواسته.❤️ الان ۳ سال از اون ماجرا گذشته. حالم شکرخدا خوبه. البته هم‌چنان زیر نظر متخصص انکولوژی هستم و با قرص و آزمایش تحت مراقبتم. #تجربه_مخاطبین #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ر_ملک‌محمدی (مامان #محمدجواد ۱۵ساله، #محمد_باقر ۱۲ساله، #مجتبی ۵ساله و #میثم ۳ساله) بعد از تولد پسر سومم حال خوبی نداشتم. هم از لحاظ روحی و هم جسمی. خونریزی‌های شدید ماهیانه باعث شده بود که کم‌خونی حاد بگیرم؛ طوری که هر ماه باید یه سری دارو تزریق می‌کردم. حال روحیمم خوب نبود و کم‌خونی باعث شده بود خیلی زود رنج و حساس بشم و مدام خسته باشم. دکترها می‌گفتن این خونریزی‌های شدید، به خاطر وجود فیبروم در رحمه و تنها راه خلاصی از این خون‌ریزی‌ها اینه که رحم رو خارج کنند.😢 ولی ما به خاطر عوارض زیاد خارج کردن رحم، راضی نشدیم. توی اون حال و روزم، اصلاً به فرزند چهارم فکر نمی‌کردم... حتی یه جورایی از بارداری منع هم می‌شدم! تا این که تو این به نظر خودم، آشفته بازار من، خدا خواسته باردار شدم.😲😟🤨 حال و روزم خوب نبود وقتی فهمیدم که باردار هستم، حال و روز همسرم هم بدتر از من بود. رسماً می‌گفت من نمی‌خوام تو از دست بری.😵 چون دکتر متخصص انکولوژی متوجه شده بود که رگ‌های قلبم داره گشاد می‌شه و قلب به خاطر فشاری که روش بود، داره بزرگتر می‌شه. به همین خاطر دردهای شدید قلبی داشتم. غافل از این که... خدای مهربون‌تر از مادر، برای قوی شدن ما مدام برنامه داره برامون.😊 وقتی من و همسرم متوجه شدیم که خداوند دوباره به ما توفیق داده که یه امانت دیگه بهون بده، با تمام شوکه شدن و حال و روز بدمون، نه تنها ناشکری و بی‌قراری نکردیم بلکه شکر به جا آوردیم و به هم قوت قلب دادیم و گفتیم حتما حکمتی داره. و همین‌طورم بود... با باردار شدنم، خونریزی‌های شدید قطع شد و من نجات پیدا کردم از سرم زدن‌های ماه به ماه و قرص‌های آهن و تپش قلب و معده درد و... شاید باورتون نشه! اما من نه تنها از دست نرفتم بلکه قوی‌تر شدم. در طول بارداری یه سردرد کوچولو هم نگرفتم با اینکه روزه‌هام رو هم تونسته بودم بگیرم. بله! حق با شماست! تعجب آوره!! اما واقعا نجات من در بارداری بود... من چه جوری برنامه‌ریزی کرده بودم و برنامه‌ریز اصلی زندگی‌مون چه جوری؟؟!! از دید ما و با اطلاعات ما، بارداری برام سم بود در حالی که خداوند با عنایت خودش، برامون برنامه‌ی دیگه‌ای داشت‌... خدا ما رو بیشتر از خودمون و همه کس دوست داره. بهش اعتماد کنیم.😇 صلاح ما رو فقط کسی می‌دونه که ما رو خلق کرده. همیشه خدا برای بنده‌هاش، بهترین‌ها رو خواسته.❤️ الان ۳ سال از اون ماجرا گذشته. حالم شکرخدا خوبه. البته هم‌چنان زیر نظر متخصص انکولوژی هستم و با قرص و آزمایش تحت مراقبتم. #تجربه_مخاطبین #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن