پست های مشابه

madaran_sharif

#قسمت_پایانی #م_ک (مامان چهار پسر ده ساله، هشت ساله، شش ساله و سه ساله) تو این ده سال زندگی مشترک کم‌کم برام ثابت شد که هرکاری رو با فکر و برنامه به عهده بگیرم، از پسش برمیام. اول بارداریه⁦😊 بعد یه بچه⁦👶🏻⁩ بعد یه بچه با یه بارداری دیگه🤗 کم‌کم می‌بینی که زندگی پیش می‌ره و فاجعه‌ای رخ نمی‌ده.⁦ استانداردها تو زندگی تغییر می‌کنه. مثلا وقتی تازه‌عروسی هر روز همه‌جا رو برق میندازی!😋 ولی وقتی یه بچه‌ داری اینقدر می‌ریزه می‌پاشه که دیگه بی‌خیال برق افتادن می‌شی😅 یا لیست بلندبالا می‌نوشتی برای خونه ولی بعد می‌بینی یه سری‌شون نباشه مشکلی پیش نمیاد!😉 ﺧﯿﻠﯽ از ﺣﺴﺎب‌ﮐﺘﺎبای ﻣﺎ درﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ! سختیِ ﺗﺮبیت و ﻧﻮن ﺷﺐ و هزینه ﻣﺪرﺳﻪ‌ و... رو در نظر می‌گیریم فقط! و می‌ترسیم!😑 اما اﮔﺮ آدم ﺑﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻮر و ﻗﺪرت ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ می‌بینه ﮐﻪ رزق ﻻﯾﺤﺘﺴﺐ وﺟﻮد داره. مادی و معنوی!🌹 تو خونه‌ی ما همیشه اسباب‌بازی ریخته ولی من سعی می‌کنم آشغال نباشه.⁦👌🏻⁩ هرچند نمیتونم هر روز جارو کنم. اگه بخوام خیلی ایده‌آل فکر کنم اصلا یه دونه بچه هم برام سخته. همسرم گاهی تو تمیزکردن کمک میده، البته بچه‌ها رو هم به خط میکنه😆 ﺑﺎ تغییرات ﺗﺪﺮﯾﺠﯽ‌ای ﮐﻪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﯽم ﭘﯿﺶ اومده رشد کردم و ﻇﺮفیتم ﺑﺎﻻ رفته...🥰 ﮔﺎﻫﯽ به خودم یادآوری می‌کنم که ﺧﺪا ﻫﺴﺖ و می‌بینه. خیلیا می‌گن من نمیتونم ۵ تا بچه رو اداره کنم! اما من باید ببینم وظیفه‌م چیه؟🤔 من طبق وعده‌ی الهی که لایکلف الله نفسا الا وسعها باید یقین بدونم که وقتی این تکلیف بر من ثابت شد حتما خدا ظرفیتش رو بهم می‌‌ده.⁦💪🏻⁩ . وﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﺑﭽﻪ‌ای ﻧﺪاشتم اﺻﻼ ﻓﮑﺮﺷم نمیکردم ﮐﻪ ﯾﮏ روزی ﻣﻦ می‌تونم ۴ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﻫﻢ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ کنم.😳 ﺑﭽﻪ‌داری ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨته. ﺳﺨﺘﯽ ﺳﺮوﮐﻠﻪ زدن ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮدات زﺑﻮن ﻧﻔﻬﻢ😅 ﺑﺎ ﻣﺎدره! ﻣﺎدر ﺑﺎﯾﺪ واﻗﻌﺎ ﻋﺰم ﺟﺪی داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ و از ﺧﺪا ﺑﺨﻮاد ﮐﻪ ﻇﺮﻓﯿت و ﺗﻮان ﺟﺴﻤﯽ و روحیش رو بهش بده. به چه امیدی؟🤔 ان‌شاءالله ﺑﺎﻗﯿﺎت ﺻﺎﻟﺤﺎت ﺑﺸن ﺑﺮاﻣﻮن.🤗 ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ می‌شم از شیطنت‌هاشون می‌گم ﻓﺮض ﮐﻦ این‌ها ﺳﺮﺑﺎز اﻣﺎم زﻣﺎﻧﻦ.💗 ﭼﻄﻮر می‌خوای ﺑﺎﻫﺎﺷﻮن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﻨﯽ؟! ﺑﺮﺧﻮردی ﮐﻪ ﮔﺬرا ﻧﯿﺴﺖ و روی رﺷﺪ و ﺗﺮﺑﯿﺖﺷﻮن ﻣﻮﺛﺮه؛ اﻻن زﯾﺮدﺳﺖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻦ! اﯾﻨﺎ آدﻣﻮ آروم می‌کنه❤️ #مادران_شریف_ایران_زمین #تجربیات_تخصصی

22 تیر 1400 16:32:35

0 بازدید

madaran_sharif

#م_کلاته (مامان #مرتضی ۶.۵ ساله، #فاطمه ۴.۵ ساله و #مجتبی ۲ ساله) فصل امتحانات رو تازه پشت سر گذاشتیم. خیلی‌ها وقتی می‌بینن که مامانی همراه با بچه‌داری، درس هم می‌خونه، براشون سوال پیش میاد که چطوری؟🤔 چند تا کاری که خودم انجام میدم خدمتتون می‌گم. 🌼 اول اینکه مامان نباید درس خوندن رو بذاره برای شب امتحان!😉 بالاخره یه مقدار شرایط فرق کرده با زمانی که بچه نداشتیم😍 طول ترم برای درس خوندنه، و شب امتحان برای مرور. من سطح ۳ رشته فقه و اصول غیرحضوری می‌خونم. با اینکه درس‌هامون به شدت سخته، و امتحانات هم سخت‌تر😅، ولی به لطف خدا چون از ابتدای ترم، درس خوندن رو شروع می‌کنم، نمره هام خوبه. (بالای ۱۸)😉 🌼 دوم اینکه چند تا بچه داشته باشیم😂 شاید باورتون نشه ولی داشتن چند تا بچه باعث میشه با هم دیگه سرگرم بشن و کمتر نیاز باشن که ما براشون وقت بذاریم. من وقتی پسرم کوچیک بود، طول روز اصلا درس نمی‌خوندم و با پسر کوچولوم بازی می‌کردم... تا وقتی ۲ تا کوچولو داشتم، همین جوری بود. اما وقتی شدن ۳ تا فسقلی😅 دیگه خیلی راحت‌تر با هم بازی می‌کنن و کمتر به من کار دارن و میتونم جزوه‌های دست نوشته خودم رو که از قبل آماده کردم، توی روز بخونم.😌 🌼 گاهی شبهای امتحانات، مخصوصا درس‌های سخت، در حد ۲ ساعت از آقای همسر یا همراه دیگه هم کمک می‌گیرم. مثلا همسرم ساعتی بچه‌ها رو می‌برن پارک یا خونه بازی. 🌼 گاهی بازی‌های خوب و راحت طراحی می‌کنم و کنارش درسم می‌خونم. مثلا پاهامو دراز می‌کنم و روش بالشت می‌ذارم. بچه‌ها روی بالشت‌ها می‌شینن. پاهامو تکون می‌دم؛ انگار که سوار قطار شدند😁 کلی کیف میکنن؛ منم جزوه دستم می‌گیرم و دوره می‌کنم. یا می‌ریم پارک و من درس می‌خونم و بچه‌ها مشغول می‌شن. 🌼 تو این مدت امتحانات، یه کم کمتر سخت می‌گیریم. مثلا من با تلویزیون مخالفم؛ اما ایام امتحانات می‌تونن دو تا کارتون ببینن. وقتی محدودیت هست و خودمون هم حوصله‌مون سر میره، بچه ها رو درک کنیم. من قبلا به شدت مخالف تلویزیون بودم؛ اما ابتدای کرونا که از خونه بیرون نمی‌رفتن و آبله‌مرغون هم گرفته بودن و یه جورایی تو خونه زندانی شده بودن، روزی نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه کارتون می‌دیدن. 🌼 و البته استفاده از وقت خواب بچه‌ها هم که معرف حضور هست. من اگه بچه‌ها زود بخوابن، تا ساعت ۲ و ۳ بیدار می‌مونم و درس می‌خونم. گاهی اگه لازم بشه صبح‌ها هم بیدار می‌مونم ولی در کل، معمولا ۶ تا ۸ ساعت خواب رو دارم. #فوت_و_فن_درس_خوندن #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

18 بهمن 1400 17:22:28

2 بازدید

madaran_sharif

گفتم: علی چند روز دیگه یه سالش می‌شه.😍😘 گفت: آخی پس تولدشه، مهموناتو دعوت کردی؟ - نه! هنوز نمی‌دونه تولد چیه، ما هم تا وقتی خودش نخواد برای چی خودمونو تو زحمت بندازیم؟!😆😅 - بچه است خب، دوست داره، خوشحال می‌شه. - خب می‌گم هنوز نمی‌دونه که می‌تونه با چنین چیزی خوشحال بشه. اصلا کی گفته پسر بچه‌ی یه ساله با چیزی شبیه اون‌چه که ما بهش می‌گیم #جشن_تولد خوشحال می‌شه؟! - پس چه‌جوری خوشحالش می‌کنید؟! . با ارسال عکس فوق، براش توضیح دادم.😆😅😂 . پ.ن۱: خیلی از کارهایی که ما به اصطلاح برای بچه‌هامون انجام می‌دیم، در واقع برای دل خودمون هست، مثل همین جشن تولد یک سالگی😉 و من چون خودم تمایلی به این کار نداشتم، سعی می‌کنم برای بچه‌ها هم تمایلش رو ایجاد نکنم.😆 . پ.ن۲: آزادی تو‌ غذا خوردن انقدر مفید و‌ لازمه که ظاهراً اگر منجر به اندکی هدررفت غذا بشه، اسراف به حساب نمیاد. ضمن اینکه ما زیر بچه پارچه می‌ندازیم و غذاهای روی پارچه رو حتی المقدور خودمون می‌خوریم. (اگر هم قابل خوردن نباشه می‌ریزیم تو باغچه) . پ.ن۳: دور هم جمع شدن و با هم بودن خانواده خیلی خوبه و تولد هم می‌تونه بهونه‌ای برای دورهمی خانوادگی باشه، ولی من و همسرم از اول ترجیح دادیم بهانه‌ی این دورهمی جشن‌های مذهبیمون باشه، مثلا روز میلاد پیامبر برای محمد و روز میلاد امیرالمومنین (یا عید غدیر) برای علی جشن بگیریم و اطعام کنیم. این‌جوری مهمان‌ها هم به زحمت نمی‌افتند برای تهیه‌ی هدیه. . #پ_بهروزی #ریاضی_۹۱ #روزنوشت_های_مادری #نیاز_اساسی #آزادی_کودک #غذا_بازی #نیاز_کاذب #جشن_تولد #عمادالدین_علی #مادران_شریف

22 دی 1398 16:32:42

0 بازدید

madaran_sharif

. شروع کردم به شستن ظرفا🧽 وای خدا، بازم جاقاشقی🥄، تا خرخره، پره😩 . از وقتی محمد قاشق‌های تو کشو رو در کسری از ثانیه، به‌سان زلزله‌ی هشت ریشتری🏚، به هم می‌ریخت، انگیزه‌ای برای مرتب کردنشون، نداشتم. 😭 . قاشق‌هایی هم که می‌شستم، به زور و روهم و روهم، توی جاقاشقی می‌چپوندم😣 تا ببینیم چی می‌شه....⁦🤷🏻‍♀️⁩ . اما این‌دفعه حالم خوب بود و تصمیم گرفتم قاشق‌های تو کشو رو مرتب کنم...😌 . . محمد مثل همیشه کنارم بود و داشت کابینت رو برانداز می‌کرد و تصمیم می‌گرفت کدوم بخششو، خالی کنه.😏🤨😎 . که یه‌دفعه یه بازی جدید به ذهنم رسید.✨ . محمدو صدا کردم و کارو سپردم دستش😌 . مامانی نگاه کن قاشقای بزرگ اینجا... قاشق کوچیکا اینجا... چنگالا هم اینجا... . . اولش خیلی حرفه‌ای نبود. قاشق‌ها دست‌ و پاشونو دراز می‌کردن تو خونه همسایه😆 یا مهمون خونه بقیه می‌شدن😅 . ولی با کمک مامانی، بالاخره به خوبی مرتب شد.⁦👌🏻⁩ . وای که چقد کیف داشت😍 هم برای محمد⁦⁦👦🏻⁩ هم برا من😏 . . امیدوار بودم بعد اون، اوضاع زلزله اومدن بین قاشق‌ها بهتر بشه⁦🙏🏻⁩ و همین‌طورم شد.⁦👌🏻⁩ . تو این مدت، فقط یه بار انتحاری زد؛ منم بلافاصله براش پروژه‌ی جدید تعریف کردم.😁 . . بعد اون، هر وقت می‌خواستم جاقاشقی رو خالی کنم، این کارو به محمد می‌سپردم.😎 اونم چه ذوقی می‌کرد.😍 شصت و پنج بار بعد این‌که کارش تموم می‌شد، صدام می‌کرد و هنر خودشو نشونم می‌داد.😂 . . حالا دیگه جوریه که وسط ظرف شستن‌هام، تا دو تا قاشق می‌شورم و تو جاقاشقی می‌ذارم، با اصرار همون‌طور خیس خیس💦 برمی‌داره که بذاره سر جاشون تو کشو.😅 . . بگذریم که از وقتی با قاشقا دوست شده، بیشتر از قبل هم، حالشونو می‌پرسه، و برای یه وعده غذا، ۴ تاشونو به سینک می‌فرسته...😅😂 . . #ه_محمدی #روزنوشت #مادران_شریف_ایران_زمین

15 اردیبهشت 1399 17:47:29

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی (مامان محمد ۴سال و ۵ماهه و علی ۲سال و ۴ماهه) . سال پیش چند روزی با مادری هم‌نشین شدم که دائم یا بچه رو دعوا می‌کرد یا می‌زد! خیلی اذیت می‌شدم و سعی می‌کردم اونو متوجه عواقب رفتارش بکنم. خوشحال بودم فرصتی پیش اومده تا رفتار صبورانه‌ی😎 من با بچه‌ها رو از نزدیک ببینه، شاید تغییر کنه.😅 . مدتی گذشت و می‌خواستم علی رو از پوشک بگیرم. هرکاری می‌کردم بی‌خیال پوشک نمی‌شد!اتفاقی با دوستی هم‌صحبت شدم و حرف رسید به پوشک! گفت پسرم دیر از پوشک دراومد، چون من که مثل بعضیا نمی‌خواستم با کتک از پوشک بگیرمش!🤔 💢💢 به خودم اومدم! دیدم منی که اسطوره‌ی صبر بودم،😜 کلی کتاب خونده بودم، ته تکنیک‌های تربیتی رو درآورده بودم، کلی ادعا داشتم، حالا خیلی زود از کوره در می‌رم و داد می‌زنم! بی‌دلیل به خواسته‌هاشون می‌گم نععع! کوتاه هم نمیام به هیچ قیمت! . حتی تنبیه فیزیکی قبحی برام نداشت!🤔نه که نداشتا! توجیه می‌ساختم براش!😒 مثلا می‌گفتم: -اصلا مگه می‌شه دو تا پسر پشت هم داشته باشی و نزنیشون؟! . - من که همه‌ی راه‌ها رو برای از پوشک گرفتن بچه امتحان کردم، بذار چند بار دعوا کنم و ریز بزنمش شاید جواب بده.😔 . - منم آدمم، فشار روم زیاده، طبیعیه که هر دقیقه صدام بره بالا! با دو تا پسر! دست تنها، تو‌ غربت! . هنوز نفهمیده بودم دلیل تغییرم چیه و ذهنم بیشتر دنبال توجیه بود تا دلیل! تا اینکه دوستی سر راهم اومد که خیلی قربون صدقه‌ی بچه هاش می‌رفت! در قبال اشتباهاتشون آروم واکنش نشون می‌داد و منطقی برخورد می‌کرد و با خواسته‌هاشون همراه می‌شد. . دیدم کم‌کم دارم صبور می‌شم! لذت محبت کردن و آزادی دادن به بچه رو دوباره تجربه کردم. کمتر با بچه‌ها دچار تنش می‌شم. در عمل به *آنچه که می‌دونستم* موفق‌تر شدم!! . تازه فهمیدم چه بلایی به سرم اومده بود!! . . پ.ن۱: دیگه هیچ‌وقت از اشتباهاتی که در مسیر مادری مرتکب می‌شم جایی صحبت نمی‌کنم! شاید مادری بشنوه و ناخواسته تحت تاثیر حرف من همون اشتباه رو انجام بده! . پ.ن۲: خیلی حواسم هست با کیا نشست و برخاست دارم! چه تو دنیای مجازی و چه حقیقی! خصوصا تو معاشرت‌های صمیمی. چرا که اینجوری اثرگذاری ناخودآگاه اتفاق می‌افته! . پ.ن۳: شاید آدم ترجیح بده با کسی هم‌صحبت بشه که دچار عذاب وجدان نشه و بگه ایول همه مثل خودم هستن! . ولی واقعیت اینه که: می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها از ره پنهان صلاح و کینه‌ها صحبت صالح تو را صالح کند صحبت طالح تو را طالح کند! . پ.ن۴: نظر شما چیه؟ تجربه‌ی مشابه داشتید؟ . . #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

13 اردیبهشت 1400 15:27:22

1 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_اول #ک_موسوی (مامان #زهرا ۱۰ساله، #مریم ۶.۵ساله، #نرگس ۴ساله) سال ۶۵ بود که در تهران به دنیا اومدم. اونم نه تو یه خانواده‌ی معمولی! خانواده‌ای که طرف مادرم همگی روحانی بودند و طرف پدرم اکثرا میونه‌ای با دین نداشتند! پدرم تو خانواده جزو معدود افرادی بود که مقید به شریعت اسلام بود و به خاطرش خیلی هم سختی کشیده بود.💛 این تناقض بین خانواده‌ی پدر و مادرم، در کودکی و نوجوانی من رو آزار می‌داد.😔 اینم بگم که خانواده‌ی مادرم با من خیلی مهربان‌تر بودند.😉 نوه‌ی اولشون بودم و این مهر و محبت باعث شد به سمتشون متمایل بشم. همیشه دوست داشتم کنار سجاده‌ی مادربزرگم بشینم و به دعاهاشون گوش بدم.🧡 دایی‌هام رو هم خیلی دوست داشتم و دلم می‌خواست ۶ رضایتشون رو جلب کنم.😊 در این حد که یادمه یه بار داییم گفت چقدر این خانم‌هایی که چادر سر می‌کنن و خوب رو می‌گیرن، کار خوبی می‌کنن! اون موقع ۱۱ ۱۲ سال سن داشتم. تا این حرف رو شنیدم سعی کردم از اون موقع به بعد در حجابم، رو هم بگیرم!😃 و این پذیرش تاثیر محبتی بود که بین ما بود.💚 مادربزرگم دعاهای زیادی بهم یاد می‌دادن. مراسمات روضه زیاد برگزار می‌کردن و خیلی تو روضه‌ها گريه می‌کردن. من که بچه بودم با خودم می‌گفتم" چرا مامان‌جون اینقدر شدید گریه می‌کنه؟ کاش منم می‌تونستم برای امام حسین (علیه‌السلام) اینجوری گریه کنم." این روند بهم کمک کرد که دعا کردن و روضه‌ی امام حسین (علیه‌السلام) رو هم خیلی دوست داشته باشم.😍 گرچه مامانم تعریف می‌کنن که وقتی سنم خیلی کم بوده و من رو به روضه می‌بردن، خیلی غر می‌زدم که چقدر روضه و گریه!🤪 اما کم‌کم شیرینی روضه‌ها رو چشیدم و باهاش بزرگ شدم. پدر و مادرم مدرسه رو خونه‌ی دوم من می‌دونستن. برای همین من رو مدرسه‌ای که عمل به آموزه‌های دینی براشون از اولویت‌ها بود، گذاشتند. مدرسه از خونه‌مون خیلی دور بود و خسته می‌شدم! با این حال اونجا رو خیلی دوست داشتم. حقیقت اینه که در کنار خانواده، مدرسه هم تو زندگی من تاثیر به‌سزایی گذاشت و خیلی از آموزه‌هامو مدیونش هستم. بعدها که با همسرم آشنا شدم، دیدم که ایشون در یه مدرسه‌ی خیلی معمولی درس خونده بودن! و علاقه‌ی خاصی به مدرسه‌شون نداشتن.😁 اما! خونه‌ی دومشون مسجد محلشون بود! اونجا بود که فهمیدم یه مسجد خوب می‌تونه چه نقش بزرگی در زندگی بچه‌ها ایفا کنه.👌🏻 تا قبل کلاس پنجم درسم معمولی بود. اما کلاس پنجم دوستی با شاگرد اول کلاسمون روزی‌ِ من شد و درسم خیلی پیشرفت کرد.🤩 طوری‌که اون شاگرد اول می‌شد و من دوم. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

31 اردیبهشت 1401 18:01:20

7 بازدید

مادران شريف

1

1

. #پ_بهروزی (مامان #محمد ۴سال و ۱۰ماهه، #علی ۲سال و ۸ماهه) اولین باری که رفتیم به مناطق راهیان نور محمد ۲ ساله بود. زود به حرف اومده بود و همون موقع کلی درباره‌ی رزمنده‌ها و کاری که می‌کردن صحبت کردیم. البته در سطح فهم خودش و به اندازه‌ی نیازش. به رزمنده‌ها و شهدا علاقه‌مند شده بود چون می‌دونست اونا امام علی رو خیلی دوست داشتند. محمد ملاک خوب و‌ بد رو دوست داشتن و نداشتن امیرالمومنین‌ می‌دونه.😍 هرجا تو خیابون عکس شهید می‌بینه بلند صلوات می‌فرسته. البته این وسط گاهی برای بازیگرهای روی بیلبوردها هم صلوات فرستاده که ما صلوات‌ها رو به نیت عاقبت به خیر شدن اون بازیگر حواله کردیم.😅 اهل نمایش انیمیشن برای بچه‌ها نبودیم، ولی وقتی به سنی رسیدن که می‌خواستن مثل بقیه‌ی بچه‌ها کارتون ببینن، گشتیم و چند تا انیمیشن مناسب پیدا کردیم. این انیمیشن‌ها به همراه ماجراهایی که خودمون از شخصیت‌های برجسته‌ی دفاع مقدس براشون تعریف می‌کردیم، بسته‌ی الگوسازی رو برامون پربار می‌کرد. شجاعت و مقاومت دو تا مفهومی اند که توضیحشون برای بچه‌ها سخته ولی با دیدن و شنیدن ماجراهای دفاع مقدس عملاً متوجه شدن که شجاعت یعنی چی و مقاومت چه‌طوریه؟! محمد دلش می‌خواست رزمنده‌های دفاع مقدس رو از نزدیک ببینه.😍 براش جالب بود که تو زمونه‌ی ما هم‌،‌چنین آدمایی پیدا می‌شن. چند تا فیلم واقعی از پرواز خلبان‌های نیرو هوایی بهش نشون دادیم. کلی هیجان زده شده بود. همین هفته‌ی دفاع مقدس اخیر بود که به فکرمون رسید ببریمشون باغ موزه‌ی دفاع مقدس! بچه ها انگار که اومدن شهربازی! با دیدن ادواتی که تو انیمیشن‌ها دیده بودند، عنان از کف دادن و ساعت ها بازی کردند. اون روز یاد یکی از بچه‌های فامیل افتادم که آرزو داشت مرد عنکبوتی بشه.😔 دائم انگشتاش رو مثل مرد عنکبوتی می‌کرد و از مبل و صندلی بالا و پایین می‌پرید. پ.ن۱: هرآنچه دیده بیند دل کند یاد! بچه‌ها حق دارن مرد عنکبوتی و اسب تک‌شاخ و دختر کفش‌دوزکی بشن. ولی ما پدر و مادرها باید بدونیم ذهن بچه‌هامون رو با چی درگیر می‌کنیم. چقدر واقعی و قابل دسترسن؟! پ.ن۲:طبیعتاً صد در صد محتوای انیمیشن‌هایی که بچه‌ها دیدن، بدون نقص نیست. باید کنارشون بود و با صحبت کردن از آسیب‌های احتمالی جلوگیری کرد و البته مثل همیشه خودمون و بچه‌هارو به خدا بسپریم. پ.ن۳: قبلاً هم مباحث #شخصیت_محوری آقای عباسی ولدی رو معرفی کرده بودیم. الگوسازی برای بچه‌ها یه تکنیک خیلی راحت و پرکاربرده که گاهی به سادگی فرصتش رو از دست می‌دیم. #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

04 خرداد 1401 20:36:24

بچه جون اسباب بازی که نیستبچه بریا پلیس منم بریا

رستا یاوری

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

1

1

. #پ_بهروزی (مامان #محمد ۴سال و ۱۰ماهه، #علی ۲سال و ۸ماهه) اولین باری که رفتیم به مناطق راهیان نور محمد ۲ ساله بود. زود به حرف اومده بود و همون موقع کلی درباره‌ی رزمنده‌ها و کاری که می‌کردن صحبت کردیم. البته در سطح فهم خودش و به اندازه‌ی نیازش. به رزمنده‌ها و شهدا علاقه‌مند شده بود چون می‌دونست اونا امام علی رو خیلی دوست داشتند. محمد ملاک خوب و‌ بد رو دوست داشتن و نداشتن امیرالمومنین‌ می‌دونه.😍 هرجا تو خیابون عکس شهید می‌بینه بلند صلوات می‌فرسته. البته این وسط گاهی برای بازیگرهای روی بیلبوردها هم صلوات فرستاده که ما صلوات‌ها رو به نیت عاقبت به خیر شدن اون بازیگر حواله کردیم.😅 اهل نمایش انیمیشن برای بچه‌ها نبودیم، ولی وقتی به سنی رسیدن که می‌خواستن مثل بقیه‌ی بچه‌ها کارتون ببینن، گشتیم و چند تا انیمیشن مناسب پیدا کردیم. این انیمیشن‌ها به همراه ماجراهایی که خودمون از شخصیت‌های برجسته‌ی دفاع مقدس براشون تعریف می‌کردیم، بسته‌ی الگوسازی رو برامون پربار می‌کرد. شجاعت و مقاومت دو تا مفهومی اند که توضیحشون برای بچه‌ها سخته ولی با دیدن و شنیدن ماجراهای دفاع مقدس عملاً متوجه شدن که شجاعت یعنی چی و مقاومت چه‌طوریه؟! محمد دلش می‌خواست رزمنده‌های دفاع مقدس رو از نزدیک ببینه.😍 براش جالب بود که تو زمونه‌ی ما هم‌،‌چنین آدمایی پیدا می‌شن. چند تا فیلم واقعی از پرواز خلبان‌های نیرو هوایی بهش نشون دادیم. کلی هیجان زده شده بود. همین هفته‌ی دفاع مقدس اخیر بود که به فکرمون رسید ببریمشون باغ موزه‌ی دفاع مقدس! بچه ها انگار که اومدن شهربازی! با دیدن ادواتی که تو انیمیشن‌ها دیده بودند، عنان از کف دادن و ساعت ها بازی کردند. اون روز یاد یکی از بچه‌های فامیل افتادم که آرزو داشت مرد عنکبوتی بشه.😔 دائم انگشتاش رو مثل مرد عنکبوتی می‌کرد و از مبل و صندلی بالا و پایین می‌پرید. پ.ن۱: هرآنچه دیده بیند دل کند یاد! بچه‌ها حق دارن مرد عنکبوتی و اسب تک‌شاخ و دختر کفش‌دوزکی بشن. ولی ما پدر و مادرها باید بدونیم ذهن بچه‌هامون رو با چی درگیر می‌کنیم. چقدر واقعی و قابل دسترسن؟! پ.ن۲:طبیعتاً صد در صد محتوای انیمیشن‌هایی که بچه‌ها دیدن، بدون نقص نیست. باید کنارشون بود و با صحبت کردن از آسیب‌های احتمالی جلوگیری کرد و البته مثل همیشه خودمون و بچه‌هارو به خدا بسپریم. پ.ن۳: قبلاً هم مباحث #شخصیت_محوری آقای عباسی ولدی رو معرفی کرده بودیم. الگوسازی برای بچه‌ها یه تکنیک خیلی راحت و پرکاربرده که گاهی به سادگی فرصتش رو از دست می‌دیم. #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

بچه جون اسباب بازی که نیستبچه بریا پلیس منم بریا رستا یاوری

04 خرداد 1401 20:36:24

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن