پست های مشابه

madaran_sharif

. #پ_شکوری (مامان #عباس ۲سال و ۱۰ماهه و #فاطمه ۱سال و ۴ماهه) . پارسال دهه محرم مامانم پیشمون بودن و با هم می‌رفتیم هیأت. عباس شده بود پسر مامان جونش توی هیأت و فاطمه هم دختر من. 😀 باباشون هم می‌رفتن قسمت آقایون بدون بچه. 😅 . امسال اما... نشد مامانم محرم بیان تهران. فکر می‌کردیم دیگه امسال سخت میشه هیأت رفتن با دو تا بچه، مخصوصاً برای باباشون. . اما برخلاف تصورمون، این دهه محرم برای همه‌مون خیلی خاطره‌انگیز و خوب رقم خورد.😍 مخصوصا برای من. 😅 . چند شب اول تصمیم گرفتیم تقسیم کار کنیم. یه شب بچه‌ها دو تاشون پیش من بودن و یه شب دو تایی پیش باباشون. اینطوری من می‌تونستم یکی دو ساعت فارغ از دغدغه‌‌های مادرانه بشینم یه گوشه هیأت به یاد دوران مجردی... حس خوبی بود بعد از مدتها... هرچند کوتاه ولی خیلی برام شیرین بود. . توی دو شبی که فاطمه و عباس پیش باباشون بودن، گویا فاطمه یه مقدار بهونه می‌گرفت و هی اشاره می‌کرد به کفشاش و کالکسه. (که یعنی منو ببر پیش مامانم)😊 . برای همین مدل کار رو تغییر دادیم. از اون به بعد عباس با باباش می‌رفت و فاطمه می‌موند پیش من. . هر شب بعد از هیأت توی ماشین عباس برامون تعریف می‌کرد که چیکارا کردن با باباش. معلوم بود خیلی بهش خوش گذشته و یه فضای جدید مردونه رو تجربه کرده. . ماشین‌بازی و توپ‌بازی با پسرهای دیگه. سنگ‌نوردی به کمک باباش (توی قسمت دیواره‌ی راپل دانشگاه افسری امام علی علیه‌السلام) صحبت درباره اجزاء و روش کار و مالک هلیکوپتر 😅( یه مجسمه هلیکوپتر وسط محوطه بوده گویا) و سینه زدن کنار پسرهای دیگه😍 و باباش. . خیلی از این تجربیات جدید پسرونه‌ی عباس و علاقه‌اش به فضای دانشگاه افسری لذت بردم. یاد زمانی افتادم که می‌خواستم از مهندسی شیمی تغییر رشته بدم و یکی از گزینه‌هام دانشگاه افسری بود.😅 . پ.ن: می‌خواستم چند جمله خطاب به پدرهای بالقوه و بالفعلی که مخاطب صفحه ما هستن بگم در پایان: . اگر می‌تونید بعضی روزا برای نگهداری از بچه‌ها توی هیأت به همسرتون کمک کنید. اگر بچه‌ها، پسر و بزرگ هستن (بالای دو سال) کار خیلی راحت‌تره و برای خود پسرها هم حضور در قسمت آقایون کنار باباشون و کسب تجربیات مردانه خیلی جذابه. حتی اگرم کوچیکن، بازم یه زمان‌هایی بچه‌ها رو بگیرید و باهاشون بازی کنید تا مامانشون بتونه یه نفسی بکشه و دقایقی تنها باشه توی هیأت. مطمئن باشید خیلییی در روحیه همسرتون موثره و اثرات مثبتش رو توی زندگی خواهید دید. . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

12 شهریور 1399 17:25:45

0 بازدید

madaran_sharif

. خودم تنهایی تونستم امتحانامو بدم😆 . بعد تولد فاطمه تصمیم گرفته بودم هرچقدر لازم بود درسام رو متوقف کنم و به خودم فشار نیارم😇 . ولی خداروشکر فاطمه مون خیلی دختر آروم و خوش خوابی بود ماشاءالله😘😘 و کمال همکاری رو باهام داشت😁 . مواقعی که امتحانای چندتا درس مختلفم باهم همزمان میشد، معمولا برای مامانم بلیت میگرفتیم  و یکی دو هفته ای میومدن پیشمون😉 . البته مامانم خودشون هم خیلی نوه دوست و پایه هستن😍 و بعد از دو سه ماه خیلی دلشون تنگ میشه برای بچه ها و از پیشنهاد و دعوت ما استقبال میکنن 😀😀 . . این بار من باید در عرض دو هفته 6تا امتحان (2تا پایان ترم و 4تا میانترم) میدادم😱😱 به پیشنهاد همسرم به مامانم گفتم بیان اما کار مهمی داشتن و نمیتونستن بیان😮😩 . . همسرم هم شرایط کارشون صبح تا شبه(6تا 21😆) و به جز آخر هفته ها نمیتونستن کمکم کنن . و خودم بودم و خودم و البته عباس و فاطمه 😃😃 . چندبار حتی توی اون مدت فکر کردم مرخصی بگیرم این ترمم رو هم 😂😂 . ولی بالاخره خودمو قانع کردم که باید درس بخونم و تمومش کنم و امتحانامو بدم😆 . چند شب بعد از خوابیدن بچه ها(12شب میخوابن) تا اذان صبح بیدار موندم و چندبارم که با بچه ها شب زودتر خوابیدیم، فرداش بعد اذان صبح تا بیداری بچه ها درس خوندم . و خداروشکر تموم شد 😂 . سخت بود ولی می ارزید ... . این فشردگی به خاطر این بود که میخواستم دوره هایی که وسطش بودم رو تموم کنم و ان شاءالله بعد از این سرم خلوت تر میشه و نیازی به این قسم ریاضت ها و انتحار ها نخواهم داشت😂 . چون یکی از درسام تموم شده و یکیش رو هم میخوام خارج از برنامه ش، با برنامه خودم کم کم بخونم و بعدا فقط امتحاناش رو بدم😅(البته اگر مسئولین دوره ش قبول کنن) . . پ.ن 1: این عکس مربوط به یه روز صبحیه که امتحان پایانی مربوط به این کتابارو دادم و کلا تموم شد دوره مطالعاتیش 😁 . برخلاف راهنمایی و دبیرستان که یه سری کتابامونو بعد امتحان از شدت حرص پاره میکردیم، الان بعد امتحان از شدن علاقه ازشون عکس یادگاری میگیرم😂😂 . . پ.ن 2: همسرم هم تو این مدت واقعا باهام همراهی کردن🌷🌷 چندین روز شام نداشتیم و یه چیز الکی یا غذای بیرونی خوردیم. یعنی هسمرم میگفتن چون نمیتونم زودتر بیام خونه کمک کنم، شام میگیرم تو غذا درست نکن درساتو بخون😊 خونه هم تقریبا نامرتب بود توی اون بازه 😅 و هر چند روز یه بار مرتبش میکردم. یا آخر هفته ها با همسرم دوتایی جمع و جور میکردیم😀 . . . . #پ_شکوری #شیمی91 #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

24 آذر 1398 16:23:16

0 بازدید

madaran_sharif

. #ح_یزدان‌یار (مامان #علیرضا ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_یازدهم روزها گذشت و دیگه سعی می‌کردم زیاد مامانم رو اذیت نکنم و کمتر از مشکلاتم می‌گفتم و سر خودمو یه جوری گرم می‌‌کردم. برای بچه‌ها نشسته عروسک می‌بافتم، روی کلاه و دستکس و پاپوش بیمارستان دوقلوها گلدوزی می‌کردم. و کلا هر کاری که باعث می‌شد روزها زودتر بگذره... همهٔ لوازمی که نیاز داشتم‌ رو اینترنتی می‌خریدم. لباس‌های بچه‌ها و حتی کادو‌هایی که قرار بود با تولد دوقلوها به علیرضا و زهرا هدیه بدیم.😊 از دیدن لباس‌های رنگ و وارنگ جفت جفت تو کمد دلم غنج می‌رفت.😅 مشکلات بارداری روزبه‌روز بیشتر خودشونو نشون می‌دادن و نفس کشیدن رو هم‌ برام سخت‌تر می‌کردن. ولی قشنگ‌ترین حس دنیا رو داشتم. این احساس رو برای همهٔ مادرای چشم انتظار آرزومندم. 🤲🏻 دی ماه با تشخیص‌های مختلفی، مجبور شدم بستری بشم اما باز با دارو و کنترل فشار خون و انواع آزمایش‌ها و سونوهای داپلر و... مرخص شدم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، یک طرف صورتم کامل فلج شده بود. نه می‌تونستم پلکم رو ببندم نه حتی لبم رو جمع کنم، درست نمی‌تونستم حرف بزنم و حتی نمی‌تونستم آب دهنم رو قورت بدم. با یه جستجوی ساده فهمیدم دچار بلز پالسی یا فلج بلز شدم. با یکی دو تا از دوستان پزشک مشورت کردیم، علیرضا و زهرا رو به مادرم سپردیم و محض احتیاط رفتیم بیمارستان و بعد به همدان اعزام شدیم. با اطلاعات و دقت‌نظرهایی که خودم داشتم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم. با دکترم‌ تماس گرفتم که ایران نبود و فقط از راه دور چند تا توصیه بهم کرد. با چند تا دکتر آشنای دیگه تماس گرفتیم. اما اون وقت شب تو شهر غریب از دست کسی کاری برنمی‌اومد و من بار دیگه از پدرم کمک خواستم.😢 دستم از همه جا کوتاه شده بود که یک آن تشنج کردم. می‌گفتن اگر عملت نکنیم ممکنه مادر و جنین‌ها هر سه رو از دست بدیم. همسرم با تمام نگرانی‌ای که داشتن رضایت دادن به عمل. خودم برگه رو با توضیح شرایط امضا کردم که اگر برنگشتم‌ تو پرونده بمونه که منو با چه شرایطی به اتاق عمل بردن.😔 نهایتاً به لطف خدا دوقلوها توی ۳۴ هفته (با توقف رشد تو ۳۲ هفته) به دنیا اومدن. هوا که روشن شد دوتا فرشتهٔ خیلی خیلی کوچولو تو دوتا تخت شیشه‌ای کنارم بودن که من حتی توان بغل کردنشون رو نداشتم. بعد از چند روز مرخص شدم و در مسیر برگشت، از همسرم خواستم از کنار گلزار شهدا رد بشیم. نمی‌تونستم از ماشین پیاده بشم. از دور بچه‌هامو نشون بابام دادم و ازش خواستم مثل همیشه هوامونو داشته باشه.😭 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران

19 شهریور 1401 17:21:49

10 بازدید

madaran_sharif

بخش سوم مصاحبه مادران شریف با روزنامه جام جم . خانم شکوری یکی از اعضای اصلی گروه مادران شریف است. پروانه شکوری متولد 72  و ورودی سال 91 رشته مهندسی شیمی در دانشگاه صنعتی شریف است اما بعد از یکی دو ترم می‌فهمد که مهندسی شیمی آن چیزی نیست که دوست داشته است؛ . . برای همین هم به شیمی تغییر رشته می‌دهد. در سال آخر دانشگاه با همسرش که او هم دانشجوی شریف بوده، ازدواج می‌کند:" به خاطر تغییر رشته‌ام، درسم چهارساله تمام نشد. من دو ترم آخر متاهل بودم و ترم آخر کارشناسی‌ام، فرزند اولم را باردار بودم." . عباس و فاطمه، دو فرزند دو ساله و هفت ماهه خانم شکوری هستند. . . . 📌اولویت با فرزندانم است . خانم شکوری کارشناسی ارشد را به دلیل شرایط خاص رشته‌اش و بچه‌داری فعلا ادامه نداده است اما در یکی دیگر از زمینه‌های مورد علاقه‌اش فعالیت می‌کند: . " حالا چند وقتی هست که به صورت غیرحضوری، در حوزه  علمیه قم درس می‌خوانم؛ راستش قصدم این بود که اگر شیمی شریف قبول نشدم، به حوزه بروم. حالا که کارشناسی‌ام تمام شده و به خاطر بچه‌ها ترجیح دادم که ارشد نخوانم، حوزه که یکی از دیگر از مهمترین علائقم بود را شروع کردم و اتفاقا خیلی هم احساس خوشحالی و رضایت دارم." . . حیفتان نیامد که کارشناسی ارشد نخواندید؟: . . " وارد دانشگاه که شدم، هدفم ادامه تحصیل بود اما بعد از ازدواج و بچه‌دار شدنم، اولویت‌هایم تغییر کرد و نظرم عوض شد و فعلا به خاطر بچه‌هایم آن را متوقف کرده‌ام. . . شرایط کارشناسی ارشد رشته شیمی با دیگر رشته‌ها کمی متفاوت است و به دلیل گرایش مورد نظر من، باید هر روز صبح تا عصرم را در آزمایشگاه بگذرانم که این اتفاق با تربیت بچه ها توسط مادر سازگار نیست." . . موضعی که به نظر می آید متفاوت با هدف گروه مادران شریف باشد اما خانم شکوری می گوید:" خب این موضوع کاملا به شرایط و اهداف افراد بستگی دارد؛ من خانواده‌ام شهرستان بودند و اصلا هم دوست نداشتم که بچه‌هایم را در سنین کم، به مهدکودک بسپارم. . . دلم می‌خواست که آن‌ها را خودم بزرگ کنم و این شرایط من، با رشته دانشگاهی‌ام همخوانی نداشت. . . این را هم بگویم که اعضای گروه ما هر کدام بسته به شرایط خودشان راه متفاوتی را برای کسب علم و فعالیت اجتماعی انتخاب کرده اند . . و ما تنها راه پیشرفت را تحصیلات دانشگاهی نمی دانیم. و در صفحه مادران شریف ایران زمین در فضای مجازی تلاش داریم همین راه های متفاوت را نشان بدهیم." . . ادامه در بخش نظرات😊 . منبع : روزنامه جام جم شنبه 16 آذر 1398 . . #مادران_شریف #پ_شکوری #شیمی91 #مصاحبه #روزنامه_جام_جم

19 آذر 1398 17:36:49

0 بازدید

madaran_sharif

. هیچ‌وقت #ورزش جزء اولویت‌های اصلی زندگیم نبوده!😐 . #پ_شکوری . قبل مدرسه چون داداشم کلاس کنگ‌فو می‌رفت، من مجبور بودم تو خونه باهاش ورزش و تمرین کنم.😆 . بعدش چندسال می‌رفتیم تو کوچه با داداشم دوچرخه و اسکیت سواری.😅 اون دوره ورزشکاری‌ترین دوره‌ی عمرم بود فکر کنم.😀 . توی راهنمایی و دبیرستان هم ورزش صبحگاه و هفته‌ای یک زنگ ورزش یک ساعته.😆 . سال پیش‌دانشگاهیم البته جمعه صبحا می‌رفتم کوه😇 ( #کوهسنگی مشهد که البته ارتفاعش بیشتر در حد تپه‌ست تا کوه😂) . . تو دانشگاه ورزش جدیم همون واحدهای تربیت بدنی ۱ و ۲ بود.😅 البته یادمه چندبار با دوستامون قرار می‌ذاشتیم بریم ورزش کنیم، ولی معمولا تداوم نداشت، چون همه حسابی درگیر درس و کارای فرهنگی و فوق‌برنامه بودیم! . توی خوابگاه گاهی می‌رفتیم #دوچرخه_سواری یا با #تردمیل خوابگاه می‌دویدم. ولی اونم شاید توی کل دوره‌ی تحصیلم به ۲۰ بار نرسید!😐😐 . البته باز حداقل روزی ۱ ساعت پیاده‌روی رو داشتم. بین خوابگاه، دانشگاه، دانشکده، مسجد، سلف و ...😉 . الان همون پیاده‌روی روزانه رو هم ندارم تقریبا.😯 توی این سه سال متاهلی هم ورزش خاصی نکردم. به جز یه مقدار پیاده‌روی و ورزش‌های محدود دوره‌ی بارداری.😇 . . خلاصه من آدمی هستم که تو هیچ دوره‌ای از زندگیم به انجام ورزش خاصی عادت نکردم!😑 . واقعا ناراحتم از این وضع،😑 از اینکه بعد دوتا بچه، نسبت به دوره‌ی مجردی چندین کیلو وزنم بیشتر شده! از اینکه بعد از چند دقیقه بغل کردن بچه‌ها دستم و کمرم درد می‌گیره. یا بعد از چند دقیقه #دویدن نفسم می‌بره! از اینکه با اضافه شدن هر بچه چند کیلو به وزنم اضافه بشه نگرانم!😕 . . فکر می‌کنم درستش اینه که آدم خودش به صورت خودجوش ورزش کنه، (نه به خاطر جبر محیط) و ورزش تبدیل بشه به عادت براش. مثل غذا خوردن!😆 حتی اگر برای آدمای عادی ورزش مستحب باشه، برای مامانا واجبه!😎 چون مادری به نظرم یه کار فیزیکی و یدی سنگین محسوب می‌شه. . از ورزشکارای جمع سوال دارم😅 چه راهکاری دارید برای اینکه من به ورزش عادت کنم و بشه جزء زندگیم؟ کلاس که نمی‌تونم برم با دوتا بچه و تو شهر غریب و هزینه‌های بالای کلاس‌ها! دنبال روش‌هایی هستم که بشه تو خونه انجامش داد. . پ.ن: برای نوشتن این پست و خالی نبودن عریضه یه هفته‌ست مثلا دارم روزی ۱۵ دقیقه ورزش می‌کنم. البته دو روزش رو یادم رفته ورزش کنم! و شاید توی این سالها بیشتر از ۳۰ بار هی تصمیم گرفتم ورزش کنم ولی بعد چند روز، توی شلوغ پلوغی کارهام گم شده و یادم رفته ادامه بدم...😕 . #پ_شکوری #روزنوشت #ورزش #مادران_شریف_ایران_زمین

17 فروردین 1399 16:36:17

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_سوم سالی که محمدحسن به دنیا اومد، خیلی از هم کلاسی‌هام، وارد ارشد شدن. اما من که یه مامان اولی با شرایط روحی و جسمی جدیدی بودم، مردد بودم که اصلا درس رو ادامه بدم یا نه؟! با اینکه عاشق فضای درس و دانشگاه بودم، اما اعتقاد داشتم اگه بخوام کاری کنم، نباید به فرزندم فشار بیارم.👌🏻 با خیلی از افراد مشورت کردم؛ همه گفتن حتما درس بخون؛ بالاخره خدا کمک می‌کنه و مسیرت باز می‌شه؛ فقط یکی گفت که بچه‌ی کوچیک داری؛ قوانین دانشگاه طوریه که باید تو دانشگاه حضور پیدا کنی، و این با بچه سخته. بذار بعداً که بچه‌هات بزرگ شدن... خیلی با خودم کلنجار رفتم. درس خوندن رو خیلی دوست داشتم و زندگی کردن تو محیط آکادمیک بهم انرژی می‌داد. همیشه دوست داشتم بتونم با کسب علم، یه کاری برای رفع مشکلات جامعه بکنم... از خدا خواستم راه علم رو برای من باز کنه، و با توکل به خدا، تصمیمم رو گرفتم. با خودم گفتم تا هر اندازه که شرایط پسرم اجازه بده، درسم رو می‌خونم...😊 بعدا هرچه بیشتر پیش رفتم، به راهم، مطمئن‌تر شدم؛ فهمیدم اگه مادری بتونه، جوری که به بچه‌هاش آسیبی نرسه، به علایقش هم توجه کنه، می‌تونه با انرژی بیشتری به بچه‌هاش هم رسیدگی کنه؛ هرچند که متحمل سختی بشه. از سه چهار ماهگی محمدحسن شروع کردم برای کنکور آماده بشم. از اونجایی که محمدحسن، شب‌ها تا دیروقت بیدار بود، یه چراغ که نور ضعیفی داشت، بالای سرمون روشن می‌کردم، پسرمو تو نَنو تکون می‌دادم و درس می‌خوندم. انواع منابع درسی رو، برای زمان‌های مختلف طبقه بندی کرده بودم. مثلاً موقعی که می‌خواستم بچه رو، روی پام بخوابونم، نمی‌تونستم یه کتاب قطور دست بگیرم؛ فلش کارت می‌خوندم، و بعدا می‌رفتم پشت میز و کتاب رو می‌خوندم. موقع انجام کارهای روزمره و آشپزی هم، از فلش کارت استفاده می‌کردم. حتی شده بود کتاب قطور رو، برای اینکه گردن درد نگیرم، چند تکه‌ بکنم؛ که البته بعدا از بس خونده شد، پاره پاره شد.😂 اگه مطلبی رو برای بار اول می‌خواستم بخونم، زمان صبح رو انتخاب می‌کردم؛ و اگه می‌خواستم تکرارش کنم، طول روز، هر وقت می‌تونستم، می‌خوندم، حتی اگه آخر شب بود. منابعی هم که پر از نکات ریز و حفظ کردنی بود، همه رو یک‌جا نمی‌خوندم و تو طول روز پخش می‌کردم. مثلاً یه ساعت رو، تو ۳ تا ۲۰ دقیقه می‌خوندم. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

05 مهر 1400 17:25:44

0 بازدید

مادران شريف

0

0

#م_کلاته (مامان #مرتضی ۶.۵ ساله، #فاطمه ۴.۵ ساله و #مجتبی ۲ ساله) فصل امتحانات رو تازه پشت سر گذاشتیم. خیلی‌ها وقتی می‌بینن که مامانی همراه با بچه‌داری، درس هم می‌خونه، براشون سوال پیش میاد که چطوری؟🤔 چند تا کاری که خودم انجام میدم خدمتتون می‌گم. 🌼 اول اینکه مامان نباید درس خوندن رو بذاره برای شب امتحان!😉 بالاخره یه مقدار شرایط فرق کرده با زمانی که بچه نداشتیم😍 طول ترم برای درس خوندنه، و شب امتحان برای مرور. من سطح ۳ رشته فقه و اصول غیرحضوری می‌خونم. با اینکه درس‌هامون به شدت سخته، و امتحانات هم سخت‌تر😅، ولی به لطف خدا چون از ابتدای ترم، درس خوندن رو شروع می‌کنم، نمره هام خوبه. (بالای ۱۸)😉 🌼 دوم اینکه چند تا بچه داشته باشیم😂 شاید باورتون نشه ولی داشتن چند تا بچه باعث میشه با هم دیگه سرگرم بشن و کمتر نیاز باشن که ما براشون وقت بذاریم. من وقتی پسرم کوچیک بود، طول روز اصلا درس نمی‌خوندم و با پسر کوچولوم بازی می‌کردم... تا وقتی ۲ تا کوچولو داشتم، همین جوری بود. اما وقتی شدن ۳ تا فسقلی😅 دیگه خیلی راحت‌تر با هم بازی می‌کنن و کمتر به من کار دارن و میتونم جزوه‌های دست نوشته خودم رو که از قبل آماده کردم، توی روز بخونم.😌 🌼 گاهی شبهای امتحانات، مخصوصا درس‌های سخت، در حد ۲ ساعت از آقای همسر یا همراه دیگه هم کمک می‌گیرم. مثلا همسرم ساعتی بچه‌ها رو می‌برن پارک یا خونه بازی. 🌼 گاهی بازی‌های خوب و راحت طراحی می‌کنم و کنارش درسم می‌خونم. مثلا پاهامو دراز می‌کنم و روش بالشت می‌ذارم. بچه‌ها روی بالشت‌ها می‌شینن. پاهامو تکون می‌دم؛ انگار که سوار قطار شدند😁 کلی کیف میکنن؛ منم جزوه دستم می‌گیرم و دوره می‌کنم. یا می‌ریم پارک و من درس می‌خونم و بچه‌ها مشغول می‌شن. 🌼 تو این مدت امتحانات، یه کم کمتر سخت می‌گیریم. مثلا من با تلویزیون مخالفم؛ اما ایام امتحانات می‌تونن دو تا کارتون ببینن. وقتی محدودیت هست و خودمون هم حوصله‌مون سر میره، بچه ها رو درک کنیم. من قبلا به شدت مخالف تلویزیون بودم؛ اما ابتدای کرونا که از خونه بیرون نمی‌رفتن و آبله‌مرغون هم گرفته بودن و یه جورایی تو خونه زندانی شده بودن، روزی نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه کارتون می‌دیدن. 🌼 و البته استفاده از وقت خواب بچه‌ها هم که معرف حضور هست. من اگه بچه‌ها زود بخوابن، تا ساعت ۲ و ۳ بیدار می‌مونم و درس می‌خونم. گاهی اگه لازم بشه صبح‌ها هم بیدار می‌مونم ولی در کل، معمولا ۶ تا ۸ ساعت خواب رو دارم. #فوت_و_فن_درس_خوندن #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

#م_کلاته (مامان #مرتضی ۶.۵ ساله، #فاطمه ۴.۵ ساله و #مجتبی ۲ ساله) فصل امتحانات رو تازه پشت سر گذاشتیم. خیلی‌ها وقتی می‌بینن که مامانی همراه با بچه‌داری، درس هم می‌خونه، براشون سوال پیش میاد که چطوری؟🤔 چند تا کاری که خودم انجام میدم خدمتتون می‌گم. 🌼 اول اینکه مامان نباید درس خوندن رو بذاره برای شب امتحان!😉 بالاخره یه مقدار شرایط فرق کرده با زمانی که بچه نداشتیم😍 طول ترم برای درس خوندنه، و شب امتحان برای مرور. من سطح ۳ رشته فقه و اصول غیرحضوری می‌خونم. با اینکه درس‌هامون به شدت سخته، و امتحانات هم سخت‌تر😅، ولی به لطف خدا چون از ابتدای ترم، درس خوندن رو شروع می‌کنم، نمره هام خوبه. (بالای ۱۸)😉 🌼 دوم اینکه چند تا بچه داشته باشیم😂 شاید باورتون نشه ولی داشتن چند تا بچه باعث میشه با هم دیگه سرگرم بشن و کمتر نیاز باشن که ما براشون وقت بذاریم. من وقتی پسرم کوچیک بود، طول روز اصلا درس نمی‌خوندم و با پسر کوچولوم بازی می‌کردم... تا وقتی ۲ تا کوچولو داشتم، همین جوری بود. اما وقتی شدن ۳ تا فسقلی😅 دیگه خیلی راحت‌تر با هم بازی می‌کنن و کمتر به من کار دارن و میتونم جزوه‌های دست نوشته خودم رو که از قبل آماده کردم، توی روز بخونم.😌 🌼 گاهی شبهای امتحانات، مخصوصا درس‌های سخت، در حد ۲ ساعت از آقای همسر یا همراه دیگه هم کمک می‌گیرم. مثلا همسرم ساعتی بچه‌ها رو می‌برن پارک یا خونه بازی. 🌼 گاهی بازی‌های خوب و راحت طراحی می‌کنم و کنارش درسم می‌خونم. مثلا پاهامو دراز می‌کنم و روش بالشت می‌ذارم. بچه‌ها روی بالشت‌ها می‌شینن. پاهامو تکون می‌دم؛ انگار که سوار قطار شدند😁 کلی کیف میکنن؛ منم جزوه دستم می‌گیرم و دوره می‌کنم. یا می‌ریم پارک و من درس می‌خونم و بچه‌ها مشغول می‌شن. 🌼 تو این مدت امتحانات، یه کم کمتر سخت می‌گیریم. مثلا من با تلویزیون مخالفم؛ اما ایام امتحانات می‌تونن دو تا کارتون ببینن. وقتی محدودیت هست و خودمون هم حوصله‌مون سر میره، بچه ها رو درک کنیم. من قبلا به شدت مخالف تلویزیون بودم؛ اما ابتدای کرونا که از خونه بیرون نمی‌رفتن و آبله‌مرغون هم گرفته بودن و یه جورایی تو خونه زندانی شده بودن، روزی نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه کارتون می‌دیدن. 🌼 و البته استفاده از وقت خواب بچه‌ها هم که معرف حضور هست. من اگه بچه‌ها زود بخوابن، تا ساعت ۲ و ۳ بیدار می‌مونم و درس می‌خونم. گاهی اگه لازم بشه صبح‌ها هم بیدار می‌مونم ولی در کل، معمولا ۶ تا ۸ ساعت خواب رو دارم. #فوت_و_فن_درس_خوندن #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن