پست های مشابه

madaran_sharif

#پ_وصالی #قسمت_پایانی تا روز بیستم تولد امیرعلی، با همسرم بودم❤️ ولی بعدش قم و تهران رفتن‌هاشون شروع شد. چند روز قم و تهران بودن و چند روز همدان. وقتی قرار بود برن قم، یه روز قبلش می‌رفتیم فروشگاه و کلی خرید می‌کردیم🛒 و من موندم و کلی #درس و یه #بچه کولیکی... باید تمام طول روز تو خونه راه می‌رفتم تا آروم باشه. به حدی جییغ می‌زد که گلوش می‌گرفت😟 حتی وقت نمی‌کردم غذا بخورم🍛😟 ولی گذشت...😊 الان امیرعلی سه ماهشه👶 کولیکش خوب شده و یه پسر آروم و به شدت خنده‌رو😄 هم‌چنان پدرش مشغول درس، و من با پسرم خونه تنها. ولی #با_قدرت ادامه می‌دیم💪 پسرم با ذوق به #کتاب‌های توی دستم نگاه می‌کنه و من تمام مطالب رو بلندبلند براش می‌خونم📖 تا جایی که با صدای درس خوندن مامانش، پستونک به دهن، خوابش می‌بره😴 روزهایی که #امتحان دارم، یه شیشه شیر و امیرعلی تو کریر، تحویل مامان داده می‌شه و بدو بدو میرم سر جلسه امتحان😀 با خیلی از استادا صحبت کردم سر کلاس کمتر برم؛ و خدا خیرشون بده قبول کردن☺️ کلی #فایل_پایان‌نامه تو گوشیم دارم؛ و وقتی امیرم داره تو بغلم چرت میزنه، مطالعه می‌کنم و #نکات_خوبشو کپی می‌کنم😊 #سخنرانی‌های_فلسفی هم، که همسرم تو ماشین برای منو امیرعلی می‌ذاره، #جرقه‌های_پژوهشی جدیدی تو ذهنم ایجاد می‌کنه💡 کلی بهشون فکر می‌کنم و #نتایج خودمو تو گوشیم ثبت می‌‌کنم✅ یه بار رفتم کتاب فروشی تا یکی از کتابام رو بخرم؛ کتاب ۶۰۰ صفحه، با فونت خییییلی ریز بود با یه قیمت گزاف که من این‌جوری شدم😫😶😖 پی‌دی‌اف کتاب رو پیدا کردم ک اونم به شدت زیاد بود😟 و من وقت این همه خوندن نداشتم😒 #خلاصه‌ی_کتاب رو پیدا کردم و برای امتحان با گوشیم خوندم و شکر خدا قبول شدم😄 هر چند نمره ام آش دهن‌سوزی نشد😅 روزهایی ک قراره #کلاس برم، اگه #بابای_پسرم خونه باشه، با بچه، تو ماشین، پشت در دانشگاه، با یه شیشه شیر، منتظر من می‌شن👶🍼🚗 و اگه نباشه #مامانم مثل همیشه زحمت می‌کشن و امیرعلی رو نگه می‌دارن😊 البته وقتی می‌رسم خونه، قیافه‌ مامان و خواهر کوچیکم، از خستگی این‌جوریه😖😫😣 و امیرعلی که پیروز میدان شده، این‌جوریه👶 زندگی با تموم روزای سختش داره برای من می‌گذره😊 و فقط #طعم_عمیق_شیرینی_بچه‌داری و عشقی که بین منو همسرم هست، برام یادگاری می‌مونه❤️ برام مهم نیست که پسرم باهوشه یا یه آدم معمولی☺️ تموم سعی‌ام بر اینه که یه مرد #تلاش‌گر و #کوشا باشه؛ که این‌جوری به همه‌جا خواهد رسید انشاالله❤️ #علوم_تربیتی۹۳_امام_صادق #تجربه_شما #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف

23 بهمن 1398 16:34:15

0 بازدید

madaran_sharif

#ز_فرقانی (مامان #علی ۱۳، #فاطمه ۹، # طوبا ۶، #مبینا ۴، #محمد_مهدی ۱ساله) «چگونه گودزیلای خود را تربیت کنیم» احتمالاً شما هم این انیمیشن رو همراه کودکان سه تا چهل ساله‌تون دیدین! علاوه بر اون حتماً کلی کتاب تربیتی خوندین طوری که خودتون شدین یه پا مشاور تربیتی. ولی حالا می‌خوام هرچی دیدین و خوندین فراموش کنین تا با یه روش منحصر به فرد آشناتون کنم. ابتدا به چهار بچه‌ی قد و نیم قد نیاز داریم که با وجود استفاده از ابزارهای تربیتی متداول، همچنان مرتکب خرابکاری‌ می‌شن و موجبات ناخرسندی شما رو فراهم می‌کنن. حالا به یه قدم نورسیده‌ی مبارک نیاز داریم که از انرژی حضورش برای شاد کردن جو خونه و آروم نگه داشتن دائم محیط بیشترین بهره رو ببریم. اسمش رو هم می‌ذاریم گوجی. روش کار به این صورته که صبح که گوجی از خواب پا می‌شه و خودبه‌خود دهنش اندازه‌ی یه بی‌دندون به خنده وا می‌شه شما ذوق می‌کنی و شروع می‌کنی باهاش با صدای بلند حرف زدن و توجه دیگران رو جلب کردن تا اون‌ها هم به سرعت برق و باد از اقصی نقاط خونه خودشون رو برسونن بالا سر گوجی. بعد با تکرار شعارهای دسته‌جمعی مثل: "قلب ما رو پس بده" حسابی جایگاه گوجی رو در خانواده تبیین می‌کنی و در ادامه با پرسیدن این سوال از گوجی که: "به نظر تو هم من بهترین مادر دنیام؟" جایگاه خودت رو برای سایرین تبیین می‌کنی. هم‌زمان جوری رفتار می‌کنی که الکی مثلاً هرکسی لیاقت صحبت با گوجی رو نداره و کم‌کم یه پادشاه کوچولو داری که هی دایره‌ی حکومتش وسیع‌تر می‌شه و حق داره هرجا صلاح دونست هر گونه تذکری رو با زبان بچگانه و به مستقیم‌ترین شکل ممکن به تک‌تک بچه‌ها بده و ازشون بخواد رفتارشون رو اصلاح کنن. البته همه‌ی این‌ها حرف‌ها و انتظارات خودته که با لحن کودکانه و با چاشنی شوخی از زبان گوجی ادا می‌شه. مثلاً: - داداشی حواسم هست درس مرسات رو نمی‌خونی ها! خودت می‌ری سر درست یا با پوشکم به حسابت برسم؟ - مامان مامان، این سه تا آبجی به خودشون اجازه دادن در حضور من به همدیگه ناسزا بگن. پیشنهادم اینه که: بیا لهشون کن! - هیچ کی تو این خونه حق نداره بقیه رو بزنه، به جز من! - سریع خرت و پرتاتونو جمع کنین من می‌خوام تردد کنم! و می‌بینید که معمولاً ورق برمی‌گرده و دلخوری‌ها و غرولندها تبدیل می‌شن به صدای بلند خنده و بچه‌ها بله قربان گویان به انجام وظایفشون می‌پردازن. البته این راهکار فوق‌العاده یه ایراد کوچیک هم داره! اینکه هنوز برای تربیت این دیکتاتور کوچولو راهکاری پیدا نشده! غیر از به دنیا آوردن بچه‌ی ششم.😜 #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

22 اردیبهشت 1401 18:10:22

4 بازدید

madaran_sharif

. کیک آماده شده😋 غذا هم بخشیش آماده ست. . #بازی بچه‌ها هم تمومه و خیلی خسته به نظر می‌رسن🤔 . انگاری تمایلی به جمع کردن این رشته‌های کاغذ_بخوانید شراره‌های آتش😅_ که کل اتاق (به جز زیر پارچه!) رو پوشونده، ندارن😒 فرستادمشون تو حیاط مشغول جارو زدن حیاط و تخلیه ته مانده انرژی بشن! خودم دست به کار شدم😬 ... خب انگاری آخرین رشته‌های کاغذی هم از روی رخت خواب‌ها و طاقچه و کمد، به خوبی جمع شده! . یه نگاه می‌کنم به وروجک‌ها که خیلی ناز و مظلومانه خوابیدن😝 یه نگاهی به خونه که حالا خیلی مرتب و تمیز به نظر می‌رسه😎 و...صدای اذان📿 . آخیش! نماز تو زمان خواب بچه‌ها می‌چسبه😋 . انگاری دیگه ایستادن برام خیلی سخته، سجده‌هام طولانی می‌شن، حمد و سوره کوتاه و خلاصه! . سجده شکر و بعد درازکش روی سجاده... آخ پام...کمرم...خدا جون چی می‌شد به دلم می‌انداختی اون کارتن رو از جلوی چشم بچه‌ها بردارم نبینن؟!🤔 . ازت می‌خوام الان بچه‌ها یه کم طولانی بخوابن! . آخ خدا خواهش می‌کنم یه فرشته بفرست بره سراغ غذا 🤲 . قرآنمو باز میکنم... الم نشرح لک صدرک...فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب 😳 چی؟؟ کی گفت؟ کجا بود؟ من که نبودم! سیخ پاشدم، دوباره نشستم. . ای بابا خداجون بیخیال، سخت نگیر، من اینا رو فقط به تو می‌گم، من که غر نزدم☺️😐 خداجون مجرد بودم آسون‌گیر بودیا . قرآن باز می‌کردم می‌اومد: انه کان ظلوما جهولا... و خلق الانسان ضعیفا... لا یکلف الله نفسا الا وسعها . حالا با این‌همه حجم #کار و #درس و #بچه‌ها و نبود همسر و کارهای خونه و بیرون خونه، تا قرآن باز می‌کنم یا انشراح میاد یا مزمل یا...!! . می‌گی خیلی خوب این کارا رو کردی که کردی هنر نکردی که! چرا نشستی؟؟ پاشو برو به بقیه کارات برس!! قربونت برم که دوستم داری می‌خوای رشدم بدی ولی خواهشا خودت کمکم کن جز به یاری تو ابدا از پس هیچ‌کدوم برنمیام، یه وقت نق و نوق کردم نه به دل بگیر نه به روم بیار😉 خب دیگه بساط درد دل رو جمع می‌کنم می‌رم یه ویتامینه می‌زنم😃 . لازانیا رو می‌چینم تو ظرف بذارم تو فر😋 . _ مامان مامان کجایی؟؟😳 تو رو خدا آروم‌تر! داداشتو بیدار نکنی؟! . خواهشا یه کم دیگه بخواب😝 #ط_اکبری #هوافضا90 #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

21 آذر 1398 16:16:24

5 بازدید

madaran_sharif

. از اونجایی که من دوست داشتم با یه آدم از خانواده‌ی خیلی مذهبی ازدواج کنم، پدرم مخالفت نکرد و جلسه‌ی بله‌برون برگزار شد.😌 . به طرز عجیبی جلسه با خنده و شادی گذشت، آخرش فهمیدیم مهریه‌ی مختصر مفیدی تعیین شد و ما عروس شدیم.😅 . همسرم اون زمان دانشجو بودن و شغل درست و حسابی و پس اندازی نداشتن. تازه سربازی هم نرفته بودن.😅 کلا اوضاع خیلی ایده ال بود.😁 . عقدمون بدون خرید و در محضر، با حضور ۱۰ نفر انجام شد. هرچند ساده بود، اما همین که در محضر حضرت عبدالعظیم برگزار می‌شد ارزشمندش می‌کرد.😊 . حدود یک سال عقد بودیم و تو این مدت من درسم رو تموم کردم و در جستجوی کار راهی شهر شدم.🙃 . در دوران دانشجویی یک سال تو یک شرکت، به عنوان طراح کار کردم. حالا، باید برای کسب تجربه و البته کمک مالی می‌رفتم سراغ یه کار دیگه. . اما یه دختر چادری و معذب در رابطه با نامحرم کجا، و فضای کار برای یک عمرانی کجا.😑 . با احتساب شرایطم و جو دو سه تا شرکتی که توی ورودیشون قبول شدم، باید تصمیم سختی می‌گرفتم و انتخاب می‌کردم.😶 . ناراحت‌کننده بود ولی تصمیم گرفتم با این شرایط تو اون شرکت‌ها کار نکنم.😫😓 شهرداری و جاهای دولتی هم که گیر فلک نمی‌اومد.😒 . با همسر دودوتا چهارتا کردیم ببینیم چه جوری بریم سر خونه زندگیمون. دیدیم چیز زیادی نداریم و از اونجایی که بنای زندگی رو بر سازندگی و استقلال گذاشتیم، به یه مهمانی🍛 به جای عروسی، در منزل پدرم و یک زیرزمین استیجاری اکتفا کردیم. . البته لباس عروس👰🏻 تنم کردم و یه سرویس بدل که خدایی نکرده آرزو به دل نمونم.😂 . منتقد زیاد داشتیم؛ ولی وقتی یه مادر داری که به علایقت احترام می‌ذاره😌 و همسری که خیلی شبیه رویاهاته، گوش‌هات شنوایی‌شو از دست می‌ده😅 و خوش و خرم به زندگی می‌رسی.😊 . قبل از اینکه بریم سر خونه زندگیمون، اردوی ازدواج دانشجویی مشهد رو رفتیم.😍 وقتی همه با چادر یه رنگ می‌رفتن حرم🕌 و اون‌همه آدم مهمون عروسیت در محضر امام رضا می‌شدن، احساس می‌کردی باشکوه‌ترین عروسی دنیا رو داری.😍 . همون اوایل ازدواج، همسرم جایی که دوست داشتن مشغول کار شدن.🤗 البته کار توام بود با ماموریت که شرایط رو سخت می‌کرد، اما خیلی جای شکر داشت.🤲🏻 . ۱۰ ماه بعد همسر باید می‌رفتن سربازی.👮🏻‍♂ . همین موقع‌ها بود که تصمیم گرفتیم نفر سومی رو عضو خانواده کنیم.👶🏻 فکر می‌کردیم حالا که تحت نظر دکتر👩🏻‍⚕ و با رعایت تمام اصول پیش رفتیم همه چی حله و ۹ ماه بعد یه بچه تپل میاد... اما خواست خدا چیز دیگه‌ای بود و بچه نموند... . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_دوم #مادران_شریف_ایران_زمین

10 تیر 1399 17:24:02

0 بازدید

madaran_sharif

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . الحمدالله اردوی جنوب ۸۴ خوب بود و با تمام سختیاش خاطرات و تجربیات شیرینی برام داشت. سال تحصیلی ۸۵ به عنوان مسئول یکی از تشکل‌های دانشجویی انتخاب شدم، درحالی‌که خودم دانشجوی سال سوم بودم و تجربه‌ی چندانی نداشتم ولی خداروشکر سال خوبی بود. . رسم هر سال بود که سه نفر از #فعالان_فرهنگی دانشگاه رو ببرن #حج_عمره. اون سال سفر #سوریه هم پیشنهاد و قسمت ما شد.😍 کاروان دانشجویی بودیم و همممه جا ما رو بردن... یادمه در مرز با سرزمین اشغالی، #سربازان_اسرائیلی رو ‌دیدیم و ناخودآگاه همگی شعار مرگ بر اسرائیل دادیم.👊🏻😝 . خداروشکر پایان اون سال تونستم سهمیه #ارشد_مستقیم گرایش آی‌تی رو که یک نفر بود، کسب کنم و این اتفاق با وجود اون مسئولیت سنگینی که داشتم، خیلی جای خوشحالی داشت.💪🏻 خیالم از #کنکور_ارشد راحت شد و فعالیت‌های فرهنگیم رو ادامه دادم. . در سال‌های اول دانشجویی هیچ وقت جدی به ازدواج فکر نکرده بودم. تصورم این بود که باید لیسانسم رو بگیرم و بعد... . دوستانم سعی می‌کردن ارشادم کنن.😅 یه دلیل مهم، جو جامعه بود که خانم با ازدواج کلللا خونه‌نشین می‌شه. منم همیشه تو خونه بودم و به خاطر فشار کاری پدر و مادرم، مهمونی و سفر کم داشتیم و فقط مدرسه می‌رفتم و درس می‌خوندم و با ورود به فضای دوستانه تشکل‌های دانشگاه، وارد دنیای جدیدی شده بودم. فکر می‌کردم بعد از ازدواج هم به همون دوران تنهایی خونه برمی‌گردم.😕 . از سال ۸۶ کم‌کم این تفکر در من عوض شد. سال آخر #کارشناسی بودم که به بررسی گزینه‌ها پرداختم.🙃 . همسرم به وسیله‌ی یکی از دوستان دانشگاه، از من خواستگاری کردند. آشنایی ما برمی‌گشت به همون #اردوی_جنوب ۸۴ که هر دو مسئول اردو بودیم. بعد از اون اردو با همدیگه مواجهه‌ای نداشتیم تا این که این خواستگاری پیش اومد. . مادرم به شدددت مخالف بودن در ابتدا و دلیل اصلیشون، اختلاف زیادی بود که با هم داشتیم. به جز اشتراک جنبه‌ی اعتقادی، معرفتی و اخلاقی، از بقیه جهات با هم فرق داشتیم.😄 ایشون قمی، من تهرانی❗️ ایشون آذری زبان، من فارس❗️ اختلاف سطح مالی، لیسانسشونو نگرفته بودن، شغل پاره‌وقت و درآمد ناچیزی داشتن. مخالفت خانواده‌ی ایشون هم به دلایلی زیاد بود، فکر نمی‌کردم ماجرا ختم به ازدواج بشه،😄 اما ازونجایی که خدا گاهی چیزی رو برای آدم رقم می‌زنه که ما ازش بی‌خبریم این اتفاق افتاد❣ . و ما اردیبهشت سال ۸۷ میلاد حضرت زینب سلام‌الله‌علیها #عقد کردیم.💕 . . #قسمت_چهارم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

18 آبان 1399 16:19:46

0 بازدید

madaran_sharif

#م_زادقاسمی (مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله) #قسمت_یازدهم همسرم از اول شغلشون طوری بود که زیاد سفر بودن، الانم ممکنه غیبت‌هاشون مکرر و طولانی باشه و ماموریت‌هایی داشته باشن که ما نتونیم همراهشون باشیم! با این اوصاف عمده مسئولیت بچه‌ها با منه، مثلا فاطمه سادات به کمک نیاز داره، بچه‌ها مدرسه میرن، مریض می‌شن، تو زمان‌ غیبت همسرم خرید هم با منه! گاهی مهمون داریم و چیزی تو خونه نیست و باید برنامه‌ریزی کنم که هم خرید کنم و هم خونه مرتب باشه هم درس و غذای بچه‌ها رو به راه باشه، هم آماده پذیرایی از مهمون باشم تو زبون ممکنه آسون به نظر بیاد که نمیاد😁 ولی در عمل خیلی سخت و فشرده می‌شه❗️ البته من گلایه ای ندارم.☺️ چون وقتی با قدرشناسی و محبت همسرم مواجه می‌شم خستگی از تنم درمیره، دلگرم می‌شم و انگیزه می‌گیرم. وقتایی که هستن جلوی بچه‌ها صمیمانه از من تشکر می‌کنن. این رفتارشون خیلی مؤثره که تو این مسیر نشکنم و با جریان پرتلاطم این زندگی همراه بشم. در مورد این که من چه کارایی برای بچه‌ها انجام میدم باهاشون حرف می‌زنن، می‌گن جایگاه مادر خیلی مهمه و با این رفتارشون هم درس مهمی به بچه‌ها میدن، هم من رو به لحاظ عاطفی تامین می‌کنن.❤️ با وجود اینکه غیبتشون زیاده اما نقش اصلیشون رو به عنوان تکیه‌گاه، به درستی انجام می‌دن. به نظرم یکی از مهم ترین دستاوردهای خانواده‌مون اینه که همسرم جایگاه امام و رهبر رو توی خانواده دارن و بچه ها ولایت پذیری رو توی خونه تمرین می‌کنن!👌 من و بچه ها خیلی براشون احترام قائلیم. در عین اینکه رابطه‌مون سرشار از محبته.😊 منم به ایشون به خاطر اهداف و آرمان‌هایی که دارن افتخار می‌کنم، و خدا رو شاکرم جایگاه خودشون رو در جبهه حق خوب تشخیص دادن.😊 جدا از رابطه همسری که خیلی صمیمانه هست، به خاطر مسیری که تو زندگی انتخاب کردن، برام مثل استاد هستن و بهشون اعتماد دارم.😇 همیشه نگاه جامع و کاملی به مباحث تربیتی دارن واسه همین همیشه احساس میکنم یه دایرة المعارفی از دانش‌های مختلف در زندگی کنارم هست.😁 بااینکه حضور فیزیکی کمی دارن اما وقتی هستن سعی می‌کنن ارتباطشون با بچه‌ها زیاد باشه. باهم پارک و سفر بریم و بچه‌ها محیط‌های مختلف رو تجربه کنن‌. از رابطه محترمانه پدر و مادرم با هم خیلی الگو گرفتم.👌 یادمه همیشه مسائل رو بین خودشون و یواشکی حل می‌کردن.😉 ما هم اجازه نمی‌دیم اختلافی اگه هست به بچه ها منتقل بشه و الحمدلله بچه‌ها جز رابطه خوب چیزی بینمون ندیدن.🤲🏻 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

07 اسفند 1400 19:18:05

1 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ن_زارعی (مامان سه دختر ۹ساله، ۴ساله و نه ماهه) شما هم تو این اوضاع اقتصادی فکر خرید لباس ذهنتونو درگیر می‌کنه یا من انقدر درگیرم؟😅 راستش ریشه‌ی این درگیری برمی‌گرده به زمان دانشجویی آقای همسر و تولد بچه‌ی دوم و گرونی و آبروداری.🤕😁 خدایا چیکار کنم؟🤔 اصلا دلم نمیاد که لباسای بی‌کیفیت پلاستیکی تنشون کنم. پس با اطمینان تمام، از پول عیدی، چشم روشنی یا پس انداز، لباس با کیفیت پنبه‌ای خریداری می‌شه اما مشکل اینه که از بس استفاده می‌شه کهنه و پوست لباس کنده می‌شه.🤭 🔸 اولین راه‌‌حلی که به ذهنم رسید، این بود که لباسا به ویژه لباس بچه کوچیکه رو که دم به دقیقه کثیف می‌شه (اگه چهار دست و پا هم بره که دیگه هیچی) تو خونه که خودمون هستیم وارونه می‌پوشوندم؛ و موقع مهمونی روی دیگه‌ی لباس رو؛ انگار که همین الان از مغازه خریده بودم.😎 🔸 بعد اگه آستین بلند بود برای بهار و تابستون، آستین و پاچه‌ها چیده می‌شه و لبه‌اش تور دوزی می‌شه تبدیل به یه دست لباس تابستونی می‌شه.🎽 (اگه ارزش نگه داشتن برای بچه‌های بعدی رو نداشته باشه) 🔸 اگه لباسه هنوز رمقی داشته باشه، نزدیک محرم با یه پیمونه پودر قهوه یا رنگ مشکی جوشونده می‌شه و با چند ربان و گل سینه خوشگل تبدیل به لباس محرمی می‌شه.🖤 🔸 از شلوارهای جین بگم؟ اونا رم بعد یه مدت، تبدیل به دامن می‌کنم.😅 به این صورت که از زیر فاق چیده می‌شه بعد درز وسط باز می‌شه و پایین دامن دوخته می‌شه. 🔸 تبدیل شلوار به شلوارک هم که متداوله.😁 🔸 آخر سر هم ضایعات لباس‌ها، به لباس عروسک‌ها و دستمال گردگیری و دستگیره تبدیل می‌شن.☺️ خلاصه که لباس تو خونه ما از بین نمی‌ره. فقط از شکلی به شکل دیگه در میاد.😅😅 #سبک_زندگی #خلاقیت #مادرانه #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ن_زارعی (مامان سه دختر ۹ساله، ۴ساله و نه ماهه) شما هم تو این اوضاع اقتصادی فکر خرید لباس ذهنتونو درگیر می‌کنه یا من انقدر درگیرم؟😅 راستش ریشه‌ی این درگیری برمی‌گرده به زمان دانشجویی آقای همسر و تولد بچه‌ی دوم و گرونی و آبروداری.🤕😁 خدایا چیکار کنم؟🤔 اصلا دلم نمیاد که لباسای بی‌کیفیت پلاستیکی تنشون کنم. پس با اطمینان تمام، از پول عیدی، چشم روشنی یا پس انداز، لباس با کیفیت پنبه‌ای خریداری می‌شه اما مشکل اینه که از بس استفاده می‌شه کهنه و پوست لباس کنده می‌شه.🤭 🔸 اولین راه‌‌حلی که به ذهنم رسید، این بود که لباسا به ویژه لباس بچه کوچیکه رو که دم به دقیقه کثیف می‌شه (اگه چهار دست و پا هم بره که دیگه هیچی) تو خونه که خودمون هستیم وارونه می‌پوشوندم؛ و موقع مهمونی روی دیگه‌ی لباس رو؛ انگار که همین الان از مغازه خریده بودم.😎 🔸 بعد اگه آستین بلند بود برای بهار و تابستون، آستین و پاچه‌ها چیده می‌شه و لبه‌اش تور دوزی می‌شه تبدیل به یه دست لباس تابستونی می‌شه.🎽 (اگه ارزش نگه داشتن برای بچه‌های بعدی رو نداشته باشه) 🔸 اگه لباسه هنوز رمقی داشته باشه، نزدیک محرم با یه پیمونه پودر قهوه یا رنگ مشکی جوشونده می‌شه و با چند ربان و گل سینه خوشگل تبدیل به لباس محرمی می‌شه.🖤 🔸 از شلوارهای جین بگم؟ اونا رم بعد یه مدت، تبدیل به دامن می‌کنم.😅 به این صورت که از زیر فاق چیده می‌شه بعد درز وسط باز می‌شه و پایین دامن دوخته می‌شه. 🔸 تبدیل شلوار به شلوارک هم که متداوله.😁 🔸 آخر سر هم ضایعات لباس‌ها، به لباس عروسک‌ها و دستمال گردگیری و دستگیره تبدیل می‌شن.☺️ خلاصه که لباس تو خونه ما از بین نمی‌ره. فقط از شکلی به شکل دیگه در میاد.😅😅 #سبک_زندگی #خلاقیت #مادرانه #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن