پست های مشابه

madaran_sharif

. با کمک شما چند تا روش ساده و خوب برای ورزش پیدا کردم😊 . هفته پیش درباره‌ی اینکه چه‌جوری می‌شه تو خونه و با بچه‌ها ورزش کرد، پرسیده بودم و خیلی از دوستان جواب دادن. واقعا همه‌ی جواب‌ها مفید و انگیزه‌بخش بود😍 خیلی ممنون از همه‌تون😀 . خلاصه‌ی نظرات دوستان رو می‌گم شاید به درد بقیه‌ی مامان‌ها هم بخوره: . ⁦♦️⁩۱. یه روش خیلی خوب، مفید و راحت، استفاده از برنامه‌های ورزشی تلوزیونه😇 . ✅ شبکه ورزش هر روز برنامه‌ی زنده داره که مربی‌ها میان، ورزش می‌کنن و آموزش میدن. دوتا ۱۵ دقیقه در روز.💪🏻⁩ ساعت ۱۱:۲۵ (روزای زوج پیلاتس و روزای فرد تایچی) ⁦⏱ ساعت ۱۲:۴۵ (ایروبیک) . این روش برای بچه دارها خیلی خوبه⁦👌🏻⁩⁦ هم بچه‌ها هم می‌بینن و مشغول ورزش می‌شن،⁦🤸🏻‍♂️⁩ از طرفی نیاز به کار با گوشی📱 و دیدن ورزش‌ها از گوشی نداره و فقط همون ۱۵ دقیقه زمان می‌بره😊 . ✅ برنامه‌ی باشگاه خونگی هم ( ساعت ۱۵ هر روز از شبکه ورزش) حرکات مختلف برای کمردرد و گردن‌درد و... رو همراه با توضیحات بیشتری آموزش می‌ده😄 . ⁦👈🏻⁩می‌تونید ساعت کوک کنید و هر روز با یکی از این برنامه‌ها ورزش کنید😇 . ⁦👈🏻⁩حتی می‌شه فیلم‌های ورزشی رو دانلود کنید و با فلش وصل کنید به تلوزیون و ببینید.😇 مثل آموزش‌های ایروبیک حبیب‌الله حامدیان از آپارات. . ⁦♦️⁩۲. یه روش خوب دیگه‌ای که خیلی از دوستان پیشنهاد دادن، استفاده از نرم افزارهای ورزشی و صفحاتی هست که حرکات ورزشی رو به زبان فارسی آموزش می‌دن. . اپلیکیشن ها: 🔸home workout 🔸loose fat 🔸lose weight in 30 days 🔸leap fitness group 🔸women fitness 🔸legs workout صفحه‌های اینستاگرام: ⁦⁦@pilateschool ⁦⁦@pabepafit . . ⁦♦️⁩۳. و یه روش خوب: #پیاده_روی ⁦👈🏻⁩بعضی دوستان گفتن صبح زود که بچه‌ها خوابن و آقای همسر پیششون هست، می‌رن پیاده‌روی صبحگاهی😇 ⁦👈🏻⁩یا برای نماز جماعت یه مسجد دورتر رو در نظر می‌گیرن و تا اونجا پیاده می‌رن روزانه⁦👌🏻⁩ ⁦👈🏻⁩یا بچه‌ها رو چند روز در هفته می‌برن پارک😊 ⁦👈🏻⁩یا حتی توی خونه پیاده‌روی می‌کنن😍 . اینا هم خیلی روش‌های خوبیه، فقط بهتره بذارید بعد اینکه قرنطینه و کرونا تموم شد . ⁦♦️⁩۴. روش پایانی هم استفاده از وسایل ورزشیه: چرخونک و حلقه اینا هم وسیله‌های ساده و خوبین برای لاغر شدن😊 . . پ.ن۱: اگر بتونید با یکی (همسر یا دوستان) قرار بذارید و روزانه با هم ورزش کنید، انگیزه‌تون خیلی بیشتر میشه. . پ.ن۲: ورزش‌ها لزوما برای لاغری نیستن. برای تقویت عضلات و سلامت بدن اند و حتی لاغرها هم می‌تونن ورزش کنن😁😁 . . #پ_شکوری #ورزش #مادران_شریف_ایران_زمین

26 فروردین 1399 16:15:39

1 بازدید

madaran_sharif

. #ز_زینی‌وند (مامان #معصومه چهار و نیم ساله) . سال ۶۹ در یکی از روستاهای استان لرستان در خانواده‌ای سنتی چشم به جهان گشودم.😁 . بعد از ۳ تا دختر در حالی که همه در آرزوی فرزند پسر بودن دنیا اومدم و تولدم باعث خوشحالی کسی نشد. این پسردوستی خانواده و وصفی که از اوضاع حزن‌آور خونه و فامیل🤧 بعد از تولدم شنیدم، باعث شده بود از همون بچه‌گی نسبت به جنسیتم حس خوبی نداشته باشم😬 و حس کنم باید حقم رو از پسرها بگیرم. با تولد برادرام خونواده ما هشت نفره شد و از روستا به شهر اومدیم.   . به خاطر حرف مردم و دهن پرکن بودن رشته‌ی رياضی این رشته رو انتخاب کردم ولی حس می‌کردم روح خشکش آزارم می‌ده.😖 . سال سوم دبیرستان بعد از کلی جنگ و دعوا🤬 بالاخره از رشته ریاضی به علوم انسانی تغییر رشته دادم. . کتاب‌های رشته انسانی رو دوست داشتم. توی المپیاد تاریخ در سطح استان رتبه آوردم و گاهی شعر می‌گفتم. حتی در بخش استانی ادبیات جشنواره خوارزمی نفر اول شدم. . عاشق شهرت و مجری‌گری بودم. سخت مشغول درس خوندن، به امید رشته روانشناسی در یکی از دانشگاه‌های تهران. چون فکر می‌کردم توی تهران رسیدن به رویاهام امکان‌پذیر تره. اما خواست خدا با خواست دلم یکی نبود.😔 . نتایج کنکور اعلام شد. رشته‌ی روانشناسی دانشگاه خرم‌آباد که پنجمین انتخابم بود قبول شدم. اولین شخص توی فامیل بودم که دانشگاه دولتی قبول شده بود و خانواده بسی ذوق زده😀 اما… خودم حس می‌کردم دیگه رسیدن به رویاهام محاله.😔  . فضای دانشگاه و مواجه شدن با تیپ‌های مختلف باعث شد عقایدم سست بشه. به شدت میل به دیده‌شدن و خودنمایی داشتم. جزء شاگرد اولای کلاس بودم اما حس می‌کردم تلاشام فایده‌ای نداره و کسی من رو نمی‌بینه. حتی پام به صدا و سیمای لرستان کشیده شد. برای تست صدا رفتم اما قبول نشدم.😪 . این ناکامی‌های پشت هم منو از خدا و معنویت دور کرده بود. حسابی ازخدا شاکی😒 بودم، از تمام نه‌هایی که سر راهم می‌اومد. توی همون اوضاع به مرکز پاسخگویی به سوالات دینی زنگ زدم. حرف اون آقا هنوز توی ذهنمه که در جواب همه‌ی گله‌ها و چراهای من گفتند: حکمت خدا با مرور زمان معلوم میشه...🤔 . کمی بعد اردوی راهیان نور غرب قسمتم شد. بعدش دیگه اون آدم سابق نشدم. آشنایی با شهدا و مطالعه سبک زندگی‌شون بهم فهموند که چقدر اشتباه رفتم. من فقط پوسته‌ی دین رو شناخته بودم. خدا برام فقط برای سر سجاده و اهل بیت فقط برای وقت تنگنا بودند. اما شهدا میل شدید به دنیا و اون همه تعارض و تنش‌ها رو ازم گرفتند و منو وارد مسیر تازه‌ای کردن. . . #قسمت_اول #تجربه_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

07 مرداد 1399 17:13:09

0 بازدید

madaran_sharif

. چشمامو که باز کردم دیدم وقت نماز صبحه📿 . نمازمو خوندم و با دلِ قرص دوباره خوابیدم.💤‍ . #مامانم از دیشبش اومده بودن خونه‌ی ما و یکی دو روز می‌موندن تا بابام از سفر برگردن. . خوابیدم که خستگی در کنم و در طول روز که زهرا رو به مامانم می‌سپرم، به کارام برسم.💪 . ۳۰ آذر بود و باید تا آخر شب #پروژه‌ای رو تحویل می‌دادم 💻 که هنوز یه بخشیش مونده بود. . نزدیک ظهر از #خواب بیدار شدم.🙈 . تا سفره‌ی صبحونه رو بچینم، برای مامانم ردیف کردم؛ ✅من بعد از صبحونه می‌رم تو اتاق یه کار فوری دارم. ✅بعدشم... . سر سفره مامانم گفتن من می‌رم، عصری یه #کلاس دارم و شب برمی‌گردم.😊 . انگار آبِ یخ ریختن رو سرم☹ . هیچی نگفتم چون حس کردم براشون کلاس مهمیه که این تصمیم رو گرفتن😪 ‌. چند دقیقه بعد از این مکالمه، من موندم یخ زده وسط اتاق، با زهرا و کلی برنامه‌ی هوا شده.🎈 . به هم ریختم...😫 با زهرا #چالشناک شدم! بی‌حوصلگیم داشت می‌ریخت روی زبونم و غر و #نهی می‌شد سر دخترکم.😞 . می‌رفت سراغ کابینت خطرناک ادویه‌ها که تازه کشف کرده بود و من #اعصاب هیچ تعامل سازنده‌ای رو باهاش نداشتم.😡 . تو یه لحظه تصمیم گرفتم #موقعیتم رو #عوض کنم.🤔 . آب بازی دو نفره!💦 . رفتیم تو حموم و تا حال داشتیم جیغ و آب بازی👩‍👧 . ماشین لباسشویی رو روشن کردیم و با هر صدا و چرخش یه قاشق غذا خوردیم🍝 . حالا دیگه عصر شده بود و وقت خوابِ زهرا😴 بلکه منم یه کم به پروژه‎م برسم 😪 . بعد از نیم ساعت تلاش...⏰ مامان لالا نه؟😥 نَ😬 لالا؟😭 نَ🤗 . و چراغا روشن💡 . ظرفای شیشه‌ای رو از کابینت درآوردم و زهرا رفت سراغ #کابینت_بازی‌ش. . یادم افتاد شب یلداست🍉، دو تا دونه اناری که داشتیم رو مادر دختری دون کردیم، یه کَمِش رو با کثیف کاری خوردیم و شعر خوندیم. 😊 ‌. زهرا رو نِشوندم روی کابینت که #آشپزی یاد بگیره😎، من پوست می‌کندم و زهرا اَه اَه‌‌هاشو می‌ریخت یه کم توی سطل و یه کم از اون بالا کفِ زمین و هر دو راضی بودیم😍 . ماشین لباسشویی دینگ دینگ کرد و خاموش شد. . زهرا لباسارو با ذوق می‌انداخت روی بندِرخت👖👚 و دست می‌زدیم👏 و هورا می‌کشیدیم 😊و #شب_یلدا شد. . من و زهرا یه "روز یلدایی" داشتیم، که توش چند ساعت بیشتر کنار هم بودیم.💕 . پ ن ۱: یه دقیقه‌ بیشترِ دیشب رو اختصاص دادم به پروژه‌م و تا پاسی از شب انجامش دادم💻⌛ . پ ن ۲: 🙏 به امید روزی که زهرا با خواهر برادراش مشغول بازی باشه 👧👶🧒👧و تنها #هم‌بازیش که همه‌ی اوقاتشو باید پر کنه، مامانش نباشه. . #ف_جباری #فیزیک۹۲ #کمکِ_خانواده #یلدا #اولویت #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

01 دی 1398 15:42:27

15 بازدید

madaran_sharif

. #م_زادقاسمی (مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله) #قسمت_دوم دوران دانشجویی بسیار فعال بودم. فعالیت‌ صنفی و تشکیلاتی داشتم و دوران پرثمری بود. در انجمن علمی هم با دوستانم همایش‌های علمی برگزار می‌کردیم.👌🏻 فعالیت‌هایی که دوران دانشجویی داشتم در ضمن این که مسیر زندگی من را مشخص‌تر کرد، توانایی و مهارتهام رو خیلی افزایش داد.😊 خودمون مدیر اجرایی خیلی از برنامه‌ها بودیم. بچه‌ها را می‌بردیم اردو و اونجا فعالیت‌های مهمی انجام می‌دادیم. با همسرم هم در خلال همین فعالیت‌ها آشنا شدم. ایشون دانشجوی رشته‌ی الکترونیک دانشگاه گیلان و یک سال از من بزرگ‌تر بودند. یک روز همسرم برای انجام کارهای فارغ‌التحصیلی اومده بودند دانشگاه و از قضا من هم برای انجام کارهای فارغ‌التحصیلی دوستم رفته بودم که خیلی ناگهانی دیداری داشتیم و ایشون همون موقع به نظرشون اومده بود که برای ازدواج، بین من و ایشون تناسبی برقراره.😉 و جالب بود که قبل از اون دیدار، هیچ کدوم اصلا به این مسئله فکر نکرده بودیم! خلاصه خواستگاری توسط واسطه‌ای از دوستانمون مطرح شد. صحبت کردیم و نوع نگاه ایشون به زندگی من رو بسیار به این ازدواج مایل کرد.😁 سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۱ عروسی. نه یه عروسی پرتکلف و تشریفات! یه مراسم ساده و معمولی.👌🏻 بعد از ازدواجم هنوز دانشجو بودم. یه ذره از درسم مونده بود ولی ایشون همون سال فارغ‌التحصیل شدند. از اونجا که کارشناسی رتبه‌ی اول کلاس بودم و معدل خوبی داشتم، انتظار و توقع از من بود که بلافاصله ارشد بخونم اما ادامه ندادم و خواستم یه مدت کار تو حوزه‌ی فرهنگی رو تجربه کنم.👌🏻 روز خواستگاری گفته بودند که تصمیم دارن حوزه برن و بلافاصله بعد از عقدمون هم شروع کردن به درس خوندن و یکی دو سال طول کشید تا رسماً وارد حوزه بشن و پس از ازدواج راهی قم شدیم. چون محیط زندگی‌م به شدت تغییر کرده بود، یه سال اول بیشتر در حال سازگار شدن با محیط جدید بودم.😅 همسرم منو با یه مجموعه‌ای آشنا کردن که به عنوان ارزیاب کلاس‌های مرکز معارف می‌رفتم به دانشگاه‌های مختلف و استاد رو ارزیابی می‌کردم. صرفاً برای اینکه با مجموعه‌هایی که توی قم هستند آشنا بشم که یه محیط جدید رو برای کار پیدا کنم. یه مدت هم با جامعة المصطفی همکاری کردم. ولی اون هم چیزی که دنبالش بودم نبود. کم‌کم همسرم وارد تبلیغ در حوزه‌ی دانشجویی شدن. مثل سفر با دانشجوها و تبیین فرهنگی، سیاسی و... برای اون‌ها. من هم با ایشون می‌رفتم و این خیلی راضیم می‌کرد.🤩 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

26 بهمن 1400 17:24:29

2 بازدید

madaran_sharif

#قسمت_پایانی #م_ک (مامان چهار پسر ده ساله، هشت ساله، شش ساله و سه ساله) تو این ده سال زندگی مشترک کم‌کم برام ثابت شد که هرکاری رو با فکر و برنامه به عهده بگیرم، از پسش برمیام. اول بارداریه⁦😊 بعد یه بچه⁦👶🏻⁩ بعد یه بچه با یه بارداری دیگه🤗 کم‌کم می‌بینی که زندگی پیش می‌ره و فاجعه‌ای رخ نمی‌ده.⁦ استانداردها تو زندگی تغییر می‌کنه. مثلا وقتی تازه‌عروسی هر روز همه‌جا رو برق میندازی!😋 ولی وقتی یه بچه‌ داری اینقدر می‌ریزه می‌پاشه که دیگه بی‌خیال برق افتادن می‌شی😅 یا لیست بلندبالا می‌نوشتی برای خونه ولی بعد می‌بینی یه سری‌شون نباشه مشکلی پیش نمیاد!😉 ﺧﯿﻠﯽ از ﺣﺴﺎب‌ﮐﺘﺎبای ﻣﺎ درﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ! سختیِ ﺗﺮبیت و ﻧﻮن ﺷﺐ و هزینه ﻣﺪرﺳﻪ‌ و... رو در نظر می‌گیریم فقط! و می‌ترسیم!😑 اما اﮔﺮ آدم ﺑﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻮر و ﻗﺪرت ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ می‌بینه ﮐﻪ رزق ﻻﯾﺤﺘﺴﺐ وﺟﻮد داره. مادی و معنوی!🌹 تو خونه‌ی ما همیشه اسباب‌بازی ریخته ولی من سعی می‌کنم آشغال نباشه.⁦👌🏻⁩ هرچند نمیتونم هر روز جارو کنم. اگه بخوام خیلی ایده‌آل فکر کنم اصلا یه دونه بچه هم برام سخته. همسرم گاهی تو تمیزکردن کمک میده، البته بچه‌ها رو هم به خط میکنه😆 ﺑﺎ تغییرات ﺗﺪﺮﯾﺠﯽ‌ای ﮐﻪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﯽم ﭘﯿﺶ اومده رشد کردم و ﻇﺮفیتم ﺑﺎﻻ رفته...🥰 ﮔﺎﻫﯽ به خودم یادآوری می‌کنم که ﺧﺪا ﻫﺴﺖ و می‌بینه. خیلیا می‌گن من نمیتونم ۵ تا بچه رو اداره کنم! اما من باید ببینم وظیفه‌م چیه؟🤔 من طبق وعده‌ی الهی که لایکلف الله نفسا الا وسعها باید یقین بدونم که وقتی این تکلیف بر من ثابت شد حتما خدا ظرفیتش رو بهم می‌‌ده.⁦💪🏻⁩ . وﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﺑﭽﻪ‌ای ﻧﺪاشتم اﺻﻼ ﻓﮑﺮﺷم نمیکردم ﮐﻪ ﯾﮏ روزی ﻣﻦ می‌تونم ۴ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﻫﻢ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ کنم.😳 ﺑﭽﻪ‌داری ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨته. ﺳﺨﺘﯽ ﺳﺮوﮐﻠﻪ زدن ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮدات زﺑﻮن ﻧﻔﻬﻢ😅 ﺑﺎ ﻣﺎدره! ﻣﺎدر ﺑﺎﯾﺪ واﻗﻌﺎ ﻋﺰم ﺟﺪی داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ و از ﺧﺪا ﺑﺨﻮاد ﮐﻪ ﻇﺮﻓﯿت و ﺗﻮان ﺟﺴﻤﯽ و روحیش رو بهش بده. به چه امیدی؟🤔 ان‌شاءالله ﺑﺎﻗﯿﺎت ﺻﺎﻟﺤﺎت ﺑﺸن ﺑﺮاﻣﻮن.🤗 ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ می‌شم از شیطنت‌هاشون می‌گم ﻓﺮض ﮐﻦ این‌ها ﺳﺮﺑﺎز اﻣﺎم زﻣﺎﻧﻦ.💗 ﭼﻄﻮر می‌خوای ﺑﺎﻫﺎﺷﻮن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﻨﯽ؟! ﺑﺮﺧﻮردی ﮐﻪ ﮔﺬرا ﻧﯿﺴﺖ و روی رﺷﺪ و ﺗﺮﺑﯿﺖﺷﻮن ﻣﻮﺛﺮه؛ اﻻن زﯾﺮدﺳﺖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻦ! اﯾﻨﺎ آدﻣﻮ آروم می‌کنه❤️ #مادران_شریف_ایران_زمین #تجربیات_تخصصی

22 تیر 1400 16:32:35

1 بازدید

madaran_sharif

. در مورد روند #بارداری🤰🏻اینجا؛ یه جایی شبیه مرکز بهداشت ایران دارن، که همه باید برای چکاپ ماهانه اونجا برن🏥 تمام کارها رو هم ماما⁦👩🏻‍🦱⁩ انجام می‌ده و خبری از متخصص زنان👩🏻‍⚕ نیست! . و اجازه نداری سراغ متخصص بری؛ مگر این‌که مشکل خاصی باشه و ماما یا پزشک عمومی نامه📃 بده. (که خیلی کم اتفاق می‌افته) . در زایمان هم، اولویت با زایمان در منزله! با ماما تماس☎️ می‌گیرن و میاد خونه و زایمان می‌کنن😅 . حتی بیمه، هزینه‌ی بیمارستان🏨 رو نمی‌ده و هزینه‌ش💵 هم خیلی بالاست😱 اگه کسی بخواد بیمارستان بره، باید درجه‌ بیمه رو ارتقا بده که یه جورایی می‌شه همون بیمه تکمیلی خودمون، و بعد برای زایمان بره بیمارستان. . . راستش من خودم بیمارستان رفتم؛ و هنوز کسی از ایرانیا رو نمی‌شناسم خونه زایمان کرده باشه.😅 یه کم ریسکش بالاست. . و جالبه که بیشتر ایرانی‌هایی که من دیدم از خدمات درمانی هلند راضی نیستن!! و سعی می‌کنن هر وقت می‌رن ایران کارای درمانیشونو🏨 انجام بدن و داروهاشونم 💊💉بگیرن! . . برای زایمان هم، از طرف بیمه یه بسته📦 در خونه فرستاده می‌شه، که توش بعضی از وسایل لازم هست؛ الکل، ژل ضدعفونی کننده، پنبه، گیره‌ی ناف، زیرانداز، گاز پانسمان و... به علاوه یه عروسک هدیه به نی‌نی⁦👶🏻⁩ کوچولو☺️ که توسط آقای برادر⁦👦🏻⁩ تصاحب شد😁 . اگه زایمان در منزل باشه، بقیه وسایل لازم رو ماما با خودش میاره. . جالبه که در زایمان بیمارستانی هم، فقط و فقط ماما دخالت داره، و اگه مشکلی پیش نیاد، پزشک متخصص👩‍⚕️، هیچ دخالتی نمی‌کنه، یک ساعت⏰ بعد از تولد بچه هم، اگه مشکل خاصی نباشه، مرخص می‌کنن😁 . تا حدود یک هفته بعد از زایمان، روزی چند ساعت یه پرستار⁦👩🏻‍🦱⁩ میاد خونه و از مادر و بچه مراقبت می‌کنه. . پرستار همه‌ی کارهای نوزاد رو انجام می‌ده؛ تعویض پوشک، حمام🛀، حتی خوابوندن، تا مادر بتونه بیشتر استراحت کنه؛ حتی در کارهای منزل هم مشارکت می‌کنه🧺🍳 الآن بعضیا می‌گن خوشششش به حالشون😜 . از این نظر که دولت به مادران اهمیت می‌ده و به دنبال تسهیل امور اون‌هاست، این امر ارزشمنده⁦👌🏻⁩ اما وقتی بدونیم که اینجا اکثر زنان، کسی رو ندارن که بتونه و بخواد از اون‌ها مراقبت کنه، خیلی ناامیدکننده‌ست😔 . بلایی که شاید در سال‌های آتی، سر ما هم بیاد😧 . در واقع اینجا، #ارتباطات_خانوادگی مثل ایران، نیست که مادر از دخترش مراقبت کنه؛ یا هر دختری بستگانی رو داشته باشه که تو روزای سخت به کمکش بیان😓 و دولت مجبوره این خلا‌ها رو با پرستار پر کنه . #ز_م #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_دهم #مادران_شریف_ایران_زمین

11 فروردین 1399 16:01:52

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ز_ح (مامان #حسنا خانوم ۱۳ ساله و آقا #محسن ۹دساله) . یه طناب بسیار محکم... یه رشته از جنس مهربانی... یه رابطه عاشقانه به رنگ خدا... این‌ها و صدها تعریف زیبای دیگه در تعریف رابطه‌ی مادر و فرزند در ذهن من از کودکی می‌چرخید.👩🏻👶🏻 . اما تقدیر این بود که از نزدیک این رابطه زیبا و غیرقابل جایگزین رو درک نکنم و از دو سالگی از این نعمت بزرگ محروم موندم.😞 . به خاطر نداشتن این نعمت بزرگ، توفیق دادن کادوی روز مادر رو هم نداشتم.😢 دائم فکر می‌کردم بچه‌ها چطور به ماماناشون ابراز عشق می‌کنن، می‌پرن بغلشون، می‌بوسنش، براش نقاشی می‌کشن یا با یه سنجاق سر منجق‌دوزی شده موهای مامانشونو خوشگل‌تر می‌کنن؟! . اینا همه موند تا خدا دختر قشنگمو بهم داد و بعد خیلی زود، پسر شیطونمو( هر دو هم در اوج درس و کارای شرکت!) 😍😍 . و من یه مامان اولی متعجب بودم و بی‌تجربه‌گی‌هایی که منو به قول ننه‌جون‌ها، دنیادیده کرد. . حالا که هر سال این فرشته‌ها، من رو با یه نوآوری در هدیه خوشحال می‌کنند، از خدا ممنونم که نه تنها طعم تلخ روزهای بی مادری رو دیگه هر سال تجربه نمی‌کنم بلکه اونقدر شیرینی روزهای مادری زیادن که گاهی رودل می‌کنم!😳😜 . و با افتخار منتظر تولد فرزندان بعدیم هستم تا این شیرینی‌ها رو صدچندان کنم😋 و طعم ناب این رابطه رو به کام فرزندانم بچشونم و انشاءالله این طعم شیرین نسل به نسل حس بشه... . پ.ن: کارتی که بیشترین جینگیلی‌جات رو داره حاصل دست دخترکمونه و اونی که فنی ساخته شده و قفل داره حاصل دست آقا پسرمون😍❤️ . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ز_ح (مامان #حسنا خانوم ۱۳ ساله و آقا #محسن ۹دساله) . یه طناب بسیار محکم... یه رشته از جنس مهربانی... یه رابطه عاشقانه به رنگ خدا... این‌ها و صدها تعریف زیبای دیگه در تعریف رابطه‌ی مادر و فرزند در ذهن من از کودکی می‌چرخید.👩🏻👶🏻 . اما تقدیر این بود که از نزدیک این رابطه زیبا و غیرقابل جایگزین رو درک نکنم و از دو سالگی از این نعمت بزرگ محروم موندم.😞 . به خاطر نداشتن این نعمت بزرگ، توفیق دادن کادوی روز مادر رو هم نداشتم.😢 دائم فکر می‌کردم بچه‌ها چطور به ماماناشون ابراز عشق می‌کنن، می‌پرن بغلشون، می‌بوسنش، براش نقاشی می‌کشن یا با یه سنجاق سر منجق‌دوزی شده موهای مامانشونو خوشگل‌تر می‌کنن؟! . اینا همه موند تا خدا دختر قشنگمو بهم داد و بعد خیلی زود، پسر شیطونمو( هر دو هم در اوج درس و کارای شرکت!) 😍😍 . و من یه مامان اولی متعجب بودم و بی‌تجربه‌گی‌هایی که منو به قول ننه‌جون‌ها، دنیادیده کرد. . حالا که هر سال این فرشته‌ها، من رو با یه نوآوری در هدیه خوشحال می‌کنند، از خدا ممنونم که نه تنها طعم تلخ روزهای بی مادری رو دیگه هر سال تجربه نمی‌کنم بلکه اونقدر شیرینی روزهای مادری زیادن که گاهی رودل می‌کنم!😳😜 . و با افتخار منتظر تولد فرزندان بعدیم هستم تا این شیرینی‌ها رو صدچندان کنم😋 و طعم ناب این رابطه رو به کام فرزندانم بچشونم و انشاءالله این طعم شیرین نسل به نسل حس بشه... . پ.ن: کارتی که بیشترین جینگیلی‌جات رو داره حاصل دست دخترکمونه و اونی که فنی ساخته شده و قفل داره حاصل دست آقا پسرمون😍❤️ . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن