پست های مشابه

madaran_sharif

#قسمت_پایانی #ف_هاشمیان (مادر ۶ فرزند) الان شرایط مالی‌مون معمولیه. در حد نیازهای واقعی‌ تهیه می‌کنیم. اگر بچه‌ها چیزی غیر از اون بخوان، با پس‌انداز پول تو‌جیبی‌هاشون تهیه می‌کنن. وسایل و لباس‌های بچه‌های قبلی به بچه‌های بعدی به ارث می‌رسه. این‌جور مواقع رفتار والدین خیلی مهمه که بچه‌ها احساس کمبود نکنن. ما خودمون معتقدیم مصرف بی‌رویهٔ هر چیزی قبیحه! حتی اگر از نظر مالی امکانش باشه این کارو نمی‌کنیم، خرید باید بر اساس ضرورت انجام بشه. اولویتمون برای مدرسه، مدارس دولتی نزدیک هستند. ولی اگر به دلایل مهم مثل موارد تربیتی ضروری باشه که مدرسهٔ دیگه‌ای بفرستیم، این‌کار رو می‌کنیم‌ و با قسط‌بندی هزینهٔ مدرسه‌ رو پرداخت می‌کنیم. تو مسائل درسی خودکفا هستند. کوچکترها با کمک بزرگترها کارهاشونو انجام می‌دن. البته گاهی دوست دارن من دیکته بگم یا درس بپرسم، که این کارو می‌کنم. این خودکفایی رو تو بازی هم دارن. ولی من گاهی می‌رم قاطی بازی‌شون. دوست دارم که زمان‌هایی رو با بچه‌ها بگذرونم و تو دنیاشون وارد بشم. صبح‌ها هم با هم ورزش می‌کنیم. اختلاف هم داریم تو خونه. البته به دعوای لفظی ختم می‌شه و کار به زد و خورد نمی‌کشه!‌بچه‌ها از ما یاد گرفتن که مشکلاتشون رو با آرامش و صبر و صحبت کردن حل کنن. تو تربیت بچه‌ها هم رو چند تا مورد تاکید داریم: 🔻دوست داریم بچه‌هامون با قرآن مأنوس باشن. با حفظ سوره‌های کوچیک شروع می‌کنیم و بزرگ که می‌شن کلاس قرآن می‌رن. 🔻 حتماً صدای اذان رو تو خونه پخش می‌کنیم و آماده می‌شیم برای مسجد. این‌جوری بچه‌ها به نماز اول وقت مقید شدن. حتی کوچکترها که هنوز مکلف نشدن، می‌دونن که الان وقت نماز و مسجده. 🔻بچه‌ها با دیدن بزرگترا وضو گرفتن رو زود یاد می‌گیرن. منم سعی می‌کنم بهشون انگیزه بدم که دائم‌الوضو باشن. مثلاً بهشون می‌گم وقتی وضو می‌گیری نورانی می‌شی. 🔻نکتهٔ آخر هم رعایت احترام و محبته. من و همسرم از محبت کردن به هم جلوی بچه‌ها غافل نمی‌شیم. هم خودمون و هم بچه‌ها رو با جانم و قربانم صدا می‌کنیم. فارغ از همهٔ توصیه‌های رنگارنگی که این روزها از همه طرف به گوش می‌رسه، من تو این بیست سال زندگی مشترک به یه نکتهٔ کلیدی رسیدم! یقین پیدا کردم که: 👌🏻اگه کارهامو بسپرم به خدا، 👌🏻به معنای واقعی فقط و فقط به خودش توکل کنم، 👌🏻و سعی کنم خدا رو از خودم راضی کنم، 👈🏻برام کم نمی‌ذاره. از کارهای روتین خونه بگیر، تا امورات مهم زندگی رو خودش مدیریت می‌کنه برام. شرطش فقط *عبد* بودنه. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند.👌

10 مرداد 1401 17:04:20

7 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی #قسمت_پنجم . از مرحله‌ی تصمیم گیری عبور کردم، گام بعدی تحمل حرف و حدیث‌ها بود که سخت‌تر از اصل تصمیم گیری نبود. . با تمام قوا مادری رو شروع کردم. از ۱۲ روزگی محمد رفتم خونه خودمون. روزهای اول تمام وقتم برای رسیدگی به محمد می‌گذشت، فقط غذا درست می‌کردم که گرسنه نمونم.😊 با اینکه تجربه نداشتم، ولی مطالبی که قبل تولد محمد خونده بودم باعث شد گام مادری رو با موفقیت بیشتری نسبت به خانه‌داری طی کنم.😁💪🏻 ماه‌های اول از کتاب «من و کودک من» دکتر فیض هم خیلی کمک گرفتم. هر وقت نیاز به بغل داشت، بغلش میکردم...(بدون ترس از بغلی شدن) وقتی دلش درد می‌کرد و با راه رفتن آروم‌ می‌شد، با هم راه می‌رفتیم. . سه ماه و نیمه بود که موعد سفرهای راهیان نور رسید،خیلی نیاز به همچین سفری داشتم، نیاز به تجدید قوا در محضر شهدا. مردد بودم، با خودم گفتم اگر بخوام با بچه خودمو محدود کنم و از علایق و نیازهام بگذرم خیلی زود خسته می‌شم و از ادامه‌ی راه باز می‌مونم، ضمن اینکه الان محمد شیر می‌خوره و می‌خوابه، ولی سال بعد راه افتاده و کنترلش سخت‌تره و سال بعدتر دو تا هستن و این داستان ادامه دارد😜... صندلی ماشین بچه رو گذاشتیم تو اتوبوس و رفتیم... با جماعتی که الحمدلله همه بچه داشتن و و ما کم سر و صداترین خانواده‌ی بچه‌دار بودیم.😅😂اولین سفر سه تایی با کلی خاطره خوب سپری شد خدا رو شکر. . هر روز با هم کتاب می‌خوندیم، تمرین تقویت نیمکره راست، تمرین‌های ورزشی مناسب سن، بازی‌های مخصوص هر سن...و از چهارماهگی، مواد غذایی که باید می‌خورد... همه چی طبق برنامه و عالی پیش می‌رفت.(ناگفته نماند پیگیری‌های مجدانه👊🏻😁 همسر در انجام این برنامه‌ها تاثیر فراوانی داشت) . خسته می‌شدم، غرغرو می‌شدم، اما همین که می‌خوابید و منم می‌خوابیدم،یا حرم می‌رفتیم و خودمو می‌سپردم به بانوی قم،😇دوباره سرحال و پرقدرت ادامه می‌دادم. . مامانم می‌گفتن من ازت دورم و نمی‌تونم کمکت کنم، اما هر روز از حضرت زهرا می‌خوام که برات مادری کنن😓😓 و من شرمنده‌ی لحظه لحظه‌ی مادریِ بانوی دو عالم هستم...حالا هم هر وقت کم میارم، از تسبیحات حضرت زهرا مدد می‌گیرم... و این روزها😔...و روضه مادر😥😢.. برای محمد از حضرت زهرا می‌گم و از امام علی...و آدم بدایی که حرف پیامبر خدا یادشون رفت، در خونه‌ی امام علی رو آتیش زدن، و چادر مادر خاکی شد. میگه مامان چه آدم بدای بی تربیتی!چرا امام علی رو ناراحت کردن؟میگم چون بی تربیت هستن دیگه،ما هم باید خودمونو بسپاریم دست حضرت زهرا تا خوب تربیت بشیم. #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #مادران شریف #تجربیات_تخصصی

09 بهمن 1398 17:26:24

0 بازدید

madaran_sharif

. #س_دینی (مامان #علی ۱۲.۵، #ریحانه ۹، #علیرضا ۷.۵، #معصومه ۴.۵ساله) #قسمت_اول سال ۶۳ بود که در تهران به عنوان اولین فرزند یه خانواده‌ی معمولی متولد شدم. پدرم تکنسین برق بودن و الان بازنشسته شدن و مامانم یه خانم خونه‌دار صبور و باحوصله‌.💛 تو بچگی به ما خیلی میدون می‌دادن و هیچ‌وقت از خطاهای ما، اونطوری که ممکنه ما مامانای امروزی از اشتباهات بچه‌هامون ناراحت بشیم، عصبانی نمی‌شدن.👌🏻 همیشه یه راه واسه برگشت از خطا وجود داشت.😉 تو بچگی من و داداش کوچولوم دائم کلاهمون تو هم بود.😐 آخه روحیاتمون خیلی متفاوت بود و اصلا آبمون تو یه جوب نمی‌رفت! اما یه روز که از هم جدا می‌افتادیم، پرپر می‌زدیم.😆 از نظر رفاهی مشکلی نداشتیم، اما خانواده‌مون چندان مذهبی نبود. در تمام مقاطع، مدرسه‌ی دولتی رفتم. خیلی مدارس معمولی‌ای بودن؛ اما اتفاقا خیلی مدرسه و معلم‌هام رو دوست داشتم. معلم‌هامون جمله‌های تربیتی آن‌چنانی نمی‌گفتن! اما همون یک جمله‌ای که ممکن بود هر چند ماه یک بار بگن، تو عمق وجود من می‌نشست.❤️ یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث شد من بفهمم دنیا خیلی بزرگ‌تر از اون چیزیه که ما می‌بینیم و حس می‌کنیم، صحبت‌های معلم بینش اسلامی ما بود که به من تلنگر زد و باعث شد از نظر اعتقادی محکم‌تر بشم.😍 عاشق مدرسه بودم، خیلی هم بچه‌ی شیطونی بودم! یکی از سرگرمی‌های من و دوستام این بود که حافظ طنز می‌خوندیم. مثلاً من طوطی می‌شدم و فال‌هاشون رو با شوخی می‌خوندم و کلی می‌خندیدیم‌.😅 دوستای بازیگوشی داشتم که به هواشون گاهی سرکلاس نمی‌رفتم! یا سرکلاس، بعضی درس‌ها رو خوب متوجه نمی‌شدم. اما همیشه تقدیر طوری رقم می‌خورد که من یواش‌یواش برگردم تو مسیر اصلی و بیراهه نرم.😇 تجربیاتی با دوستای جورواجورم تو مدرسه داشتم که الان تو تربیت بچه‌هام به کارم میاد.👌🏻 شاگرد زرنگه بودم.😉 گاهی دوم، گاهی هم اول. دوست داشتم ادبیات بخونم و دبیر ادبیات بشم واسه همین رشته‌ی انسانی رو انتخاب کردم. اما یهو نمی‌دونم چه اتفاقی در من افتاد که علاقه پیدا کردم تا از زبان سینما سر دربیارم! تصمیم گرفتم در دانشگاه سینما بخونم.😃 خانواده هم مخالفتی نکردن. البته پدرم بهم گوشزد کردن که ممکنه مناسبت نباشه، اما باز هم انتخاب رو به عهده‌ی خودم گذاشتن. من هم یه مدت کوتاهی برای کنکور هنر خوندم و رتبه‌ی خوبی گرفتم.🤩 رشته‌ی سینما دانشگاه سوره رو انتخاب کردم و بهمن سال ۸۳ وارد دانشگاه شدم. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

10 اردیبهشت 1401 16:24:09

2 بازدید

madaran_sharif

. خودم تنهایی تونستم امتحانامو بدم😆 . بعد تولد فاطمه تصمیم گرفته بودم هرچقدر لازم بود درسام رو متوقف کنم و به خودم فشار نیارم😇 . ولی خداروشکر فاطمه مون خیلی دختر آروم و خوش خوابی بود ماشاءالله😘😘 و کمال همکاری رو باهام داشت😁 . مواقعی که امتحانای چندتا درس مختلفم باهم همزمان میشد، معمولا برای مامانم بلیت میگرفتیم  و یکی دو هفته ای میومدن پیشمون😉 . البته مامانم خودشون هم خیلی نوه دوست و پایه هستن😍 و بعد از دو سه ماه خیلی دلشون تنگ میشه برای بچه ها و از پیشنهاد و دعوت ما استقبال میکنن 😀😀 . . این بار من باید در عرض دو هفته 6تا امتحان (2تا پایان ترم و 4تا میانترم) میدادم😱😱 به پیشنهاد همسرم به مامانم گفتم بیان اما کار مهمی داشتن و نمیتونستن بیان😮😩 . . همسرم هم شرایط کارشون صبح تا شبه(6تا 21😆) و به جز آخر هفته ها نمیتونستن کمکم کنن . و خودم بودم و خودم و البته عباس و فاطمه 😃😃 . چندبار حتی توی اون مدت فکر کردم مرخصی بگیرم این ترمم رو هم 😂😂 . ولی بالاخره خودمو قانع کردم که باید درس بخونم و تمومش کنم و امتحانامو بدم😆 . چند شب بعد از خوابیدن بچه ها(12شب میخوابن) تا اذان صبح بیدار موندم و چندبارم که با بچه ها شب زودتر خوابیدیم، فرداش بعد اذان صبح تا بیداری بچه ها درس خوندم . و خداروشکر تموم شد 😂 . سخت بود ولی می ارزید ... . این فشردگی به خاطر این بود که میخواستم دوره هایی که وسطش بودم رو تموم کنم و ان شاءالله بعد از این سرم خلوت تر میشه و نیازی به این قسم ریاضت ها و انتحار ها نخواهم داشت😂 . چون یکی از درسام تموم شده و یکیش رو هم میخوام خارج از برنامه ش، با برنامه خودم کم کم بخونم و بعدا فقط امتحاناش رو بدم😅(البته اگر مسئولین دوره ش قبول کنن) . . پ.ن 1: این عکس مربوط به یه روز صبحیه که امتحان پایانی مربوط به این کتابارو دادم و کلا تموم شد دوره مطالعاتیش 😁 . برخلاف راهنمایی و دبیرستان که یه سری کتابامونو بعد امتحان از شدت حرص پاره میکردیم، الان بعد امتحان از شدن علاقه ازشون عکس یادگاری میگیرم😂😂 . . پ.ن 2: همسرم هم تو این مدت واقعا باهام همراهی کردن🌷🌷 چندین روز شام نداشتیم و یه چیز الکی یا غذای بیرونی خوردیم. یعنی هسمرم میگفتن چون نمیتونم زودتر بیام خونه کمک کنم، شام میگیرم تو غذا درست نکن درساتو بخون😊 خونه هم تقریبا نامرتب بود توی اون بازه 😅 و هر چند روز یه بار مرتبش میکردم. یا آخر هفته ها با همسرم دوتایی جمع و جور میکردیم😀 . . . . #پ_شکوری #شیمی91 #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

24 آذر 1398 16:23:16

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_وصالی (مامان #امیرعلی ۲سال و ۲ماهه و #هانا ۷ ماهه) امیرعلی مشغول بازیه. هانا هم داره غلت می‌زنه رو زمین. منم سرم گرم شستن ظرفاست. امیر علی یواش یواش میاد سمت خواهر کوچولوش! لپش رو محکم می‌کشه و فرااار .. هانا کوچولو جیغ می‌زنه و گریه.😭 دستامو می‌شورم و بغلش می‌کنم. می‌برمش پیش داداشی. می‌گم امیرعلی جان! هانا می‌گه دلم خواسته داداشی نازم کنه. با اشتیاق میاد سمت خواهرش و می‌شینه می‌گه منم دلم خواسته بغلش کنم.😍 چند لحظه پیش رو به روش نمیارم نمی‌خوام قبح کارش براش بریزه. یه جوری خودمو زدم به اون راه که انگار اصلا ندیدم. یادمه یه بارم از صدای همسایه‌ها که داشتن دعوا می‌کردن، حرف زشتی یاد گرفت. تند تند مثل طوطی داشت تکرارش می‌کرد و کیف می‌کرد و ریز ریز می‌خندید. صدام می‌زد و حرف زشت رو می‌گفت. بازم نمی‌شنیدم. بازم خودمو می‌زدم به اون راه انگار نه انگار ک حرفی زده👌🏻 همین نشنیدن و ندیدنش باعث شد تا عصر حتی اون کلمه رو یادش بره. این تغافل، وقتایی که کار خطرناکی نمی‌کنه لازمه و حساااااابی تاثیرگذار👌🏻 خودتو بزنی به نشنیدن! به ندیدن! حواسم هستا.😄 خوب می‌دونم چه اتفاقی داره می‌افته ولی نباید بگم... اسم نذارم رو کارش... چون اگه بگم قبحش ریخته می‌شه و تماااام. اصل تغافل توی رابطه‌ی بنده و معبود هم زیاد دیده می‌شه.💛 چه وقتایی که بدجوری همه چیز رو خراب کردیم و خدا به رومون نیاورد و نعمتاشو به زندگی‌مون روانه کرد.🧡 #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

20 دی 1400 17:03:05

2 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_دوم #ف_هاشمیان (مادر ۶ فرزند) بعد از ازدواج کیفیت درس خوندنم بیشتر شد. منظم‌تر شدم و برنامه‌ریزی می‌کردم که هم به درسم برسم هم به خونه و همسر. اتلاف وقتم خیلی کمتر شد.👌🏻 همون زمان خواستگاری با همسرم راجع به تعداد بچه‌ها توافق کردیم. هدفمون این بود که در حد توان امت پیامبر رو زیاد کنیم و برای امام زمان سرباز تربیت کنیم.😍 پس علی‌رغم توصیه‌های اطرافیان که حالا یه کم صبر کنید و زود بچه‌دار نشید، ما زود بچه‌دار شدیم. سالگرد عروسی‌مون چهارماهه باردار بودم و ویارم تقریباً رو به اتمام بود. نوروز سال ۸۳ بود که حسن آقا به دنیا اومد. زایمان اولم به لطف خدا طبیعی بود. نوزاد آرومی بود و لحظات لذت بخشی رو با هم می‌گذروندیم. همسرم به خاطر مشغله‌ی زیاد شب.ها دیر می‌اومدن. من نیاز داشتم که گاهی از خونه برم بیرون و هوایی تازه کنم. یکی از برادرهام که مجرد بود همراهم می‌اومدن و با هم می‌رفتیم دور دور. همسرم هم وقتی می‌اومدن خونه تا جایی که می‌تونستن با محبت و همراهی جبران می‌کردن. تا ۶ ماهگی حسن آقا حوزه نمی‌رفتم. البته این وقفه به خاطر بارداری و زایمانم نبود. تغییراتی توی حوزه‌مون پیش اومد که مدتی تعطیل شدیم. ۶ ماهه که شد دوباره رفتم سر کلاس. درس خوندن با بچه هم علی‌رغم سختی‌هایی که داشت بازم برام رشد دهنده بود.👌🏻 اون موقع خونه‌ی مادرم نزدیک ما بود. پسرم صبح‌ تا ظهر پیش مادرم بود و خیالم از این بابت راحت بود. با برنامه‌ریزی دقیق‌تر و مصمم‌تر درسمو می‌خوندم. حتی معتقدم کیفیت درس خوندنم بعد از مادرشدن از زمان مجردی بهتر بود. ارزش زمان رو بیشتر فهمیده بودم.😉 ۴سال و ۳ماه حسن آقا تک پسر خونه بود. کلاس قرآن می‌بردمش و پایان‌نامه‌م رو آهسته و پیوسته پیش می‌بردم. خرداد ۸۷ حسین پسر دومم به جمع ما اضافه شد. حسن آقا پرجنب و چوش بود ولی حسین تا ۴-۵ سالگی خیلی آروم بود. پسر دومم ۴ ماهه بود که از پایان‌نامه‌م دفاع کردم. بعد از اون دیگه حوزه نرفتم، ولی رشد علمی‌م متوقف نشد. برنامه‌ی مشخص داشتم و تو خونه صوت‌های اساتیدم رو گوش می‌دادم. حال خوب اون روزهامو مدیون همون صوت‌های اخلاقی و عرفانی هستم. تو برنامه‌م می‌نوشتم و مقید بودم که سر موعد صوت رو گوش بدم.👌🏻 با تولد هر کدوم از بچه‌ها من و همسرم کلی هیجان‌زده و خوشحال می‌شدیم که لطف خدا باز شامل حالمون شده ولی حالا بعد از دو تا پسر ذوق دختردار شدن هم به انگیزه‌های قبلی‌مون اضافه شده بود. ولی خدا طور دیگه‌ای برنامه ریخته بود برامون. آقا محمدجواد زمستان ۸۹ اومد تا تیم پسرا قوی‌تر بشه.😁 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

04 مرداد 1401 17:33:23

4 بازدید

مادران شريف

0

0

. . سلام دوستان عزیز✋🏻 فیلم حضورمون در شبکه سلامت رو که چند روز پیش گذاشتیم، دیدید؟ اینم دومین قسمت از برنامه‌ی سلام دنیاست که مادران شریف در اون حضور داشت و چهارشنبه ۳ آذر پخش شد. خانم اکبری (که مامان ۴ فرزندن😍) در این برنامه با مجری گفتگو می‌کنن و از فعالیت‌هاشون در مادران شریف می‌گن. ایشون در حالی کارشناسی هوافضای دانشگاه شریف رو به پایان می‌رسونن که دو تا فرزند داشتن و سومی رو هم باردار بودن.😇 یه گزارش هم وسط برنامه پخش می‌شه که در اون خانم باغانی درمورد گروه مطالعاتی و کلیپ‌های ترجمه‌ای مادران شریف توضیح می‌دن. در این گزارش خانم محمدی هم صحبت می‌کنن و از مامانی می‌گن که بعد از به دنیا اومدن فرزندشون تصمیم می‌گیرن برای کنکور ارشد بخونن. #معرفی #ا_باغانی #پ_عارفی #ه_محمدی #پ_شکوری #سلام_دنیا #شبکه_سلامت #مادران_شریف_ایران_زمین.

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. . سلام دوستان عزیز✋🏻 فیلم حضورمون در شبکه سلامت رو که چند روز پیش گذاشتیم، دیدید؟ اینم دومین قسمت از برنامه‌ی سلام دنیاست که مادران شریف در اون حضور داشت و چهارشنبه ۳ آذر پخش شد. خانم اکبری (که مامان ۴ فرزندن😍) در این برنامه با مجری گفتگو می‌کنن و از فعالیت‌هاشون در مادران شریف می‌گن. ایشون در حالی کارشناسی هوافضای دانشگاه شریف رو به پایان می‌رسونن که دو تا فرزند داشتن و سومی رو هم باردار بودن.😇 یه گزارش هم وسط برنامه پخش می‌شه که در اون خانم باغانی درمورد گروه مطالعاتی و کلیپ‌های ترجمه‌ای مادران شریف توضیح می‌دن. در این گزارش خانم محمدی هم صحبت می‌کنن و از مامانی می‌گن که بعد از به دنیا اومدن فرزندشون تصمیم می‌گیرن برای کنکور ارشد بخونن. #معرفی #ا_باغانی #پ_عارفی #ه_محمدی #پ_شکوری #سلام_دنیا #شبکه_سلامت #مادران_شریف_ایران_زمین.

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن