پست های مشابه

madaran_sharif

. سلام✋🏻 . با یه کلیپ کاربردی و پر از ایده‌های ‌خلاقانه‌ موافقید؟! . خانواده‌ی فیلدز رو که یادتونه؟! ده دوازده تا بچه داشتن و تو یه خونه ۲۳۰ متری زندگی می‌کردن! . حتما برای شما هم جالبه بدونید که با چه تکنیک‌هایی تونستن این همه بچه رو تو چهار تا اتاق جا بدن؟! و با در نظر گرفتن این نکته که تو فرهنگ‌شون چیزی به اسم تشک انداختن و خوابیدن رو زمین ندارن! و هر بچه تخت جداگانه داره!🤔 . راستی ابعاد اتاق رو به فوت می‌گه، یعنی هر اتاق حدودا ده متر مربعه. . . #مادران_شریف_ایران_زمین #کلیپ #ترجمه #زیرنویس #ا_باغانی #پ_عارفی

03 خرداد 1400 15:46:46

0 بازدید

madaran_sharif

. سلام بر همه‌ی دوستان و همراهان عزیز مادران شریف ایران زمین😄 . تو این پست، میخوایم یه مقدار درباره صفحه و کانال مادران شریف باهاتون صحبت کنیم. . صفحه ی ما، چند ماهی هست که کارش رو شروع کرده... . در اینستاگرام، و پیامرسان‌های بله، ایتا و سروش، خاطرات و تجربیاتمون رو از مادری در کنار سایر فعالیت هامون می‌نویسیم و تجربیات دیگر مادرهای شریف از همه ‌جای ایران زمین😇 . . پست‌هامون در حال حاضر، دو مدل هستن. پست‌هایی با هشتگ #روزنوشت_های_مادری ، که توسط تیم اصلی مادران شریف نوشته میشه. و خاطرات و تجربیات روزانه ماست. . آخر پست‌ها، اسم نویسنده به علاوه رشته‌ی تحصیلی فرد در دانشگاه شریف و سال ورود  با هشتگ مشخص میشه. مثلا #هوافضا۹۰ یعنی ورودی سال ۹۰ رشته هوافضا . یک سری پست‌های دیگه هم، با هشتگ #تجربیات_تخصصی مشخص میشه.  این پست‌ها، دنباله‌دار وچندقسمتی هستن و به صورت روز در میون منتشر میشه و هربار، به تجربیات زندگی یک مادر اختصاص داره. . هدف این پست ها نشون دادن راهکارهایی برای فعالیت های دیگه در کنار نقش مادری هست. آخر این پست‌ها هم اسم نویسنده، رشته و سال ورود و اسم دانشگاه نوشته میشه. . . از شما همراهان عزیز مادران شریف ایران زمین، درخواست میکنیم، برای بهتر شدن گروه‌مون، پیشنهادات و انتقادات و نظرات ارزشمندتون رو در اختیار ما قرار بدید.🙏 . صفحه ی ما در اینستاگرام و کانال‌های ما در پیام‌رسان‌های بله و سروش و ایتا، رو هم لطفا به دوستاتون معرفی کنید.😅 آیدی ما در پیام رسان ها: . @madaran_sharif . . #مادران_شریف #معرفی #انتشار

27 دی 1398 18:15:20

0 بازدید

madaran_sharif

. دوری از همسر😟 و ناراحتی از دست دادن😫 بچه و هم‌زمان با این‌ها تمام شدن موعد خونه😓 شرایط سختی رو رقم زده بود. . اما وقتی یقین داشته باشی خدا رو کنارت داری💖 و خیلی نعمت‌های دیگه، این چیزها خیلی به نظر نمیاد و می‌گذرن☺️ . دوره‌ی آموزشی همسر تموم شد و خونه رو عوض کردیم و زندگی از نو شروع شد😊 . به خاطر از دست دادن بچه و خونه نشینی بعد از اون دوران پرشور کار و درس و ورزش، کمی دچار افسردگی شدم.😟 مدام خودم رو برای انتخاب رشته غلط سرزنش می‌کردم😞 . تا اینکه🤗 . یک سال بعد خدا فرزند دیگه‌ای به ما عطا کرد.🤰🏻 . البته من در طول این یک سال، تلاش می‌کردم📚 در یک رشته مرتبط، ارشد قبول شم. گاهیم تدریس خصوصی👩🏻‍🏫 توی خونه داشتم و طراحی🖋 میکردم دلم نمی‌اومد کلا از رشته‌م دست بکشم و مسیر تحصیلیم رو عوض کنم.🥺 . مدام تو همون فضا دست و پا می‌زدم، تا اینکه تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه‌م🤔 و وارد حوزه بشم. . قبول شدن در حوزه هم‌زمان بود با ماه سوم بارداری و مادری که به شدت ویار داشت.😫 . ساختمان مدرسه قدیمی بود و بوی خاصی می‌داد🤧 و وارد شدن به کلاس همانا و بدحال شدن من همانا⁦🤷🏻‍♀️⁩ . انقدر حالم بد می‌شد که مدیر حوزه خودشون درخواست کردن برم خونه و فعلا حضوری نرم... . ۹ ماه سپری شد. بچه بریچ بود و یه خورده هم برای اومدن عجله کرد، تا اینکه دکتر درهفته ۳۸ تصمیم به سزارین گرفت😟 اما وجود یه پسر کوچولوی شیرین⁦👶🏻⁩ سختی‌های سزارین رو کم‌رنگ کرد😍 . زندگیمون شکل تازه‌ای گرفت.😄 باوجود یه پسر تپل بازیگوش، روزهای سخت، آسون به چشم می‌اومد.🤗 . از اونجایی که همسرم خیلی به تمیزی خونه اهمیت می‌دادن، بعد زایمانم هم تلاشم رو می‌کردم که اسباب رضایت همسر رو فراهم کنم و همین، سبب خیر شد که یادم بره افسردگی بعد از زایمان بگیرم😅 . از اول زندگی خودکفا و مستقل بودم و در مادری هم انگار، ۴۰ سال مادری کردم و کاملا آشنا به امور بودم.😏 از اول تمام کارهای بچه رو خودم انجام می‌دادم. . یادم میاد بچه ده روزه بود، شربتی که می‌دادم، پرید توی گلوش و نتونست قورت بده😵 رنگ صورتش کبود شد و بی‌حال افتاد😱 . یه لحظه نفس عمیق کشیدم و دستمو کردم تو حلقش... که باعث سرفه کردن و باز شدن راه گلوش شد.⁦🤲🏻⁩ نمیدونم کارم چقدر علمی بود، ولی بعدا دکتر گفت کار به موقعی کردی⁦👌🏻⁩ . . پسرم بزرگ می‌شد💗 . همسرم کار و ماموریت⁦🧔🏻⁩ و من خونه‌داری و بچه‌داری👶🏻⁩ و تک‌وتوک تدریس خونگی📖 . زندگی راه خودش رو می‌رفت تا اینکه باخبر شدیم پای یه کوچولوی دیگه درمیونه...💖 . . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_سوم #مادران_شریف_ایران_زمین

11 تیر 1399 17:20:10

0 بازدید

madaran_sharif

. چند روز بعد از مراسم عقد👰🏻، دوباره راهی قم شدیم. . خیلی زود رسیدیم به ایام امتحانات.📝 . امتحان‌های همسرم بخاطر ماه رمضان زودتر تموم شد و برای تبلیغ برگشتن شیراز و من چند روز بیشتر موندم قم. . توی شیراز مشغول فراهم کردن مقدمات عروسی شدیم.🎊 بالاخره روز عروسی رسید و سه روز بعد راهی قم شدیم و هم‌زمان با میلاد امام رضا زندگی جدیدمون💑 شروع شد... . . از روز محرم شدن، همسرم یکی از کارت‌های شهریشونو دادن به من.💳 برای منی که خونه‌ی بابا هر چقدر می‌خواستم می‌گرفتم و خرج می‌کردم عملا این پول خیلی کم بودم⁦🤷🏻‍♀️⁩ اما واقعا برکت داشت و روزیمون دست خدا بود.🥰 . . یادمه برای ازدواج دانشجویی و سفر مشهد می‌خواستیم بلیط اتوبوس بگیریم ولی نقدینگی جفتمون صفر بود.😞 . یه مراسم برای قدردانی😍 از طلابی که برای رضای خدا در مدارس مسجد محور تدریس می‌کردن برگزار شد. به هر نفر یه هدیه‌ی نقدی کمی دادن که خداروشکر همون شد پول بلیط اتوبوس مون⁦.🤲🏻⁩ وای که اون لحظه چقدر خوشحال😄 شدم خدا واقعا بنده‌هاشو لنگ نمی‌ذاره.😌 . . خلاصه وارد زندگی شدیم و دیدم ای دل غافل آشپزی هم که بلد نیستم،🍛 از بچگی پدرم خیلی روی درس تاکید داشتن و به ما می‌گفتن درس بخونید و نگران هیچی نباشید.📚 . واسه همینم ما آشپزی تحت تعلیمات مامان👩🏻‍🍳 رو یاد نگرفتیم. باز خداروشکر خوابگاه باعث شده بود دو سه مدل غذا🍳 یاد بگیرم ولی اونم کفاف غذای هر روز رو نمی‌داد...😅 ناامید نشدیم و خلاصه بعد از چندی شور و شفته خوردن😖🤢 غذا پختن رو یاد گرفتم. روزهایی هم که دانشگاه بودم، غذای دانشگاه🏫 رو رزرو می‌کردم و همسرم هم می‌اومدن دانشگاه و دوتایی با هم غذا می‌خوردیم.😍 . امتحان‌های خرداد ماه بود که فهمیدم دارم مامان میشم👶🏻 و حسابی خوشحال بودیم.😃😄 . همون اول از غذا خوردن🍛 افتادم... و تا ماه هشتم ویار داشتم.😩 دستپخت خودمو نمی‌تونستم بخورم. کسی رو هم نداشتم که برام آشپزی کنه...⁦🤷🏻‍♀️⁩ دوران بارداری🤰🏻 دانشگاه هم می‌رفتم🏫 و خداروشکر مسئله‌ی خاصی به جز ویار نداشتم. . از اول بهمن منتظر اومدن گل پسر بودیم و خونه🏡 رو برای ورودش آماده کرده بودیم. . یه روز اواخر بهمن موقع اذان صبح بود که محمد مهدی کوچولوی👼🏻 ما چشماشو👀 تو این دنیا🌍🔆 باز کرد. . . #ز_م_پ #قسمت_سوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

26 خرداد 1399 16:29:06

0 بازدید

madaran_sharif

. #ز_زینی‌وند . همه چی مثل رویا بود.😍 خدا به مو رسوند اما نبرید. توی پروسه پیدا کردن خونه، یه خونه پیدا کردیم که صاحب‌خونه برای فروختنش بنا به دلایلی دست دست می‌کرد. ما هم خونه رو می‌خواستیم، هم جایی رو نداشتیم که منتظر فروش خونه باشیم و حدود ۲ هفته همراه خانواده‌ آقای صاحب‌خونه تو همون خونه زندگی کردیم. دقیقا اوضاعمون مثل ماجرای نقی و هما توی پایتخت یک بود.😂 . همسرم در حال جوش دادن معامله خونه‌یآقای صاحب‌خونه و منم در حال بسته‌بندی وسایل خونه خانم صاحب‌خونه.🤭 . البته که مصلحت این بود صاحب اون خونه نشیم.😄 رسیدیم به خونه‌ای که با وجود نقلی بودنش بعدها شد دلبازترین خونه زندگی مشترکمون.🤩 . حال دلم خوب شده بود. هر روز صبح با سرویس جامعه‌الزهرا با معصومه می‌رفتیم حوزه. معصومه می‌رفت مهد و من سر کلاس. برای بدقلقی‌هاش هم پیش یک روحانی که تخصص کار با کودک داشتند رفتیم و به برکت حضرت معصومه راهکارهای خوب و راهگشایی گرفتیم. . یکی از اشتباهات من که باعث وابستگی دخترم شده بود این بود که فکر می‌کردم هروقت دخترم بیداره من باید تمام و کمال در خدمتش باشم. به همین دلیل دخترم بلد نبود تنهایی بازی کنه. ولی از مشاور یاد گرفتیم که کودک باید گاهی ناکامی بهینه رو تجربه کنه، یعنی به اندازه ظرفیتش ناکام بشه و یاد بگیره در تمام زندگی کسی مدام در خدمتش نیست. البته این روش به شرط ارتباط خوب جواب میده، یعنی وقت مخصوصی برای ارتباط و بازی با فرزندمون داشته باشیم. . به مدد خدا، حال خوب خودم و با تکنیک‌هایی که یاد گرفتیم، آرامش و نشاط معصومه بیشتر شد. . واقعیتش اینه که توی زندگی هیچی اندازه تولد دخترم من رو با خود واقعیم روبرو نکرد و ایراداتم رو جلو چشمم نیاورد. بهم ثابت شده بود دخترم آیینه اعمال منه پس تمام‌ تلاشم رو کردم‌ که خودم رو عوض کنم و ایراداتم رو رفع کنم. خودمم همزمان دوره‌های درمانگری کودک و مهارت‌های درمانگری رو می‌گذرونم. . حال دلم بهتر از همیشه است و دیگه با بالا و پایین زندگی خودمو نمی‌بازم. قدر داشته‌هامو که روزی رویام بوده می‌دونم. با مهارت‌هایی که یاد گرفتم رابطه‌ام با همسرم بهتر شده. درسته زندگیمون بارها دچار بحران شد اما اگر هدف از زندگی مشترک رشد باشه، من در کنار همسرم به این رشد و تحول رسیدم. بالاخره هر رشدی پوست انداختن خودش رو داره قدیمی‌ها درست گفتند که صبر تلخه اما میوه‌اش شیرینه😍 . خوشحالم که مادر شدم. با همه سختی‌های داشتن یک کودک دشوار، روزگارم قشنگ شده و رشد می‌کنم. مگر هدف از آفریش انسان جز رشد و کماله؟ . #قسمت_پایانی #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

12 مرداد 1399 17:46:51

0 بازدید

madaran_sharif

. داشتم یه مقاله‌ی انگلیسی می‌خوندم؛ راجع‌به عواملی که مادران هلندی به کار می‌گیرن تا فرزندآوری رو براشون راحت‌تر کنه.✔️ نکات جالبی داشت:👌🏻 . ❇️ زنان می‌تونن #محل_زایمانشون رو خودشون انتخاب کنند؛ 👈🏻در خونه‌ی خودشون، و با نظارت یک پزشک،🏡 👈🏻یا در محیط بیمارستان، با حضور تعدادی کادر درمانی.🏨 . ❇️ مادران می‌تونن به صورت #پاره‌وقت کار کنن.👜 براساس آخرین آمار رسمی، یک نفر از هر سه زن هلندی، بعد از تولد فرزند اول، دست از کار می‌کشه یا کمتر کار می‌کنه، و فقط ۱۲٪ از افراد دارای فرزند زیر ۱۸ سال، #تمام‌وقت کار می‌کنند. . ❇️ اگه زنان کار نیمه‌وقت دارند (حتی در سطوح بالا)، می‌تونن #ساعت_کاری_انعطاف‌پذیر داشته باشن،⌚ مثلا یک روز در هفته با بچه‌های خودشون باشن و یا هر روز ساعت 3 بعد از ظهر اون‌ها رو از مدرسه به خونه برگردونن. . ❇️ به #برنامه‌ی سفت و سختی در شبانه روز پایبندند.📋 مثلا بعد از ساعت ۶ عصر، هیچ بچه‌ای در خیابون بازی نمی‌کنه و مادراشون تا این زمان، بچه‌ها رو تغذیه کرده و برای خواب آماده کردند.🛌 . ❇️ #پدران هم به طور فعال در امر فرزندپروری شرکت می‌کنن و یک هفته کار کاهش یافته دارند.👨‍🦰 ٪۱۵ از کل پدران هلندی تصمیم می‌گیرن که بعد از تولد فرزندشون کمتر کار کنند. . ❇️ #مادربزرگ و #پدربزرگ‌ها، نقش مهمی در مراقبت از کودکان دارند👵🏻👴🏻 خیلی از مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها، یک روز ثابت در هر هفته به دنبال نوه‌های خود می‌روند. . ❇️ مادران جدید می‌تونن، تا ۸ روز پس از زایمان، یک پرستار زایمان در منزلشون داشته باشند،👩‍🦱 تا ضمن مراقبت از مادر و کودک، در کارهای خونه و مشاوره بهشون کمک کنه. . ❇️ به فرزندانشون، #استقلال_عمل می‌دن و براشون آزادی قائلند. . ❇️ والدین مثل #هلیکوپتر، دائم دور فرزندشون نمی‌چرخن. نگرانی مداوم و محافظت بیش‌ازحد خوب نیست!🚁 . ❇️ مادران هلندی، تلاش می‌کنند خوب بخوابند که عنصر مهمیه.🛌 . 🤔 جالب بود. مقاله عواملی رو بیان کرد، که یه سریشون #سخت‌افزارین؛ مثل زایمان در منزل، کار پاره‌وقت و ساعات کار انعطاف‌پذیر، که نیازمند زیرساخت‌هاییه که در بعضی کشورها به وجود اومده، و در کشور ما، ان‌شاءالله به دست خود ما مامانا، راهش باز می‌شه.😉🙂 . یه سری هم عوامل #نرم‌افزارین؛ که از اون‌ها هم نباید غافل شد.👌🏻 مثل برنامه‌های منظم، کم کردن سخت‌گیری‌ها، دادن استقلال عمل به بچه، حساس نبودن، کمک گرفتن از اطرافیان و تلاش برای خواب خوب☺️ . #ف_محرم‌زاده #مواد۹۰ #وب_گردی_مامانی #مادران_شریف

27 اسفند 1398 16:02:43

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. محمد کم‌کم داره حرف زدن یاد می‌گیره؛ هرچیزی که بشنوه #تلاش_می‌کنه تکرار کنه. . مامانی بگو پیشیه: شیه (پیشیه در زبان ترکی، یعنی گربه🐱 قبلا گفته بودم ما بهش #ترکی یاد می‌دیم😇) البته ناگفته نمونه خون دل‌ها خوردیم که به این مرحله هم برسه. قبلا گربه می‌دید می‌گفت #جوجو !! 🐱?=🐤 😓 گربه که باز خوبه! به ببعی🐑 و شترم🐪 می‌گفت جوجو!!!! . مامانی بگو سو (آب): سی بگو گوشی: شی (وقتی گوشیمون زنگ می‌خوره با صدای بلند می‌گه شیییی) بگو کلید: سی🔑 (وقتی می‌خوایم از خونه بریم بیرون، حواسش هست کلیدو برداریم و می‌گه سیییی! منم هر بار فکر می‌کنم آب می‌خواد اما باباش زود متوجه می‌شه کلیدو می‌گه) . پسرم تلاششو می‌کنه؛ ولی خب خیلی از کلمات شبیه هم ادا می‌شن😁 به قول مامانم، زبونش #سیاه_و_سفیده.📺 سبز و قرمز و نارنجی، همه رو خاکستری نشون می‌ده😂 . بگو سوت (شیر): سی تو ترکی، خود #بگو هم میشه #دِ، حالا با این نکته☝️، بریم که این جمله رو داشته باشیم: مامانی دِ بابا گِددی ایشَه (بگو بابا رفت سرکار): و پسرک به صورت خیلی کشدااار تکرار می‌کنه: باباااا... شیییی... دیروزم داشت به میله‌ی پرده اشاره می‌کرد و می‌گفت: شی!!😮 این دیگه انصافا هییچ ربطی به شی نداشت. . حالا تصور کنید وقتی عالی‌جناب می‌گن شی یا سی (که خیلیم شبیه هم ادا می‌شه)، ما باید چه‌جوری متوجه بشیم الان به چه چیزی اشاره داره؟😅 . یکی از کلماتی که این روزا پسرم زیاد تکرار می‌کنه کلمه‌ی طوطیه!! چون هر چیزی که ما بهش می‌گیم، تلاش می‌کنه تکرار کنه؛ ما هم ذوق‌زده می‌شیم از #تلاش و #پیشرفتِ اون و یه دونه با کِیف می‌گیم #طوووطییی !! و اونم باز همونو تقلید می‌کنه و می‌گه طوووطییی 😂😂 . اصلا اگه بچه‌ها این‌طوری تکرار و تقلید نمی‌کردن، عمرا زبون یاد می‌گرفتن. . به جز تقلید از کلمات، همه‌ی کارهامونم، محمد تحت نظر و زیر ذره‌بین🔎می‌گیره. می‌خواد همه‌ی اونارو تکرار کنه. مثل این عکس، که دیده باباش پیچ‌گوشتی به ‌دست، ‌پیچ می‌بنده😁 . یا مثلا یه بار خونه مامانم اینا بودیم. یه سوسک پیدا شد😱 مامانم با یه پارچه‌ای اونو برداشت و برد حیاط انداخت. فرداش محمد یه آشغال (بی‌جان البته😅)، روی زمین دید. با همون پارچه، اونو برداشت و رفت سمت در حیاط و «آآآ...» یعنی باز کن. خلاصه خیلی باید مراقب رفتارامون جلوی بچه باشیم دیگه😅 کوچکترین کارامون رو آقای کارگردان داره فیلم می‌گیره 🎥 حتی اگه همون روزا هم پخشش نکنه، تو حافظه‌ش می‌ره و یه روزی ازش استفاده می‌کنه. . #ه_محمدی #برق۹۱ #روزنوشت‌های_مادری #مادران_شریف

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. محمد کم‌کم داره حرف زدن یاد می‌گیره؛ هرچیزی که بشنوه #تلاش_می‌کنه تکرار کنه. . مامانی بگو پیشیه: شیه (پیشیه در زبان ترکی، یعنی گربه🐱 قبلا گفته بودم ما بهش #ترکی یاد می‌دیم😇) البته ناگفته نمونه خون دل‌ها خوردیم که به این مرحله هم برسه. قبلا گربه می‌دید می‌گفت #جوجو !! 🐱?=🐤 😓 گربه که باز خوبه! به ببعی🐑 و شترم🐪 می‌گفت جوجو!!!! . مامانی بگو سو (آب): سی بگو گوشی: شی (وقتی گوشیمون زنگ می‌خوره با صدای بلند می‌گه شیییی) بگو کلید: سی🔑 (وقتی می‌خوایم از خونه بریم بیرون، حواسش هست کلیدو برداریم و می‌گه سیییی! منم هر بار فکر می‌کنم آب می‌خواد اما باباش زود متوجه می‌شه کلیدو می‌گه) . پسرم تلاششو می‌کنه؛ ولی خب خیلی از کلمات شبیه هم ادا می‌شن😁 به قول مامانم، زبونش #سیاه_و_سفیده.📺 سبز و قرمز و نارنجی، همه رو خاکستری نشون می‌ده😂 . بگو سوت (شیر): سی تو ترکی، خود #بگو هم میشه #دِ، حالا با این نکته☝️، بریم که این جمله رو داشته باشیم: مامانی دِ بابا گِددی ایشَه (بگو بابا رفت سرکار): و پسرک به صورت خیلی کشدااار تکرار می‌کنه: باباااا... شیییی... دیروزم داشت به میله‌ی پرده اشاره می‌کرد و می‌گفت: شی!!😮 این دیگه انصافا هییچ ربطی به شی نداشت. . حالا تصور کنید وقتی عالی‌جناب می‌گن شی یا سی (که خیلیم شبیه هم ادا می‌شه)، ما باید چه‌جوری متوجه بشیم الان به چه چیزی اشاره داره؟😅 . یکی از کلماتی که این روزا پسرم زیاد تکرار می‌کنه کلمه‌ی طوطیه!! چون هر چیزی که ما بهش می‌گیم، تلاش می‌کنه تکرار کنه؛ ما هم ذوق‌زده می‌شیم از #تلاش و #پیشرفتِ اون و یه دونه با کِیف می‌گیم #طوووطییی !! و اونم باز همونو تقلید می‌کنه و می‌گه طوووطییی 😂😂 . اصلا اگه بچه‌ها این‌طوری تکرار و تقلید نمی‌کردن، عمرا زبون یاد می‌گرفتن. . به جز تقلید از کلمات، همه‌ی کارهامونم، محمد تحت نظر و زیر ذره‌بین🔎می‌گیره. می‌خواد همه‌ی اونارو تکرار کنه. مثل این عکس، که دیده باباش پیچ‌گوشتی به ‌دست، ‌پیچ می‌بنده😁 . یا مثلا یه بار خونه مامانم اینا بودیم. یه سوسک پیدا شد😱 مامانم با یه پارچه‌ای اونو برداشت و برد حیاط انداخت. فرداش محمد یه آشغال (بی‌جان البته😅)، روی زمین دید. با همون پارچه، اونو برداشت و رفت سمت در حیاط و «آآآ...» یعنی باز کن. خلاصه خیلی باید مراقب رفتارامون جلوی بچه باشیم دیگه😅 کوچکترین کارامون رو آقای کارگردان داره فیلم می‌گیره 🎥 حتی اگه همون روزا هم پخشش نکنه، تو حافظه‌ش می‌ره و یه روزی ازش استفاده می‌کنه. . #ه_محمدی #برق۹۱ #روزنوشت‌های_مادری #مادران_شریف

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن