پست های مشابه

chamran_kids

دوست های عروسکیِ گل پونه اینجان!!!؟😳 . تو این فیلم دوست های گل پونه به خونه ی دخترها ی ۴ ساله سفر کردن اما مشکلشون اینه که نه چشم دارن، نه دهن،نه مو... پس بچه ها باید اون هارو درست کنند😊 . درست کردن عروسک انگشتی یا دستی علاوه بر این که میتونه یه دست ورزی خوب برای بچه ها باشه، اجرای نمایش و گفت و گو با اونها به رشد مهارت های اجتماعی و هیجانی کمک میکنه و باعث میشه بچه ها رابطه ی صمیمی تری باهمدیگه و با خاله شون برقرار کنند😇 . پ.ن: خانم فاطمه مزارعی با کارشناسی علوم تربیتی، سه سال تجربه ی کار در حسینیه کودک شهید چمران رو دارند. سابقه ی شرکت در یک دوره ی تربیت مربی در پیش دبستان و دبستان رو دارند، ایشون در حال حاضر مربی حسینیه کودک شهید چمران، مهد تعاملی و در بخش راهچه(مشاوره ی چمرانی) مشغول به فعالیت هستند. . #حسینیه_کودک_شهید_چمران #مهدتعاملی #مهد_مجازی #مهدکودک #معلم_های_چمرانی #بازی_نمایشی #عروسک_نمدی

25 بهمن 1399 13:13:34

0 بازدید

chamran_kids

. معلم که باشی... . ممکنه یک روزهایی از اینکه باید هر روز صبح بلند شی و بری مدرسه خسته بشی، ممکنه از بچه ها یا خانواده شون ناراحت بشی، ممکنه مجبور باشی با مریضی های جورواجور با ظاهری خوشحال بری سر کلاس و ممکنه یادت بره باید بابت تک تک چیزهای کوچیک و بزرگی که داری خداروشکر کنی.🙏🏻 فقط معلم هایی که زمان کرونا معلم بودن میتونن تا سالها بعد به معلم های تازه وارد بگن که یادتون نره بابت هر دلخوشی کوچیکی، خوشحال باشین چون ممکنه یکدفعه همه شون باهم برای مدتی نامعلوم ازتون گرفته بشه. 😪 . فقط معلم هایی که زمان کرونا تدریس کردند میتونن از بچه هایی بگن که از زیر رختخواب جواب سوال هاشون رو میدادن، از بچه هایی بگن که موقعی که معلم نتونسته جوابشون رو به موقع بده، قهر کردن لپ تاب رو بستن و رفتن، از سختی هایی بگن که بابت ساخت فیلم های آموزشی کشیدن، از دست به دعا شدن به خدا بابت وصل شدن به اینترنت بگن.😥 . از بچه هایی که پسوندهای عجیب و غریب مثل "اگر گفتی کی از همه خشن تره" برای کاربری شون گذاشتن، از بچه هایی که پشت سیستم باهم دعواشون میشه و همدیگه رو برای قهر از فضای کلای میندازن بیرون و ...😅 . خلاصه از ساعت کاری بگن که از ۸ ساعت به ۱۲ ساعت رسیده و شبانه روزی شده، صوت هایی هستن که حاوی دلتنگی برای خاله هستن و ساعت ۲ بامداد ارسال شده...🥺 ای کرونا با ما معلم ها چه کردی...؟؟؟ که تا سال ها بابت هر دقیقه معلمیِ معمولی مون هزاربار خدارو شکر میکنیم😇🙃 . ⭕خداقوت به همه معلم های عزیز🤗 شما از احوال این روزهاتون برامون بنویسید...👇🏻 . #معلم_آرزوها #نذر_فرهنگی #معلم_های_چمرانی #معلمی #آموزش_مجازی#سختی_های_معلمی #معلم_خوب #چمرانی_ها

21 دی 1399 17:30:09

0 بازدید

chamran_kids

🌱 رد پاهایی که با کمک چمرانی های کوچک و همراهی شما ماندگار شد... پویش جهادی و پخش ارزاق به وقت روزهای آخر اسفند... ‌ #چمرانی_ها #پویش_جهادی #نذر_فرهنگی

28 اسفند 1397 10:08:31

0 بازدید

chamran_kids

👨‍👩‍👧‍👦 دورهمی های خانوادگی، آن هم اگر اهداف و دغدغه های مشترکی داشته باشند، همیشه تاثرات مثبتی داشته است. محفل خانوادگی چمرانی ها هم با همین دیدگاه راه افتاده است. خانواده ها فصلی یکبار قرار می گذارند. در یک پارک یا فضای طبیعت، دور هم جمع می شویم. هرکس بخشی از کار را به عهده می گیرد. صبحانه، زیر انداز و میان وعده با همکاری همه تهیه می شود. دعا می خوانیم. دور هم صبحانه می خوریم. پدرها که معمولا در طول هفته فرصت کمتری برای گذراندن وقت با بچه ها دارند، با بچه ها بازی می کند. بازی های دسته جمعی، مسابقه های گروهی و ... . مادران هم فرصت این را دارند که بدون نگرانی بابت فرزندشان، کمی برای خودشان وقت بگذارند. بازی کنند و گفتگو کنند. ‌ شما هم می توانید با چند خانواده، برای خودتان محفل خانوادگی ایجاد کنید و یک خاطره ی خوب در روز های تعطیل برای بچه ها ثبت کنید. ‌ #محفل_خانوادگی #خانواده #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

01 تیر 1398 06:21:20

0 بازدید

chamran_kids

چه کارهایی باعث علاقمند شدن بچه ها به نماز میشه⁉️🤔 . چندتا نکته کاربردی که از تجربیات خود چمرانی ها در این زمینه بوده براتون در این پست آماده کردیم☺️ . . بفرست برای معلم ها و مسئولین مدارس‼️ . و از تجربیاتتون و کارهایی که برای علاقمن کردن بچه ها انجام دادین برامون توی کامنت ها بنویسید☺️🌹 . #نماز #تربیت #کودک #معلم #مربی #ترفند #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران

01 مرداد 1401 07:21:44

1 بازدید

chamran_kids

✒ شما، پدرها و مادرها، الگوی فرزندتان هستید. فرزندانِ ما همان کسانی می‌شوند، که ما هستیم؛ نه کسانی که ما دوست داریم. پس #یک_پیشنهاد_چمرانی دفترچه‌ای برای کشف یا کارآگاهی و مدادی برای ثبت کشف‌ها، خاطرات یا نکات مهم را همراه خود داشته باشید. ‌ اگر ما اهلِ جست‌وجو، کشف، نوشتن، کشیدن، ثبت‌کردن و... باشیم، فرزندانمان هم همین طور می‌شوند. ‌ بخشی از دفتر کارآگاهی‌ام را به شما نشان دادم، که تحریک شوید، کشف کنید و کشف‌هایتان را در دفتر کارآگاهی خود ثبت کنید. ‌ بخشی از خاطره‌ی من از یکی از اردوهای قبلی: نوبت به جست‌وجو و کشف رسید. من هم جست‌وجوی خودم را آغاز کردم. هر چیز جالبی را که کشف می‌کردم، در دفتر کارآگاهی‌ام ثبت می‌کردم، تا بتوانم دقیق نگاهش کنم. بسیاری از اختراعات و ساخت‌وسازها با نگاه‌کردنِ دقیق به طبیعت انجام شده. اگر ما هم بخواهیم از طبیعت درس بگیریم، که چگونه ساخت‌وساز کنیم، باید خوب و با دقّت به آن نگاه کنیم. چیزی که به نگاه‌کردنِ دقیق کمک می‌کند، کشیدن است. اگر سعی کنیم، با مداد چیزهایی را که می‌بینیم، در دفتر کارآگاهیِ خودمان بکشیم، متوجّهِ چیزهایی می‌شویم، که قبلاً ندیده‌بودیم یا به آنها توجّه نکرده‌بودیم. این یعنی نگاه‌کردنِ دقیق. کسانی که این کار را انجام دهند، مهارتِ مشاهده‌کردن را به‌دست می‌آورند. این مهارت برای تبدیل‌شدن به یک دانشمند، هنرمند یا سازنده بسیاربسیار مهم است. #یادداشت_های_یک_معلم_چمرانی #کلاس_سومی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

09 دی 1397 06:00:58

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امام‌خوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن