پست های مشابه

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_پنجم خدا استادم رو خیر بده... پایان‌نامه‌ام رو طوری طراحی کردن که شبیه کارهای بیوانفورماتیک بود؛ کارهای زیستی_کامپیوتری که می‌تونستم توی خونه هم انجام بدم و بالا سر بچه‌ها باشم.😊 و این یکی از عنایات خدا به من بود. واقعا تو درس خوندن با بچه عنایات ویژه‌ای به آدم می‌شه. نمونه‌ی دیگه‌ش: موقعی که می‌خواستم پروپوزالم رو تحویل بدم، محمدعلی هم به دنیا اومده بود. اون موقع یکی از دوستانمون (که درواقع دوست خیلی نزدیک مامانم بودن) یک ماه از شهرستان اومدن پیش ما و بچه رو نگه داشتن تا من بتونم پروپوزال رو بنویسم و بفرستم. تو اون شرایط، ایشون واقعاً مثل فرشته‌ی نجات بودن برای من.💛 الحمدلله محمدعلی هم، نوزادی راحتی داشت و خوب می‌خوابید و این هم باز از عنایات خدا بود؛ خصوصا که کارام سنگین‌تر شده بود و از طرفی از ۳ ماهگی محمدعلی جابه‌جا شدیم و از ساختمانی که با مادر و پدرم بودیم به ساختمان خانواده‌ی همسرم منتقل شدیم. همین روند ادامه داشت، تا اینکه وقتی محمدعلی یک سال و نیمه بود، محمدحسین رو باردار شدم. اون ‌موقع درگیر کارهای دفاع پایان‌نامه‌ی ارشدم بودم. هفته ۳۶ بارداری بودم که پایان‌نامه‌ی ارشدم رو دفاع کردم و هفته‌ی ۴۰ محمدحسین به دنیا اومد.😍 وقتی می‌خواستم برم بیمارستان به دکتر اصرار می‌کردم که می‌شه اون یکی دو شبی که سزارینی‌ها بیمارستان می‌خوابن، من برم خونه؟😥 آخه دوتا پسر دارم که باید بالا سرشون باشم؛ اما سر زایمان، نمی‌دونم به خاطر چه مشکلی بود، که من دچار عفونت مغزی نخاعی شدم و یک شب که هیچی، ده شب بستری شدم.😓 آنتی‌بیوتیک‌های خیلی قوی گرفتم و دچار ضعف جسمی شدید شدم. وقتی برگشتم خونه می‌خواستم زندگی عادی رو با ۳ تا بچه شروع کنم؛ ولی خیلی ضعف جسمی داشتم و بهم خیلی فشار می‌اومد. به هر حال گذشت... الحمدلله روز به روز حال خودم بهتر می‌شد؛ اما محمدحسین دچار آلرژی بسیار شدیدی شده بود و دائم لپ‌هاش قرمز و تاول زده بود. کلی مراقبت‌های خوراکی و درمان‌های طب سنتی و جدید و... داشتیم، اما فایده نداشت.😓 محمد حسین ۸ ماهه بود ک برای محمدرضا باردار شدم. ضعف جسمانی خودم، ۳ تا بچه‌ی کوچیک، آلرژی محمدحسین و قلب تپنده‌ی من برای بازگشت به دانشگاه و مقطع دکترا. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

07 مهر 1400 16:32:25

0 بازدید

madaran_sharif

#قسمت_پایانی #م_ک (مامان چهار پسر ده ساله، هشت ساله، شش ساله و سه ساله) تو این ده سال زندگی مشترک کم‌کم برام ثابت شد که هرکاری رو با فکر و برنامه به عهده بگیرم، از پسش برمیام. اول بارداریه⁦😊 بعد یه بچه⁦👶🏻⁩ بعد یه بچه با یه بارداری دیگه🤗 کم‌کم می‌بینی که زندگی پیش می‌ره و فاجعه‌ای رخ نمی‌ده.⁦ استانداردها تو زندگی تغییر می‌کنه. مثلا وقتی تازه‌عروسی هر روز همه‌جا رو برق میندازی!😋 ولی وقتی یه بچه‌ داری اینقدر می‌ریزه می‌پاشه که دیگه بی‌خیال برق افتادن می‌شی😅 یا لیست بلندبالا می‌نوشتی برای خونه ولی بعد می‌بینی یه سری‌شون نباشه مشکلی پیش نمیاد!😉 ﺧﯿﻠﯽ از ﺣﺴﺎب‌ﮐﺘﺎبای ﻣﺎ درﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ! سختیِ ﺗﺮبیت و ﻧﻮن ﺷﺐ و هزینه ﻣﺪرﺳﻪ‌ و... رو در نظر می‌گیریم فقط! و می‌ترسیم!😑 اما اﮔﺮ آدم ﺑﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﻧﻮر و ﻗﺪرت ﺗﻮﺟﻪ داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ می‌بینه ﮐﻪ رزق ﻻﯾﺤﺘﺴﺐ وﺟﻮد داره. مادی و معنوی!🌹 تو خونه‌ی ما همیشه اسباب‌بازی ریخته ولی من سعی می‌کنم آشغال نباشه.⁦👌🏻⁩ هرچند نمیتونم هر روز جارو کنم. اگه بخوام خیلی ایده‌آل فکر کنم اصلا یه دونه بچه هم برام سخته. همسرم گاهی تو تمیزکردن کمک میده، البته بچه‌ها رو هم به خط میکنه😆 ﺑﺎ تغییرات ﺗﺪﺮﯾﺠﯽ‌ای ﮐﻪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﯽم ﭘﯿﺶ اومده رشد کردم و ﻇﺮفیتم ﺑﺎﻻ رفته...🥰 ﮔﺎﻫﯽ به خودم یادآوری می‌کنم که ﺧﺪا ﻫﺴﺖ و می‌بینه. خیلیا می‌گن من نمیتونم ۵ تا بچه رو اداره کنم! اما من باید ببینم وظیفه‌م چیه؟🤔 من طبق وعده‌ی الهی که لایکلف الله نفسا الا وسعها باید یقین بدونم که وقتی این تکلیف بر من ثابت شد حتما خدا ظرفیتش رو بهم می‌‌ده.⁦💪🏻⁩ . وﻗﺘﯽ ﻫﯿﭻ ﺑﭽﻪ‌ای ﻧﺪاشتم اﺻﻼ ﻓﮑﺮﺷم نمیکردم ﮐﻪ ﯾﮏ روزی ﻣﻦ می‌تونم ۴ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﻫﻢ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ کنم.😳 ﺑﭽﻪ‌داری ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨته. ﺳﺨﺘﯽ ﺳﺮوﮐﻠﻪ زدن ﺑﺎ اﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮدات زﺑﻮن ﻧﻔﻬﻢ😅 ﺑﺎ ﻣﺎدره! ﻣﺎدر ﺑﺎﯾﺪ واﻗﻌﺎ ﻋﺰم ﺟﺪی داﺷﺘﻪ‌ﺑﺎﺷﻪ و از ﺧﺪا ﺑﺨﻮاد ﮐﻪ ﻇﺮﻓﯿت و ﺗﻮان ﺟﺴﻤﯽ و روحیش رو بهش بده. به چه امیدی؟🤔 ان‌شاءالله ﺑﺎﻗﯿﺎت ﺻﺎﻟﺤﺎت ﺑﺸن ﺑﺮاﻣﻮن.🤗 ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ می‌شم از شیطنت‌هاشون می‌گم ﻓﺮض ﮐﻦ این‌ها ﺳﺮﺑﺎز اﻣﺎم زﻣﺎﻧﻦ.💗 ﭼﻄﻮر می‌خوای ﺑﺎﻫﺎﺷﻮن ﺑﺮﺧﻮرد ﮐﻨﯽ؟! ﺑﺮﺧﻮردی ﮐﻪ ﮔﺬرا ﻧﯿﺴﺖ و روی رﺷﺪ و ﺗﺮﺑﯿﺖﺷﻮن ﻣﻮﺛﺮه؛ اﻻن زﯾﺮدﺳﺖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻦ! اﯾﻨﺎ آدﻣﻮ آروم می‌کنه❤️ #مادران_شریف_ایران_زمین #تجربیات_تخصصی

22 تیر 1400 16:32:35

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی (مامان محمد ۴سال و ۵ماهه و علی ۲سال و ۴ماهه) . سال پیش چند روزی با مادری هم‌نشین شدم که دائم یا بچه رو دعوا می‌کرد یا می‌زد! خیلی اذیت می‌شدم و سعی می‌کردم اونو متوجه عواقب رفتارش بکنم. خوشحال بودم فرصتی پیش اومده تا رفتار صبورانه‌ی😎 من با بچه‌ها رو از نزدیک ببینه، شاید تغییر کنه.😅 . مدتی گذشت و می‌خواستم علی رو از پوشک بگیرم. هرکاری می‌کردم بی‌خیال پوشک نمی‌شد!اتفاقی با دوستی هم‌صحبت شدم و حرف رسید به پوشک! گفت پسرم دیر از پوشک دراومد، چون من که مثل بعضیا نمی‌خواستم با کتک از پوشک بگیرمش!🤔 💢💢 به خودم اومدم! دیدم منی که اسطوره‌ی صبر بودم،😜 کلی کتاب خونده بودم، ته تکنیک‌های تربیتی رو درآورده بودم، کلی ادعا داشتم، حالا خیلی زود از کوره در می‌رم و داد می‌زنم! بی‌دلیل به خواسته‌هاشون می‌گم نععع! کوتاه هم نمیام به هیچ قیمت! . حتی تنبیه فیزیکی قبحی برام نداشت!🤔نه که نداشتا! توجیه می‌ساختم براش!😒 مثلا می‌گفتم: -اصلا مگه می‌شه دو تا پسر پشت هم داشته باشی و نزنیشون؟! . - من که همه‌ی راه‌ها رو برای از پوشک گرفتن بچه امتحان کردم، بذار چند بار دعوا کنم و ریز بزنمش شاید جواب بده.😔 . - منم آدمم، فشار روم زیاده، طبیعیه که هر دقیقه صدام بره بالا! با دو تا پسر! دست تنها، تو‌ غربت! . هنوز نفهمیده بودم دلیل تغییرم چیه و ذهنم بیشتر دنبال توجیه بود تا دلیل! تا اینکه دوستی سر راهم اومد که خیلی قربون صدقه‌ی بچه هاش می‌رفت! در قبال اشتباهاتشون آروم واکنش نشون می‌داد و منطقی برخورد می‌کرد و با خواسته‌هاشون همراه می‌شد. . دیدم کم‌کم دارم صبور می‌شم! لذت محبت کردن و آزادی دادن به بچه رو دوباره تجربه کردم. کمتر با بچه‌ها دچار تنش می‌شم. در عمل به *آنچه که می‌دونستم* موفق‌تر شدم!! . تازه فهمیدم چه بلایی به سرم اومده بود!! . . پ.ن۱: دیگه هیچ‌وقت از اشتباهاتی که در مسیر مادری مرتکب می‌شم جایی صحبت نمی‌کنم! شاید مادری بشنوه و ناخواسته تحت تاثیر حرف من همون اشتباه رو انجام بده! . پ.ن۲: خیلی حواسم هست با کیا نشست و برخاست دارم! چه تو دنیای مجازی و چه حقیقی! خصوصا تو معاشرت‌های صمیمی. چرا که اینجوری اثرگذاری ناخودآگاه اتفاق می‌افته! . پ.ن۳: شاید آدم ترجیح بده با کسی هم‌صحبت بشه که دچار عذاب وجدان نشه و بگه ایول همه مثل خودم هستن! . ولی واقعیت اینه که: می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها از ره پنهان صلاح و کینه‌ها صحبت صالح تو را صالح کند صحبت طالح تو را طالح کند! . پ.ن۴: نظر شما چیه؟ تجربه‌ی مشابه داشتید؟ . . #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

13 اردیبهشت 1400 15:27:22

0 بازدید

madaran_sharif

گروه مادران شریف ایران زمین اسممون الآن اینه😊 . دوستی‌هامون، تو دانشگاه شکل گرفت. توی اردوها و فضاهای فوق برنامه😀 کم‌کم وارد نقش‌های جدید خانوادگی شدیم. . ازدواجمون اکثرا دانشجویی بود. #دانشجویی به معنای واقعی! هم در زمان دانشجویی و هم #ساده و دانشجویی!🎓 . از قبل #ازدواج، وقتی می‌خواستیم به آینده خانوادگی‌مون فکر کنیم، خودمونو با پنج شش تا بچه قد و نیم‌قد که باهم بازی می‌کنن و می‌خندن، می‌دیدیم.😄 . بعد ازدواج، ارتباطمون رو با همدیگه، از طریق فضای مجازی، حفظ کردیم و دغدغه‌هامونو به اشتراک گذاشتیم. . دغدغه‌هایی مثل روش‌های برنامه‌ریزی و مدیریت زمان⏱ راه‌کارها و تجریبات به‌دردبخور در زمینه‌های مختلف، رسالت و وظیفه‌ی خودمون به عنوان مادران #فارغ‌التحصیل و #دانشجو، #تربیت_خانواده‌محور بحران پیری آینده‌ی کشور و ... . #فرزندآوری هم همیشه یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هامون بود😌 . حالا چند ماهی هست که تعدادی از ما، تصمیم گرفتیم توی این راه جدی‌تر قدم برداریم💪🏻 . می‌خوایم نشون بدیم که چطور می‌شه هم یه خانواده کامل و شاد داشت و هم فعالیت‌هایی فراتر از مادری انجام داد؟ اصلا آیا می‌شه؟ اونجاهایی که سخته به هم #راه‌کار نشون بدیم💡 و #امید و #انگیزه بدیم😃 . و اونجاهایی که #موانع هست مطالبه کنیم و برای رفع موانع قدم برداریم؛ . و در این راه از نظرات همه مامان‌هایی که قصد دارن خانواده بزرگی داشته باشن و در عین حال خودشون رو هم فراموش نکنن، و فعالیت‌های فراتر از مادری داشته باشن، استفاده کنیم😉 . ما می‌خوایم تصویری ارائه بدیم از یه خانواده‌ی چندفرزندی با #بچه‌  های_شاد_و_خلاق، با مادری که به روش‌های مختلف، دنبال #کسب_دانش و #نقش_آفرینی_اجتماعی هست. . از مادری که داره  #درس دانشگاه یا حوزه می‌خونه . تا اون مادری که در #دوره‌های_مطالعاتی مختلف حضوری و غیرحضوری شرکت می‌کنه . یا اونی که #مطالعات منظم و هدفمند در راستای بالا بردن #مهارت‌ها در نقش‌های #مادری و #همسری داره . تا اون مادرهایی که راه‌های خیلی نو و خلاقی رو در پیش می‌گیرن . و راه‌های جدیدی که وجود ندارند، و ما اون‌ها رو، به‌ امید خدا، خواهیم ساخت.😄 . ما قصد داریم مدل‌های جدیدی از موفقیت زنان رو به ‌دست بیاریم؛ . مدل‌های جدیدی از حضور یک مادر در جامعه🤱🏻 . و یقین داریم این خود ما مادرها هستیم که بهتر از هر مرد نظریه‌پرداز و سیاست‌گذاری، می‌تونیم به این مدل‌ها دست پیدا کنیم😌 . یادداشت مادران شریف در نشریه حیات دانشگاه شریف ادامه در نظرات😊 . #مادران_شریف #نشریه_حیات #معرفی #ه_محمدی #برق91

06 دی 1398 19:41:48

0 بازدید

madaran_sharif

. #ح_یزدان‌یار (مامان #علیرضا ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_یازدهم روزها گذشت و دیگه سعی می‌کردم زیاد مامانم رو اذیت نکنم و کمتر از مشکلاتم می‌گفتم و سر خودمو یه جوری گرم می‌‌کردم. برای بچه‌ها نشسته عروسک می‌بافتم، روی کلاه و دستکس و پاپوش بیمارستان دوقلوها گلدوزی می‌کردم. و کلا هر کاری که باعث می‌شد روزها زودتر بگذره... همهٔ لوازمی که نیاز داشتم‌ رو اینترنتی می‌خریدم. لباس‌های بچه‌ها و حتی کادو‌هایی که قرار بود با تولد دوقلوها به علیرضا و زهرا هدیه بدیم.😊 از دیدن لباس‌های رنگ و وارنگ جفت جفت تو کمد دلم غنج می‌رفت.😅 مشکلات بارداری روزبه‌روز بیشتر خودشونو نشون می‌دادن و نفس کشیدن رو هم‌ برام سخت‌تر می‌کردن. ولی قشنگ‌ترین حس دنیا رو داشتم. این احساس رو برای همهٔ مادرای چشم انتظار آرزومندم. 🤲🏻 دی ماه با تشخیص‌های مختلفی، مجبور شدم بستری بشم اما باز با دارو و کنترل فشار خون و انواع آزمایش‌ها و سونوهای داپلر و... مرخص شدم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، یک طرف صورتم کامل فلج شده بود. نه می‌تونستم پلکم رو ببندم نه حتی لبم رو جمع کنم، درست نمی‌تونستم حرف بزنم و حتی نمی‌تونستم آب دهنم رو قورت بدم. با یه جستجوی ساده فهمیدم دچار بلز پالسی یا فلج بلز شدم. با یکی دو تا از دوستان پزشک مشورت کردیم، علیرضا و زهرا رو به مادرم سپردیم و محض احتیاط رفتیم بیمارستان و بعد به همدان اعزام شدیم. با اطلاعات و دقت‌نظرهایی که خودم داشتم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم. با دکترم‌ تماس گرفتم که ایران نبود و فقط از راه دور چند تا توصیه بهم کرد. با چند تا دکتر آشنای دیگه تماس گرفتیم. اما اون وقت شب تو شهر غریب از دست کسی کاری برنمی‌اومد و من بار دیگه از پدرم کمک خواستم.😢 دستم از همه جا کوتاه شده بود که یک آن تشنج کردم. می‌گفتن اگر عملت نکنیم ممکنه مادر و جنین‌ها هر سه رو از دست بدیم. همسرم با تمام نگرانی‌ای که داشتن رضایت دادن به عمل. خودم برگه رو با توضیح شرایط امضا کردم که اگر برنگشتم‌ تو پرونده بمونه که منو با چه شرایطی به اتاق عمل بردن.😔 نهایتاً به لطف خدا دوقلوها توی ۳۴ هفته (با توقف رشد تو ۳۲ هفته) به دنیا اومدن. هوا که روشن شد دوتا فرشتهٔ خیلی خیلی کوچولو تو دوتا تخت شیشه‌ای کنارم بودن که من حتی توان بغل کردنشون رو نداشتم. بعد از چند روز مرخص شدم و در مسیر برگشت، از همسرم خواستم از کنار گلزار شهدا رد بشیم. نمی‌تونستم از ماشین پیاده بشم. از دور بچه‌هامو نشون بابام دادم و ازش خواستم مثل همیشه هوامونو داشته باشه.😭 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران

19 شهریور 1401 17:21:49

10 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_سوم . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . پسرم تا یک ماهگی‌ش نمی‌تونست مستقیم شیر بخوره. باید با رابط بهش شیر می‌دادم. همه‌ی سعیم رو کردم که به شیر مادر عادت کنه و بهش شیرخشک نمی‌دادم. خیلی سخت بود ولی خداروشکر تلاش‌هام نتیجه داد و بعد از یک ماه درست شد. . بعدش البته دل‌دردها و شب‌بیداری‌هاش سرجاش بود. یه مقدار روحیه‌م ضعیف و شکننده شده‌بود. بعد دو سه ماه که پسرم جون گرفت و شیرین‌کاری‌هاش شروع شد، حال منم خیلی بهتر شد. . کارای دفاع پایان‌نامه‌م هم مونده‌بود و دیگه خیلی وقتی برای افسرده‌شدن نداشتم.😁 کم‌کم برگشتم سر کارای درسی‌م. . از زمانای خوابش استفاده می‌کردم تا کارامو انجام بدم. برای درسام یا کارهای پایان‌نامه، گاهی لازم بود برم دانشگاه. خانواده‌هامون شهرستان بودن و دوست نداشتیم توی اون سن بچه رو مهد بذاریم. همسرم می‌موندن خونه و پسرمون رو نگه‌می‌داشتن و خداروشکر تو مراحل مختلف تحصیلم مشوق و همراهم بودن.🌺 . نهایتا توی همون مدت مرخصی زایمانم و بعدش توی تابستون، کارای پایان‌نامه‌م رو تموم کردم و وقتی پسرم یک سالش بود، دفاع کردم. . اوایل بارداری، خیلی نگران بودم که حالا درسم چی می‌شه و اصلا می‌تونم ارشدم رو با بچه‌ی کوچیک تموم کنم یا نه! خیلی برای خودم بزرگ و سختش کرده‌بودم. بعد که تموم شد، دیدم اونقدرم که فکر می‌کردم، سخت نبود و جای نگرانی نداشت. حالا یه وقفه‌ای افتاد و یک سال دیرتر شد. ولی تاثیر خاصی توی روند کلی زندگی‌م نذاشت. . برنامه‌ی اون یک سال آخر ارشدم، خیلی فشرده بود. توی بچه‌داری هم از قبل تجربه‌ای نداشتم و خودش یه پروژه‌ی سنگین بود برام. برای همین بعد ارشدم، تا یه مدت دوست داشتم استراحت کنم.😊 کتاب‌های تربیتی و کتابای مربوط به مراحل رشد جسمی و ذهنی بچه‌ها رو می‌خوندم. . دوست داشتم بدونم پسرم توی هر سن، چه مهارت‌هایی کسب می‌کنه و چه بازی‌ها و کارهایی برای رشد و تربیت بهترش می‌تونم انجام بدم. قصه هم گاهی براش می‌گفتم اما خیلی اهلش نبودم و بلد هم نبودم. در عوض، همسرم خیلی براش قصه می‌گفتن. قصه‌های خوبی بلد بودن و اگرم بلد نبودن، همون موقع یه قصه می‌ساختن و با آب‌و‌تاب تعریف می‌کردن. . رابطه‌شون خوب بود و خیلی باهم بازی می‌کردن. همسرم به خاطر شرایط درس و کارشون، اکثرا از صبح تا ۸ یا ۹ شب بیرون از خونه بودن. به جاش اون یکی دو ساعت آخر شب رو با کیفیت براش وقت می‌ذاشتن و جبران می‌کردن. شوهرم بچه‌دوست بودن و روابطمون بعد به دنیا اومدن پسرمون خیلی بهتر شد. . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

22 دی 1399 16:03:59

0 بازدید

مادران شريف

1

0

. اینجا یه خانواده ۱۱ نفره فنلاندی داریم که عضو دوازدهمشون قراره وارد جمع گرم و پرهیاهوی خانواده بشه.😇 . این فیلم مربوط به روز ورود دوازدهمین عضو خانواده‌ست.😍 . ۲ تا داداش بزرگا برای آوردن بچه دهم از بیمارستان به مامانشون کمک می‌کنن و بقیه بچه‌های بزرگ حواسشون به بچه کوچیکای توی خونه‌ست. . بچه نهمی فقط ۱ سال با امگای تازه وارد اختلاف سنی داره و حالا ۴ تا بچه پوشکی توی این خانواده هست😃😃 . بیاین ببینیم چه جوری خواهر برادرا از ورود امگا کوچولو سورپرایز می‌شن🤩 . . پ.ن: این کلیپ توسط دو تا از اعضای خوب مادران شریف آماده و زیرنویس شده و برای اولین بار همین‌جا منتشر می‌شه😀 ویژه‌ی مخاطبای خوب مادران شریف 🌸 . . #مادران_شریف #ا_باغانی #پ_عارفی #خانواده_ده_فرزندی #ترجمه #زیرنویس #کلیپ

20 تیر 1401 23:40:18

بچه زیاد خوب نی

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

1

0

. اینجا یه خانواده ۱۱ نفره فنلاندی داریم که عضو دوازدهمشون قراره وارد جمع گرم و پرهیاهوی خانواده بشه.😇 . این فیلم مربوط به روز ورود دوازدهمین عضو خانواده‌ست.😍 . ۲ تا داداش بزرگا برای آوردن بچه دهم از بیمارستان به مامانشون کمک می‌کنن و بقیه بچه‌های بزرگ حواسشون به بچه کوچیکای توی خونه‌ست. . بچه نهمی فقط ۱ سال با امگای تازه وارد اختلاف سنی داره و حالا ۴ تا بچه پوشکی توی این خانواده هست😃😃 . بیاین ببینیم چه جوری خواهر برادرا از ورود امگا کوچولو سورپرایز می‌شن🤩 . . پ.ن: این کلیپ توسط دو تا از اعضای خوب مادران شریف آماده و زیرنویس شده و برای اولین بار همین‌جا منتشر می‌شه😀 ویژه‌ی مخاطبای خوب مادران شریف 🌸 . . #مادران_شریف #ا_باغانی #پ_عارفی #خانواده_ده_فرزندی #ترجمه #زیرنویس #کلیپ

بچه زیاد خوب نی

20 تیر 1401 23:40:18

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن