پست های مشابه
madaran_sharif
. با کمک شما چند تا روش ساده و خوب برای ورزش پیدا کردم😊 . هفته پیش دربارهی اینکه چهجوری میشه تو خونه و با بچهها ورزش کرد، پرسیده بودم و خیلی از دوستان جواب دادن. واقعا همهی جوابها مفید و انگیزهبخش بود😍 خیلی ممنون از همهتون😀 . خلاصهی نظرات دوستان رو میگم شاید به درد بقیهی مامانها هم بخوره: . ♦️۱. یه روش خیلی خوب، مفید و راحت، استفاده از برنامههای ورزشی تلوزیونه😇 . ✅ شبکه ورزش هر روز برنامهی زنده داره که مربیها میان، ورزش میکنن و آموزش میدن. دوتا ۱۵ دقیقه در روز.💪🏻 ساعت ۱۱:۲۵ (روزای زوج پیلاتس و روزای فرد تایچی) ⏱ ساعت ۱۲:۴۵ (ایروبیک) . این روش برای بچه دارها خیلی خوبه👌🏻 هم بچهها هم میبینن و مشغول ورزش میشن،🤸🏻♂️ از طرفی نیاز به کار با گوشی📱 و دیدن ورزشها از گوشی نداره و فقط همون ۱۵ دقیقه زمان میبره😊 . ✅ برنامهی باشگاه خونگی هم ( ساعت ۱۵ هر روز از شبکه ورزش) حرکات مختلف برای کمردرد و گردندرد و... رو همراه با توضیحات بیشتری آموزش میده😄 . 👈🏻میتونید ساعت کوک کنید و هر روز با یکی از این برنامهها ورزش کنید😇 . 👈🏻حتی میشه فیلمهای ورزشی رو دانلود کنید و با فلش وصل کنید به تلوزیون و ببینید.😇 مثل آموزشهای ایروبیک حبیبالله حامدیان از آپارات. . ♦️۲. یه روش خوب دیگهای که خیلی از دوستان پیشنهاد دادن، استفاده از نرم افزارهای ورزشی و صفحاتی هست که حرکات ورزشی رو به زبان فارسی آموزش میدن. . اپلیکیشن ها: 🔸home workout 🔸loose fat 🔸lose weight in 30 days 🔸leap fitness group 🔸women fitness 🔸legs workout صفحههای اینستاگرام: @pilateschool @pabepafit . . ♦️۳. و یه روش خوب: #پیاده_روی 👈🏻بعضی دوستان گفتن صبح زود که بچهها خوابن و آقای همسر پیششون هست، میرن پیادهروی صبحگاهی😇 👈🏻یا برای نماز جماعت یه مسجد دورتر رو در نظر میگیرن و تا اونجا پیاده میرن روزانه👌🏻 👈🏻یا بچهها رو چند روز در هفته میبرن پارک😊 👈🏻یا حتی توی خونه پیادهروی میکنن😍 . اینا هم خیلی روشهای خوبیه، فقط بهتره بذارید بعد اینکه قرنطینه و کرونا تموم شد . ♦️۴. روش پایانی هم استفاده از وسایل ورزشیه: چرخونک و حلقه اینا هم وسیلههای ساده و خوبین برای لاغر شدن😊 . . پ.ن۱: اگر بتونید با یکی (همسر یا دوستان) قرار بذارید و روزانه با هم ورزش کنید، انگیزهتون خیلی بیشتر میشه. . پ.ن۲: ورزشها لزوما برای لاغری نیستن. برای تقویت عضلات و سلامت بدن اند و حتی لاغرها هم میتونن ورزش کنن😁😁 . . #پ_شکوری #ورزش #مادران_شریف_ایران_زمین
26 فروردین 1399 16:15:39
1 بازدید
madaran_sharif
. #ر_ن (مامان سه فرزند ۷ساله، ۴ساله و ۶ماهه) . زندگیمونو تو خوابگاه دانشجویی شریف شروع کردیم و حدود یک سال بعد، فرزند اولمون رو باردار شدم. ۵ ماهه باردار بودم که ارشد اقتصاد دانشگاه تهران قبول شدم.👩🏻🏫 حدودا تا ۹ ماهگی نینیمون، توی همون خوابگاه بودیم و بعد باید از اونجا میرفتیم. (به خاطر فارغالتحصیلی، مهلتمون تموم میشد) . . یکی دو ماه آخری بود که تو خوابگاه قبلی بودیم... یه شب برقا رفت و من یه شمع🕯️ روشن کردم و گذاشتم جلوی آینه و اومدم تو اون یکی اتاق که نماز بخونم. یکی از نمازامو که خوندم، دیدم یه نور زردی از این اتاق داره میاد.😳 همین که درو باز کردم دیدم این شمعه افتاده، گرفته به پرده و خونه آتیش گرفته.🤯 هول کردم و فقط بچه رو بغل کردم، اومدم تو راهرو و داد زدم کمک. . اول شب بود و اکثر مردا خونه نبودن. زنهای همسایه اومدن بیرون و بچه رو سپردم دست یکی و دویدم که آب بریزم. دیدم عطرای جلوی آینه دارن آتیش میگیرن و دونه دونه میترکن و بوووم صدا میکنن و میخوردن تو در و دیوار🤦🏻♀️ برگشتم آب پیدا کردم و با کمک چندتا از خانمای همسایه بالاخره آتش رو خاموش کردیم. . الان اگه اون اتفاق میافتاد، بچه رو برنمیداشتم، یه پتو مینداختم رو آتیش و در همون لحظات اول خاموش میکردم. ولی اون موقع، اولین بارم بود آتیش میدیدم و خیلی ترسیده بودم و این به فکرم نرسید.🤷🏻♀️ . حادثهای بود که خیلی تلخ شد. از این جهت که خونهی عروس بود، همون وسایل سادهمون هم نو بود. یه مقدار از وسایلمونو از بین برد و یا آسیب زد و همه چی دودی و سیاه شد و کلی بشور بساب داشتیم. البته اول زندگی، وسیله زیادی نداشتیم، نه مبل داشتیم نه سرویس چوب و تخت و فلان و اینا، خیلی از این چیزا رو به خاطر ساده شدن جهیزیه گفتیم نخریم. البته که اگه میخریدیم هم تو خوابگاه جا نمیشدن.😅 . اون موقعا دردسر گرفتن خوابگاه دانشگاه تهرانو هم داشتیم. چون من دانشجوش بودم (و همسرم نبود) بهمون نمیدادن. ما هم واقعا پول کافی نداشتیم که خونه اجاره کنیم و نمیخواستیم از خانوادهها هم کمک بگیریم. واقعا برامون نقطهی بحران بود که ما الان میخوایم چی کار کنیم...🤷🏻♀️ . همسرم اون زمان کار پاره وقت داشتن و بیشتر وقتشون صرف درس و کارای جهادی میشد. بالاخره به لطف خدا، خوابگاه دانشگاه تهران رو با کلی دوندگی و تو نوبت رفتن تونستیم بگیریم. . . فرزندم که ۹ ماهه شد، کلاسهای ارشدم شروع شد. . خداروشکر خوابگاه با دانشگاه ده دقیقه فاصله داشت و این برای من بچهدار حسن بزرگی بود.🌹 . . #قسمت_چهارم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
09 مهر 1399 17:15:05
0 بازدید
madaran_sharif
. #پ_شکوری (مامان #عباس ۳سال و نیمه و #فاطمه ۲ساله) . - مامان! خدا کجاست؟ - خدا همه جا هست. نزدیک ماست و هر وقت باهاش صحبت کنیم، حرفهای مارو گوش میده. . - یعنی خدا توی خیابونه؟ - آره. همینجا هم هست. توی قلبهای شما بچهها هم هست. . - مامان! هممه چیزا رو خدا آفریده؟ - بله. همهی حیوونا، گلا، درختا، آسمون و خورشید و ماه و ستارهها، حتی خود تو رو هم خدا آفریده. همهی مارو خدا آفریده. . - تلویزیون رو هم خدا آفریده؟ - خدا به آدمها عقل داده و کمکشون کرده تا خودشون بتونن یه چیزایی که لازم دارن رو درست کنن. مثل تلویزیون. . - مامان! خدا چرا سوسکها رو آفریده؟ - خدا هر چیزی رو برای یه کاری آفریده، چون خدا خیلی زرنگه و همه چیز رو میدونه. شاید ما ندونیم چرا، ولی خدا حتما سوسکها رو برای یه کاری ساخته. مثلاً بعضی پرندهها، همین سوسکها رو میخورن مثل غذا. . . اینا یه سری مکالمات من و عباس توی دو سه هفتهی اخیره😅 توی کتاب تربیت فرزند دیدم که باید از سه سالگی (قمری) بچهها رو با مفهوم « لا اله الا الله» آشنا کرد. بچهها با فطرت توحیدی به دنیا میان و با مفهوم خدا غریبه نیستن. برای همین تصمیم گرفتم بسته به فهم و درک عباس ، خدا رو بهش معرفی کنم. . بلافاصله سوالات عباس هم شروع شد ، خدا کیه؟ چیکار میکنه؟ کجاست؟ . جوابهاش با زبونی که بچه بفهمه، سخت به نظر میرسید. نمیدونستم چی باید بگم و هی به آینده حوالهش میدادم. . تا اینکه اتفاقی یه کتاب خیلی خوب رو توی کتاب فروشی دیدم. دقیقا کتاب مورد نیاز من و در واقع عباس بود. . 📚کتاب خداشناسی قرآنی کودکان. آقای غلامرضا حیدری ابهری . توی این کتاب ۴۰ تا سوال پرتکرار بچهها درباره خدا رو جواب دادن. با توجه به آیات قرآن و به زبون بچهها. نویسنده هم یه روحانی خیلی خوش ذوقن که کتابهای کودک خیلی خوبی هم نوشتن. . بعد از این سوالات، وارد مرحله دعا شدیم. عباس فهمید که وقتی با خدا حرف بزنه، خدا گوش میده و میتونه دعا کنه و از خدا چیزهایی بخواد. اوایل مثلاً میگفت خدایا کمک کن خطکشم زود پیدا بشه.😅 یا میگفت خدایا بهم یه عالمه خوراکی خوشمزه بده. اخیرا بیشتر یک دعا رو میگه: خدایا بهم یه برادر بده.🙂 . بامزهترین دعاش هم این بود که خدایا به مامان عقل بده که زودی بیاد باهم کاردستی درست کنیم.😉😎 . پ.ن ۱: شما هم درباره سوال و جوابهاتون با بچهها درباره خدا بگید. بچههای شما چه دعاهایی میکنن؟😍 . چندتا نکتهی خیلی مهم رو حتما در بخش نظرات بخونید.👇🏻 . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
18 اردیبهشت 1400 16:34:43
1 بازدید
madaran_sharif
. خونهسازی🏠 جز بازیهاییه که محمد و علی هنوز نمیتونن همزمان مشغولش بشن. چون علی فقط خرابکاری میکنه و محمد هم شاکی میشه😁 . محمد میره تو اتاق و درو میبنده، من باید علی رو تنهایی سرگرم کنم تا محمد از خونه بازی سیر بشه😋 بعضاً تا یک ساعت طول میکشه😵 و تو این مدت من به فواید محمد بیشتر پی میبرم😆 . چند روز پیش علی بیخیال داداش نشد و رفت نشست پشت در و گریهی اساسی😭😭😭 نه محمد راضی میشد که علی رو راه بده، و نه علی با چیز دیگهای گول میخورد!😕 . منم که دیدم تلاشم بیفایدهست، بیخیال شدم تا خودشون خسته بشن! . فقط گوشی📱 رو برداشتم تا عکس و فیلم بگیرم و سندی باشه برای سختیهایی که میکشم😅😅😆 . یه مدت گذشت که دیدم علی شیشهشو برداشته و میزنه به در و داداش رو صدا میکنه. فهمیدم میخواد با شیشه داداشو راضی کنه و بره تو.😎 راهکارش جواب داد،👌🏻 محمد شاد و راضی شیشه رو گرفت و علی رو به بازیش راه داد.😆😍😄😀 . از تدبیر علی به وجد اومدم، داشتم از داشتن دو👬 تا وروجک که دارن با هم بزرگ میشن و تعامل با هم رو به خوبی یاد میگیرن، لذت میبردم... که شیشهی محمد تموم شد😐 -ماااااماااان😠 بیاااا علی رو ببررررررر بییییییرووون😤 . من😕😩😶 . . #پ_بهروزی #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف
17 اردیبهشت 1399 16:26:09
0 بازدید
madaran_sharif
. #م_نیکبخت (مامان #ابوالفضل ۱۳/۵ ساله، #زهرا ۵/۵ ساله، #محمدجواد ۱ سال و ۹ماهه، #حلما ۱۰ماهه) . ما تو یه خونهی ویلایی متوسط که یه حیاط خیلی خیلی بزرگ داره، زندگی میکنیم. . یه باغچه داریم که چند تا درخت تنومند داره و یه کم اون ورتر چند نهال پسته. . ۸ تا گاو هم یه گوشهی دیگهی حیاطن☺️ مسئولیت رسیدگی به گاوها با آقا ابوالفضله. البته همیشه یکی هست که کمکش کنه. . یه دستگاه جوجهکشی🐣 هم داریم که همسر و پسرم نوبتی به تخمهای توی اون رسیدگی میکنن. وقتی هم که جوجهها بیرون میان، بچههای محل، فامیل و گاهی هم غریبهها، اونا رو میخرن. . . فاصلهی خونهمون با منزل پدرم و برادر و خواهرها، در حد یه ربع پیادهست. برای همین خیلی وقتها، بچهها دور هم تو حیاط ما جمع میشن و ۱۰ ۱۲ تایی با هم بازی میکنن. بچههای بزرگتر هم، مراقب کوچیکتران☺ . . بیشتر بچهها به هنر علاقهمندن. مثلا پسر من و تمام بچههای بزرگتر نقاشیهای قشنگ میکشن، با نمد کاردستی های زیبایی درست میکنن، گل توی گلدون میکارن و... . . صبح، بعد از نماز، زمان شستن لباسهاست که هر ۲ ۳ روز یکبار، اتفاق میافته. (همهی ما کارایی داریم که لباسهامون تند تند کثیف میشن😅😉) . لباسها از قبل توی سبدها تفکیک میشن. لباسهای معمولی رو تو اتوماتیک میریزم و لباسهای حساس و کهنههایی که پاک شدن رو با کهنهشور میشورم و با اتوماتیک آب میکشم. مسئولیت بند کردن، جمع کردن، جداسازی و گذاشتنشون تو کشو هم با خود بچههاست. . روزهایی هم که شستن لباس نداشته باشیم، تا زمانی که بچهها خوابن، مطالعه میکنیم و در مورد مسائل روز با هم گپ میزنیم. . . اولین بچهای که بیدار میشه حلما خانومه و بعد اون یکییکی بیدار میشن. . بچهها ریخت و پاشای زیادی دارن، تو غذا خوردن، بازی کردن، حمام و سرویس و... برای همین باید آدم مدام پشت سرشون جمع و جور کنه😜 . دخترهای دوقلوی خواهرم هم که ۱۴ ساله اند، هر روز به نوبت یا با همدیگه، به خونهی ما میان و تو کارای خونه و بچهها و گاهی خیاطیهای ساده به من کمک میکنن. این دو تا واقعا از نعمتهای بزرگ زندگی منن. (پدرم ۱۵ نوه و پدر شوهرم ۱۶ نوه دارن😍 و دوقلوها، بزرگترین نوههای خانواده اند) . . هیچوقت دنبال تجملات نبودیم و خیلی روی وسایل خونه حساسیت نداریم. برای همین بچهها تو خونه آزادن و البته چیز زیادی رو خراب نمیکنن☺ . همیشه زیر دستشون زیرانداز میندازیم، با این حال فرشهای خونه باید سالی یک بار و فرش آشپزخونه، سالی چند بار شسته بشن. . . #قسمت_پنجم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
26 شهریور 1399 17:32:51
0 بازدید
madaran_sharif
. #بریده_کتاب . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۸۹ . . چگونه قوه تفکر فرزندانمان را پرورش دهیم؟ پاسخ: از آنها سوال کنید. بیشتر از آنکه آنها از شما سوال کنند، شما از بچههایتان سوال کنید. وقتی سوال کردید، مجبور میشوند فکر کنند. وقتی هم دارد فکر میکند و میآید از تو سوال کند، کمکش کن؛ اما همه جواب را نگو. با بخل به او اطلاع برسان و برای اطلاع دادن با سخاوت مباش. پدر و مادرهایی که در آموزش بخیل هستند، وقتی خیلی سوال میکنی یک کلمه کوچک میدهند. این بچه میگوید: من چرا منت بکشم و یک چیزی بپرسم؟ خودم آنقدر فکر میکنم تا بفهمم. بابایم آنقدر به من نق میزند که این را هم نمیفهمی. . آدمهایی که میخواهند بچههایشان را رشد دهند، خیلی کارهایی که بچه میکند بزرگ نمیکنند که خیال کند همچین باد کرده؛ عادی میگیرند تا عجب پیدا نکند. . . #مادران_شریف_ایران_زمین
05 فروردین 1400 16:36:48
2 بازدید
مادران شريف
0
0
. دو سه روز هفته با بچههای همکارا و خالهها #همبازی بود، (بیرون خونه) #ف_جباری یکی دو روزم خونه مامان باباها و اینور اونور... دیگه چیز زیادی از روزای هفته نمیموند که فکرم با چه جوری پر کردن وقتم با بچه⏳ درگیر بشه. . اما این روزهای #قرنطینگی...😖 منو با واقعیتهای تازهای از بچهداری مواجه کرد😑 هر روز هفته از صبح تا شب با بچه توی خونه، و همسری که مثل قبل تا ۸ و ۹ شب بیرونه!😥 . قبل از به دنیا اومدن زهرا وقتی بازی کردن یه دختر بچه رو #تصور میکردم یه دختر مو فرفری و پیراهن تور توری میاومد توی ذهنم که خیلی ناز داره با عروسکهاش ساعتها خالهبازی میکنه🧸 . اما چیزی که تو این یک سال و نیم دیدم؛ یه بچه با لباسهای همیشه کثیف😅 و یه مامان که بعد کلی تلاش برای مهیا کردن سرگرمی و نشوندن بچه پای بازی... 🎮 تا میرسه پای گاز و سینک ظرفشویی، پشتش رو نگاه میکنه، و میبینه بچه زودتر از اون رسیده توی آشپزخونه، و بله! از پاهای مامان آویزون شده و داره نق میزنه🤦🏻♀️😮 (فقط موهای فرفریش با تصوراتم همخوانی داره😂) . در واقع از وقتی دخترم یه کم از نوزادی درومد و همهی کشوها و کابینتها رو #کشف کرد و دیگه چیز جدیدی برای کشف پیدا نکرد، ورق برگشت و اوضاع سخت شد😁🥴 . یه بچهی #تنها، بدون داداش و خواهر، تو یه سنی که شدیدا نیاز به همبازی داره👩🏻🧕🏻 معمولا زمان کوتاهی پای یه بازی میمونن و اکثر #اسباب_بازیها هم براشون جذابیتی ندارن😏😒 مامانایی که بچهی بزرگتر دارین تا کی این وضعیت ادامه داره؟😁 . خلاصه همهی شرایط پیش اومده کافی بود تا من از همون روزای اول از پا در بیام🤦🏻♀️🤷🏻♀️ طفلکم حوصلهش سر میرفت، و منم شب کردن صبح برام خیلی سخت شده بود، همهش چشمم به ساعت بود که باباش کی میاد بچه رو بندازم گردنش؟!😜 . کلافگی زهرا در حدی بود که بابای بچه هم به زبون اومدن، که این بچه همبازی میخواد، بیا یه اسباب بازی جدید براش بخریم😂 اما میدونستم اسباب بازی جدید درمون این درد نیست😐 . خلاصه بلدم بلدمها رو کنار زدم و از یه مجموعهای که از همه نظر بهشون اعتماد داشتم وقت مشاوره گرفتم⌚📞 گفتم اگه فایده هم نداشته باشه حداقلش با یکی حرف میزنم، یه کم درد دل میکنم سبک میشم دیگه😃 اولین بار بود سر یه موضوعی با مشاور حرف میزدم، سر انتخاب رشتهی کنکورمم با مشاور صحبت نکرده بودم😄 راهکارهای خانم مشاور و جمعبندی نکات و تجربیات خودم رو ان شاءالله توی پست فردا شب میگم!😊 . #ف_جباری #روزنوشتهای_مادری #بازی #قرنطینه #مادران_شریف_ایران_زمین