پست های مشابه
madaran_sharif
. دیدم حالا که نمیتونم حضوری حوزه رو برم، بهتره مجازی بخونم.👩🏻💻 . امتحان ورودی جامعهالزهرا شرکت کردم و خداروشکر قبول شدم و درسخوندن مجازی رو شروع کردم. بماند که مجازی چه مزایایی نسبت به حضوری داره.😊 هرچند خیلی آسون نیست و سختیهایی هم داره. مخصوصا وقتهایی که همسرم نیست و دست تنهام. . بعد از نماز صبح، دست به کار میشدم.😉 اول درسم رو میخوندم.📚👩🏻💻 بعد کارهای خونه...🧽🍲 . ساعت ۸، دوان دوان تو خیابان به دنبال تهیه مایحتاج خانه و نون و میوه و...🍎🍇🍞 باید سریع میرسیدم تا بچهها بیدار نشن.😴 . گاهی شبها باید زبالهها رو میبردم. صبر میکردم بچهها بخوابن. بعد حدودا ۱ نصف شب، چاقو🔪 به دست میرفتم زبالهها رو میذاشتم.😅 (روحیه بروسلیگری در من موج میزد و معمولا آماده سر صحنهها حاضر میشدم.😂 گفته بودم که دان دو کاراته هم داشتم؟😁) . دوست نداشتم بار زندگیم روی دوش کسی باشه. دلم میخواست کارهام رو خودم انجام بدم.💪🏻 . این روزها، پسر کوچکم ۲ سالهاست و من ترم ۵ سطح ۲ ام. . طبق همون برنامه پیش میرم و معمولا صبح زود به درسهام میرسم و کارهای منزل و بچهها. . بازی اصلیترین کار برای بچههاست. البته خوبه به جای دادن ماهی🐟، ماهیگیری یادشون بدیم🕵🏻♀ و خودشونو راه بندازیم.👩🏻🔧👨🏻🔧 . از وقتی پسرم خیلی کوچیک بود، سعی میکردم بهش یاد بدم که با هر چیزی چه کارهایی میتونیم انجام بدیم.🙂 . حتی وقتی دل و جیگر کابینتها و کمدها رو میریخت بیرون، میگفتم بیا ببینیم با اینها چیکار میتونیم بکنیم؟🤓 مثلا برج بسازیم.🏛 یا با قاشق و چنگال آهنگ بزنیم.🥁 یا مجلههایی که نمیخوایم رو دوربُری کنیم✂️ و ... . و این کارها باعث شد که الان پسرم وقت کم بیاره😅، برای به پایان رسیدن پروژههاش!😁 . بازیهای دیگه مثل گلبازی و خمیرهای دستساز خونگی و یه خرده آزادی مثل نقاشیکردن دیوارهای حمام با گِل یا رنگانگشتی هم که جذابیتهای خودش رو داره.😏 . یکی از خوبیهای مادر محصل بودن، برای بچهها اینه که دوست دارن به تقلید از مادرشون فیلسوفوار👩🏻🏫 کتاب دست بگیرن📖 و ادای مامان رو دربیارن🤓 و حداقل ساعتی به نوشتن جزوات علمی به خط میخی بپردازن.😎 . البته به همه اینها پختن کیک و شیرینی و انواع نانها را حداقل هفتهای ۲ بار اضافه کنید که اینها دیگه چاشنی روزمرگیهاست.🥐🙂 . گاهی ممکنه به نظرمون بیاد بچهی زیاد داشتن خیلیییی سخته.😩 اما اگه بچه اول رو خوب براش وقت بذاریم😌 از بابت بقیه هم نسبتا خیالمون راحتتر میشه.😉 . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین
15 تیر 1399 16:36:15
0 بازدید
madaran_sharif
. #ف_جباری (مامان زهرا ۲ سال و ۹ ماهه و هدی ۶ ماهه) دیروز با بچهها رفته بودیم بیرون.👩👧👧 هدی توی آغوشی، زهرا هم به دلایلی توی کالسکه بود و در شرایطی نازش بالا گرفت و تقاضای بغل کرد.👧🏻 در همون لحظات ندایی از اطراف رسید 😀 📣 که آخی بیچاره چقدر سختهشه با دو تا بچه.😔 باید میگفتم: - تازه کجاشو دیدین؟🤪 اما گفتم: -من بیچاره نیستم.😌 وقتی به همبازی شدن و همدم شدن این دو دلبر فکر میکنم، این سختی برام آسون میشه. من از فکر کردن به خوشبختی این دو خواهر از داشتن هم، چشمام قلبی میشه و هیجانزده میشم.😍 البته همهی اینارو در درونم گفتم و همونجا راهو کج کردم به سمت بقالی و پارک و حظ دنیا رو با دخترا بردن.😀🎡🍭 پ.ن۱: بیاین با هم "یه کلمه" از دعای حیات طیبهی حضرت مادر (سلاماللهعلیها) رو بخونیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و یَسِّرلِی...🌼 خدا جون برام "آسونش کن"! یعنی چی؟ به نظرتون آسون یا سخت بودن کار چقدر به خود اون کار بستگی داره؟ چه کارها که سادهن ولی مدتها به تعویق میافتن و انجام نمیشن و چه کارها که سختن ولی راحت انجام میشن. پس آسونی و سختی به چیه؟ به دوست داشتن اون کاره؟👌🏻 یا به باور داشتنشه؟ مثلاً باور به اینکه نخوابیدن بعد نماز صبح برای ایجاد تحول تو زندگی من ضروریه.😀 یا باور به اینکه دکتر رفتن برای پاکسازی بدن و رعایت دستوراتش نیاز منه، چون باید خودمو بازیابی کنم تا بتونم اهدافم رو دنبال کنم. نگاه صفر و یکی رو هم کنار بذاریم☝🏻 مشخصاً هر اندازه که باور به یقین نزدیکتر باشه و انگیزه متعالیتر، تداوم و پیشرفتن در مسیر هدف هم بهتر میشه و بالعکس. (مثلاً دوست داشتن هم سطحی از باوره ولی اونقدر سطحیه که به ندرت منجر به عمل و تداوم در اون میشه) پس! "یَسِّرلِی" در دعای حضرت مادر یعنی... ما را معتقد گردان، ما را بیانگیزان... تا بر ما آسان شود هر سختی.❤ پ.ن۲: حرفای پ.ن قبلی رو از یه برنامه تلویزیونی الهام گرفتم که تو عکس تگشون کردم.😁 پ.ن۳: من بارها هر دوطرف از جملههای بالا رو زندگی کردم؛ یکیش همین بچه🙃 🤯 بچهداری سخته آقا! سخخت...🥵 آوردنش یه طرف، داریدنش یه طرف دیگه! نیکو داریدنش که دیگر هیچ! خدایی بچهداری رو با چه انگیزهای آسونش کردین؟🤪 کامنت بذارین انگیزهها رو به هم منتقل کنیم.😇 پ.ن۴: حالا چهجوری باورمند بشیم؟!🤔🙄 یه راهش همین دعاست! فعلا بریم دعا کنیم ...🚶♀️🤲🏻 #روزنوشت_های_مادری #صحیفه_فاطمیه #عصر_شیرین #شبکه_افق #هانی_چیت_چیان #مادران_شریف_ایران_زمین
24 خرداد 1400 17:13:36
1 بازدید
madaran_sharif
. #ز_م (مامان علی آقا ۲ سال و ۱۰ ماهه و فاطمه خانم ۱ سال و ۸ ماهه ) . چند روز به محرم🏴 مونده بود… امسال نه روضهی صبح زودی بود😔 و نه هیئت شبانهای، (سالهای گذشته یکی از دوستان ایرانی، دههی اول محرم، از ساعت ۷ تا ۹ صبح مجلس روضه خانگی داشت که قبل از شروع ساعت کاری بتونیم یادی از اباعبدالله کرده باشیم. کل دهه و حتی بعدش هم هیئتهای دوستان افغانی و ایرانی و… فعال بودند و پرشور مراسم داشتند. حالا در آستانهی محرم بودیم ولی امسال.😔) . جناب همسر فکری کردن و گفتن چطوره چند تا از دوستای نزدیکمون رو دعوت کنیم و زیارت عاشورا بخونیم؟ . حالا روز اول محرم بود و ما بودیم و یک عاااااالمه کار😱 تمیز کردن و مرتب کردن خونهای که دو تا فسقلی احساس تکلیف میکنند که هیچ جاش رو سالم و تمیز نذارن کار راحتی نبود.🥴 . از همون اول صبح حس کردم خسته و عصبی شدم…😬😖 هرچی جمع میکردم پا به پامون به هم میریختن… گاهی هم انتظار بیشتری از آقای همسر داشتم…🤷🏻♀️ . یه لحظه به خودم اومدم و گفتم مگه مجلس امروز صاحبی جز اباعبدالله داره؟ مگه برای کسی جز آقا کار میکنی؟ اصلا مگه از همه خستهتر بشی اشکالی داره؟ دلم آروم شد🙂 حالم خوب شد😊 . آخر شب فکر میکردم مگه غیر از اینه که در تمام طول سال و در تمام لحظهها خدا و امام زمان شاهد و ناظر کارهام هستن؟!🤔 پس چرا باور ندارم و خسته میشم؟ چرا انقدر برام درونی نشده؟! . . پ.ن۱: در هلند طبق پروتکلهای کرونا افراد میتونن حداکثر ۶ نفر مهمان بزرگسال داشته باشن (برای کودکان محدودیت ندارن) . پ.ن۲: بقیه روزهای دهه رو برای اینکه بقیه دوستامون هم بتونن بهمون بپیوندند میرفتیم یه گوشهی دنجی از پارک نزدیک خونهمون و زیارت عاشورا میخوندیم😍 . پ.ن۳: این تنها سیاهی خونمون بود. تو مملکت غریب پرچم مرتبط تری پیدا نکردیم.😅 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
13 شهریور 1399 16:50:13
0 بازدید
madaran_sharif
. با دلضعفه میرم سراغ یخچال. با چرخوندن نگاه👀 مشتاقم به اندرون یخچال😜 به بچهها گزارش میدم و قبل شنیدن سفارشاتشون، برای #افطار خودم نقشه میکشم😋😑 . خوردنیهاشونو میذارم جلوشون، مینشینم پای سفره و با فراغ بال به عزیزانم میرسم😍 . طاهای من! دستت خامهای شده مامانی! به لباست👕 نزنی اخی میشه، آخرش برو بشور. . ئه محمد جونم کجا میری؟! خب عروسکتم بیار صبحونه بدیم، بیچاره شب تا حالا چیزی نخورده! نه نه من نمیتونم بخورم، دهن داداشی بذار😚 . رضای من! قشنگم! با خیال راحت بخور به بازیات🤸🏻♂️هم میرسی😍 (لپشو با لقمهی بزرگی پر کرده و میخواد سر و ته ماجرا زودی هم بیاد😃) . خب خوبه همینجوری کلی وقت گذشت.😅 . ولی چقدر فک و دست🤚🏻 و گردن و کمر و اعصاب و... انرژی سوزوندن.😲 . بچهها میرن تو دنیای خودشون سراغ #بازیهای جورواجور، گپ و گفت و بزن و دررو . میایستم پای اجاق و وارد عملیات ناهار پزون میشم.🤗 عطر گوشت، پیاز داغ، سیر، لپه، رب تفت داده شده، بادمجان سرخ شده و پلو... واییییی😋 وسطشم لنگان لنگان به کارای دیگهم میرسم📿👩👦👦📚 . یکیشون میره دستشویی صدام میزنه🗣 بعد چند دقیقه معلوم میشه کارش نیمه تموم بوده، دوباره میره و صدا میزنه، در حالیکه شلوارشم کمی کثیف کرده😑 وقتی برمیگردم میبینم محمد پوشک و لباسشو کثیف کرده و نیازمند شستشوی کامله🤮 . چرا امروز آخه؟!😤 خدا جون این بود #رسم_مهمون_داری؟ اوا ببخشید🤭 💡مراقب باش غر نزنی! #امتحان بنیامینیه ها✌🏻 «...من برادر تو یوسفم! غصه نخوریها (یوسف۶۹) اما چندروز بعد وقت رفتن منادی ندا داد! ای کاروان شما دزدید! تفتیش بارها شروع شد... بله بنیامین دزد است! (یوسف۷۰-۷۷) . فکر کنید اگر بنیامین به یوسف ایمان نداشت، عکسالعملش خیلی آبروریزی میشد؛ خطاب میکرد به یوسف که: *بابا ای والله یوسف! این بود رسم برادری؟! این چه وضعیه؟ آقا ما که کاری نکردیم*! وقتشه جلوی خدا #ریا بیام و ☺️ همه چی خوبه! . محمد کوچولو آویزمه و شیر میخواد، معلومه که آمادهی خوابه🙄 یه ریزه دیگه صبر کن بهبه بخور! - نههههه شیرررر😩 به هر طریقی شده غذا رو میارم و... هنوز ساعت ۳ نشده من بیرمق شدم که!!🤕 میرم محمد کوچولو رو شیر بدم و کتابمو باز میکنم: . ❗ادامه را در بخش نظرات بخوانید❗ . #ط_اکبری #روزنوشتهای_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
11 اردیبهشت 1399 17:45:22
0 بازدید
madaran_sharif
سلام به همهی همراهان عزیز ❤️ حالتون خوبه؟ از وقتی که مادران شریف رو راه انداختیم و در کنار هم یک خانواده شدیم، همیشه تعدادی از عزیزان بهمون پیام میدادن که به مخاطبهاتون بگید برای حل مشکل یا بیماری یا گرفتاری که برامون پیش اومده، دعا کنن... 🌷 تصمیم گرفتیم یه بستری فراهم کنیم برای همین کار🌹 یه روز در ماه همه با هم برای حوائج همدیگه دعا کنیم. چون وقتی دعاهامون دستهجمعی بشه، به اجابت خیلی نزدیکتر میشه و خیرات و برکاتش به تکتکمون میرسه.😊 امروز برای همهی برادران و خواهرانمون در همهجای جهان دعای میکنیم، مخصوصاً اعضای خوب خانوادهی مادران شریف🌹 برای ازدواج جوانهامون 👩❤️👨 برای شفای بیمارانمون 🤒 برای حل گرفتاریها و غم و غصههامون😥 برای بچهدار شدن بیبچههامون👶 برای رفع مشکلات اقتصادی خانوادههامون🌟 برای عاقبت بخیر شدن فرزندانمون😍 و از همه مهمتر برای فرج و ظهور اماممون و اینکه همه بتونیم از یاوران ایشون باشیم❤️ امشب یا فردا قصد داریم همه با هم دعای توسل رو بخونیم و بعدش دعا کنیم برای همهی حاجات همهی عزیزان 🌷 هرکس هم هر تعدادی میتونه صلوات بفرسته برای استجابت دعاها. پ.ن ۱: قدیما توی دانشگاه شریف یه رسم خوبی بود، بچهها دوشنبهها رو روزه میگرفتن و قبل اذان مغرب توی مسجد دانشگاه جمع میشدن و دعا میخوندن و باهم افطار میکردن.😍 حالا به یاد اون رسم قشنگ، میخوایم ماهم اگر برامون مقدور بود یه روز در این هفته رو روزه بگیریم و دم افطار برای همه دعا کنیم.🌷 پ.ن ۲: این دوتا حدیث خیلی قشنگ از امام كاظم (علیهالسلام) هدیه به همه عزیزانی که توی این کار مشارکت میکنن🌷 🔶 إنّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِی مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِأَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ! هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند از عرش به او ندا میرسد: صد هزار برابر (آنچه برای برادر خود خواستی) به تو عطا گردید! 🔶 مَن دعاِ لإخوانِه مِنَ المُؤمنین وَ المؤمناتِ و المُسلمین والمُسلماتِ وَكَّلَ اللهُ بِهِ عَن كُلِّ مؤمنٍ مَلَكاً یدعولَه. کسی که برای برادران و خواهران مؤمن و مسلمان خود دعا کند خداوند از طرف هر یک از آنان مَلَکی میگمارد که همواره برایش دعا نمایند. (وسائلالشیعه، ج ٤، ص ۱۱۴۸ و ١١٥٢) پ.ن ۳: توی بخش نظرات هرکس حاجت خاصی داره که دوست داره بقیه به صورت خاص براش دعا کنن، میتونه بنویسه. هرکس هم که دید و برای اون حاجت دعا کرد، لایک کنه. ❤️ #دوشنبه_های_همدلی #مادران_شریف_ایران_زمین
22 شهریور 1400 15:13:05
0 بازدید
madaran_sharif
. #ز_منظمی (مامان #علی آقا ۳ سال و ۱ ماهه و #فاطمه خانم ۱ سال و ۱۱ ماهه) . این ترم از همهی ترمهای پیش واحدهای بیشتری دارم. دروسم کاملا تخصصیه و ۵ روز در هفته هم کلاس دارم. چند وقته مطالعات غیردرسیم بیشتر و هدفمندتر شده . چند تا فعالیت و مطالعهی جانبی که شروع کرده بودم جدیتر شده و وقت بیشتری ازم میگیره. . گاهی وقتا که کارها و مشغلههای ذهنی بهم فشار میاره🤯، یه ندای ضعیفی از اون ته دلم میگه چقدر دلم تنگ شده برای وقتی که بچه نداشتم.😏 میتونستم راحتتر درس بخونم، تحقیق کنم و هزار تا کار دیگه که دلم میخواد... یه کم که آرومتر میشم و میتونم واقعی به شرایطم نگاه کنم،🧐 مغزم میگه: مطمئنی اگه بچه نداشتی همهی چیزایی که الان داری رو داشتی؟😎 منطقی که بهش فکر میکنم خیلی هم بیراه نمیگه.🤔 یادم میاد وقتی پسری رو باردار بودم در به در دنبال فعالیتی میگشتم که حوصلهمو سر جاش بیاره اما نمییافتم😕 به هر کار هنری یه نوک زدم اما هیچکدوم حالم رو خوب نکرد...😒 حتی یادمه وقتی یه بچه داشتم کارم خیلی کمتر بود ولی به همون اندازه برکت وقت و کار مفیدم هم کمتر بود...🤨 به این جا که میرسم ته دلم دستشو میاره بالا میگه آقا من تسلیم🙌🏻 . شاید اگر کسی از بیرون به زندگی من نگاه کنه شرایطم خیلی ایدهآل به نظر نیاد... اما الآن که خودم تو این شرایط هستم، فهمیدم نمیشه از روی چیزی که از بیرونِ زندگی آدمها میبینیم دربارهی خوشبختیشون قضاوت کنیم. الآن شرایطم رو خیلی دوست دارم.😍 فاصلهی سنی کمی که با بچههام دارم رو دوست دارم. برکتی که خدا به وقت و روحم داده رو دوست دارم. رزقی که بچهها برای مطالعه و هدفمند شدن مسیرم برام آوردن رو دوست دارم. اینا و خیلی نکات دیگه، چیزایی هستن که از بیرون قابل دیدن نیستن اما به زندگی من ارزش میده... . همهی اینا با هم باعث میشه حس کنم همهی سختیهایی که میکشم ارزشش رو داره... شاید اگر بچه نداشتم، مدرک داشتم. اما این هدفمندی رو نداشتم، این نشاط و رشد رو نداشتم.🤔 مدتیه فکر میکنم موفقیت چیه؟ اون چیزی که بقیه دوست دارن من بهش برسم طبق عرف، موفقیت تعریف میشه؟ یا اون چیزی که حال من رو بهتر میکنه و من رو در مسیر بندگی و زندگی رشد میده؟ . یه چیزی ته قلبم میگه بیشتر چیزهایی که الان دارم رزقیه که بچهها با خودشون برام آوردن 🎁 رزق که همیشه مادی نیست... . أَلَیْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
12 آذر 1399 16:59:24
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. #م_نیکبخت (مامان #ابوالفضل ۱۳/۵ ساله، #زهرا ۵/۵ ساله، #محمدجواد ۱ سال و ۹ماهه، #حلما ۱۰ماهه) . ما تو یه خونهی ویلایی متوسط که یه حیاط خیلی خیلی بزرگ داره، زندگی میکنیم. . یه باغچه داریم که چند تا درخت تنومند داره و یه کم اون ورتر چند نهال پسته. . ۸ تا گاو هم یه گوشهی دیگهی حیاطن☺️ مسئولیت رسیدگی به گاوها با آقا ابوالفضله. البته همیشه یکی هست که کمکش کنه. . یه دستگاه جوجهکشی🐣 هم داریم که همسر و پسرم نوبتی به تخمهای توی اون رسیدگی میکنن. وقتی هم که جوجهها بیرون میان، بچههای محل، فامیل و گاهی هم غریبهها، اونا رو میخرن. . . فاصلهی خونهمون با منزل پدرم و برادر و خواهرها، در حد یه ربع پیادهست. برای همین خیلی وقتها، بچهها دور هم تو حیاط ما جمع میشن و ۱۰ ۱۲ تایی با هم بازی میکنن. بچههای بزرگتر هم، مراقب کوچیکتران☺ . . بیشتر بچهها به هنر علاقهمندن. مثلا پسر من و تمام بچههای بزرگتر نقاشیهای قشنگ میکشن، با نمد کاردستی های زیبایی درست میکنن، گل توی گلدون میکارن و... . . صبح، بعد از نماز، زمان شستن لباسهاست که هر ۲ ۳ روز یکبار، اتفاق میافته. (همهی ما کارایی داریم که لباسهامون تند تند کثیف میشن😅😉) . لباسها از قبل توی سبدها تفکیک میشن. لباسهای معمولی رو تو اتوماتیک میریزم و لباسهای حساس و کهنههایی که پاک شدن رو با کهنهشور میشورم و با اتوماتیک آب میکشم. مسئولیت بند کردن، جمع کردن، جداسازی و گذاشتنشون تو کشو هم با خود بچههاست. . روزهایی هم که شستن لباس نداشته باشیم، تا زمانی که بچهها خوابن، مطالعه میکنیم و در مورد مسائل روز با هم گپ میزنیم. . . اولین بچهای که بیدار میشه حلما خانومه و بعد اون یکییکی بیدار میشن. . بچهها ریخت و پاشای زیادی دارن، تو غذا خوردن، بازی کردن، حمام و سرویس و... برای همین باید آدم مدام پشت سرشون جمع و جور کنه😜 . دخترهای دوقلوی خواهرم هم که ۱۴ ساله اند، هر روز به نوبت یا با همدیگه، به خونهی ما میان و تو کارای خونه و بچهها و گاهی خیاطیهای ساده به من کمک میکنن. این دو تا واقعا از نعمتهای بزرگ زندگی منن. (پدرم ۱۵ نوه و پدر شوهرم ۱۶ نوه دارن😍 و دوقلوها، بزرگترین نوههای خانواده اند) . . هیچوقت دنبال تجملات نبودیم و خیلی روی وسایل خونه حساسیت نداریم. برای همین بچهها تو خونه آزادن و البته چیز زیادی رو خراب نمیکنن☺ . همیشه زیر دستشون زیرانداز میندازیم، با این حال فرشهای خونه باید سالی یک بار و فرش آشپزخونه، سالی چند بار شسته بشن. . . #قسمت_پنجم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین