پست های مشابه
madaran_sharif
. #ط_اکبری (مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله) . چندی پیش چند نفر از دوستانم رو بعد از مدتهاااا دیدم😍 همینطور که بچهها بازی میکردن، نکتهای از محمد کوچولوی ما به نظر یکی از دوستانم رسید🔍 - چه جالب! محمد همهی رنگها رو بلده😍 . از نظر خودم پنهان نمونده بود. نکات دیگهای هم وجود داره❗️ شعر میخونه، لباساشو تا حدی خوبی خودش درمیاره و میپوشه، همممه جا دایره میکشه😁 با قیچی به حساب کاغذ و مقواها میرسه👌🏻 حقشو میگیره😃 و فتح قلههای دیگهای که اون دوتای دیگه دیرتر فتح کردند! . اما نکتهی مهمتر اینه که من برای تقویت این مهارتها در این سن برنامهی ویژهای نداشتم! همهش به یمن وجود دوتا #همبازیست! #هم_گروهی در اجرای نمایش و کاردستی و ساخت عروسکهای رنگی رنگی، #هم_کلاسی در کلاس سرود، قصه و نقاشی #هم_کلام در بحث و دعواهای کودکانه #هم_رزم در میدون کارزار علیه دشمن فرضی❗️ #همکار در ادارهی تخریب منابع طبیعی و مصنوعی😜 . البته ناگفته معلومه تا این قلهها فتح بشه کلی دره و صخره پشت سر گذاشته شده😉 . در کنار اینها برای حفظ و شکوفایی خلاقیتش بارها فضای بازیش رو جدا کردم و سعی میکنم پاسخ خیلی از سوالاتش رو از خودش بپرسم و نذارم تندی داداشا بهش جوابو برسونن❗️ . . پ.ن۱: بچههای تنها و حتی اونهایی که #فاصله_سنی زیادی با خواهر و برادرهاشون دارند، برای تقویت بعضی از مهارتها، انگیزه و حوصلهی لازم رو ندارند❗️ مثلا رضا تا ۳ سالگی هیچ رغبتی به نقاشی و حتی خطخطی نداشت و تدابیر من کارساز نبود😐 ولی محمد از مدتها پیش هر بار میبینه داداشا نقاشی میکشن و میزنن به در و دیوار سریع خودش دست به کار میشه تا #خلق_اثر کنه! وجود #همبازی در خانه بخش زیادی از بار فکری و عملی مادر رو در این زمینه کم میکنه😉 . پ.ن۲: همهی بچهها حتی خواهر برادرها ویژگیها و روحیهی #منحصر_به_فرد دارند و نمیشه و نباید اونها رو باهم و بچههای دیگه، #مقایسه کرد! اما تأثیرات مثبت حضور خواهر و برادر همبازی، قابل انکار نیست👌🏻 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
31 شهریور 1399 17:40:40
2 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی (مامان #محمد سه سال و ده ماهه و #علی یک سال و نه ماهه) . مکالمات مادر با پدر: . آخی😔 بچهام... اسبش ترک خورده ولی بازم سوارش میشه. یادت باشه یه جا دیدیم براش بخریم. . یه مدت بعد... . وااای! یه تیکهاش شکسته کلا! ولی ببین چه جوری سوار شده و چه ذوقی هم میکنه!😅 یادمون رفت بگیریم! . دیروز... . یا خدا! نابود شده این اسب بیچاره! ولی هنوزم اسباببازی محبوب علی همینه! سوارش هم میشه با این وضع! و با داداشش مسابقه میده 😅😆 یکی ندونه فک میکنه سوار رخشه😆 جالبه که نه لباسش پاره میشه و نه پاش زخمی! ولی انصافا یادت باشه بخریم براش. . پ ن: اصلا کی گفته بچهها باید بزرگ بشن؟!😯 اگه قراره مثل ما بشن شاید بهتر باشه ما کودک بشیم! پسر کوچولوی من همینجوری بزرگ شو لطفا😊 کاش ما هم بلد بودیم از درون شاد باشیم!😍 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین #راه_لذت_از_درون_دان_نز_برون
29 شهریور 1399 16:10:10
1 بازدید
madaran_sharif
. گاهی باید کمی جابهجا شویم!! . اون موقع محمد ۱.۵ ساله بود. اینو از تاریخ عکسی که اون روز گرفته بودم، فهمیدم. . اون روز محمد، بنده خدا بدجوری اذیت بود.😧 مدام گریه میکرد و بهونه میگرفت😫 نمیدونستمم علتش چیه😓 . از طرفی چند ساعتی بود که غذا نخورده بود و قاعدتا باید گشنه میبود؛ ولی لب به غذا نمیزد و با نزدیک شدن غذا جیغ میکشید!😱 . دیگه منم داشتم گریه میکردم😥 نمیدونستم چیکار کنم. گوشیو برداشتم و به همسرم زنگ زدم 📞 تا ازش بخوام زودتر بیاد خونه؛ نمیدونم شایدم یکم غر بزنم و آروم شم😢😧 همسرم گفت ببرش بیرون یکم بازی کنه... اصلا حوصله این کارو نداشتم😒 تو حالت عادیم به بیرون بردنش مقاومت داشتم، چه برسه به الان که داغون بودم؛😞ولی گفتم ببینم چی میشه و گوشیو قطع کردم. . اما انگاری این دست خدا بود که در قالب پیشنهاد همسرم به کمکم اومده بود.😀 تصمیممو گرفتم.💪 چند تا اسباب بازی ⚽️🚙 ریختم تو یه مشمای بزرگ و با محمد زدیم بیرون😏 غذاشم 🍲 با همون پیالهی شیشهایش برداشتم😄 البته «بیرونِ من» خیلی بیرون نبود!! پارکینگ و حیاط ساختمونمون بود!!🏡🏢 ۴۴ تا پله رو اومدم پایین، از انباری یه زیرانداز برداشتم و بار و بندیلمو گذاشتم روش و نشستم😌 آقا محمدم انگاری فقط بیرون رفتن خونش کم شده بود. پاش که به پارکینگ رسید، گل از گلش شکفت😄 . تازه داشتم رو جایگاهی که برا خودم درست کرده بودم، جا خوش میکردم😏 که اسباب بازیها، جذابیت خودشونو از دست دادن و پسر اومد دنبال من که باهم بازی کنیم (فکر کنم اگه یه آبجی یا داداش داشت، میتونستم اونجا راحت بشینم و تماشاشون کنم😜) . تو پارکینگ یه شیر آب بود 🚰که محمد عاشقش بود؛ با یه شیلنگ بلند و یه آب پاش🚿😃 . بازیمون این بود که با شلینگ داخل آبپاش آب میریختیم و میرفتیم تو باغچه حیاط خالی میکردیم 🏡 چقد بچم دوست داشت این کارو. مهمترین نکته ماجرا این بود که وسط بازی، قاشق قاشق غذاشم میذاشتم دهنش 🍝 فقط باید مادر باشی که بدونی #غذا_خوردن بچه چه حسی داره😎 اصلا آسمون آبی میشه🌁 و آدم احساس مفید بودن در زندگی میکنه!!!😏 . خداروشکر خیلی حالم خوب شد☺ خوشحال بودم از اینکه #غول_بیرون_رفتن رو شکست دادم💪 گاهی تو زندگی، باید تلاش کرد برای #تغییر_شرایط بدی که توش هستیم💡 گاهی باید یه قدمی برداریم👣؛ یه قدمی متفاوت از قبل😃 گاهی باید کمی #جابهجا بشیم😅 . . پ.ن: یکی دوساعت بیرون بازی کردیم و محمد حسابی خسته شد. بعد که برگشتیم، به خواب عمیقی فرو رفت😴 چه آرامشی بود بعد طوفان... . . #ه_محمدی #برق۹۱ #آرامش_بعد_از_طوفان #مادران_شریف
21 آبان 1398 19:58:32
0 بازدید
madaran_sharif
. محرم امسال #محمد با یک وسیله هیجان انگیز آشنا شد طبل!🔊 . هرچی دستش بود میزد به در و دیوار ومیز و سر و کله حتی!ومیگفت دارم طبل میزنم😕😐 . اول نسبت به خرید طبل اسباب بازی مقاومت کردیم و با وسایل موجود تو خونه براش طبل درست میکردیم... . تا اینکه یه بار تو مغازه ای نزدیک حرم حضرت معصومه طبل دید😍😍 و کلللییی ذوق کرد که : طبل کوچیک داره آقا😃😃 ما هم براش خریدیم که دست از سر وسایل خونه برداره.😁 . . خیلیییی خوشحال شد😋😍😆 صبحتا شب و شب تا صبح طبل میزد و بلند بلند کربلا میخواند(محمد به روضه و مداحی میگه کربلا👼) . . منم هی میگفتم هیس،آرومتر، محمممممد😣،بسه مامان😠،ساکت،همسایه ها،سرمون رفت😫😤... خلاصه من ناخودآگاهم پر از تذکر به محمد شده بود،یعنی گاهی پیش میومد که طبل هم نمیزد ولی من میگفتم هیس!😶 . . که ناگهان امروز یاد نکته ی مهمی افتادم،و اون چیزی نبود جز اینکه ما بیش از یک ماه هست که دیگه تو آپارتمان نیستیم!😉😉 و نزدیکترین همسایمون شاید بیش از ده متر فاصله داره با ما😁😜 پسر من میتونه راحت باشه وهرچقد میخواد طبل بزنه 🔊🔊و کربلا بخونه😎 . . . دیگه بهش تذکر ندادم و رفتم باهاش طبلزدم،محمد هم که حسابی هیجان زده شده بود در حدی سر و صدا کرد که گوشم سوت میکشید تا یه مدت!😆 . و علی مات و مبهوت من و داداشش رو نگاه میکرد😦😧😲 . . . پ.ن: ما طی یک تصمیم انتحاري👊 از آپارتمان کوچ کردیم به یک خونه مستقل حیاط دار گوگولی تو یه روستای خوش آب و هوا که فقط 13کيلومتر با خونه قبلمون فاصله داره😍 . تو پست های بعدی بیشتر راجع به ویژگی های این خونه و چرایی این تصمیم حرف میزنم،ان شاءالله☺️ . . . #پ_بهروزي #ریاضی91 #خانه_روستایی #آپارتمان_نشینی #کودک_بازی_آزادی #نصیرالدین_محمد . #سبک_مادری #خاطره_نوشت #مادران_شریف
18 مهر 1398 14:23:48
1 بازدید
madaran_sharif
. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله ، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_هفتم همیشه تلاش کردم معنویت مثل خون در رگهای زندگیمون جاری باشه. بچهها آداب سفره رو از ما یاد گرفتن. قبل غذا بسمالله میگیم و دعای سفره میخونیم و بعدش هم الهی شکر.☺️ و بلافاصله از دست اندرکاران غذا تشکر میشه.😄 خداروشکر زود عادت کردن و تبدیل به رفتار عادیشون شده. یا اینکه قبل خواب باهم سه بار سوره توحید میخونیم. یا مثلا میخوایم از جامون بلند بشیم، میگیم یا علی تا امام علی (ع) کمکمون کنه.😇 به تعداد بچهها رحل قرآن گرفتیم و تلاش میکنیم شبی یک صفحه قرآن بخونیم دورهم و در حد فهم بچهها براشون توضیح بدیم. گاهی هم براشون شعر و قصههایی دربارهی اهل بیت(ع) میخونم. توی خانوادهی خودم از بچگی همیشه میدیدم که همه با احترام صحبت میکردن. من هم سعی کردم این رفتار رو با همسر و بچههام داشته باشم تا یاد بگیرن. مثلا از بچگی سعی میکردم بهشون بگم شما و اونا هم یاد گرفتن که همه رو شما خطاب کنن. یا وقتی چیزی میخواستیم، میگفتیم لطفاً. حسنا اینا رو زود یاد گرفت و بعدش هم پسرا از حسنا یاد گرفتن. پسرا هم گاهی به همدیگه تذکر اخلاقی میدن که مثلا داداش شما اینجا باید میگفتی اگه میشه این رو به من بدین لطفاً.😆 همین که بچهها رفتار و تعامل پدر و مادر باهم رو ببینن، کافیه که کاری یا رفتاری رو یاد بگیرن. البته تشویق زبانی هم در کنارش هست.☺️ به نظرم خیلی کار خارقالعادهای لازم نیست انجام بدیم تا بچهها مودب و خوش رفتار بشن. رابطهی بچهها هم با پدرشون خداروشکر خیلی خوب و صمیمیه و اگر یه شب خونه نیان، واقعا دلتنگ پدرشون میشن. البته خیلی هم از پدرشون حساب میبرن و به حرفاشون گوش میدن.😉 من اینو از مامانم یاد گرفتم، گاهی دور از چشم بچهها تلفنی به پدرشون اطلاع میدم که بچهها مثلا فلان کار خیلی بد رو کردن یا خیلی اذیت کردن و اینطور مسائل خاص. و شب که پدرشون میان، میگن به من خبر رسیده که مثلا خیلی مامانو اذیت کردید ها. و میشینن با هم صحبت میکنن و بچهها هم راحتتر از پدرشون میپذیرن که اون کارو تکرار نکنن. مثل همهی مامان و باباها، من و همسرم هم توی مسایل تربیتی اختلاف نظرهایی داریم. ولی همسرم تربیت بچهها رو به من سپردن و در اکثر موارد هم به روشهای تربیتی که من از اساتید و کتابها یاد گرفتم، اعتماد میکنن و مخالفت نمیکنن. 😀 در موارد اختلافی هم در غیاب بچهها، باهم صحبت میکنیم. گاهی من اشتباهم رو میپذیرم و گاهی ایشون. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
27 آذر 1400 18:52:53
1 بازدید
madaran_sharif
#م_کلاته (مامان #مرتضی ۶.۵ ساله، #فاطمه ۴.۵ ساله و #مجتبی ۲ ساله) فصل امتحانات رو تازه پشت سر گذاشتیم. خیلیها وقتی میبینن که مامانی همراه با بچهداری، درس هم میخونه، براشون سوال پیش میاد که چطوری؟🤔 چند تا کاری که خودم انجام میدم خدمتتون میگم. 🌼 اول اینکه مامان نباید درس خوندن رو بذاره برای شب امتحان!😉 بالاخره یه مقدار شرایط فرق کرده با زمانی که بچه نداشتیم😍 طول ترم برای درس خوندنه، و شب امتحان برای مرور. من سطح ۳ رشته فقه و اصول غیرحضوری میخونم. با اینکه درسهامون به شدت سخته، و امتحانات هم سختتر😅، ولی به لطف خدا چون از ابتدای ترم، درس خوندن رو شروع میکنم، نمره هام خوبه. (بالای ۱۸)😉 🌼 دوم اینکه چند تا بچه داشته باشیم😂 شاید باورتون نشه ولی داشتن چند تا بچه باعث میشه با هم دیگه سرگرم بشن و کمتر نیاز باشن که ما براشون وقت بذاریم. من وقتی پسرم کوچیک بود، طول روز اصلا درس نمیخوندم و با پسر کوچولوم بازی میکردم... تا وقتی ۲ تا کوچولو داشتم، همین جوری بود. اما وقتی شدن ۳ تا فسقلی😅 دیگه خیلی راحتتر با هم بازی میکنن و کمتر به من کار دارن و میتونم جزوههای دست نوشته خودم رو که از قبل آماده کردم، توی روز بخونم.😌 🌼 گاهی شبهای امتحانات، مخصوصا درسهای سخت، در حد ۲ ساعت از آقای همسر یا همراه دیگه هم کمک میگیرم. مثلا همسرم ساعتی بچهها رو میبرن پارک یا خونه بازی. 🌼 گاهی بازیهای خوب و راحت طراحی میکنم و کنارش درسم میخونم. مثلا پاهامو دراز میکنم و روش بالشت میذارم. بچهها روی بالشتها میشینن. پاهامو تکون میدم؛ انگار که سوار قطار شدند😁 کلی کیف میکنن؛ منم جزوه دستم میگیرم و دوره میکنم. یا میریم پارک و من درس میخونم و بچهها مشغول میشن. 🌼 تو این مدت امتحانات، یه کم کمتر سخت میگیریم. مثلا من با تلویزیون مخالفم؛ اما ایام امتحانات میتونن دو تا کارتون ببینن. وقتی محدودیت هست و خودمون هم حوصلهمون سر میره، بچه ها رو درک کنیم. من قبلا به شدت مخالف تلویزیون بودم؛ اما ابتدای کرونا که از خونه بیرون نمیرفتن و آبلهمرغون هم گرفته بودن و یه جورایی تو خونه زندانی شده بودن، روزی نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه کارتون میدیدن. 🌼 و البته استفاده از وقت خواب بچهها هم که معرف حضور هست. من اگه بچهها زود بخوابن، تا ساعت ۲ و ۳ بیدار میمونم و درس میخونم. گاهی اگه لازم بشه صبحها هم بیدار میمونم ولی در کل، معمولا ۶ تا ۸ ساعت خواب رو دارم. #فوت_و_فن_درس_خوندن #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
18 بهمن 1400 17:22:28
2 بازدید
مادران شريف
0
0
. ممکنه خیلیها، اصلا این حس رو نداشته باشن، ولی بعضیا هم هستن که، اذیتن از اینکه نمیتونن ساعاتی رو با خودشون، یا با همسرشون تنها باشن...🤷🏻♀️ . اشکالی نداره اگه کسی این احساس رو داره... نباید به خودش برچسب بزنه که من مادر خوبی نیستم😰 بلکه باید فکر کنه، تا راهی برای پاسخ به نیازش پیدا کنه... . مخصوصا اگه کسی میخواد چند تا بچه داشته باشه باید حواسش باشه... . خودم این نیاز رو بعد محمدمهدی حس کردم😥 . افراد با هم متفاوتن... من حتی آدمی رو دیدم که به جایی رسید که شش ماه بچهش رو فقط از دور میدید😱 بچهش کولیکی بود، و وقتی چهار ماهش شد، دیگه حالش بد شد😵 . اون آدم اگه متوجه میشد و روزی یک ساعت از بچهش جدا میشد، احتمالا به اینجا نمیرسید😓 . . ممکنه بعضیا، شوهرشون🧔🏻 این نیاز رو داشته باشه... نمیشه به پدر بیتوجه بود. . کسیو میشناسم از بچهش متنفر بود😣 به خاطر اینکه میگفت همسرم دیگه با من نیست... . . من خودم از اوناییم که هیچ فامیلی تو تهران ندارم😓 و شده این شرایط برام خیلی دردناک بشه... باید این مسئله رو بهش فکر کرد. . 👈🏻مثلا تو بعضی کشورها NGO هایی دارن که پیرمرد پیرزن های👵🏻👴🏻 بیکار، بچهها رو یکی دو ساعت رایگان نگه میدارن👌🏻 . 👈🏻یا مثلا مهدکودکهاشون، یه ساعاتی از ماه رایگانه. . 👈🏻یا پرستارهایی👩🏻🦱 هستن که پول میگیرن و ساعتی بچهها رو نگه میدارن... . یعنی بهش فکر کردن و ما هم باید فکر کنیم🤔 . . مثلا خودم، از وقتایی که میریم شهرستان، برای بیرون رفتن با همسرم، استفاده میکنم. . یا اگه فرهنگش جا بیفته، چه اشکالی داره من بچهی👶🏻 یکی از دوستامو نگه دارم، و اون با شوهرش بره بیرون؟😌 متقابلا اون هم یک روزی برای من این کار رو میکنه🙂 . الان دوست نزدیک اینطوری ندارم🤷🏻♀️ ولی یه مدتی برای کلاس رفتن، یکی از دوستام این کار رو برای من میکرد😍 مهدکودک نداشتم و کلاس خیلی مهمی بود که باید میرفتم و استاد گفت با بچه نمیتونی بیای😔 و من نرفتم کلاسو😣 دوستم شنید و گفت بچههات رو بیار اینجا...😀 . دوتا بچه رو میذاشتم پیش سه تا بچهی اون و میرفتم کلاس. . . مهدکودک رو خیلی دوست ندارم ولی از این نظر که این بازه رو برای مادر فراهم میکنه، خوبه🤔 که بتونه کارایی که دوست داره بکنه و برای بخشهای دیگهی زندگی، انرژی بگیره✨ و بتونه این مسیر رو تداوم بده و مادر پویایی باشه😏 . و حتی بچهها رو بهتر دوست داشته باشه❤ و اونا رو مانعی برای خودش نبینه🌟 . . #پ_ت #قسمت_یازدهم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین