پست های مشابه

madaran_sharif

. شرایط امکان #فعالیت_فوق_مادری ! . دوران مجردی همیشه فکر می‌کردم چرا افراد وقتی مادر می‌شن، فعالیت‌های دیگه‌شون کمتر می‌شه؟😞 . تصورم این بود که در کنار مادری خیلی کارای دیگه می‌شه کرد و آدم نباید خودشو محدود کنه و ...😅 تازه وقتی که پسرم به دنیا اومد فهمیدم چی به چیه🙈 . و الان با دوسال سابقه‌ی مادری و دوتا بچه‌ی دوساله و شش ماهه😁 به این نتیجه رسیدم که انجام فعالیت‌های دیگه در کنار مادری کار راحتی نیست و نیاز به #تلاش زیادی داره. . به نظرم مهم‌ترین عامل واسه اینکه یه مادر بتونه در کنار بچه داری، درس بخونه یا فعالیت‌های دیگه‌‌ای انجام بده، تلاشه. یعنی اگر کسی #بخواد کاری رو انجام بده و همه #تلاششو بکنه، کار نشد نداره.💪 . علاوه بر #تلاش یه سری پارامتر‌های دیگه هم وجود داره و موثره در اینکه مادر بتونه کنار بچه‌داری کارای دیگه هم بکنه: . 📌1. میزان #همراهی #همسر : ⌚ . یعنی #پدر چقدر در خونه می‌تونه حضور داشته باشه و در اون زمان چقدر می‌تونه #خونه_داری و #خونواده_داری کنه😅 . 📌2. محل سکونت خانواده‌ی مادر و پدر:🏡 . یه سریا خانواده‌شون شهرستانن ولی یه سریا خانواده‌شون نزدیکن و می‌تونن رو کمکشون حساب کنن. . 📌3.اصول تربیتی مادر و میزان حساسیت‌ها:👓🔍 . مثلا یکی معقتده که بچه مخصوصا توی سال‌های اول زندگی باید پیش مامانش باشه، ولی یکی بچه‌شو می‌ذاره مهد از همون اوایل. یکی معتقده استفاده‌ی بچه از تلوزیون و بازی‌های رایانه‌ای بده، ولی یکی دیگه اتفاقا اینو خوب می‌دونه چون وقت مادر رو آزاد می‌کنه. و... . 📌4.مدل بچه‌هایی که یه مادر باهاش مواجهه😆👶 . یه سری بچه‌ها از بدو تولد آروم و خوش‌خوابن (که تعدادشون کمه😂) و یه سریا کم خوابن. توی چندماه اول کولیک دارن یا ریفلاکس و ... . بعدها بچه ممکنه شخصیتش مستقل باشه یا وابسته به مادر و... 📌5.وضعیت مالی خانواده : 💰💰 . مثلا یه سریا برای انجام کارهای خونه‌شون از بقیه کمک می‌گیرن و هزینه‌شو می‌دن. یا وسایلی که کار خونه رو راحت و کمتر می‌کنه میخرن. در این شرایط زمان آزاد بیشتری برای مادر به‌ وجود میاد و می‌تونه کارای دیگه هم بکنه. . . . 📌📌شما هم اگر پارامتر دیگه‌ای به ذهنتون می‌رسه بگید. درباره پارامترهای بالا هم نظر بدید. کدومش موثرتره؟ کدومش درسته یا غلطه؟ کدوماش جایگزین‌های دیگه‌ای داره که مادر می‌تونه ازش استفاده کنه؟ . #پ_شکوری #شیمی91 #سبک_مادری #مادر_دانش_جو #مادر_فعال #فعالیت_فوق_مادری #مادران_شریف

14 آبان 1398 20:32:44

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_دوم #ن_علیپور (مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال‌ و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه) همیشه عاشق خیاطی و نقاشی روی پارچه و لباس بودم و دوست داشتم خودم لباس‌های رنگارنگ برای بچه‌هام بدوزم. از اونجایی که رشته‌م هم طراحی لباس بود، فوت‌و‌فن کار رو یاد گرفته بودم. تو زمان عقد، برام خودم لباس‌های مجلسی می‌دوختم و الان بیشتر لباس‌های کمد کار خودمه.👌🏻😉 دخترم که یک ساله شد، وقتم آزادتر شد و دوباره تونستم رو کاری که دوست داشتم وقت بذارم. الان تعدادی از لباس‌های خودم و همسرم و بچه‌ها رو می‌دوزم و این از لحاظ اقتصادی، برامون، خیلی به صرفه می‌شه. گاهی هم روی لباس‌هایی که دوختم، طراحی می‌کنم.😇 مثلاً جلیقه‌ای که عکسش رو می‌بینید، با رنگ اکریلیک مخصوص پارچه، نقاشی کردم.😊 پالتو رو هم با یک پنجم قیمت خودم دوخت‌.😉 دخترم که ۳ ساله شد، وقتم خیلی بیشتر شد؛ چون خواهر و برادر با هم بازی می‌کردن و کار زیادی با من نداشتن. دخترم هر روز می‌گفت باید ده تا خواهر و ده تا برادر براش بیارم.😐😳 این بار خدا جواب دعاهای دخترم رو داد و من خیلی زود بچه‌ی سوم رو باردارشدم.😄 البته با مشکلاتی از قبیل قند بارداری و تیرویید. از ماه چهارم بارداری کرونا اومد و من غربالگری وسونوها رو نرفتم؛ فقط برای آزمایش‌های قند و تیرویید می‌رفتم که به لطف خدا و با تلاش‌های دکترم، یک ماه مونده به زایمان هر دو تاش برطرف شدن.🤲🏻 با چله‌ی زیارت عاشورا و سوره انشقاق خداروشکر پسرم شهریور ۹۹ خیلی راحت دنیا اومد.😍 دخترم با اینکه خودش دوست داشت بچه‌ی کوچیک داشته باشیم، چون پسر بود‌ و خواهر دار نشده بود، خیلی ناراحت شد. این مسئله هم با هدیه‌ای از طرف نوزاد تا حدودی حل شد.😊 پسر بزرگم که تو زمان بارداری کلاس اول بود، از ۱۵ شهریور دوباره راهی مدرسه شد، برای کلاس دوم.🥳 مدرسه‌ها که باز شد، دوباره بهانه‌های دخترم شروع شد که چرا من مدرسه نمی‌رم و چرا من کتاب ندارم... منم هر دوشون رو کنار خودم می‌نشوندم و می‌گفتم بیا می‌خوام دیکته بگم، بنویسید.😊 الانم که فصل امتحاناته و باید برای درس‌هاشون، فیلم بگیریم که اونم یه پروسه‌ایه.😂 باید یه وقتی باشه که کوچولومون خواب باشه یا دخترم ببرتش تو اتاق باهاش بازی کنه که بتونیم فیلممون رو بگیریم.😁 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

16 خرداد 1400 16:59:25

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_قربانی (مامان #روح‌الله ۱سال و ۸ماهه) . بعد از یه روز پر چالش با پسری🤯 وقتی باباش رسید، هنوز لباس عوض نکرده⁦🧔🏻⁩ شروع کردم خطاهای پسری رو شمردن و تعریف کردن اینکه چه کرد و چه نکرد!!!😠 . خلاصه انگار نفسم می‌خواست با چغلی کردن و اثبات شیطنت‌های پسری، یه خودی نشون بده و بگه چه شق‌القمری کرده از صبح تا حالا😄 . بعد از ظهرش فرصت شد و رفتم سراغ کتاب دعا📖 و دعای پر مفهوم و زیبای عرفه😍 . رسیدم به اون فراز که: طوری خطاها و عیوبمو پوشاندی که اگر هرکس دیگری بفهمد با من قطع رابطه می‌کند😔 و کلی از عیب و خطاهای بنده و عیب پوشی‌های خدا نوشته بود... . یاد اتفاقات ظهر و گزارش اذیت‌ها و اشتباهات گل پسری افتادم...🤔 . چقدر من عیب پوش و خطاپوشم؟🧐 . در ذات ربوبیت چشم پوشی و خطا پوشیه تا روح فرصت رشد و بالندگی داشته باشه و من چقدر این فرصت رو برای فرزندم فراهم کردم؟🤔 . یادش به خیر بچه که بودیم گاهی که مامان و بابا می‌خواستن تو مهمونی یا جلو دیگران خطا یا کار بدمونو بگن چقدر سرخ و سفید می‌شدیم و چقدر تو نگاهمون و دلمون التماس می‌کردیم که مامان توروخدا نگو....بابا نگوووو...😥 . به قول یکی از اساتید تربیتمون، بچه کرامت نفس داره، با گفتن عیب‌ها و خطاهاش و بردن آبروش، کرامت نفسش از بین می‌ره...😔 . . پ.ن: البته گفتن اتفاقات روز و شیطنت بچه‌ها به پدرشون (البته فقط به پدر دیگه😉) مشکلی نداره، چون هم باعث هم‌دردی پدر و همکاری بیشترش می‌شه و هم باعث هم‌فکری و پیدا کردن راهکارهای تربیتی😁 اما به نظرم همین هم نباید حالت شکوه و شکایت کردن پیدا کنه و نباید جلوی خود بچه‌ها باشه، چون به کرامت و آبروی بچه‌ها آسیب می‌زنه😊 . می‌شه درباره این مسائل توی زمان‌هایی که بچه‌ها خوابن یا نیستن، با پدرشون گفتگو کرد. بخشی از اشتباهات بچه‌ها رو هم اصلا نیازی نیست بگیم و می‌تونیم ازش چشم‌پوشی کنیم و آبروی بچه‌ها رو جلوی پدرشون حفظ کنیم. . . #سبک_مادری #عارفانه_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

20 شهریور 1399 15:31:05

0 بازدید

madaran_sharif

. اصلا مادر باید #دانش_جو باشد! یکی از خاطراتی که از دوران نوجوونی تو مهمونی های زنونه دارم اینه که تقریبا هیچوقت تو بحثا و حرفای جمعی شرکت نمیکردم 😯 . . عمده خانم های اطراف ما بحثاشون این بود که مثلا فلانی جدیدا چی خریده؟چی پوشیده؟ اون سریال چی شد و چی قراره بشه؟ توی فلان مراسم چه لباسی خوبه بپوشیم؟ رابطه عروس اون خانواده با مادرشوهرش چطوره و ... 😰😰 . . همیشه غصه میخوردم و میخورم که چرا باید خانم ها خودشون رو محدود کنن به این جنس فکرها و دغدغه ها؟😦 . . شاید یکی از آسیب های اساسی که خانم های #غیر_دانش_جو (یعنی کسانی که دانش را نمی جویند!) در معرضش هستن، همین باشه: محدود شدن فکر و دغدغه فرد در مسائل سطحی و بی فایده.😶 . . توی جمع های دانشجویی مخصوصا گروه ها و تشکل های دانشجویی(اونقدری که من دیدم) این فضا خیلی کمتره. یعنی افراد بیشتر ذهنشون درگیر علم و تفکر و حل مسئله ست. بیشتر نسبت به مسائل جامعه و کشور دغدغه دارن و دنبال راه حل هستن. . . کاش همه خانم ها #دانش_جو بشن! البته دانش جو به معنی واقعیش. نه لزوما اینکه به هر قیمتی و تو هر رشته ای فرد بخواد درس بخونه . اونم فقط برای مدرکش. مثلا اینکه یک خانم تو خونه کتابهای مفید بخونه ، یا اینکه یک مادر برای یاد گرفتن اصول تربیتی مطالعه کنه یا سخنرانی گوش بده یا دوره های مختلف بره، به نظرم عین #دانش_جو بودنه. . . وقتی سطح فکر و دغدغه ی یک #مادر بالاتر بره، طبیعتا میتونه بهتر بچه هاشو تربیت کنه.👱 . این فرد میتونه با مسائلی که توی مادری باهاش مواجه میشه، برخورد علمی داشته باشه. دنبال راه حل های درست از منابع معتبر دینی بره و جواب سوالهاشو پیدا کنه. و میتونه سوالهای بچه هاش رو هم درست جواب بده و ترغیبشون کنه به کتابخوانی و علم آموزی.📚📚 . . خلاصه اینکه خانم ها دنبال درس و علم باشن خیلی خوبه. حتی اگر نخوان شاغل بشن.🎓 چیزی که شخصا بهش رسیدم تو این دوسال بچه داری، اینه که مادری خودش یه شغله که نیاز به کلی علم و مهارت داره.👩 و متاسفانه نظام آموزشی مون این علوم و مهارت ها رو به ما یاد نداده. هرچند تا حد قابل قبولی، روش #دانش_جو بودن رو ازش یاد گرفتیم😆 . مادر خوب باید خودش #دانش_جو باشه و بره هرچیزی که برای مادری لازم داره رو یاد بگیره.🔍🔍 . . پ.ن : یه جواب مختصر برای دوستانی که میگن اگر میخواستید بشینید خونه و مادری و بچه داری کنید پس چرا رفتید دانشگاه درس خوندید؟!😎👆 . . #پ_شکوری #شیمی91 #سبک_مادری #مادر_دانش_جو #مادران_شریف

28 مهر 1398 15:19:47

0 بازدید

madaran_sharif

. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله ، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_پنجم به خاطر کمردرد شدیدی که توی هشت ماهگی دوقلوها دچار شدم، همسرم پیشنهاد پرستار کودک رو دادن. خداروشکر بعد از اون مشکلات مالی اول زندگی، حقوق همسرم به قدم بچه‌ها بیشتر شده بود و می‌تونستن هزینه‌ش رو تأمین کنن. خیلی دنبال پرستار خوب گشتیم. می‌خواستم حتماً مذهبی و مستحق باشن.👌🏻 بعد کلی جستجو بالاخره پیداشون کردیم. یه جورایی از آشنایان هم بودن و باهاشون احساس راحتی داشتم. مذهبی بودن و خوشحال بودم به خاطر تاثیر مثبتی که روی بچه‌ها داشتن.😇 همون خدایی که دوقلوها و سختی‌های بارداری و هشت ماه اول و امتحان بیماری و کمر درد رو برامون خواسته بود، خودش هم طوری صحنه رو رقم زد که بتونیم یه پرستار خوب و مومن پیدا کنیم.🤲🏻 هر روز صبح تا ۵ عصر می‌اومدن. هم توی مراقبت از دوقلوها و هم توی کارهای خونه بهم کمک می‌کردن. اونجا حس کردم یه مقداری زندگیمون روی روال افتاد و خونه سر و سامون گرفت.😅 بعضی وقت‌ها شب بچه‌ها رو می‌بردم خونه‌ی مامانم و اونجا می‌خوابیدیم. صبح فرداش که بچه‌ها خواب بودن، من و همسرم می‌رفتیم کوه یا کافه و رستوران و سینما. این تفریحات دو نفره‌ باعث می‌شد تجدید قوا کنیم و روحیه‌مون تقویت بشه. به پرستارمون هم می‌گفتم اون روز بیان خونه‌ی مامانم. هم توی کارهای خونه به مامانم کمک می‌کردن و هم از بچه‌ها مراقبت می‌کردن. منم تا حدی خیالم راحت می‌شد که زحمت زیادی به مامانم نمی‌دم. 🙂 تا حدود یک سال و هشت ماهگی دوقلوها پرستار داشتیم. بعدش که دیگه از آب و گل در اومدن نیازی به پرستار نبود. پسرها تقریبا دو ساله بودن که از طریق همسرم متوجه شدم قراره یه کلاس آموزش نقاشی دیجیتال برگزار بشه. کلاس ۱۲ جلسه دو ساعتی بود. قرار شد بچه‌‌ها رو ببرم محل کار ایشون و خودم برم و دو ساعته برگردم.😀 شرکت توی این دوره برام خیلی مفید بود و همیشه بابتش از همسرم تشکر می‌کنم. دوقلوها چهار ساله بودن که تصمیم گرفتیم یه عضو جدید به جمعمون اضافه کنیم.😍 قصد داشتم بعد از سزارین دوباره زایمان طبیعی داشته باشم. گشتم و یه دکتر خیلی خوب و مهربون و مومن پیدا کردم و ایشون کمک کردن که بتونم دخترم رو طبیعی به دنیا بیارم.💪🏻 کلی نذر و نیاز و دعا کردیم که زینب به موقع به دنیا بیاد و مثل بچه‌های قبلی‌مون بستری نشه. خداروشکر همینطور هم شد. زینب خانوم صحیح و سالم آبان ۹۹ خانواده‌ی ما رو باشکوه‌تر کرد.😍 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

24 آذر 1400 16:30:18

1 بازدید

madaran_sharif

#ز_فرقانی (مامان #علی ۱۳، #فاطمه ۹، # طوبا ۶، #مبینا ۴، #محمد_مهدی ۱ساله) «چگونه گودزیلای خود را تربیت کنیم» احتمالاً شما هم این انیمیشن رو همراه کودکان سه تا چهل ساله‌تون دیدین! علاوه بر اون حتماً کلی کتاب تربیتی خوندین طوری که خودتون شدین یه پا مشاور تربیتی. ولی حالا می‌خوام هرچی دیدین و خوندین فراموش کنین تا با یه روش منحصر به فرد آشناتون کنم. ابتدا به چهار بچه‌ی قد و نیم قد نیاز داریم که با وجود استفاده از ابزارهای تربیتی متداول، همچنان مرتکب خرابکاری‌ می‌شن و موجبات ناخرسندی شما رو فراهم می‌کنن. حالا به یه قدم نورسیده‌ی مبارک نیاز داریم که از انرژی حضورش برای شاد کردن جو خونه و آروم نگه داشتن دائم محیط بیشترین بهره رو ببریم. اسمش رو هم می‌ذاریم گوجی. روش کار به این صورته که صبح که گوجی از خواب پا می‌شه و خودبه‌خود دهنش اندازه‌ی یه بی‌دندون به خنده وا می‌شه شما ذوق می‌کنی و شروع می‌کنی باهاش با صدای بلند حرف زدن و توجه دیگران رو جلب کردن تا اون‌ها هم به سرعت برق و باد از اقصی نقاط خونه خودشون رو برسونن بالا سر گوجی. بعد با تکرار شعارهای دسته‌جمعی مثل: "قلب ما رو پس بده" حسابی جایگاه گوجی رو در خانواده تبیین می‌کنی و در ادامه با پرسیدن این سوال از گوجی که: "به نظر تو هم من بهترین مادر دنیام؟" جایگاه خودت رو برای سایرین تبیین می‌کنی. هم‌زمان جوری رفتار می‌کنی که الکی مثلاً هرکسی لیاقت صحبت با گوجی رو نداره و کم‌کم یه پادشاه کوچولو داری که هی دایره‌ی حکومتش وسیع‌تر می‌شه و حق داره هرجا صلاح دونست هر گونه تذکری رو با زبان بچگانه و به مستقیم‌ترین شکل ممکن به تک‌تک بچه‌ها بده و ازشون بخواد رفتارشون رو اصلاح کنن. البته همه‌ی این‌ها حرف‌ها و انتظارات خودته که با لحن کودکانه و با چاشنی شوخی از زبان گوجی ادا می‌شه. مثلاً: - داداشی حواسم هست درس مرسات رو نمی‌خونی ها! خودت می‌ری سر درست یا با پوشکم به حسابت برسم؟ - مامان مامان، این سه تا آبجی به خودشون اجازه دادن در حضور من به همدیگه ناسزا بگن. پیشنهادم اینه که: بیا لهشون کن! - هیچ کی تو این خونه حق نداره بقیه رو بزنه، به جز من! - سریع خرت و پرتاتونو جمع کنین من می‌خوام تردد کنم! و می‌بینید که معمولاً ورق برمی‌گرده و دلخوری‌ها و غرولندها تبدیل می‌شن به صدای بلند خنده و بچه‌ها بله قربان گویان به انجام وظایفشون می‌پردازن. البته این راهکار فوق‌العاده یه ایراد کوچیک هم داره! اینکه هنوز برای تربیت این دیکتاتور کوچولو راهکاری پیدا نشده! غیر از به دنیا آوردن بچه‌ی ششم.😜 #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

22 اردیبهشت 1401 18:10:22

4 بازدید

مادران شريف

0

0

. فرجه‌ #امتحانات شروع شده بود و با دوستم خوابگاه مونده بودیم. با هم درس می‌خوندیم و آشپزی🍛 و حرم🕌 خلاصه که چند روز مونده به پایان فرجه من مریض😖🤒 شدم و دکتر👩🏻‍⚕️ و درمانگاه🏥 افاقه نکرد. . دوستم گفت: زهرا به این فامیلتون پیام بده، ازش بپرس دکتر خوب کجاست تا بریم. سوال کردم ولی ایشون هم جایی رو بلد نبودن⁦🤷🏻‍♀️⁩ اما گفتن می‌خوان بیان در خوابگاه و یه سری وسیله بیارن😶 . میوه🍎🍊🍌 آوردن همانا و پسندیدن همان. فردا عصرش خواهرم زنگ زد که: - خواهر جان خواستگار داری، حدس بزن کیه؟ +نمیدونم، بگو دیگه. . و در کمال ناباوری، همین طلبه فامیلمون خواستگارم بود. پدرشون سوریه🇸🇾 بودن و ایشونم از مادرشون خواسته بودن که اجمالا یک صحبتی🗣 با هم داشته باشیم که اگه به هم نمی‌خوریم زودتر معلوم بشه. . قرار شد برای صحبت های جلسه اول بریم گلزار شهدای🌷 قم. یه سری سوال آماده کردم و رفتیم سمت گلزار شهدا. نه گل💐 و شیرینی🍰 بود نه چای خواستگاری🍵☕ عوضش کلی شهید🌷 کنارمون بودن😌 . اولین جمله ای که گفتن خوب یادمه "من به جز اعتقاداتم ،کتاب‌هام📚 و لباس‌هام هیچ چیزی ندارم" در مورد ادامه تحصیل، مسائل اعتقادی و چیزای دیگه‌ای هم صحبت کردیم. . بعد از اینکه برگشتم خوابگاه، مامانم زنگ زدن و نظرمو پرسیدن. منم بهشون گفتم: "نمی‌دونم🤔 از نظر اعتقادی کم و بیش بهم می‌خوریم" . خیلی نگذشته بود که برای جلسه دوم قرار گذاشتیم. دوباره قرار شد همو ببینیم. این دفعه حرم حضرت معصومه🕌 اول رفتیم سر مزار آیت‌الله بروجردی و بعد از اون جا با هم رفتیم صحن امام خمینی. . سریع برگه سوالاتمو📑 در آوردم و شروع کردم به سوال پرسیدن و مکتوب کردن📝😀 حدود ۶۰ تا سوال داشتم. شنیده بودم طلبه‌ها بچه زیاد می‌خوان و یکی از سوالاتم این بود. نظر ایشون روی ۳۷ تا بود😬 البته تصحیحش کردن "هر تعدادی بتونیم تربیت کنیم"😊 بعدا فهمیدم جمله اول رو شوخی می‌کردن😂😉 . در مورد مهریه هم خدا رو شکر روی ۱۴ سکه هم نظر بودیم. بعد از جلسه دعوتم کردن نهار🍲 رفتیم اولین رستوران نزدیک حرم و یکی از مواردی که دوستام گفته بودن خیلی حواست باشه😎 رو چک کردم😀 "خسیس نباشه"🤑 الحمدلله سربلند بیرون اومدن😊 دو روز بعد جواب مثبت دادم😌 . بعد از امتحانات رفتم شهر خودمون برای مراسم #خواستگاری_نامزدی. و این شد آغاز روزهای با هم بودنمون👫 . فروردین ۹۴ حرم شاه‌چراغ آقای دستغیب عقد دائممون رو خوندن. . یکی از خاطرات قشنگ😍 مراسم عقدمون نماز جماعت به امامت آقای داماد🤵🏻 بود که خیلی حس خوبی داشت😌 . . #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #ز_م_پ #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. فرجه‌ #امتحانات شروع شده بود و با دوستم خوابگاه مونده بودیم. با هم درس می‌خوندیم و آشپزی🍛 و حرم🕌 خلاصه که چند روز مونده به پایان فرجه من مریض😖🤒 شدم و دکتر👩🏻‍⚕️ و درمانگاه🏥 افاقه نکرد. . دوستم گفت: زهرا به این فامیلتون پیام بده، ازش بپرس دکتر خوب کجاست تا بریم. سوال کردم ولی ایشون هم جایی رو بلد نبودن⁦🤷🏻‍♀️⁩ اما گفتن می‌خوان بیان در خوابگاه و یه سری وسیله بیارن😶 . میوه🍎🍊🍌 آوردن همانا و پسندیدن همان. فردا عصرش خواهرم زنگ زد که: - خواهر جان خواستگار داری، حدس بزن کیه؟ +نمیدونم، بگو دیگه. . و در کمال ناباوری، همین طلبه فامیلمون خواستگارم بود. پدرشون سوریه🇸🇾 بودن و ایشونم از مادرشون خواسته بودن که اجمالا یک صحبتی🗣 با هم داشته باشیم که اگه به هم نمی‌خوریم زودتر معلوم بشه. . قرار شد برای صحبت های جلسه اول بریم گلزار شهدای🌷 قم. یه سری سوال آماده کردم و رفتیم سمت گلزار شهدا. نه گل💐 و شیرینی🍰 بود نه چای خواستگاری🍵☕ عوضش کلی شهید🌷 کنارمون بودن😌 . اولین جمله ای که گفتن خوب یادمه "من به جز اعتقاداتم ،کتاب‌هام📚 و لباس‌هام هیچ چیزی ندارم" در مورد ادامه تحصیل، مسائل اعتقادی و چیزای دیگه‌ای هم صحبت کردیم. . بعد از اینکه برگشتم خوابگاه، مامانم زنگ زدن و نظرمو پرسیدن. منم بهشون گفتم: "نمی‌دونم🤔 از نظر اعتقادی کم و بیش بهم می‌خوریم" . خیلی نگذشته بود که برای جلسه دوم قرار گذاشتیم. دوباره قرار شد همو ببینیم. این دفعه حرم حضرت معصومه🕌 اول رفتیم سر مزار آیت‌الله بروجردی و بعد از اون جا با هم رفتیم صحن امام خمینی. . سریع برگه سوالاتمو📑 در آوردم و شروع کردم به سوال پرسیدن و مکتوب کردن📝😀 حدود ۶۰ تا سوال داشتم. شنیده بودم طلبه‌ها بچه زیاد می‌خوان و یکی از سوالاتم این بود. نظر ایشون روی ۳۷ تا بود😬 البته تصحیحش کردن "هر تعدادی بتونیم تربیت کنیم"😊 بعدا فهمیدم جمله اول رو شوخی می‌کردن😂😉 . در مورد مهریه هم خدا رو شکر روی ۱۴ سکه هم نظر بودیم. بعد از جلسه دعوتم کردن نهار🍲 رفتیم اولین رستوران نزدیک حرم و یکی از مواردی که دوستام گفته بودن خیلی حواست باشه😎 رو چک کردم😀 "خسیس نباشه"🤑 الحمدلله سربلند بیرون اومدن😊 دو روز بعد جواب مثبت دادم😌 . بعد از امتحانات رفتم شهر خودمون برای مراسم #خواستگاری_نامزدی. و این شد آغاز روزهای با هم بودنمون👫 . فروردین ۹۴ حرم شاه‌چراغ آقای دستغیب عقد دائممون رو خوندن. . یکی از خاطرات قشنگ😍 مراسم عقدمون نماز جماعت به امامت آقای داماد🤵🏻 بود که خیلی حس خوبی داشت😌 . . #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #ز_م_پ #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن