پست های مشابه

madaran_sharif

. داشتم تو پيجای خارجکی😁😎 می‌گشتم ببینم خانواده‌های پر جمعیت اون ور آبی چه‌جوری روزگار مي‌گذرونن؟😅 . . به‌به😍 چه شیک و مجلسي!😎😋 چه تميييزززز! بچه هم انقدر تمیز می‌شه آخه؟! 😯😒 اکثرا لباس‌های بچه‌ها سته، دخترا⁦👧🏻⁩ مثل هم، پسرا⁦👦🏻⁩ هم مثل هم، حتي با پدر⁦👨🏻⁩ و مادراشون⁦👩🏻⁩ ست می‌کنن و عکس دلبر می‌گیرن مي‌ذارن اينستاگرام.😒😑 . ده دوازده نفر به ترتیب قد می‌ایستن کنار هم، ترتیب سن و قدشون هم کاملا مرتبه! معمولا کنار دیوار یا راه پله هم عکس می‌گیرن!😄 . خلاصه که جو ما رو گرفت و گفتیم یه عکس مجلسي از پسرا بگیریم بذاریم اينستا!😂😁 و این شد که می‌بینید😬😕😅 . . پ.ن۱: هیچ‌وقت جو گیر نشید! لاکچری بازی‌های فضای مجازی کیلو چند؟! راحت بگير، حالشو ببر.😉😜 . پ.ن۲: ما نمی‌تونیم زیاد بچه بیاریم😞😢 چون راه پله نداریم تو خونه‌مون که کنارش عکس بگیریم!😝😂 . پ.ن۳: خيليم شلوارای پسرام قشنگن😏زیبا، جادار، مطمئن😅 خیلی هم در راستای ترویج بچه‌دار شدنه... الان شما دلت نخواست ۴ تا پسر داشته باشی همه این‌جوری تیپ بزنن؟!😂😝 . . #نیاز_کاذب #بهانه #شلوار_کردی #طنز_مادرانه #پ_بهروزی #مادران_شریف_ایران_زمين

07 تیر 1399 17:14:54

0 بازدید

madaran_sharif

. یادش به خیر! دوران دانشجویی-متاهلی همه چی رو نظم، خواب سر جاش، بیشتر اوقات بیرون از خونه و بدون خواب‌آلودگی بود.💪🏻 . اما حالا خونه‌داری و بچه‌داری و همیشه خواب‌آلودگی😁😴 . حالا فکر کن اگه بخوای یه کتابم بخونی! هی باید کتابو بزنی تو سرت تا خوابت بپره.🤪 آخرم کتاب رو سر می‌خوابی و با انگشت بچه توی چشمت بیدار می‌شی.🤦🏻‍♀ . همیشه وقتی یکی از من در مورد کم‌خوابی و درس و بچه می‌پرسه اصلی‌ترین جوابم بهش انگیزه‌ است.💥 . و اما جوابای دیگه؛ ✅مثلا اصلاح مزاج ✅یا سنگین غذا نخوردن ✅یا تنظیم خواب شب ✅یا یه نوشیدنی نشاط‌آور ✅و چرت‌های کوتاه چند دقیقه‌ای در طول روز وقتی که بچه بیداره. چه جوری؟😱 مثلا من یه زمانی که زهرا مشغول بازیه کنارش دراز می‌کشم و چند دقیقه خودمو مرگ خواب می‌کنم.🤣 اوایل دست می‌کرد تو چشمم، مژه‌هامو می‌کشید و‌... اما به مرور به درک متقابل رسیدیم.😎 الان بهش میگم مامان من خسته‌م، می‌خوام چرت بزنم‌. می‌شینه کنارم و مشغول بازی می‌شه تا من بیدار شم و ازش تشکر کنم که گذاشت بخوابم.🌸🙏🏻 (خدایی از وقتی این چیزا رو دیدم امید به زندگی‌م رفته بالا، اگه الان شدنیه پس ایشالا وقتی تعدادشون بیشتر بشه چرت‌های بهتری هم خواهم داشت.😁) خلاصه با همین چند دقیقه بقیه روز رو سرحالم. . البته اینطور نیست که منم همیشه همه اینا رو رعایت کنم و رو دور تند باشم!🏃🏻‍♀ خیلی پیش اومده یه ناهار سنگین خوردم و با زهرا به خواب اصحاب کهف رفتم و... . از طرفی آدم کم میاره بالاخره، مثلا هر چند روزی که کم‌تر می‌خوابم یه روز رو می‌ذارم برای ریکاوری☺️ . یا مثلا دورانی که آدم نوزاد کولیکی داره خیلی از این حرفا توقع بیجاست.🤱🏻 . اما حالا غرضم چی بود؟ می‌خواستم بگم چند روز پیش که داشتم برای امتحان صوتای استاد رو گوش می‌کردم متوجه شدم خداوند متعال و ائمه اطهار هم حرفای منو تایید کردن، یه همچین آدمیم.😎😂 . پ ن: یه تیکه از متن درسمون رو عینا براتون می‌نویسم: 🙂 از علائم شرک همه چی رو گردن خدا و جبر انداختن و اراده انسان رو ندیده گرفتنه (۳۵نحل، ۱۴۸انعام، ۲۰زخرف)؛ میگه من خواستم که درس بخونما، اما حال نداشتم پس خدا نخواسته! نه! تو با اراده خودت کاری کردی که دچار جبرِ حال نداشتن بشی، مثلا با ناپرهیزی در خوردن. . پ ن: هدف و اراده معجزه میکنن. اراده واقعی و هدف جدی این قدرت رو دارن که لحظه‌ی غلبه خواب توبه نصوح کنیم و با یه یاعلی از کنار بچه بلند شیم.🙂 ضادّوا التوانی بالعزم (امیرالمومنین علی علیه السلام) با اراده به جنگ سستی برو!💪🏻 . . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

21 تیر 1399 16:05:17

0 بازدید

madaran_sharif

یه #پادکست شنیدنی از حال و روز این روزهای مادرها... . بعد شهادت سردار بود که فهمیدم مراحلِ بزرگتری از زندگیِ یک مادر هم می‌تونه وجود داشته باشه... وقتی فرزندی که اون #مادر با همه‌ی سختی‌ها و شیرینی‌ها بزرگ کرده، تبدیل می‌شه به یه #قهرمان_بین‌المللی . این بخش ماجرا می‌تونه پایانی خوب، لذت بخش و پرافتخار باشه برای تلاش‌ها و خستگی‌های #یک_مادر... ✋ . . #پادکست_صوتی #مادران_شریف_ایران_زمین

17 دی 1399 11:22:54

0 بازدید

madaran_sharif

. (مامان #علی آقای ۳سال و نیم و #فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه) . من امسال یه جورایی روزه‌اولی محسوب می‌شم. 😅 . بعد از ۴ سال بارداری و شیردهی پشت هم، باید روزه می‌گرفتم.  اون هم توی روزهای بلند #هلند (حدود ۱۹ ساعت😰) . روز اول رو که گرفتم دیدم چقدر سخته…😣 گرسنه و تشنه و بی‌حال باشی، ولی با بچه‌ها بازی کنی، ظرف بشوری، غذا درست کنی ، حتی درس بخونی...😑 . دلم می‌خواست بعد افطار تا سحر بیدار بمونم و روز رو بخوابم تا فشار روزه‌داری رو کم‌تر احساس کنم... اما نمی‌شه، بچه‌ها ۷ صبح بیدار می‌شن و … 🤪 . دلم برای روزهای مجردی تنگ شده‌بود...💔 وقتایی که شب تا سحر بیدار بودم، بعدشم نصف روز رو می‌خوابیدم و بقیه‌اش رو کتاب می‌خوندم و کارهای نشستنی که خدای‌نکرده کمی سختم نشه.😉😅 . اما حالا... 😐🙄 تمام تلاشم رو باید بکنم که بازی‌های هیجانی رو تبدیل به نشستنی کنم یا مواظب باشم داد نزنم و بداخلاقی نکنم و… که همیشه هم موفق نمی‌شم.🥴 .  انگار وقتی انقدر گرسنه و تشنه‌ای،  یه لبخند و خسته نباشید گفتن، به همسرِ خسته‌تر از خودت هم سخت می‌شه چه برسه به تحمل بچه ها.🤯 . سال‌های مجردی وقتی این ⁦👇🏻⁩ قسمت از خطبه شعبانیه را می‌شنیدم: . (أَیهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْکمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوَازاً عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ. . ای مردم! هر کس از شما خُلق خود را در این ماه(رمضان) نیکو سازد، ازصراط، در روزی که قدم‌ها بر آن می‌لغزد عبور خواهد‌کرد.) . با خودم می‌گفتم انقدرم سخت نیست حالا 😏 کسی باهام کاری نداشت که بخواهم بداخلاقی کنم. 😎 . اما الان قضیه فرق داره، همه با من کار دارن!😬 . وقتی موقعیت‌های عصبانی‌شدن زیادتر برام فراهم می‌شه با خودم می‌گم شاید باید تلاش کنم مثل یه کلاس ورزش ببینمش که اگر مربی به من وزنه سنگین‌تر بده بیش‌تر ذوق می‌کنم و یعنی من قوی‌ترم!🤩⁦💪🏻⁩ . و رشد، یعنی این‌که زمینه‌های عصبانیت برات فراهم باشه و عصبانی نشی!😤 . شاید ماه رمضان مثل یه میدان مسابقه است که هر کس بتونه نشون بده چند مرده حلاجه... و جهاد من این‌جا در میان خانواده است… . خانواده ای که پیامبر اکرم در موردش می‌فرمایند: . (بهترين شما كسى است كه براى خانواده‌اش بهتر باشد و من از همه‌ی شما براى خانواده‌ام بهترم) . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین #ز_منظمی

09 اردیبهشت 1400 16:07:15

0 بازدید

madaran_sharif

. . #قسمت_چهارم . #ام‌البنین (مامان سه پسر ۹ساله، ۷ساله و ۵ساله) . اون موقع، خونه‌ی یکی از دوستان صمیمیم نزدیک ما بود. بچه‌ی اون هم، دوماه از بچه‌ی من کوچک‌تر بود و ما زیاد خونه هم می‌رفتیم؛ هم درسای حوزه رو مباحثه می‌کردیم هم بچه‌هامون با هم بازی می‌کردن.😃 . همون روزها یه سری تفاوت‌ها بین بچه‌ها توجهم رو جلب کرد. مثلاً بچه‌ی دوستم معنای دستورات ساده‌ای مثل برو، بیا و بده، رو می‌فهمید، ولی پسر من اصلا متوجه نبود.🤔 تو جمع‌های دیگه‌ای هم به رفتارهای بچه‌های هم‌سنش دقت می‌کردم و اونا رو با پسر خودم مقایسه می‌کردم یا توی اینترنت جستجو می‌کردم.👩🏻‍💻 . ولی هر وقت با کسی این دغدغه رو مطرح می‌کردم، می‌گفتند نه طوریش نیست. چون گل‌پسر، بچه‌ی سفید و تپل و خوش خنده‌ای بود، همه دوستش داشتند.🥰 از لحاظ جسمی، هیچ مشکلی نداشت. رشد و حرکاتش خوب بود. . اردیبهشت۹۳ ، هنوز گل‌پسر دو سالش تمام نشده بود که پسر دوممون به دنیا اومد. . نوزاد جدید ما اون اوایل خیلی گریه می‌کرد. از طرفی گل‌پسر هم کوچیک بود و‌ من باید به هردوشونو می‌رسیدم. هر کاری که می‌خواستم بکنم، دومی یا تو بغلم بود، یا مجبور می‌شدم بذارم گریه کنه تا به اون یکی برسم. . از طرفی پسر اولمم، خیلی بغلی بود و خیلی وقتا، این دو تا با هم تو بغل من بودن. البته خودمم توانایی‌هام بیشتر شده بود و هم‌زمان کارهام رو هم می‌کردم. مثلاً یکی رو می‌ذاشتم رو زمین، غذا رو‌ هم می‌زدم و دوباره بغلش می‌کردم.🥴 . گل‌پسر همچنان نسبت به هم‌سالانش تفاوت‌های کمی از نظر انجام دادن دستورات بقیه نشون می‌داد؛ اما بقیه این رو به پای داداش‌دار شدنش می‌ذاشتن و می‌گفتن طبیعیه. . برای همین تا وقتی به سن حرف زدن برسه و به حرف نیفته، کسی تفاوتش با بقیه رو باور نکرد. حتی اون موقع هم باور نکردن. . . ما تو فامیل کسانی رو داشتیم که دیر حرف زدن، حتی در حد ۵ سال، و امیدوار بودیم بچه‌ی ما هم به اونا رفته باشه. . حتی دکترم که می‌بردیم، می‌گفتن: چیزی نیست. تاخیر رشد کلامی داره. خوب می‌شه. . به توصیه‌ی پزشکان و اطرافیان، بردیمش گفتار درمانی. جلسات گفتار درمانی طولانی مدت بود و ما مجبور بودیم ماه‌ها، هفته‌ای سه روز بریم کلینیک و با کوچولوی نوپا منتظر بشینیم که کارمون انجام بشه. . خیلی روزهای سختی بود. مخصوصا که دوباره ضربانی در وجودم شکل گرفته بود...💕 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

31 فروردین 1400 14:46:35

0 بازدید

madaran_sharif

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . وقتی از طرف #مرکز_نوآوری_بانوان بهم پیشنهاد همکاری دادند، دختر دومم ۱/۵ ساله و شیرخوار بود. اونها هم مکان ثابتی نداشتند. بنابراین رد کردم.☺️ . از اول تابستون ۹۸، حفظ قرآنم رو از سر گرفتم.😊 دارالقرآنی نزدیک خونه‌مون بود که دخترم رو می‌بردم، برای مادرها هم کلاس داشت. با بچه‌ها می‌رفتم و اونا با هم بازی می‌کردند و مادرها حفظ می کردند.😍 پاییز هم با دختر دومم می‌رفتم. دوباره به حفظ قرآن برگشتم و از لحظات خیلی خوب زندگیم بود. چون علاوه براینکه بچه‌هام در کنارم شاد بودن،😍 حفظ، تفسیر و عربی که خیلی بهشون علاقه داشتم رو کار می‌کردم. . اواسط تابستون، دیگه مرکز نوآوری خودش مهدکودک داشت! و به خانم‌های کارآفرین خدمات می‌داد و من بچه‌ها رو با خودم می‌بردم.😍 اون زمان برای من موقعیت طلایی بود. دو تا بچه داشتم که حالا با هم همبازی بودند.👌🏻 . از مهر ۹۸ هم دختر اولم رفت پیش‌دبستانی.😚 ۲ ماه اول سختش بود، اما بعد از ۲ ماه راه افتاد و طوری شد که از بچه‌های باهوش کلاس شد و معلم خیلی ازش تعریف می‌کرد. دختری که با غریبه‌ها کلمه‌ای حرف نمی‌زد، حالا دوست پیدا می‌کرد و من خیییلی خوشحال بودم.🤩 لبخند زندگی رو بیشتر حس می‌کردم. . همون روزا، تصمیم بزرگ دیگری گرفتم. داشتن یه فرشته کوچولوی دیگه😌 می‌دونستم که اگر اولی وارد مدرسه بشه و من سرکار برم، تا چندین سال به بچه‌ی بعدی فکر نمی‌کنم. اینو از خودم مطمئن بودم. چون اول زندگیم تجربه کرده بودم❗️ شروع کارم در مرکز، همزمان شد با بارداریم. ۳ روز در هفته سرکار می‌رفتم. ۱ روز کامل می‌رفتم، ۲ روز هم ظهرها دخترم رو از پیش‌دبستانی برمی‌داشتم می‌رفتم تا حدودای ۸ شب.  دختر اولم خیلی راضی بود و مهد رو به پیش‌دبستانی ترجیح می‌داد. اما دختر دومم مهد نمی‌موند! با اینکه مهد در محل کارم بود و یک اتاق با هم فاصله داشتیم. (البته کمی با خواهرش می‌موند.) با این که شرایط ایده‌آل بود، اما این اذیت رو در بچه‌ی خودم می‌دیدم. بچه‌ای که تا قبل از اون خیلی شاد بود، ناخن می‌جوید😔 و نمی‌تونستم از پوشک بگیرمش... . . #قسمت_دهم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

25 آبان 1399 16:36:31

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. (مامان #علی آقای ۳سال و نیم و #فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه) . من امسال یه جورایی روزه‌اولی محسوب می‌شم. 😅 . بعد از ۴ سال بارداری و شیردهی پشت هم، باید روزه می‌گرفتم.  اون هم توی روزهای بلند #هلند (حدود ۱۹ ساعت😰) . روز اول رو که گرفتم دیدم چقدر سخته…😣 گرسنه و تشنه و بی‌حال باشی، ولی با بچه‌ها بازی کنی، ظرف بشوری، غذا درست کنی ، حتی درس بخونی...😑 . دلم می‌خواست بعد افطار تا سحر بیدار بمونم و روز رو بخوابم تا فشار روزه‌داری رو کم‌تر احساس کنم... اما نمی‌شه، بچه‌ها ۷ صبح بیدار می‌شن و … 🤪 . دلم برای روزهای مجردی تنگ شده‌بود...💔 وقتایی که شب تا سحر بیدار بودم، بعدشم نصف روز رو می‌خوابیدم و بقیه‌اش رو کتاب می‌خوندم و کارهای نشستنی که خدای‌نکرده کمی سختم نشه.😉😅 . اما حالا... 😐🙄 تمام تلاشم رو باید بکنم که بازی‌های هیجانی رو تبدیل به نشستنی کنم یا مواظب باشم داد نزنم و بداخلاقی نکنم و… که همیشه هم موفق نمی‌شم.🥴 .  انگار وقتی انقدر گرسنه و تشنه‌ای،  یه لبخند و خسته نباشید گفتن، به همسرِ خسته‌تر از خودت هم سخت می‌شه چه برسه به تحمل بچه ها.🤯 . سال‌های مجردی وقتی این ⁦👇🏻⁩ قسمت از خطبه شعبانیه را می‌شنیدم: . (أَیهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْکمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوَازاً عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ. . ای مردم! هر کس از شما خُلق خود را در این ماه(رمضان) نیکو سازد، ازصراط، در روزی که قدم‌ها بر آن می‌لغزد عبور خواهد‌کرد.) . با خودم می‌گفتم انقدرم سخت نیست حالا 😏 کسی باهام کاری نداشت که بخواهم بداخلاقی کنم. 😎 . اما الان قضیه فرق داره، همه با من کار دارن!😬 . وقتی موقعیت‌های عصبانی‌شدن زیادتر برام فراهم می‌شه با خودم می‌گم شاید باید تلاش کنم مثل یه کلاس ورزش ببینمش که اگر مربی به من وزنه سنگین‌تر بده بیش‌تر ذوق می‌کنم و یعنی من قوی‌ترم!🤩⁦💪🏻⁩ . و رشد، یعنی این‌که زمینه‌های عصبانیت برات فراهم باشه و عصبانی نشی!😤 . شاید ماه رمضان مثل یه میدان مسابقه است که هر کس بتونه نشون بده چند مرده حلاجه... و جهاد من این‌جا در میان خانواده است… . خانواده ای که پیامبر اکرم در موردش می‌فرمایند: . (بهترين شما كسى است كه براى خانواده‌اش بهتر باشد و من از همه‌ی شما براى خانواده‌ام بهترم) . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین #ز_منظمی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. (مامان #علی آقای ۳سال و نیم و #فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه) . من امسال یه جورایی روزه‌اولی محسوب می‌شم. 😅 . بعد از ۴ سال بارداری و شیردهی پشت هم، باید روزه می‌گرفتم.  اون هم توی روزهای بلند #هلند (حدود ۱۹ ساعت😰) . روز اول رو که گرفتم دیدم چقدر سخته…😣 گرسنه و تشنه و بی‌حال باشی، ولی با بچه‌ها بازی کنی، ظرف بشوری، غذا درست کنی ، حتی درس بخونی...😑 . دلم می‌خواست بعد افطار تا سحر بیدار بمونم و روز رو بخوابم تا فشار روزه‌داری رو کم‌تر احساس کنم... اما نمی‌شه، بچه‌ها ۷ صبح بیدار می‌شن و … 🤪 . دلم برای روزهای مجردی تنگ شده‌بود...💔 وقتایی که شب تا سحر بیدار بودم، بعدشم نصف روز رو می‌خوابیدم و بقیه‌اش رو کتاب می‌خوندم و کارهای نشستنی که خدای‌نکرده کمی سختم نشه.😉😅 . اما حالا... 😐🙄 تمام تلاشم رو باید بکنم که بازی‌های هیجانی رو تبدیل به نشستنی کنم یا مواظب باشم داد نزنم و بداخلاقی نکنم و… که همیشه هم موفق نمی‌شم.🥴 .  انگار وقتی انقدر گرسنه و تشنه‌ای،  یه لبخند و خسته نباشید گفتن، به همسرِ خسته‌تر از خودت هم سخت می‌شه چه برسه به تحمل بچه ها.🤯 . سال‌های مجردی وقتی این ⁦👇🏻⁩ قسمت از خطبه شعبانیه را می‌شنیدم: . (أَیهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْکمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوَازاً عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ. . ای مردم! هر کس از شما خُلق خود را در این ماه(رمضان) نیکو سازد، ازصراط، در روزی که قدم‌ها بر آن می‌لغزد عبور خواهد‌کرد.) . با خودم می‌گفتم انقدرم سخت نیست حالا 😏 کسی باهام کاری نداشت که بخواهم بداخلاقی کنم. 😎 . اما الان قضیه فرق داره، همه با من کار دارن!😬 . وقتی موقعیت‌های عصبانی‌شدن زیادتر برام فراهم می‌شه با خودم می‌گم شاید باید تلاش کنم مثل یه کلاس ورزش ببینمش که اگر مربی به من وزنه سنگین‌تر بده بیش‌تر ذوق می‌کنم و یعنی من قوی‌ترم!🤩⁦💪🏻⁩ . و رشد، یعنی این‌که زمینه‌های عصبانیت برات فراهم باشه و عصبانی نشی!😤 . شاید ماه رمضان مثل یه میدان مسابقه است که هر کس بتونه نشون بده چند مرده حلاجه... و جهاد من این‌جا در میان خانواده است… . خانواده ای که پیامبر اکرم در موردش می‌فرمایند: . (بهترين شما كسى است كه براى خانواده‌اش بهتر باشد و من از همه‌ی شما براى خانواده‌ام بهترم) . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین #ز_منظمی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن