پست های مشابه
madaran_sharif
سلام🌷 . آیا از نامرتبی خانهی خود رنج میبرید؟! آیا هر روز خانهتکانی میکنید ولی جا برای راهرفتن هم نیست روی زمین؟! . نگران نباشید!😎 ما هم مثل شما هستیم😆💪🏻 . حالا ببینید خانوادهی دوازده نفرهی فیلدز این بحران رو چطور مدیریت کردند؟! . میدونم که شما هم با دیدن این کلیپ تنها نکتهای که ذهنتون رو مشغول میکنه اینه که ۲۵۰۰ فوت مربع ، چند متر مربع میشه؟!😅👌🏻 . جواب رو خودم میگم👇🏻👇🏻 . خونشون ۲۳۰ متر مربع هست. . حالا با فراغت خاطر کلیپ رو ببینید! . باشد که رستگار شویم 😍👏🏻 . . #مادران_شریف_ایران_زمین #کلیپ #ترجمه #زیرنویس #خانواده_پرجمعیت #خانواده_چندفرزندی #پ_بهروزی #ا_باغانی #ف_محرمزاده
19 فروردین 1400 17:14:07
2 بازدید
madaran_sharif
. #پوشک #قسمت_اول . سلام بر همراهان همیشگی مادران شریف😃 . چند روز پیش ازتون خواستیم تجربیاتتون رو در مورد از پوشک گرفتن کوچولوهاتون، برامون بنویسید.👶🏻 . از همهی کسایی که نظراتشونو فرستادن خیلی خیلی ممنونیم.😊 . اینجا میخوایم یه جمعبندی از نظرات و تجربیات مختلف رو براتون بذاریم. امیدواریم با توجه به شرایط خود و کودک عزیزتون، از تجربهای که براتون بهتره، استفاده کنید.❤ ❇️ ۱. اولین نکتهای که خیلی از دوستان گفته بودن، اینه که بچه باید به سن مناسب برسه و از لحاظ جسمی و ذهنی آمادگی پیدا کنه. البته یه نسخهی واحد برای سن آمادگی همهی بچهها وجود نداره. ممکنه تو یه سنی، این فرایند رو شروع کنیم و ببینیم فرزندمون هنوز آمادگی پیدا نکرده و دوباره پوشکش کنیم تا یه مدت دیگه. (البته خوبه حداقل دو هفتهای مداومت داشته باشیم و زود کوتاه نیایم.) . ❇️ ۲. برای آمادگی ذهنی دادن به کودک، از مدتی قبل، موضوع رو با کتاب و قصه و حرف زدن، براش توضیح بدیم. مثلا داستان کسی که خودش دستشویی میره.🚽 یا توضیح دادن اینکه دیگه بزرگ شده و پوشک براش کوچیکه. یا اینکه جیشها دوست دارن برن خونهی خودشون (دستشویی) و اگه بریزن تو شلوار گریه میکنن و... . ❇️ ۳. قبل از پوشک گرفتن، باید بچه رو با مفهوم خیسی و خشکی آشنا کنیم.☝🏻 همچنین توضیح بدیم دستشویی کردن چیه و چرا آدما نیاز دارن. اگر هم تو حموم یا موقع شستن، دستشویی کرد، توضیح بدیم چه اتفاقی افتاد. . ❇️ ۴. آغاز فرایند، بهتره تو فصل گرما باشه؛ یا اگه زمستونه، خونه حتما گرم باشه. اگه با وجود کم خوردن مایعات، تند تند دستشویی میکرد، احتمالا سردیش شده؛ اگه چند بار حوله گرم گذاشته بشه روی کمر و شکم و بین پاهاش، بهتر میشه. روغنمالی کشاله ران هم توصیه شده. خوبه بچه بیشتر تو حیاط باشه تا نگران نجس شدن خونه هم نباشیم. . ❇️ ۵. برای دستشویی رفتن، براش ایجاد انگیزه کنیم. مثل چسبوندن برچسب، گذاشتن خوراکی و اسباببازی ارزون تو دستشویی، نشون دادن گلها و طرحهای توی دستشویی، آب بازی کردن، تفنگ آبپاش، شمع فوت کردن تو دستشویی و... . ❇️ ۶. برای خرابکاری کردن، دعواش نکنیم. دعوا کردن کار رو خرابتر میکنه. اینکه خونه نجس بشه (ولو در حد یکی دو دفعه)، تقریبا امر حتمیه و باید صبور باشیم. . زمان کافی برای این فرایند در نظر بگیریم، تا حد ممکن سرمون خلوت باشه و تمرکز کنیم رو این موضوع. بچهها تا الان، عادت داشتن تو پوشکشون دستشویی کنن؛ و حالا عوض کردن این عادت، زمان میبره. . . #ادامه_در_پست_بعدی . . #پوشک #از_پوشک_گرفتن #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین
10 آذر 1399 17:18:41
0 بازدید
madaran_sharif
. #پ_وصالی (مامان #امیرعلی ۹ ماهه) . گریه میکنه😭 بغلش میکنم💕 راه میرم تو خونه🤱🏻 شروع میکنم به خوندن سوره انشراح، تو چشمام نگاه میکنه👀 اشک تو چشمای مشکی درشتش گم میشه... لبخند میزنم😍 میخنده😁 خوابش پریده، ساعت ۲ بامداد رو نشون میده😱 داره دندون درمیاره😔 دست میزنم روی لثهش، تیزی یه دندون فسقلی حس میشه... ذوق میکنم😍 بغلش میکنم و میگم مااااشااااالله مامانی... دندون نو مبارک🌹 میخنده... کیف میکنم، تا پنج صبح بازی میکنه🤸🏻♂️ از شدت خواب بیهوش میشم .. ولی نیاز دارم مثل کارتون تام و جری چوب کبریت بزارم لای پلکهام و چهار چشمی مراقب سینه خیز رفتنش باشم... به زور میخوابه😴 نماز میخونم... سورهی انشراح... هنوز چشمام گرم نشده همسرم صدام میزنه: - خانوووم پا میشی با هم صبحونه بخوریم؟! چقدررررر امیر علی دیشب خوب خوابید😨 دلم میخواد از شدت خواب آلودگی و خستگی و اینکه اتفاقات دیشب رو حتی حس نکرده پاشم و یه کاری دستش بدم😝😆👊🏻 یهو ذهنم پر میکشه و میگم الم نشرح لک صدرک... پا میشم صبحونه حاضر میکنم. میگم دیشب نخوابیدم😕 میگه شرمنده خسته بودم نفهمیدم! پس برو بخواب با امیرعلی، ناهار هم نمیخواد درست کنی...یه چیزی ميخوريم. . . پ.ن: برای اینکه از نگرانی در بیاید باید بگم که بعد از صبحانه همراه با امیرعلی خان تا ۱۱ خوابیدیم.😴 . . #سبک_مادری #ان_مع_العسر_یسرا #مادران_شریف_ایران_زمین
13 مرداد 1399 15:23:57
0 بازدید
madaran_sharif
#قسمت_سوم #ف_جباری (مامان #زهرا ۲.۵ ساله و #هدی ۳ ماهه) . من چند کار رو برای خودم انتخاب کرده بودم تا انجامشون بدم، از طرفی وقتم هم به خاطر کم شدن ساعت خواب بچه داشت محدودتر میشد.⏰ . لنگ لنگان جلو اومده بودم، اما دیگه بدون برنامه ریزی دقیق تر کارم پیش نمیرفت، فقط پروژههای محل کارم نبود که تمام وقت آزادم رو بهش اختصاص بدم، درس و دوره مطالعاتی و فعالیتهای دیگهای هم به برنامهم اضافه شده بود، حتی لازم داشتم کارهای خانوادگی رو هم روی کاغذ بیارم تا از دستم در نره، یه معادله رو در نظر بگیرید، وقتی تک مجهولیه میشه ذهنی حلش کرد اما وقتی چند مجهولی میشه مجبوری روی کاغذ به جواب برسونیش، . البته مهم بود که تعداد و حجم برنامههایی که انتخاب میکنم معقول و با زمانی که دارم هماهنگ باشه، این معقول بودن رو اول حدس میزنی اما بقیهش رو با تجربه کردن متوجه میشی؛ مثلا من حدس میزنم که در ترم پیش رو بتونم ۲ کار رو انجام بدم، برنامهریزی میکنم براش و پیش میرم و میبینم به هر دری میزنم نمیشه، اونوقت کار کم اولویتتر رو حذف میکنم، یا میبینم وقتم آزاده و کار سوم رو هم اضافه میکنم... . ❓پس اولین سوال جدی من این بود که اصلا من چقدر وقت توی یک روز و یک هفتهم دارم؟ یه کاغذ برداشتم و ساعات خواب و بیداری زهرا رو روش نوشتم، مدل من اینطوره که تا بچهها میخوابن میرم سراغ کارهای برنامهریزی شده خودم و دست به سیاه و سفید نمیزنم! 🤪مرتب کردن خونه، اتو، آشپزی، ظرفا همه اینها تو بیداری بچهها و با کمک خودشون و به شکل بازی انجام میشه، حتی اگه زمان خیلی بیشتری بطلبه و با کثیف کاری همراه باشه... . با این توضیح الان اگه به خودم سخت نگیرم حدود ۲۰ ساعت در هفته وقت مفید و متمرکز دارم، ۱.۵ ساعت بعد از نماز صبح و ۱.۵ ساعت عصر، یعنی ساعاتی که بچه ها خوابن و من بیدار. . قبلا که روزها زهرا بیشتر میخوابید من صبحها خیلی زودتر بیدار نمیشدم! وقتی خواب روزش کم شد من از خواب صبح خودم به مرور کم کردم اما هنوز بازدهی عصرهام بیشتر از صبح هاست و خواب عصر بچه ها رو لازم دارم، برای همین هم اگه دختر من توی این سن به ۱۰ ساعت خواب در شبانه روز نیاز داره، من خودم ۲ ساعتش رو برای عصرش ذخیره میکنم و صبح زودتر بیدارش میکنم، کاری که از همین الان با نوزادم هم میکنم تا زمان خواب دو خواهر هماهنگ باشه! . ❗ادامه مطلب رو در کامنت اول دنبال کنید❗ . #روزنوشت_های_مادری #ف_جباری_برنامه_ریزی #بولت_ژورنال #مادران_شریف_ایران_زمین
10 فروردین 1400 17:53:28
2 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_اول . #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) . سال ۷۵ در شهر تهران چشم به جهان گشودم.😉 اما ساکن شهر مقدس قم شدیم. رشتهی دبیرستانم معارف اسلامی بود.😍 سوم دبیرستان هم درسم خوب بود هم یه پام تو فعالیتهای فرهنگی بود. دوست داشتم زودتر ازدواج کنم. الحمدلله همون سال شرایطش پیش اومد.☺️ . ازدواج و خواستگاریمون کاملا سنتی بود. . فردای عقدمون، امتحان نهایی تاریخ داشتم.🤦🏻♀ به قول آقای همسر، امتحان تاریخی تاریخ...😅 بعد از مراسم عقد، نشستم سر کتاب و چند تا درس خوندم. فقط خدا کمک کرد که تونستم امتحانم رو خوب بدم. با همین وضعیت، باقی امتحانهای نهایی رو هم دادم و تو آزمون ورودی حوزه شرکت کردم. . سال ۹۲ سطح ۲ حوزه رو شروع کردم درحالیکه ۱۷ ساله بودم. درسها سخت بود.😄 اما چون همسرم هم طلبه بودن تو درسها کمکم میکردن. . سال اول رو که تموم کردم، رفتیم سر خونه و زندگی خودمون.👰🏻🤵🏻 اما یه شهر دیگه، تهران! . به حوزه تهران انتقالی گرفتم و حسابی مشغول درس خوندن بودم. . اقوام فکر میکردند از بس که من سرم تو درس و کتابه نتونم به زندگیم برسم. . اوایل خیلی حرفهای😜 آشپزی میکردم و با اعتماد به نفس فراوون☺️ مهمون هم دعوت میکردم.😂 از برنج بدون روغن و ماشهای نپخته براتون بگم تا گوشتهای سوخته.😂 . ولی دوری از خانواده به استقلالم خیلی کمک کرد. استقلالی که اگر در شهر مادر و پدرم زندگی میکردم ، شاید دیرتر حاصل میشد.🧐 . از بچگی عاشق بچه بودم.👶🏻 با دیدن بچه، دستها و پاهام شل میشد و بغلشون میکردم. البته داداشم رو هم خودم بزرگ کردم. ۱۱ سال اختلاف سنی داشتیم و عاشقش بودم.😍 . از همون بعد از عروسی دوست داشتیم خیلی زود یه عضو جدید رو به خونمون دعوت کنیم. تا اینکه یک ماه بعد، خدا یه نینی کوچولو بهمون داد. حالا باردار هم بودم.🤰🏻 . یعنی هم باید به خودم میرسیدم، هم به کارهای خونه و هم به درسهای حوزه. . مسیر حوزه طوری بود که باید با اتوبوس میرفتم و میاومدم و این شرایط رو سختتر میکرد. همسرم تصمیم گرفت صبحها یه جوری از کوچه پس کوچهها من رو برسونه که هم یه مقدار برای من راحتتر باشه و هم تو طرح ترافیک نریم. . به شدت ویار داشتم. سر کلاسها حالم بد میشد و به سمت سرویس بهداشتی میدویدم.🤮 سرویس بهداشتی طبقه بالا بود اما به جای آسانسور پلهها رو دو تا یکی میکردم. . وقتی درس میخوندم، حالم بهتر میشد. شبها که خوابم نمیبرد یا از حال بد بیدار میشدم، درس میخوندم.😍 عاشق درسام بودم و هستم... . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
02 اسفند 1399 19:31:39
0 بازدید
madaran_sharif
. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله ، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_هفتم همیشه تلاش کردم معنویت مثل خون در رگهای زندگیمون جاری باشه. بچهها آداب سفره رو از ما یاد گرفتن. قبل غذا بسمالله میگیم و دعای سفره میخونیم و بعدش هم الهی شکر.☺️ و بلافاصله از دست اندرکاران غذا تشکر میشه.😄 خداروشکر زود عادت کردن و تبدیل به رفتار عادیشون شده. یا اینکه قبل خواب باهم سه بار سوره توحید میخونیم. یا مثلا میخوایم از جامون بلند بشیم، میگیم یا علی تا امام علی (ع) کمکمون کنه.😇 به تعداد بچهها رحل قرآن گرفتیم و تلاش میکنیم شبی یک صفحه قرآن بخونیم دورهم و در حد فهم بچهها براشون توضیح بدیم. گاهی هم براشون شعر و قصههایی دربارهی اهل بیت(ع) میخونم. توی خانوادهی خودم از بچگی همیشه میدیدم که همه با احترام صحبت میکردن. من هم سعی کردم این رفتار رو با همسر و بچههام داشته باشم تا یاد بگیرن. مثلا از بچگی سعی میکردم بهشون بگم شما و اونا هم یاد گرفتن که همه رو شما خطاب کنن. یا وقتی چیزی میخواستیم، میگفتیم لطفاً. حسنا اینا رو زود یاد گرفت و بعدش هم پسرا از حسنا یاد گرفتن. پسرا هم گاهی به همدیگه تذکر اخلاقی میدن که مثلا داداش شما اینجا باید میگفتی اگه میشه این رو به من بدین لطفاً.😆 همین که بچهها رفتار و تعامل پدر و مادر باهم رو ببینن، کافیه که کاری یا رفتاری رو یاد بگیرن. البته تشویق زبانی هم در کنارش هست.☺️ به نظرم خیلی کار خارقالعادهای لازم نیست انجام بدیم تا بچهها مودب و خوش رفتار بشن. رابطهی بچهها هم با پدرشون خداروشکر خیلی خوب و صمیمیه و اگر یه شب خونه نیان، واقعا دلتنگ پدرشون میشن. البته خیلی هم از پدرشون حساب میبرن و به حرفاشون گوش میدن.😉 من اینو از مامانم یاد گرفتم، گاهی دور از چشم بچهها تلفنی به پدرشون اطلاع میدم که بچهها مثلا فلان کار خیلی بد رو کردن یا خیلی اذیت کردن و اینطور مسائل خاص. و شب که پدرشون میان، میگن به من خبر رسیده که مثلا خیلی مامانو اذیت کردید ها. و میشینن با هم صحبت میکنن و بچهها هم راحتتر از پدرشون میپذیرن که اون کارو تکرار نکنن. مثل همهی مامان و باباها، من و همسرم هم توی مسایل تربیتی اختلاف نظرهایی داریم. ولی همسرم تربیت بچهها رو به من سپردن و در اکثر موارد هم به روشهای تربیتی که من از اساتید و کتابها یاد گرفتم، اعتماد میکنن و مخالفت نمیکنن. 😀 در موارد اختلافی هم در غیاب بچهها، باهم صحبت میکنیم. گاهی من اشتباهم رو میپذیرم و گاهی ایشون. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
27 آذر 1400 18:52:53
1 بازدید
مادران شريف
0
0
. #م_تبیان (مامان #علیرضا ۴/۵ ساله و #محمد_پارسا ۲/۵ ساله ) . - سخت نیست؟؟ این سؤال رایج از یه شاگرد اول دانشگاهه، یا برندهی جایزه بهترین بازیگر، یا... میتونه هم سؤال رایج از من باشه!😄 یه مادر با بچه های شیر به شیر👦🏻👶🏻 . 🎥تازه عروس بود که پرسید👰🏻 احتمالا منتظر بود که بگم: "نههههه اصلاااااا... بچهی دوم خودش میخوابه، خودش غذا میخوره، خودش به حرف میافته، کلا خودش برای خودش بزرگ میشه!!!" . منِ درونیام با چاشنی عصبانیت🙍🏻♀️ گفت: "خب معلومه که سخته، بچهداری که پر از سختیه، پس معلومه که دوتا بچه از یکی سختتره! اونم دوتا قد و نیمقد، پشت سر هم." . اما منِ بیرونیم خیلی متین و موقر جواب داد: "بله سخته، ولی شیرینه و شیرینیش هم بیشتر از تکفرزندیه. و البته به نفع بچههاست که در کنار هم بزرگ بشن.👬 پس اگر برای راحتی خودتون میپرسید، میگم یه کم فاصله بدین که زیاد خسته نشید، ولی اگر برای فرزندتون بپرسید میگم هرچه زودتر به فکر همبازی کودکی و همراه بزرگیش باشید.🤾♂️🤸♂️ قطعا خدا هم در این مسیر به شما کمک میکنه؛ ضمن اینکه در آینده لذت داشتن یک خانوادهی گرم و صمیمی همهی خاطرههای سخت رو از ذهنتون پاک میکنه"👨👩👦👦 . 😌 از حرفام لذت برد و حتی تصدیق کرد👌🏻 اما با یادآوری سختیهای چندفرزندی دوباره منصرف شد!!!🤦🏻♀️ . یک مثال ویژه سرآشپز براش زدم: "شما میتونید برای ناهارتون تدارک نیمرو🍳 ببینید، یا قرمه سبزی🥘. زحمت این کجا و آن کجا... لذت این کجا و آن کجا!!!😋" و اصلا مگر لذتی در دنیا هست که بدون سختی بدست بیاد؟؟؟🤔 . بعد خیلی سریع فرد را به خدا سپردم، از منبر پایین آمدم و به پسرانم پناه بردم👩👦👦 . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین