پست های مشابه

madaran_sharif

#قسمت_چهارم . #ز_فرقانی . (مامان چهار فرزند ۱۲ساله، ۷.۵ساله، ۵ساله و ۳ساله) . بعد از ازدواج به خاطر درس و کار همسرم اومدیم تهران. یه فامیلی داشتیم که کمک کردند و طبقه‌ی بالای خونه‌ی خودشون رو برامون با قیمت مناسب اجازه کردن.🌷 . سه چهار ماه قبل از بارداری برنامه‌م خونه‌داری بود و استفاده از دوران فراغت پس از تحصیل نسبتا طولانی.😅 . سه چهار ماه نگذشته بود که باردار شدم. همون اوایل که تازه متوجه بارداری شده بودم، رفتیم ماه عسل، اونم چه ماه عسلی! خودمون یه کاروان ۱۷ ۱۸ نفره از خانواده‌ها راه انداختیم و رفتیم کربلا.😍 همون سال یعنی اواخر سال ۸۷ علی آقای ما به دنیا اومد. . از تجربه‌ی افرادی از فامیل که بارداری‌شون رو عقب انداخته بودن و بعدها برای بچه‌دار شدن مجبور به درمان شده بودند می‌ترسیدم و زمان باردار شدنم رو سپردم به خدا 😇 با این حال وقتی باردار شدم تا مدتی از نظر روحی ضعیف شده بودم. اما من و همسرم که هر دو خاطرات خوبی از کودکی توی خانواده پرجمعیت داشتیم زود با بارداریم کنار اومدیم. . به خاطر همون روحیات خاصم، خاطرات منفی خیلی توی ذهنم می‌موند و روی تصمیماتم اثر می‌ذاشت. مثلا خواهرم یه تجربه‌ی سخت سقط رو جلوی چشم من داشتن که من همون‌جا از ترس از حال رفتم و برای همین هم سر پسرم خیلی از زایمان می‌ترسیدم و نگاه منفی داشتم و همین باعث شد نتونم طبیعی زایمان کنم و سزارین شدم و بعد سر بقیه بچه‌ها هم سزارین شدم. . اواخر بارداری مادر همسرم از مشهد اومدن پیشم که تنها نمونم توی خونه. وقتی هم که پسرم به دنیا اومد، خانواده‌ی خودم به جمعمون اضافه شدن و حدود دو هفته پیش ما بودند و بعدش با هم رفتیم گنبد، اونجا براش عقیقه کردیم و ولیمه گرفتیم. تا اینکه نزدیک ۴۰ روزگی علی برگشتیم به خونه.😊 . دیگه توی خونه روزهای دو نفره رو با علی آقا می‌گذروندیم. البته همون همسایه‌مون خیلی مهربون بودن و تو غربت هوامون رو داشتن. همسرشون هم که خانم مسنی بودن و چندسال پیش به رحمت خدا رفتن، توی تربیت علی و کمک تو آموزش نکات مادری و خانه‌داری خیلی نقش داشتند. . سر بچه‌ی اول حساس و ترسو بودم. یه حس ترس از دست دادن عزیزانم رو داشتم که ریشه در کودکی داشت. برای همین هم وابستگی شدید و غیر عادی به بچه داشتم و بقیه هم معترض می‌شدن، حتی تا مدت‌ها بچه رو با پدرش هم تنها نمی‌ذاشتم.🥺 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

25 آذر 1399 16:39:01

0 بازدید

madaran_sharif

. #ن_زارعی (مامان سه دختر ۹ساله، ۴ساله و نه ماهه) شما هم تو این اوضاع اقتصادی فکر خرید لباس ذهنتونو درگیر می‌کنه یا من انقدر درگیرم؟😅 راستش ریشه‌ی این درگیری برمی‌گرده به زمان دانشجویی آقای همسر و تولد بچه‌ی دوم و گرونی و آبروداری.🤕😁 خدایا چیکار کنم؟🤔 اصلا دلم نمیاد که لباسای بی‌کیفیت پلاستیکی تنشون کنم. پس با اطمینان تمام، از پول عیدی، چشم روشنی یا پس انداز، لباس با کیفیت پنبه‌ای خریداری می‌شه اما مشکل اینه که از بس استفاده می‌شه کهنه و پوست لباس کنده می‌شه.🤭 🔸 اولین راه‌‌حلی که به ذهنم رسید، این بود که لباسا به ویژه لباس بچه کوچیکه رو که دم به دقیقه کثیف می‌شه (اگه چهار دست و پا هم بره که دیگه هیچی) تو خونه که خودمون هستیم وارونه می‌پوشوندم؛ و موقع مهمونی روی دیگه‌ی لباس رو؛ انگار که همین الان از مغازه خریده بودم.😎 🔸 بعد اگه آستین بلند بود برای بهار و تابستون، آستین و پاچه‌ها چیده می‌شه و لبه‌اش تور دوزی می‌شه تبدیل به یه دست لباس تابستونی می‌شه.🎽 (اگه ارزش نگه داشتن برای بچه‌های بعدی رو نداشته باشه) 🔸 اگه لباسه هنوز رمقی داشته باشه، نزدیک محرم با یه پیمونه پودر قهوه یا رنگ مشکی جوشونده می‌شه و با چند ربان و گل سینه خوشگل تبدیل به لباس محرمی می‌شه.🖤 🔸 از شلوارهای جین بگم؟ اونا رم بعد یه مدت، تبدیل به دامن می‌کنم.😅 به این صورت که از زیر فاق چیده می‌شه بعد درز وسط باز می‌شه و پایین دامن دوخته می‌شه. 🔸 تبدیل شلوار به شلوارک هم که متداوله.😁 🔸 آخر سر هم ضایعات لباس‌ها، به لباس عروسک‌ها و دستمال گردگیری و دستگیره تبدیل می‌شن.☺️ خلاصه که لباس تو خونه ما از بین نمی‌ره. فقط از شکلی به شکل دیگه در میاد.😅😅 #سبک_زندگی #خلاقیت #مادرانه #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

27 شهریور 1400 17:13:19

1 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی #قسمت_پنجم . از مرحله‌ی تصمیم گیری عبور کردم، گام بعدی تحمل حرف و حدیث‌ها بود که سخت‌تر از اصل تصمیم گیری نبود. . با تمام قوا مادری رو شروع کردم. از ۱۲ روزگی محمد رفتم خونه خودمون. روزهای اول تمام وقتم برای رسیدگی به محمد می‌گذشت، فقط غذا درست می‌کردم که گرسنه نمونم.😊 با اینکه تجربه نداشتم، ولی مطالبی که قبل تولد محمد خونده بودم باعث شد گام مادری رو با موفقیت بیشتری نسبت به خانه‌داری طی کنم.😁💪🏻 ماه‌های اول از کتاب «من و کودک من» دکتر فیض هم خیلی کمک گرفتم. هر وقت نیاز به بغل داشت، بغلش میکردم...(بدون ترس از بغلی شدن) وقتی دلش درد می‌کرد و با راه رفتن آروم‌ می‌شد، با هم راه می‌رفتیم. . سه ماه و نیمه بود که موعد سفرهای راهیان نور رسید،خیلی نیاز به همچین سفری داشتم، نیاز به تجدید قوا در محضر شهدا. مردد بودم، با خودم گفتم اگر بخوام با بچه خودمو محدود کنم و از علایق و نیازهام بگذرم خیلی زود خسته می‌شم و از ادامه‌ی راه باز می‌مونم، ضمن اینکه الان محمد شیر می‌خوره و می‌خوابه، ولی سال بعد راه افتاده و کنترلش سخت‌تره و سال بعدتر دو تا هستن و این داستان ادامه دارد😜... صندلی ماشین بچه رو گذاشتیم تو اتوبوس و رفتیم... با جماعتی که الحمدلله همه بچه داشتن و و ما کم سر و صداترین خانواده‌ی بچه‌دار بودیم.😅😂اولین سفر سه تایی با کلی خاطره خوب سپری شد خدا رو شکر. . هر روز با هم کتاب می‌خوندیم، تمرین تقویت نیمکره راست، تمرین‌های ورزشی مناسب سن، بازی‌های مخصوص هر سن...و از چهارماهگی، مواد غذایی که باید می‌خورد... همه چی طبق برنامه و عالی پیش می‌رفت.(ناگفته نماند پیگیری‌های مجدانه👊🏻😁 همسر در انجام این برنامه‌ها تاثیر فراوانی داشت) . خسته می‌شدم، غرغرو می‌شدم، اما همین که می‌خوابید و منم می‌خوابیدم،یا حرم می‌رفتیم و خودمو می‌سپردم به بانوی قم،😇دوباره سرحال و پرقدرت ادامه می‌دادم. . مامانم می‌گفتن من ازت دورم و نمی‌تونم کمکت کنم، اما هر روز از حضرت زهرا می‌خوام که برات مادری کنن😓😓 و من شرمنده‌ی لحظه لحظه‌ی مادریِ بانوی دو عالم هستم...حالا هم هر وقت کم میارم، از تسبیحات حضرت زهرا مدد می‌گیرم... و این روزها😔...و روضه مادر😥😢.. برای محمد از حضرت زهرا می‌گم و از امام علی...و آدم بدایی که حرف پیامبر خدا یادشون رفت، در خونه‌ی امام علی رو آتیش زدن، و چادر مادر خاکی شد. میگه مامان چه آدم بدای بی تربیتی!چرا امام علی رو ناراحت کردن؟میگم چون بی تربیت هستن دیگه،ما هم باید خودمونو بسپاریم دست حضرت زهرا تا خوب تربیت بشیم. #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #مادران شریف #تجربیات_تخصصی

09 بهمن 1398 17:26:24

0 بازدید

madaran_sharif

. #ط_اکبری (مامان #رضا، #طاها، #محمد ۶، ۴.۵ و ۲ساله) . در کنار اون ابعاد از بندگی، یه برنامه عبادی سبک ولی تضمینی هم لازم داشتم! برای عرض ادب بندگی⁦ که البته اثرات دنیوی و اخروی فراوانی هم داره⁦ . بااین شرایط: ✅مستمر و واجب طور! یعنی سعی می‌کنم سرم رفت برنامه‌م نره طبق آداب، برای تقرب عبد به مولا ✅اشکال نداره در مسیر بندگی، کمی بیشتر جسممون اذیت بشه. اما با اصلاح زیرساخت‌ها، مشقت‌های بیخودی باید حذف بشن! ✅درنظرگرفتن اصلاح پذیری زیرساخت‌ها (شرایط خودمون، زندگی و خانواده‌مون) برای اجرای اون برنامه! . 1⃣ نماز اول وقت خیلی پراکنده مطالبی در خصوص نماز بهم می‌رسید، کتاب و صوت و... و توصیه اکید آیت‌الله بهجت به نماز اول وقت حتی بدون حضور قلب! اوایل نماز اول وقتم با چاشنی دو دور چادر پیچیده دورم و کشمکش همراه بود😤 ✅ولی حواسم بود بگم خدا جون من می‌خوام ادب بذارم که سرموقع می‌خونما! تازه خمیازه هم نمی‌کشم😉 ایاک نعبد و ایاک نستعین... ✅کم‌کم زیرساخت‌ها رو درست کردم که مشقت الکی برام نداشته باشه زود رها کنم. قبل اذان بچه‌ها رو مشغول میوه کنم، شیرخوار رو سیر کنم بازی خمیر و...بذارم. کم‌کم بچه ها عادت کردند⁦؛ اذانه مامان برو نماز😁 . 2⃣ بیداری بین الطلوعین ✅حذف تدریجی ناهار خودم، شام سر شب و مفصل، بازی‌های انرژی سوز برای بچه‌ها در طول روز و در نتیجه خواب زود هنگام توصیه‌هایی بودند که باید به مرور انجام می‌دادم البته نتونستم همه‌ش رو هر روز اجرا کنم ولی لطف خدای جبار، اندک من رو برکت می‌داد😃 . 3⃣برنامه‌ی خاص عبادی هم در طول روز پخش می‌شه و خودمون و بچه‌ها به مرور عادت می‌کنیم؛ ✅بخشی بین‌الطلوعین، بخشی بعد نمازها، بخشی سر اجاق گاز یا موقع شست و شو، بخشی هم‌زمان با خواباندن بچه‌ها . و اما برنامه‌ی تضمینی👇 🔹قرائت قرآن قبل خواب با رعایت آداب 😊 (بهتره در گروه‌های ختم قرآن یکی دو صفحه‌ای شرکت کنیم) 🔹تعقیبات نمازها که می‌شه با بدو بدو و سرو صدای بچه‌ها هم انجام داد کتابی هم نیست پاره بشه، دعای سلامتی و فرج امام زمان، دعای خیر برای امت اسلام، پدر و مادر، فرزندان و دعا به جهت پاکی و تقرب نسل، آیت‌الکرسی، سوره توحید، صلوات و آیه ۲ و ۳ سوره‌ی طلاق از وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ... شاید همه‌ش نه اما حتما حتما یه درخواست از رب العالمین⁦👌🏻⁩ . بقیه برنامه‌های تضمینی رو توی نظرات ببینید.😊👇 . #روزنوشت_های_مادری #قسمت_چهارم (آخر) #مادران_شریف_ایران_زمین #رابطه_عبد_و_مولا #ادب_بندگی

23 مرداد 1399 17:23:15

0 بازدید

madaran_sharif

. چشامو باز کردم، تو سرم یه دنیا فکر و خیاله🤯 انگار تمام شب رو داشتم فکر می‌کردم و نخوابیدم😞 . . کارامو شروع می‌کنم و باز افکارم رو مرور می‌کنم: 💭رضا مدتیه بهم وابسته شده باید بررسی کنم این روزا چه اتفاقات جدیدی افتاده🤔 . یه جستجو در کتابام📚 گشتی در #مادران_شریف... محمدم⁦👶🏻⁩ رو می‌خوام از شیر بگیرم چه کنم دچار #اضطراب_جدایی نشه؟ طاها جدیدا موقع دعوا #کتک کاری میکنه🚫 شاید توجهم بهش کم شده👩‍👦💗 باید بررسی کنم چه کردم و چه نکردم...🤔 تحقیق در مورد محل زندگی آینده‌مون، #مدرسه رضای #کلاس_اولی، تنظیم ارتباطات خانوادگی و... . برای رسیدگی به موقع، در #دفتر_برنامه‌م ردیفشون می‌کنم📝 اوووه زیادن🤕 نگاهم می‌افته به وقت دکتر امروز،🕒 باید تنظیم کنم کارامو دیر نشه!⏰ نگاهی به ساعت می‌کنم، #وقت_بیداری بچه‌هاست، سبزی رو از فریزر می‌ذارم تو یخچال برای ظهر یخش بازشه...⁦❄️⁩ کاش سبزی تازه داشتم🌿 آخه این خاصیت داره؟!😔 . . صبحانه رو آماده می‌کنم...🍳🍞☕️ قبل بیداری بچه‌ها، کتابامو می‌ذارم کمد📚 با بسته شدن درب کمد، آینه روی درب به حرف می‌اوفته!😲 "الان این اخم واسه چیه؟!🤨 ناراحتی؟! نگرانی؟! ناراضی؟! نکنه فکر کردی #همه_کاره ای؟😏 البته هیچ کاره هم نیستی!😉 همیشه که سبزی‌هات یخ‌زده نبوده! به مشکلاتت و راه حل‌ها فکر کن، #تحقیق کن، 🔎 براشون وقت بذار، ⏳ این راه نشد یه راه دیگه، یکی دیگه، #مقاوم باش⁦💪🏻⁩ اگه نشد دوباره تلاش کن! ولی چرا با ناراحتی؟!🤔 نتیجه که دست تو نیست، هست؟ ⁦👈🏻⁩مگه خدا نگفته: "و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه"⁦👉🏻⁩ . ااااا مگه ذکر بعد نمازت نیست این آیه؟؟ امان از غفلت😓 حواست هست پشتت گرمه؟ محکمه! امنه! پس لبخند بزن⁦👌🏻⁩😊 . می‌گن زن مثل قنده☺️ همیشه شیرینه! پس شیرین باش💖 شاد باش و شادی بخش😍 تلاشتو همراه کن با لبخند رضایت از پیچیدگی زندگی... و بندگی! خیلی قشنگه اگه دقت کنی☺️ . . اخم‌هام رو باز می‌کنم و لبخند می‌زنم... آینه درست می‌گفت🤗 چه نعمتیه این آینه!😃 . نازگلا! مهربونا! دردونه ها!⁦👶🏻⁩⁦🧒🏻⁩⁦👦🏻⁩ بیدار شید سلام کنید به خورشید🌞😍 صبر کن ببینم نکنه این رفتارهای بچه‌ها هم بازتاب استرس این روزهای منه؟!🤔🧐 . . #ط_اکبری #روزنوشت_های_مادری #توکل #مادران_شریف_ایران_زمین

11 خرداد 1399 17:29:27

0 بازدید

madaran_sharif

. #ز_م (مامان #علی ۲ سال و ۹ ماهه و #فاطمه ۱ سال و ۷ ماهه) . از وقتی گل‌ پسرم کم‌کم هویتش شکل گرفت، حس می‌کردم ذاتا ترسو تشریف داره. به حیوونا نزدیک نمیشه، به حشرات دست نمی‌زنه و... . هر چی هم بیشتر می‌گذره جنبه‌های جدیدی برامون رو می‌کنه.😒 چند وقت پیش می‌گفت از کلاغ می‌ترسم.🙄 . البته در گوشی🤫 بهتون بگم که خودم هم شخصا با هیچ نوع گونه جانوری جز انسان میونه خوبی ندارم.🤭 اما همیشه می‌گفتم این ویژگی علی‌آقا ذاتیه نه الگوگیری از من. چون من جلوش تمام سعیم رو کرده‌ام که چیزی از ترس و اضطرابم😰 نشون ندم. آماااا… . چندروز پیش با جمعی از دوستان رفته بودیم یه پارکی که حیوانات محترم هم در پشت حصارها حضور داشتند. دوستم هویج و پوست خیار و… آورده بود تا بچه‌ها به حیوونا غذا بدن. این وسط بچه‌های من جرئت نزدیک شدن به حصار و غذا دادن به حیوونا رو نداشتن(خودمم نداشتم😬). . کمی که گذشت با دیدن شور و شوق بقیه بچه‌ها، کم‌کم دختری پا پیش گذاشت(دختری نترس‌تر از من و داداششه🤪) و به تبعیت ازش داداشش هم جلو رفت.😁 . خلاصه که کار به جایی رسید که بعد تموم شدن غذا‌ها پسری خودش می‌رفت برگ درخت پیدا می‌کرد و به آهوها می‌داد.😍 آهوهای عزیز هم دست رد به سینش نمی‌زدن و هرنوع گیاهی که پسری پیشکش کرد رو خوردند.😆 بعد از اون روز حس کردم که انگاری ترس من خیلی هم بی‌تاثیر نیستا.🤔 اینجا بود که تصمیم گرفتم یه فکری برای این ترسم بکنم و طی یک اقدام کاملا فداکارانه😅 با دست به کبوترا غذا دادم. تازه طوری که نوکشون🐦 به دستم نخوره.😂 . امیدوارم طی زمان به موفقیت‌های بیشتری از قبیل توانایی نوازش کردن حیوانات و... دست پيدا کنم. فعلا که دختری جلوتر از منه.😅 . هیچ‌ وقت فکر نمی‌کردم بچه‌ها انقدر باعث رشد کردن من بشن. به نظرم بچه‌داری شبیه دانشگاهیه که واحد‌های مختلف رو توش پاس می‌کنی.👩🏻‍🎓 مثلا من تا حالا واحدهای صبر، نظم، کنترل عصبانیت، سرعت در کارها، ارتباط با طبیعت و... رو گذروندم.😂 البته بیشترشون چند واحدیه و هنوز خیلی جای کار داره.🤪 . پ.ن: وقتی کرونا تو هلند شیوع پیدا کرد، دولت قوانین سخت‌گیرانه‌ای وضع کرد و تقریبا تمام دورهمی‌ها و فعالیت‌های بیرون از خانه متوقف شد. از وقتی آمار ابتلا پایین اومد، کشور کم‌کم داره به حالت عادی برمی‌گرده. . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

25 مرداد 1399 16:55:05

1 بازدید

مادران شريف

0

0

#پ_بهروزی (مامان محمد ۴ساله و علی ۲ساله) . موقع تولد محمد خیلیا فکر می‌کردن برای زایمان می‌رم تهران پیش خانواده‌ی خودم و همسرم. اما نرفتم و زحمتش افتاد گردن مادرم که اومدن پیشمون.😍 مامانم هم نمی‌تونستن زیاد بمونن. پدر و برادرم تهران تنها بودن.😐 . خیلی زود سعی کردم کارهایی مثل شستن بچه رو در حضور مامانم تمرین کنم تا یاد بگیرم. . محمد ۱۱ روزه بود که برای اولین بار من و گل پسر صبح تا شب رو با هم گذروندیم و زندگی سه نفره آغاز شد.👪 اگر تهران می‌رفتم قطعا به این زودی برنمی‌گشتم! . . برای دختری که کلا استعداد خانه‌داری نداشته (و نداره😅) و تعاملش با بچه در حد نگه‌داری چند ساعته از بچه‌های فامیل بوده، تجربه ترسناکی می نمود!!😟 . سر علی که اعتماد به نفسم بیشتر هم شده بود، فقط یک هفته مادرم پیشمون بودن.👧 . . همیشه شنیدیم که آخی! فلانی تو غربت دست تنها بچه‌هاشو بزرگ کرده! اما من یکی از امکاناتی که برای بزرگ کردن بچه‌ها داشتم رو «دور بودن از خانواده‌ها» می‌دونم!🙃😮 حتی تو اوج بحران‌ها هم پیش نیومده که بگم کاش نزدیک هم بودیم! . البته اشتباه نشه ها! محمد و علی شکرخدا #پدربزرگ‌ها و #مادربزرگ‌های خیلی خوبی دارن و وقتی با اون‌ها هستیم خیلی بهمون خوش می‌گذره.😍 ان‌شاءالله خدا عمر باعزت بهشون بده.🌷 . ولی این تنهایی خیلی زود منو تبدیل به یه #مامان_توانمند کرد! نه به این معنی که همیشه خونه مرتبه یا غذا به موقع آماده‌ست! و نه حتی به این معنی که با بچه‌ها دعوامون نمی‌شه! بلکه یاد گرفتم موقع #مشکلات به جای متلاطم شدن، دنبال #راه_حل بگردم! از دل‌درد بچه، شب بیداری‌های مادرپسری و زخم شدن دست و پا... تا بحران‌های جدیِ خانوادگی! . خیلی زود با #رنج‌های طبیعی مسیر زندگی مأنوس شدم.🧡 . شاید اگر نزدیک خانواده‌م بودم هیچ‌وقت ضرورت #سحرخیزی رو درک نمی‌کردم!چون هر ساعتی می‌شد بچه‌ها رو بسپرم و به کارهام برسم.😅 . احتمالا اگر نزدیک بودم ترجیح می‌دادم به جای روش‌هایی که از کتب تربیت دینی بهش رسیدم، شبیه اطرافیانم بشم تا کمتر دچار تعارض بشم‌ باهاشون و این یعنی گاهی از ایده‌آل‌هام‌ باید صرف نظر می‌کردم. . اگر نزدیک بودیم همسرم کمتر درگیر نگه‌داری از بچه‌ها می‌شدن! ولی الان مجبوریم دوتایی بچه‌هامونو بزرگ کنیم و این برای همه‌مون یه مزیت خیلی بزرگه!❤️ . پ.ن:برای من دوری لازم بوده و هست چون با استقلال، آرامش بیشتری دارم☺️هرچند هیچ وقت منکر سختی هاش نمیشم. شما هم اگر دورید یا امکان کمک گرفتن ندارید، از معایب و‌ محاسنش بگید برامون.🌷 #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

#پ_بهروزی (مامان محمد ۴ساله و علی ۲ساله) . موقع تولد محمد خیلیا فکر می‌کردن برای زایمان می‌رم تهران پیش خانواده‌ی خودم و همسرم. اما نرفتم و زحمتش افتاد گردن مادرم که اومدن پیشمون.😍 مامانم هم نمی‌تونستن زیاد بمونن. پدر و برادرم تهران تنها بودن.😐 . خیلی زود سعی کردم کارهایی مثل شستن بچه رو در حضور مامانم تمرین کنم تا یاد بگیرم. . محمد ۱۱ روزه بود که برای اولین بار من و گل پسر صبح تا شب رو با هم گذروندیم و زندگی سه نفره آغاز شد.👪 اگر تهران می‌رفتم قطعا به این زودی برنمی‌گشتم! . . برای دختری که کلا استعداد خانه‌داری نداشته (و نداره😅) و تعاملش با بچه در حد نگه‌داری چند ساعته از بچه‌های فامیل بوده، تجربه ترسناکی می نمود!!😟 . سر علی که اعتماد به نفسم بیشتر هم شده بود، فقط یک هفته مادرم پیشمون بودن.👧 . . همیشه شنیدیم که آخی! فلانی تو غربت دست تنها بچه‌هاشو بزرگ کرده! اما من یکی از امکاناتی که برای بزرگ کردن بچه‌ها داشتم رو «دور بودن از خانواده‌ها» می‌دونم!🙃😮 حتی تو اوج بحران‌ها هم پیش نیومده که بگم کاش نزدیک هم بودیم! . البته اشتباه نشه ها! محمد و علی شکرخدا #پدربزرگ‌ها و #مادربزرگ‌های خیلی خوبی دارن و وقتی با اون‌ها هستیم خیلی بهمون خوش می‌گذره.😍 ان‌شاءالله خدا عمر باعزت بهشون بده.🌷 . ولی این تنهایی خیلی زود منو تبدیل به یه #مامان_توانمند کرد! نه به این معنی که همیشه خونه مرتبه یا غذا به موقع آماده‌ست! و نه حتی به این معنی که با بچه‌ها دعوامون نمی‌شه! بلکه یاد گرفتم موقع #مشکلات به جای متلاطم شدن، دنبال #راه_حل بگردم! از دل‌درد بچه، شب بیداری‌های مادرپسری و زخم شدن دست و پا... تا بحران‌های جدیِ خانوادگی! . خیلی زود با #رنج‌های طبیعی مسیر زندگی مأنوس شدم.🧡 . شاید اگر نزدیک خانواده‌م بودم هیچ‌وقت ضرورت #سحرخیزی رو درک نمی‌کردم!چون هر ساعتی می‌شد بچه‌ها رو بسپرم و به کارهام برسم.😅 . احتمالا اگر نزدیک بودم ترجیح می‌دادم به جای روش‌هایی که از کتب تربیت دینی بهش رسیدم، شبیه اطرافیانم بشم تا کمتر دچار تعارض بشم‌ باهاشون و این یعنی گاهی از ایده‌آل‌هام‌ باید صرف نظر می‌کردم. . اگر نزدیک بودیم همسرم کمتر درگیر نگه‌داری از بچه‌ها می‌شدن! ولی الان مجبوریم دوتایی بچه‌هامونو بزرگ کنیم و این برای همه‌مون یه مزیت خیلی بزرگه!❤️ . پ.ن:برای من دوری لازم بوده و هست چون با استقلال، آرامش بیشتری دارم☺️هرچند هیچ وقت منکر سختی هاش نمیشم. شما هم اگر دورید یا امکان کمک گرفتن ندارید، از معایب و‌ محاسنش بگید برامون.🌷 #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن