پست های مشابه

madaran_sharif

. #قسمت_نهم #ک_موسوی از اون مامانای سخت‌گیر نیستم. فعلاً قوانین خونه‌مون کمه. چون بچه‌ها اگه آزادی بیشتری داشته باشن، اعتماد به نفس و خلاقیتشون افزایش پیدا می‌کنه.😊 زهرا که خیلی کوچیک بود، یه زیرانداز می‌نداختم و ظرف غذا رو می‌ذاشتم جلوش! (البته مقدار کمی غذا توی ظرف بود) اونم تا دلتون بخواد کثیف کاری می‌کرد.😝 همسرم اوایل دوست داشت بچه تمیز و مرتب غذا بخوره.🤨 بعد که با هم چند تا مطلب در مورد استقلال بچه در غذا خوردن خوندیم، ایشونم راضی شد.👌🏻 دیگه این چالش رو سر مریم و نرگس نداشتیم. اما! نرگس از همون اول از کثیف کاری بدش می‌اومد و مثل خواهراش عمل نکرد.😄 بچه‌ها تا غروب هر بازی‌ای بخوان انجام می‌دن ولی قبل از اومدن بابا، همه با هم خونه رو جمع می‌کنیم.😊 این یه قراره! چند تا سرود هم پخش می‌کنم. هم سرودها رو حفظ می‌شن هم با سرعت بیشتری جمع می‌کنن.😜 یکی از چالش‌های خونه‌داریم اینه: غذا چی بپزم؟!😅 الان سعی کردم برنامه‌ی غذایی یک هفته رو از قبل بنویسم یا حداقل روز قبل برای ناهار و شام فردا برنامه داشته باشم. اگه بشه سعی می‌کنم تو زمان تهیه ناهار، مقدمات شام رو هم آماده کنم تا وقت آزاد بیشتری پیدا کنم.👌🏻 تو اعیاد مذهبی سعی می‌کنیم برای بچه‌ها خاطره خوشی بسازیم. گاهی اوقات با هم کیک و ژله درست می‌کنیم، هدیه می‌خریم یا می‌ریم گردش. و اما❗ برنامه‌های پدر فرزندی هم داریم.😃 گاهی دخترا با باباشون می‌رن کتاب می‌خرن. بعضی شبا هم براشون می‌خونه. به خاطر اهمیت رابطه‌ی خوب پدر و دختر، مخصوصاً دختر نوجوون، گاهی همسرم دخترا رو نوبتی می‌بره بیرون. یه اردوی دو نفره‌ی قشنگ.🌷 از همه بیشتر دختر اولم که نوجوونه این اردوهای دو نفره رو دوست داره. گفتم نوجوونی... امان از نوجوونی❗️ کلا بچه‌ها یه مدل دیگه می‌شن. مثلاً به خیلی چیزا انتقاد می‌کنن. گاهی اوقات از شنیدن انتقادهاش اذیت می‌شدم.😞 ولی با مطالعه‌ی بیشتر متوجه شدم اقتضای سنشونه. توی این سن بچه‌ها دنبال هویتشون می‌گردن. پس خیلی چیزا رو زیر سوال می‌برن! سعی می‌کنم به حرف‌هاش خوب گوش بدم و زود عکس‌العمل نشون ندم.👌🏻 خیلی وقتا که با آرامش به حرفاش گوش می‌دم، انگار آروم می‌شه و دیگه اون حرفا رو تکرار نمی‌کنه. گاهی اوقات تاییدش می‌کنم و برای حل مشکلش کمکش می‌کنم تا احساس بهتری پیدا کنه.☺️ گاهی اوقات هم از پدرش یا کسانی که دخترم دوستشون داره، می‌خوام به صورت غیر مستقیم در مورد موضوع باهاش صحبت کنن. در کنار این تلاش‌ها، بعد از هر نماز بچه‌ها رو دعا می‌کنم.🤲🏻 #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین

09 خرداد 1401 16:01:27

5 بازدید

madaran_sharif

. #ف_جباری (مامان زهرا ۳ ساله و هدی ۸ ماهه) داشتم کیسه رو با طناب تند تند می‌فرستادم پایین و خدا خدا می‌کردم کسی از تو کوچه رد نشه که یهو صاحبخونه سر رسید.🤦🏻‍♀️😂 - صاحبخونه: با کی کار دارین؟ چیکار دارین می‌کنین؟🤔 - پیک سوپری: خریدهای اون خانوم رو آوردم.🙂 -من:😌 پ.ن۱: اولین بار بود که تو خونه‌ی جدید اینترنتی سفارش می‌دادم، داشتم لباس می‌پوشیدم تا سفارشم برسه و برم بگیرم که به خودم اومدم دیدم اوووه... جوراب و روسری و چادر بپوشم، ماسک بزنم، ۳ ساله لباس مناسب بپوشه، دمپایی پا کنه، ۸ ماهه رو بزنم زیر بغل، دو طبقه بدون آسانسور با سرعت ۳ ساله بریم پایین، خریدا رو بگیریم، بیایم بالا.‌..🥵😖 این همه کار می‌خواستم بکنم می‌رفتم مغازه دیگه! پ.ن۲: خونه قبلی‌مون به پیک‌ها می‌گفتم سفارشم رو داخل آسانسور بذارن و بفرستن بالا، برای اون‌ها هم زحمتی نداشت این کار. اما چندین بار پیش اومده بود که برای دریافت سفارش‌هایی که نیاز به امضا داشت، بعد از درخواست از آقای پیک که یا بیخیال امضا بشن یا تشریف بیارن بالا چون من بچه‌های کوچیک دارم و پایین اومدن برام زحمت زیادی داره با برخوردهای از سر بی‌مهری مواجه می‌شدم و به سختی می‌افتادم. در حال حاضر توی جامعه‌ی ما بچه داشتن و با بچه در اجتماع حضور پیدا کردن خلاف جریان آب شنا کردنه. موانعی که بر سر راه این جریان وجود داره خیلی متنوعه، از موانع فرهنگی و نگاه‌های غلط و بی‌مهری‌ها تا زیرساخت‌های نامناسب و حتی نبود زیرساختی که مادر و کودکش رو به رسمیت بشناسه. بنابراین آدم‌های متنوعی هم می‌تونن در حل این مسئله موثر باشن؛ همسایه‌های عزیز، پیک‌های زحمت‌کش سیاست گذاران منبری‌ها رسانه‌چی‌ها باید بفهمن که یک مادر با افتخار برای تربیت انسان‌هایی که آینده جامعه‌ی اون‌ها را می‌سازه تلاش می‌کنه. پس اونی که از به سختی افتادن در روزمرگیش خجالت می‌کشه مادر نیست، بلکه اون‌هایی هستن که جایگاه و شرایط یک مادر رو تمام و کمال درک نمی‌کنن! پس بی‌مهری می‌کنن، پس تلاشی برای اصلاح نگرش‌ها در منابر و رسانه‌هاشون نمی‌کنن، پس سیاست‌هایی در جهت حفظ کرامت مادر و کودک نمی‌گذارن! شما تا حالا تو موقعیتی قرار گرفتین که به خاطر بچه‌ها بی‌مهری ببینین؟ یا جایی از جامعه، مهمونی، مغازه، بانک، خیابون، حس کردین شرایط و جایگاهتون نادیده گرفته شده؟ توی اون موقعیت از وجود و حضور فرزندتون احساس سرخوردگی داشتین یا با اعتماد به نفس برای حل مسئله‌تون تلاش کردین؟ #روزنوشت_های_مادری #تکریم_مادران #فرزندپروری #عزت_نفس #سیاست_گذاری #فرهنگ #مادران_شریف_ایران_زمین

13 شهریور 1400 15:10:51

0 بازدید

madaran_sharif

. #ط_اکبری (مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله) . ✳️عبد باید برنامه‌ی عبادی داشته باشه⁦👌🏻⁩ اما من که نمی‌دونستم برنامه‌ی عبادی لازمه #ادب_بندگیم و با شرایط من(⁦🧒🏻⁩⁦👦🏻⁩⁦👶🏻⁩) چیه؟ . تو همون جعبه هه دنبال دکمه و نگین و... بودم که خداجونم یک تسبیح پر از مهره‌های قیمتی نشونم داد🤩 و اون جعبه رو گذاشتم کنار! . هر کدوم از این مهره‌ها رو که برداریم بقیه مهره‌ها باهاش میان بالا😇 چون به یه نخ تسبیح بند شدند❗️مهره‌های این تسبیح، انواع فضایل و عباداته، نخ تسبیح هم ایمانه⁦👌🏻⁩ پس باید دستی به سر و روی ایمانم می‌کشیدم تا بقیه فضایل باهاش بیان تو وجودم😍 . هدیه‌ای از جانب یه دوست این رو به من فهماند و شروع کردم: 💡کتاب #پله_پله_تا_ملاقات_خدا برای کنار گذاشتن رذایل اخلاقی و تقویت ایمان به خدا⁦👌🏻⁩ این کتاب، با زبان ساده و استفاده از آیات و روایات، عوامل نقصان در ایمان به خدا رو تشریح می‌کنه مثلا: غفلت، ناامیدی، حسد، بخل، ریا، پرخوری، تکبر، خشم و... درمان معنوی و عملی هم می‌ده🤩 اونم طبق توصیه‌ی ائمه هدی(ع) و علمای بزرگ⁦👌🏻⁩ روزی سه الی چهار صفحه! و نه بیشتر❌ . کتاب #نگاهی_به_رابطه_عبد_و_مولا از حجت‌الاسلام علیرضا #پناهیان هم نگرش عمیق و جدیدی بهم داد و انگیزه‌ی تقویت ایمانم رو بیشتر کرد. البته اونم پاره پوره شد تا تموم بشه ولی کوتاه و شیوا و شیرینه😍 . همه‌ی اینا کمکم کردن به استقبال #رنج_خوب برم و بیخودی خودمو درگیر #رنج_بد نکنم.☺️ . بندگی در همه‌ی ابعاد زندگیم باید نمود داشته باشه⁦👌🏻⁩ ✳️می‌دونستم همسری و مادری بستر فوق‌العاده ای برای ظهور #ادب_بندگیه😍 همچنین خدمت، محبت و احترام به والدین⁦👵🏻⁩⁦👴🏻⁩ . اما دو نکته: 1⃣ این حقیقت همیشه و هر لحظه یادم نبود❗️ از کجا فهمیدم؟ توقعاتم! اعتراضاتم! دلشوره‌هام! غصه‌هام! مثل وقتایی که همزمان یکی برای شیر منتظرمه⁦👶🏻⁩ اونیکی برای دستشویی⁦🧒🏻 دیگری برای پاسخ سوال🤔 و غذا هم برای ته نگرفتن😐 ✅سعی کردم دائم به خودم یادآور بشم که «دارم بندگی می‌کنم»، خوب و مؤدبانه هم بندگی کنم، لبخند بزنم و شکر نعماتش کنم😍 . 2⃣ این توجه رو باید همراه می‌کردم با #اصلاح_زیرساخت‌ها! مثلا اصلاح #سبک_تغذیه مطابق طبع و استفاده از تکنیک‌های مدون #سبک_مادری و همسری، نمی‌شه که هی کاکائو بدم بچه‌ها بعد از در و دیوار برن بالا بریزن بشکنن و من لبخند بزنم بگم دارم مؤدبانه بندگی می‌کنم☺️ . ⁦👇🏻⁩ادامه در قسمت نظرات⁦👇🏻⁩ . . پیشنهادات در پست بعد😊 . . #روزنوشت_های_مادری #قسمت_سوم #مادران_شریف_ایران_زمین #رابطه_عبد_و_مولا #ادب_بندگی

22 مرداد 1399 16:53:46

1 بازدید

madaran_sharif

. #پ_وصالی (مامان #امیرعلی ۹ ماهه) . گریه می‌کنه😭 بغلش می‌کنم💕 راه می‌رم تو خونه⁦🤱🏻⁩ شروع می‌کنم به خوندن سوره انشراح، تو چشمام نگاه می‌کنه👀 اشک تو چشمای مشکی درشتش گم می‌شه... لبخند می‌زنم😍 می‌خنده😁 خوابش پریده، ساعت ۲ بامداد رو نشون می‌ده😱 داره دندون درمیاره😔 دست می‌زنم روی لثه‌ش، تیزی یه دندون فسقلی حس می‌شه... ذوق می‌کنم😍 بغلش می‌کنم و می‌گم مااااشااااالله مامانی... دندون نو مبارک🌹 می‌خنده... کیف می‌کنم، تا پنج صبح بازی می‌کنه⁦🤸🏻‍♂️⁩ از شدت خواب بیهوش می‌شم .. ولی نیاز دارم مثل کارتون تام و جری چوب کبریت بزارم لای پلک‌هام و چهار چشمی مراقب سینه خیز رفتنش باشم... به زور می‌خوابه😴 نماز می‌خونم... سوره‌ی انشراح... هنوز چشمام گرم نشده همسرم صدام می‌زنه: - خانوووم پا می‌شی با هم صبحونه بخوریم؟! چقدررررر امیر علی دیشب خوب خوابید😨 دلم می‌خواد از شدت خواب آلودگی و خستگی و اینکه اتفاقات دیشب رو حتی حس نکرده پاشم و یه کاری دستش بدم😝😆⁦👊🏻⁩ یهو ذهنم پر می‌کشه و می‌گم الم نشرح لک صدرک... پا می‌شم صبحونه حاضر می‌کنم. می‌گم دیشب نخوابیدم😕 می‌گه شرمنده خسته بودم نفهمیدم! پس برو بخواب با امیرعلی، ناهار هم نمی‌خواد درست کنی...یه چیزی مي‌خوريم. . . پ.ن: برای اینکه از نگرانی در بیاید باید بگم که بعد از صبحانه همراه با امیرعلی خان تا ۱۱ خوابیدیم.😴 . . #سبک_مادری #ان_مع_العسر_یسرا #مادران_شریف_ایران_زمین

13 مرداد 1399 15:23:57

0 بازدید

madaran_sharif

. بسم الله سلام دوستان عزیز😊 حالتون خوبه؟ . امروز قصد داریم یه مقدار بیشتر درباره اهداف و دغدغه های مادران شریف براتون بگیم. . درباره اینکه ما با چه انگیزه و فکر مشترکی دورهم جمع شدیم و میخوایم به کجا برسیم در آینده😇 . مرامنامه جمعیت مادران شریف ایران زمین رو در بخش هایلایت ها بخونید واگر باهاش موافق بودید و دوست داشتید شما هم عضو این جمعیت باشید، اسمتون رو بهمون بگید 😊 . ان شاءالله بتونیم با کمک همدیگه در آینده کارهای بزرگس انجام بدیم و به هم کمک کنیم برای رسیدن به اهداف مشترکمون.💪💪 . پ.ن : . خیلی مشتاقیم تجربیات و خاطرات شما مامان های عزیز رو بشنویم و ازشون استفاده کنیم. وقتی تعداد تجربیات افراد در شرایط مختلف زیاد بشه، افراد زیادی میتونن ازش استفاده کنن ان شاءالله. لذا از همه شما دعوت میکنیم خاطراتتون رو برای صفحه مادران شریف بنویسید و بفرستید تا با اسم و آیدی خودتون منتشر کنیم. . اگر قصد دارید برامون بنویسید، در یکی از پیام رسان های بله، ایتا و سروش به آیدی زیر پیام بدید تا نکات مربوط به تجربه نگاری رو براتون ارسال کنن. @moh255 . . #مادران_شریف #مرامنامه #تجربه_نگاری #تجربه_شما #عضویت

13 بهمن 1398 17:49:06

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_جباری (مامان #زهرا ۲ ساله) . من از بچگی ازین رو مخ‌هایی بودم که همیشه دفتر، کتابام همراهم بود.😒 بزرگتر که شدم توی مترو و اتوبوس و هر جا که می‌رسیدم سریع یه کتاب یا جزوه در میاوردم و مشغول می‌شدم.🤓 . متاسفانه این خصوصیت زشت فرهیخته‌نمایی هنوزم بعد از مادری همراهمه!😑😁 وقتی دارم وسیله جمع می‌کنم راهی جایی بشم، حتما به این فکر می‌کنم که توی #زمان‌های_مرده و پِرتی که ممکنه پیش بیاد چه کاری می‌تونم انجام بدم و لوازم اون کار رو هم می‌ذارم تو کیفم... . چند روز پیش آزمایش #دیابت_بارداری داشتم (خودش رو هم تو بارداری اول داشتم😌) حدود ۲-۳ ساعت بدون بچه! 🤩اما خب ویلون و سیلون و توی بیمارستان😔 کیفمو برداشتم و شروع کردم به جمع کردن؛ 🔴جزوه‌‌هام رو باید تکمیل کنم 🟠تمرین رو بنویسم و ارسال کنم 🟡یه یادداشت برای یکی از درسا 🟢مقرری کتابای #شهید_مطهری‌ رو هم بخونم 🔵یکی دو تا هم یادداشت شخصی 🟣و کارهای عقب مونده مجازی . ۴ مرحله خون دادن بود؛💉 آز ناشتا بدو بدو یه گوشه دنج تو حیاط بیمارستان🏃🏻‍♀ (با نمای پنجره‌های بخش زایمان 😁) آز ساعت اول بدو بدو رو همون صندلی🏃🏻‍♀ آز ساعت دوم بدو بدو کسی جامو نگیره🏃🏻‍♀ آزمایش ساعت سوم . ✅همه‌اش تیک خورد الحمدلله ولی گوشیم از شدت خستگی بیهوش شد و برای برگشت، من موندم و یه کارت متروی بدون شارژ 😅 تونستم بعد از مدت‌ها به اون یکی علاقه‌م توی فضای عمومی یعنی سیر در عوالم دیگران! بپردازم 😍🙈 . شما وقتای مرده رو چطوری زنده می‌کنین؟ تا حالا جمع زدین ببینین تو یه روز چقدر ازین وقتا دارین؟🤔 زنده کردن این وقتا خیلی حس پویایی و سرزندگی به آدم میده. حالا چه با دفتر و کتاب، چه با یه لیوان دمنوش و یه تیکه شکلات ☺️☕️🍫 . پ.ن: تو این کرونا، اونم باردار بیرون رفتی اونم بیمارستان اونم با مترو؟؟ 😱😡 . این مدت ۶-۷ ماه بارداری، من در مجموع ۲ بار برای آزمایش و ۲ بار برای #سونوگرافی اومدم، چکاپ‌های دکتر رو هم به حداقل رسوندم. اگه کرونا نبود هم البته برای #بچه_دوم همین برنامه رو داشتم و این مقدار وقت صرف کردن برای تحت نظر بودن تو یه بارداری عادی رو لازم و کافی می‌دونم. . تو شرایط کرونایی خوبیش اینه که بیمارستان و همه ملحقاتش خلوت شده. بدیش هم که خب احتمال وجود ویروس توی این محیط‌ها بالاتره. . نظرتون چیه؟ چه اولویت‌هایی باعث میشه نتونیم بارداری رو تا بعد از کرونا به تعویق بیندازیم؟ چقدر نشدنیه رعایت کردن #پروتکل_های_بهداشتی؟ و صد تا سوال دیگه! . #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

26 مهر 1399 19:06:37

0 بازدید

مادران شريف

0

0

#پ_بهروزی (مامان محمد ۴ساله و علی ۲ساله) . موقع تولد محمد خیلیا فکر می‌کردن برای زایمان می‌رم تهران پیش خانواده‌ی خودم و همسرم. اما نرفتم و زحمتش افتاد گردن مادرم که اومدن پیشمون.😍 مامانم هم نمی‌تونستن زیاد بمونن. پدر و برادرم تهران تنها بودن.😐 . خیلی زود سعی کردم کارهایی مثل شستن بچه رو در حضور مامانم تمرین کنم تا یاد بگیرم. . محمد ۱۱ روزه بود که برای اولین بار من و گل پسر صبح تا شب رو با هم گذروندیم و زندگی سه نفره آغاز شد.👪 اگر تهران می‌رفتم قطعا به این زودی برنمی‌گشتم! . . برای دختری که کلا استعداد خانه‌داری نداشته (و نداره😅) و تعاملش با بچه در حد نگه‌داری چند ساعته از بچه‌های فامیل بوده، تجربه ترسناکی می نمود!!😟 . سر علی که اعتماد به نفسم بیشتر هم شده بود، فقط یک هفته مادرم پیشمون بودن.👧 . . همیشه شنیدیم که آخی! فلانی تو غربت دست تنها بچه‌هاشو بزرگ کرده! اما من یکی از امکاناتی که برای بزرگ کردن بچه‌ها داشتم رو «دور بودن از خانواده‌ها» می‌دونم!🙃😮 حتی تو اوج بحران‌ها هم پیش نیومده که بگم کاش نزدیک هم بودیم! . البته اشتباه نشه ها! محمد و علی شکرخدا #پدربزرگ‌ها و #مادربزرگ‌های خیلی خوبی دارن و وقتی با اون‌ها هستیم خیلی بهمون خوش می‌گذره.😍 ان‌شاءالله خدا عمر باعزت بهشون بده.🌷 . ولی این تنهایی خیلی زود منو تبدیل به یه #مامان_توانمند کرد! نه به این معنی که همیشه خونه مرتبه یا غذا به موقع آماده‌ست! و نه حتی به این معنی که با بچه‌ها دعوامون نمی‌شه! بلکه یاد گرفتم موقع #مشکلات به جای متلاطم شدن، دنبال #راه_حل بگردم! از دل‌درد بچه، شب بیداری‌های مادرپسری و زخم شدن دست و پا... تا بحران‌های جدیِ خانوادگی! . خیلی زود با #رنج‌های طبیعی مسیر زندگی مأنوس شدم.🧡 . شاید اگر نزدیک خانواده‌م بودم هیچ‌وقت ضرورت #سحرخیزی رو درک نمی‌کردم!چون هر ساعتی می‌شد بچه‌ها رو بسپرم و به کارهام برسم.😅 . احتمالا اگر نزدیک بودم ترجیح می‌دادم به جای روش‌هایی که از کتب تربیت دینی بهش رسیدم، شبیه اطرافیانم بشم تا کمتر دچار تعارض بشم‌ باهاشون و این یعنی گاهی از ایده‌آل‌هام‌ باید صرف نظر می‌کردم. . اگر نزدیک بودیم همسرم کمتر درگیر نگه‌داری از بچه‌ها می‌شدن! ولی الان مجبوریم دوتایی بچه‌هامونو بزرگ کنیم و این برای همه‌مون یه مزیت خیلی بزرگه!❤️ . پ.ن:برای من دوری لازم بوده و هست چون با استقلال، آرامش بیشتری دارم☺️هرچند هیچ وقت منکر سختی هاش نمیشم. شما هم اگر دورید یا امکان کمک گرفتن ندارید، از معایب و‌ محاسنش بگید برامون.🌷 #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

#پ_بهروزی (مامان محمد ۴ساله و علی ۲ساله) . موقع تولد محمد خیلیا فکر می‌کردن برای زایمان می‌رم تهران پیش خانواده‌ی خودم و همسرم. اما نرفتم و زحمتش افتاد گردن مادرم که اومدن پیشمون.😍 مامانم هم نمی‌تونستن زیاد بمونن. پدر و برادرم تهران تنها بودن.😐 . خیلی زود سعی کردم کارهایی مثل شستن بچه رو در حضور مامانم تمرین کنم تا یاد بگیرم. . محمد ۱۱ روزه بود که برای اولین بار من و گل پسر صبح تا شب رو با هم گذروندیم و زندگی سه نفره آغاز شد.👪 اگر تهران می‌رفتم قطعا به این زودی برنمی‌گشتم! . . برای دختری که کلا استعداد خانه‌داری نداشته (و نداره😅) و تعاملش با بچه در حد نگه‌داری چند ساعته از بچه‌های فامیل بوده، تجربه ترسناکی می نمود!!😟 . سر علی که اعتماد به نفسم بیشتر هم شده بود، فقط یک هفته مادرم پیشمون بودن.👧 . . همیشه شنیدیم که آخی! فلانی تو غربت دست تنها بچه‌هاشو بزرگ کرده! اما من یکی از امکاناتی که برای بزرگ کردن بچه‌ها داشتم رو «دور بودن از خانواده‌ها» می‌دونم!🙃😮 حتی تو اوج بحران‌ها هم پیش نیومده که بگم کاش نزدیک هم بودیم! . البته اشتباه نشه ها! محمد و علی شکرخدا #پدربزرگ‌ها و #مادربزرگ‌های خیلی خوبی دارن و وقتی با اون‌ها هستیم خیلی بهمون خوش می‌گذره.😍 ان‌شاءالله خدا عمر باعزت بهشون بده.🌷 . ولی این تنهایی خیلی زود منو تبدیل به یه #مامان_توانمند کرد! نه به این معنی که همیشه خونه مرتبه یا غذا به موقع آماده‌ست! و نه حتی به این معنی که با بچه‌ها دعوامون نمی‌شه! بلکه یاد گرفتم موقع #مشکلات به جای متلاطم شدن، دنبال #راه_حل بگردم! از دل‌درد بچه، شب بیداری‌های مادرپسری و زخم شدن دست و پا... تا بحران‌های جدیِ خانوادگی! . خیلی زود با #رنج‌های طبیعی مسیر زندگی مأنوس شدم.🧡 . شاید اگر نزدیک خانواده‌م بودم هیچ‌وقت ضرورت #سحرخیزی رو درک نمی‌کردم!چون هر ساعتی می‌شد بچه‌ها رو بسپرم و به کارهام برسم.😅 . احتمالا اگر نزدیک بودم ترجیح می‌دادم به جای روش‌هایی که از کتب تربیت دینی بهش رسیدم، شبیه اطرافیانم بشم تا کمتر دچار تعارض بشم‌ باهاشون و این یعنی گاهی از ایده‌آل‌هام‌ باید صرف نظر می‌کردم. . اگر نزدیک بودیم همسرم کمتر درگیر نگه‌داری از بچه‌ها می‌شدن! ولی الان مجبوریم دوتایی بچه‌هامونو بزرگ کنیم و این برای همه‌مون یه مزیت خیلی بزرگه!❤️ . پ.ن:برای من دوری لازم بوده و هست چون با استقلال، آرامش بیشتری دارم☺️هرچند هیچ وقت منکر سختی هاش نمیشم. شما هم اگر دورید یا امکان کمک گرفتن ندارید، از معایب و‌ محاسنش بگید برامون.🌷 #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن