پست های مشابه
madaran_sharif
. ئه! خوش به حالتون چه حیاط باصفایی دارید😍 کاش ما هم داشتیم... . معمولا اولین واکنش افراد وقتی حیاط مارو میبینن (چه حضوری چه توی فضای مجازی) همینه😅 . منم جوابم اینه که قابل نداره😆 مال خودمون نیست... انشالله قسمت شما و ما بشه خونه حیاطدار بخریم😅 . . خونهی ما الحمدلله حیاط داره و مخصوصا الان که فاطمه هم راه افتاده و آب و هوا خوبه، خیلی به دردمون میخوره حیاط👌🏻 چون بچهها دوتایی میرن توی حیاط بازی میکنن، خاک بازی بدو بدو🏃🏻♀️ توپ بازی🥎 سه چرخه بازی ذغال بازی و هر بازی ممکن دیگهای😂 . . البته اینا همهش نیمهی پر لیوانه😁 چیزی که معمولا توی نگاه اول، همه به چشمشون میاد همین نیمهی پره😉 . اما نیمهی خالی لیوان! مهمترینش اینه که خونه مال خودمون نیست... مال پدرشوهرمه و لطف کردن اجازه دادن ما یه مدت اینجا زندگی کنیم بدون اجاره😅 یعنی در حال حاضر ما پساندازی واسه رهن خونه یا خرید خونه و... نداریم😆 . اما دربارهی خود خونه، قدیمی سازه. یعنی خونهایه که سه نسل (پدرشوهرم. شوهرم و بچه هامون) توش به دنیا اومدن😁 حموم و سرویس بهداشتی توی حیاطه و استفاده ازش توی فصلهای سرد واسه بچهها مخصوصا تو دوره نوزادیشون خیلی سخته😢😢 مثلا چون نوزادی عباس توی پاییز و زمستون بود، با تشت توی اتاق حمومش میکردیم با اعمال شاقه😐😐 . اتاقها هم به سبک قدیمی اندرونی و بیرونیه😆 یعنی هالمون کوچیکه و به جاش اتاق پشتیمون بزرگتره، اینم گاهی واسه مهمونداری کارو سخت میکنه😅 . کلا هم چون در و پنجرهها زیادن و خونه ویلاییه، تو فصل سرد خیلی سرد میشه و یخ میزنیم با وجود دوتا بخاری😂 . . البته الحمدلله من خیلی راضیم🙏🏻 و برای پدرشوهرم اینا هم همیشه دعا میکنم😇 . ولی شاید اگر افرادی که تو نگاه اول میگن خوش به حالتون حیاط دارید، این بخشای خالی لیوان رو هم بدونن کمتر دلشون بخواد چنین خونهای رو😁 . . زندگیهای همهی ما، پر از همین نیمههای پر و خالیه، معمولا دیگرانی که از بیرون نگاه میکنن، قشنگیهای زندگیمون رو میبینن و میگن خوش به حالتون😀 و خودمون هم معمولا همهش سختیا رو میبینیم و غصه میخوریم و از قشنگیای زندگیمون لذت نمیبریم.😢 . تا حالا به نیمهی پر زندگیمون چقدر فکر کردیم؟ چیزایی که مختص زندگی خود ماست و فرصتهایی برامون فراهم میکنه که شاید دیگران آرزوش رو داشته باشن... . اگر دوست داشتید دربارهی نیمههای پر و خالی لیوان زندگیتون تون باهامون صحبت کنید😊 . . #پ_شکوری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
18 اردیبهشت 1399 16:44:54
0 بازدید
madaran_sharif
. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_یازدهم هیئت رفتن با بچهها سختتره😁 اما همیشه تلاش میکنم که همین کم رو با هر چند تا بچه که داشته باشم، شرکت کنم. ولی نه فقط به خاطر خودم. چون اعتقاد دارم مجالس اهل بیت (علیهالسلام) برای بچهها نورن و باید با هر سختیای که باشه شرکت کنم. نمیدونم چرا، ولی همیشه وقتی هیئت میرفتیم بچههام رو خیلی بیشتر دوست داشتم و یه نور امیدی به دلم میتابه که انشاالله این بچهها سرباز امام زمان (عج) بشن. و همین خستگیها رو برام آسون میکنه...🌹 تو همین هیئت رفتنا، به خوبی عنایات ویژهی خدا رو هم احساس میکنم. یادمه یه بار شب هشتم محرم محمدعلی ۴۰ روزه و محمدحسن سه ساله بود. رفتیم مجلسی که خیلی شلوغ بود و فقط به اندازهی نشستن یک نفر جا پیدا کردم و نشستم. محمدحسن رو بغل کردم و دفتر نقاشیاش رو باز کردم و شروع کردم براش نقاشی کشیدن... خانم مسنی بهم گفت: دخترم نوزادت رو بده من نگه دارم تو به اون یکی برسی. و محمدعلی تا آخر مجلس آروم بغل اون خانمه نشسته بود.😍👌🏻 هیئت و مسجد بردن مهمترین روش تربیتیمه.😉 شخصیت بچه اونطوری طراحی میشه که فضای اطرافش هست. همه توی خانوادههاشون کسانی رو دارن که عقیده و سبک زندگی متفاوتی دارن و با هم رفت و آمد هم دارند. و پدر و مادر نگرانن که شاید بچهی ما، از اونا تاثیر بگیره.😥 ولی وقتی بچه با فضای هیئت و روضهی امام حسین (علیهالسلام) و مسجد آشنا میشه، عقایدش پولادین میشه و انشاءالله راهشو پیدا میکنه. برای همین، من و همسرم اصرار داریم روضه هفتگی رو حفظ کنیم. جمعه ها مراسم دعای ندبه برگزار میکنیم. در درجهی اول به خاطر خودمون و بعد بچههامون. بچهها تو خونهی ما خیلی دعوا میکنن. ولی من سعی میکنم تا جایی که حرمت شکنی و زد و خورد نباشه دخالت نکنم و اجازه بدم خودشون دعواها و مشکلاتشونو حل کنن. البته همیشه موفق نیستم.😅 خداروشکر ارتباط بچهها با همسرمم خیلی خوبه. پدرشون آدم شوخ و پر جنب و جوشیاند.😃 بچهها اگه بتونن تکتکشون رابطهی خوب و عمیقی با والدین داشته باشن، رابطهشون با خودشون هم خوب میشه. دیدم که هر وقت ما با بچهها حرف میزنیم و درد و دل میکنیم، بعدش بچهها چقدر با همدیگه مهربون میشن. انگار منتظرن پدر و مادر خانواده یه انرژی رو بین بچهها تقسیم کنن تا با اون انرژی، صمیمیت رو بین خودشون ایجاد کنن. و اون انرژی رابطهی کلامی و عاطفی تکتک بچهها با والدینه. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
14 مهر 1400 15:28:41
4 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی(مامان محمد چهار سال و نیمه و علی ۲سال و پنج ماهه) جلسهی مجازیمون تموم شدهبود. بچهها بهونه میگرفتن و طولانی شدن جلسه خستهشون کردهبود. دوربینها رو روشن کردیم تا همدیگه رو ببینن.🧕🏻🙃 ارتباط که تصویری شد، بچهها خوشحال شدن. محمد هم که مخاطب مفت پیدا کردهبود، نیم ساعتی قصهی امام علی تعریف کرد براشون! بقیه با هیجان و دقت وافری گوش میکردن تا ببینن چی میشه تهش😆 و من دلم به حال اون طفل معصومها میسوخت که چقدر سعی میکردن بفهمن چی به چیه؟ و محمد با اعتماد به نفس بالا آسمون رو به ریسمون میبافت!😅 یه مهد مجازی رایگان با مدیریت محمدآقا😎 محمد هنوز أدَ بَدَ میکرد که قصه گفتن رو براش شروع کردیم. طبق توصیهی کارشناس تربیتی، با قصههای امیرالمومنین شروع کردیم. اصرار نداشتیم که همه چی رو متوجه بشه، ولی تا جای ممکن کلمات و عبارات ساده استفاده میکردیم. هرچی تکلمش پیشرفت میکرد، تو قصهها بیشتر همراهی میکرد، سوال میپرسید و بعد تو بازیهاش قصههای امام علی رو اجرا میکرد.🤩 جالبه که علی هم خیلی زود با قصههای اهل بیت آشنا شد، ولی توسط داداشش، نه ما! و حالا پای ثابت بازیاشون اینه که یکی امام علی بشه و یکی عمربنعبدود و نمایش جنگ خندق رو بازی کنن.☺️ پن۱: مبحث شخصیتِ محوری از آقای عباسی ولدی نکات کاربردی زیادی دربارهی قصهگویی داره👌🏻هنوز کتابش چاپ نشده ولی صوتها و پیدیافهاش موجوده. قصهگویی برای قرار دادن اهل بیت در محور زندگی بچهها، ریزهکاریهایی داره که بهتره طبق نظر کارشناس اجرا کنیم. پن۲: ناگفته نماند، از وقتی خاله فاطمه رو پیدا کردم و چند تا از قصههاشون رو شنیدم، بخشی از بار قصهگویی از دوشم برداشتهشد.🤗 محمد با سبک ایشون خیلی ارتباط میگیره و خودش هم با درست کردن کاردستی، قصه میگه برا خودش و داداشش. خدا به خاله فاطمه خیر بده انشاالله🌹 @fateme_sadattt پن۳: تجربه مهد مجازی هم خیلی خوب بود و بعدش چند باری تکرار شد این ماجرا 😊 تو این روزهای کرونایی، با سرگرم کردن بچهها هرچند به شکل مجازی و فقط چند دقیقه، میتونیم کمک بزرگی به مامانها بکنیم.👌🏻 #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری #مهدمجازی #مهدخانگی #قصه #اهل_بیت #شخصیت_محوری
10 خرداد 1400 16:23:39
0 بازدید
madaran_sharif
. #ف_جباری (مامان #زهرا ۱ سال و ۱۱ ماهه و #حیدر ۴- ماهه) . هیچ وقتی از زندگیم خرید برام اخ و پیف نبوده و همیشه باهاش کیف میکردم و با دیدن چیزای قشنگ دلم قنج میرفته که کاش اینو داشتم😁🙊 . پس وقتی فهمیدم نینی دوم تو راهه اولین کار عضویت تو چند تا صفحهی پوشاک ایرانی و چک کردن چند تا سایت بود🤩 وقتی هم که فهمیدم نینی جدید گل پسره لباسای پسرونهای که حتما نیازه رو تو ذهنم لیست کردم. . اما قبل از غرق شدن تو این بازار بزرگ و بیانتها... یادم افتاد دو بار دیگه هم من تو این بزنگاه بودم و از سر گذروندم، یه بار خرید جهیزیه یه بارم خرید سیسمونی زهرا . اون موقعها که ما جهیزیه میخریدیم تنوع جنس ایرانی کمتر از حالا بود (حالا انگار من ننه بزرگتونم🤪) و جنسای خارجی خووشگل😃 راهکارم این بود که هی جستجو نکنم و موقع خرید هم اصلا به ویترینها چشم نندازم!! صاف برم مغازهای که میدونم اون محصول ایرانی مد نظر رو داره بخرم و بیام بیرون👌🏻 . سر خرید سیسمونی هم که غلبه بر احساس نیازهای کاذب و تنوع طلبی به مراتب سخت تر بود. و هرجا چیز میز دخترونه میدیدم اینطوری نگاه میکردم🦉🧐 و بعضا اینطوری میشدم🤤 بازم راهکارم قرار ندادن خودم در موقعیت خرید و بیاطلاع موندن از تخفیفها بود🤣 (نوشابههایی که همسر باز میکرد هم بیاثر نبود؛ مثلا میگفت خداروشکر شما ذهنت مشغول درس و کارهای مهمتره و وقت درگیر شدن با این چیزا رو نداری🙄) . نتیجه این شد که سر سیسمونی زهرا در عرض سه روز یه کمد برای خودمون خریدیم😅 و چند تا لباس که گوشه کمد جدید براش بچینیم، به علاوه رخت خواب و وسایل حمل و نقل و بهداشتی و یه دونه عروسک . ولی بازم مثل اکثر مامان اولیها بیتجربگیهایی داشتم و کلی از لباساش نو موند تو کمد... درحالیکه با خرید کمتر و گزیدهتر هم میشد هم نیاز زهرا و هم بچههای بعدی رو مرتفع کرد. . یه فکر عاقلانهم تو خرید زهرا این بود که رنگ و طرح لباسها خنثی باشه؛ و اینگونه اصلیترین لباسهای دخترم سبز و سرمهای شدن😅 . پس رفتم سراغ لباسای زهرا از توشون نوزادیا که تا ۴-۵ ماهگی اندازه میشد رو جدا کردم یه سری لباسم از اقوام رسیده بود با همینا کشویی که برای آقا حیدر در نظر گرفتیم پر شد! پس فکر خرید جدید ممنوع⛔ هر وقت این موجودیها داشت به هر دلیلی از چرخه مصرف خارج میشد به فکر خرید جدید میافتیم. . پ.ن: چند هفته پیش که برای خرید هدیه برای اقوام رفتم فروشگاه و با یه دست لباس برای زهرا خانوم و آقا حیدر خارج شدم🙈 . و این شد تنها خرید قبل از تولد گل پسر❤ . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
27 مرداد 1399 16:07:46
0 بازدید
madaran_sharif
. #ط_اکبری . "اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم" . عجیبه ها واقعا! امام علی (ع) چرا انقدر روی نظم تاکید داشتن بین اینهمه فضائل؟! اونم تو وصیتنامه! یعنی حرف آخر✋🏻 . ترم اول درس خوندن🤓 با دوتا بچه کوچولو👦🏻👶🏻 تموم شد و آخرین پروژه رو هم ارائه کردم. ترم تابستون برنداشتم یه کم نفس بکشم (بکشیم!👶🏻👦🏻🧕🏻🧔🏻👵🏻👴🏻) . البته بیکار که نبودم.😃 ماشاءالله دوتا وروجک و برنامهی سراسر بازی و ریخت و پاش و بشششور بسسساب و بپز و بخورون و... . یه هفته نگذشت که احساس بدی بهم غالب شد! - باز چته؟!🤨 از چی ناراضی ای؟! از در و دیوار؟ نمیتونی بیرون بری دلت گرفته؟! -- نمیدونم شاید! الحمدلله خونه حیاط داره😃 خب بریم بازار گل،🌸🌼🌻🌺🌹 چقدر خوبه😍 . یه هفته بعد...😑 مرضم اون نبود.🙊 یک ماهی طول کشید تا فهمیدم ای بابا من برنامهی منظم و هدفمندی ندارم.🤔 دچار روزمرگی شدم.😞 . به بعضی کارهای اولویتدار نمیرسیدم،😑 یه کارایی یادم میرفت، خصوصا در مورد کفش و لباس بیرون که همیشه موقع بیرون رفتن یادشون میافتم🙈 (شستشو، دوخت و دوز و...) بعضی روزا یه کارای بدون اولویت یا حتی غیرضروری جای کارهای مهمو گرفته بود! به بعضی کارهای مهم اصلا فکر نکرده بودم! چه برسه عمل!🙊 به بهانهی اینکه بچهها که نظم تو کارشون نیست، منم خودمو زدم به کوچهی عمر چپ😅 سرم شلوغه خب نمیرسم!😒 واقعا نمیشد برسم؟!🤔 . با جناب همسر صحبت کردم. (الهی که این در گفتگو برای همه زوجین، همیشه، باز بمونه) مروری هم روی برنامهها و اولویتها از نگاه ایشون کردم... دوباره رفتم سراغ دفتر برنامه😃 که در گوشهی پستو، مدتی چشم انتظار من بود.☺️ دفتر برنامه! و ماادراک مالدفتر برنامه🤨 . توضیحات کاربردی در پست بعدی😊 . #ط_اکبری #هوافضا90 #روزنوشت_های_مادری #روزمرگی #تجربه #دفتر_برنامه #مادران_شریف
15 بهمن 1398 16:41:55
0 بازدید
madaran_sharif
. سلام به همهی همراهان عزیز ❤️ حالتون خوبه؟ از وقتی که مادران شریف رو راه انداختیم و در کنار هم یک خانواده شدیم، همیشه تعدادی از عزیزان بهمون پیام میدادن که به مخاطبهاتون بگید برای حل مشکل یا بیماری یا گرفتاری که برامون پیش اومده، دعا کنن... 🌷 تصمیم گرفتیم یه بستری فراهم کنیم برای همین کار🌹 یه روز در ماه همه با هم برای حوائج همدیگه دعا کنیم. چون وقتی دعاهامون دستهجمعی بشه، به اجابت خیلی نزدیکتر میشه و خیرات و برکاتش به تکتکمون میرسه.😊 امروز برای همهی برادران و خواهرانمون در همهجای جهان دعا میکنیم، مخصوصاً اعضای خوب خانوادهی مادران شریف🌹 برای ازدواج جوانهامون 👩❤️👨 برای شفای بیمارانمون 🤒 برای حل گرفتاریها و غم و غصههامون😥 برای بچهدار شدن بیبچههامون👶 برای رفع مشکلات اقتصادی خانوادههامون🌟 برای عاقبت بخیر شدن فرزندانمون😍 و از همه مهمتر برای فرج و ظهور اماممون و اینکه همه بتونیم از یاوران ایشون باشیم❤️ امشب یا فردا قصد داریم همه با هم دعای توسل رو بخونیم و بعدش دعا کنیم برای همهی حاجات همهی عزیزان 🌷 هرکس هم هر تعدادی میتونه صلوات بفرسته برای استجابت دعاها. پ.ن ۱: قدیما توی دانشگاه شریف یه رسم خوبی بود، بچهها دوشنبهها رو روزه میگرفتن و قبل اذان مغرب توی مسجد دانشگاه جمع میشدن و دعا میخوندن و باهم افطار میکردن.😍 حالا به یاد اون رسم قشنگ، میخوایم ماهم اگر برامون مقدور بود یه روز در این هفته رو روزه بگیریم و دم افطار برای همه دعا کنیم.🌷 پ.ن ۲: این دوتا حدیث خیلی قشنگ از امام كاظم (علیهالسلام) هدیه به همه عزیزانی که توی این کار مشارکت میکنن🌷 🔶 إنّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِی مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِأَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ! هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند از عرش به او ندا میرسد: صد هزار برابر (آنچه برای برادر خود خواستی) به تو عطا گردید! 🔶 مَن دعاِ لإخوانِه مِنَ المُؤمنین وَ المؤمناتِ و المُسلمین والمُسلماتِ وَكَّلَ اللهُ بِهِ عَن كُلِّ مؤمنٍ مَلَكاً یدعولَه. کسی که برای برادران و خواهران مؤمن و مسلمان خود دعا کند خداوند از طرف هر یک از آنان مَلَکی میگمارد که همواره برایش دعا نمایند. (وسائلالشیعه، ج ٤، ص ۱۱۴۸ و ١١٥٢) #دوشنبه_های_همدلی #مادران_شریف_ایران_زمین
26 مهر 1400 18:15:04
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. قسمت پایانی . #بنتالهدی(مامان سه دختر) . وقتی خسته میشم با افراد قابل اعتماد مشورت و درددل میکنم. زیارت میرم، به اهلبیت متوسل میشم. برای امام عصر نامه مینویسم و حرفامو به ایشون میگم.😊 . سعی میکنم تغذیه سالم داشته باشم و گاهی اصلاح مزاج میکنم. . اول که بچهدار شدم واقعا زندگی خیلی سخت شده بود! اما هر چی میگذره بهتر میشه اوضاع.☺️ خدا رو شکر میکنم که سه تا شون رو با فاصله کمی بهمون هدیه داد. تو وقتم صرفه جویی میشه، چون من زمان میذارم که بازی کنم یا کتاب بخونم براشون و همزمان سه تا بچه استفاده میکنن.😉 خودشون با هم بازی میکنن، با سختیای طبیعی مواجه میشن و یاد میگیرن چطوری مسائل رو حل کنن. . اگر شرایط جسمیام اجازه میداد، حتما تا الان چهارمی رو هم آورده بودم. . دخترا یه تیم سه نفره قوی تشکیل دادن.😄 یه بار میخواستم سه تا شونو ببرم بیرون، یکیشون بدقلقی میکرد. گفتم اگه ادامه بدی نمیتونی با ما بیای! ادامه داد و منم گذاشتمش خونه(البته تنها نبود). از ساختمون خارج نشده بودیم که انقدر اون دو تا گریه کردن، مجبور شدم برگردم و به خاطر وساطت خواهرجونا، سومی رو هم ببرم!😉 . خوشحالم که حامی همدیگه هستن. امیدوارم در آینده هم همینطور باشن. همینطوری که الان برادرهای خودمو میبینم و لذت میبرم.😍 . موقعی که باردار شدم هنوز منبع درآمد مالی مشخصی نداشتیم. هر دو دانشجو بودیم. همون موقع کاری برای همسرم پیدا شد که حقوقش برای زندگی با یه جفت بچه و حتی گرفتن پرستار کافی بود. برکات مالی رو خیلی زیاد تجربه کردیم. ولی برکات معنوی عجیبی هم بعد از بچهها به زندگیمون سرازیر شد. . قبل از دنیا اومدن دوقلوها اهدافی داشتم و برای رسیدن بهشون تلاش میکردم، اما پیشرفت چشمگیری نداشتم.😒 . وقتی دوقلوها دنیا اومدن هم تا نه ماه فعالیتهام به حداقل رسیده بود. خیلی شاکی بودم که از اهدافم جا موندم. همون موقع پدرم با استادی درباره احوال من صحبت کردن. ایشون گفته بودن بهشون تذکر «جابر بودن خدا» رو بدید. خدا جبران میکنه. . اینو واقعا تو زندگیم دیدم. هدفی که دو سه سال تلاش کرده بودم و بهش نمیرسیدم، بعد از بچهها با سرعت عجیبی بهش نزدیک شدم.😍 . در حال حاضر پزشکی عمومی رو تموم کردم و باید به فکر گذراندن طرح باشم. . تمام تلاشم برای این هست که در مسیر یاری امام عصر و برای ظهورشون گامی بردارم، لبخند رضایتی بر لبانشون بیاد، انشاءالله❤️. اگر تخصص میخونم، یا بچهداری و همسرداری و خانهداری و هر کار دیگهای میکنم، همه رو به این امید انتخاب کردم، و از خودشون طلب یاری میکنم.😍 . .