پست های مشابه

madaran_sharif

. عباس توی چند ماه اول زندگیش خیلی سخت می‌خوابید شب‌ها😮 . دل درد داشت و با هیچ کدوم از روش‌های معمول نمی‌خوابید.😂 نه روی پا نه با شیر خوردن و نه با لالایی! فقط باید بغلش می‌کردم و مدت‌ها تو حالت خوابیده راه می‌بردمش تا خوابش ببره.😉 حتی گاهی با این روش هم نمی‌خوابید و نصف شب با باباش می‌رفتیم ماشین سواری تا عباس بخوابه.😂 . . بعد چهار ماه یه روز جمعه‌ی سرد و زمستونی😅 من و باباش موفق شدیم اولین ورژن ننوی دست سازمون رو به مرحله‌ی بهره‌برداری برسونیم، و ننو فرشته‌ی نجات من شد واسه خوابوندن عباس.😆 . . ما با هزینه‌ای خیلی کم ساختیمش. زیر ۲۰ هزار تومن. در حالیکه واسه خریدش حدود ۲۰۰ هزار تومن هزینه لازم بود! . با یه پتوی مسافرتی قدیمی حدود ۸ متر طناب دوتا لوله‌ی پلاستیکی چهار تا پیچ قلاب دار دریل باباجونش و مهارت خیاطی مامان جونش😁 . . بعدها با تولد فاطمه ننومون رو ارتقاء دادیم و محکم ترش کردیم تا محل امنی برای خواب نوزاد بشه و در برابر تکون‌های شدید و ناگهانی داداشش مقاومت کنه.😂 . . برای ساختش می‌تونید از یه پارچه ضخیم استفاده کنید، دو طرفش رو حدود ۵ سانتی‌متر تا کنید و بدوزید که بتونید طناب رو از توش رد کنید. ۳ تا بندک پارچه‌ای هر طرفش بدوزید برای اینکه لوله از توش رد بشه. لوله‌ی پلاستیکی رو با یه پیچ‌گوشتی داغ سوراخ کنید و طناب‌ها رو از توش رد کنید. دیوار رو سوراخ کنید😅 یا طناب‌ها رو به یه چیزی وصل کنید تا ننو توی ارتفاع کمی از زمین معلق بشه.😇 . این وسیله خیلی برای خوابوندن بچه‌های زیر ۶ ماه خوبه. بعدش هم باهاش بازی می‌کنن و گاهی شاید توش بخوابن. . اگر توضیحات بیشتری در مراحل ساختش لازم داشتید، خصوصی در خدمت هستم. . @saqqa313alamdar2 . اندازه‌های ننوی خودمون رو به عنوان نمونه می‌ذارم براتون توی کامنت اول. عکس و فیلم رو هم ورق بزنید و ببینید واسه توضیحات بیشتر. . البته می‌تونید به سلیقه و ابتکار خودتون اندازه‌ها رو تغییر بدید.😀 . مامان هایی که می شناسید رو زیر این پست تگ کنید تا برای بچه‌هاشون ننو درست کنن.😄 . . #پ_شکوری #شیمی91 #ننو #ساخت_ننو #مادران_شریف

03 بهمن 1398 17:10:53

1 بازدید

madaran_sharif

. حالا چه‌جوری با بچه‌ها تو خونه درس می‌خوندم؟🤔 . یک نکته طلایی💡 این بود که سعی می‌کردم از وقت‌های کمم استفاده کنم👌🏻⁩ . این رو یکی از استادهام بهم یاد داد✨ عمل کردن بهش سخته اما اگه اتفاق بیفته خیلیه👌🏻⁩⁦ . مثلا قاشق آشپزی🥄 توی دستم بود، و هندزفری تو گوشم و محمدتقی داشت بازی می‌کرد🧩⚽ وقت‌هایی که حواسش نبود، پنج ⁦ دقیقه صوت گوش می‌دادم.⁦ واقعا پنج دقیقه!😳⁦ . بعضی وقت‌ها نیم‌ساعت هم می‌شد، یا محمدتقی رو که می‌خوابوندم😴 یکی دوساعت گوش می‌دادم🎵 ولی اون پنج دقیقه‌ها⌚ تاثیرش بالا بود. . تمرکز روی اون پنج دقیقه‌ها، وسط کارها و با بچه هم، مهارتی بود که به مرور کسب می‌شد.👌🏻⁩ . خیلی از درس‌های مشکاتم رو، همین جوری خوندم😀 حتی به همین روش، دوره‌های جدی تفسیر، تربیت کودک و... رو صوتی گوش دادم!⁦💪🏻⁩ . . قبل از بچه‌دار شدن، هیچ صوت یا کتابی نمی‌خوندم، مگر اینکه حتما نت بر بردارم،📝 ولی الان می‌بینم اگه بخوام این ایده‌آل‌گراییم رو حفظ کنم، هیچ کار دیگه‌ای نمی‌تونم بکنم🤷🏻‍♀️⁩ و دارم تلاش می‌کنم که با شنیدن، دیگه یادم بمونه😌 . یه کاری هم که ‌‌انجام می‌دادم و خیلی خوب بود،⁦👌🏻⁩ این بود که گاهی می‌رفتم خونه‌ی دوستان بچه‌دار دیگه‌م👶🏻⁩⁦🧕 یا اونا می‌اومدن خونه‌‌ی ما🏠 و در حالیکه بچه‌ها با هم مشغول بودن⁦🤸🏻‍♂️⁩ ما با هم درس می‌خوندیم📖 . مشغول شدنشون خیلی ایده‌آل نبود، یه ربع بازی می‌کردن🧸 و یک ساعت دعوا🤼 ولی از این حالت که نه مباحثه‌ای داشته باشی و نه سر کلاس بری بهتر بود😃 . تجربه‌ی خوبی هم بود🤗 برای دوستیمون😍 بحث کردنمون🗣 و تمرکز روی بحث، با بچه‌مون📗⁦😌⁦👶🏻 . البته این کار بیشتر از دو تا دوست، جواب نداد. . از دو سه ماهگی محمد تقی این کارو شروع کردم. چند ماه اولش که، رو زمین بود و کاری نمی‌کرد😴 بعدش، کم‌کم با بچه‌ی دوستم مشغول شد⁦👶🏻⁩ خیلی ایده‌آل نبود ولی بدم نبود. بعدتر که دیگه ۲ ۳ سالش شد، خیلی خوش می‌گذشت بهشون😍 . مخصوصا که پسرم همبازی دیگه‌ای نداشت و عشقش این بود بریم خونه‌ی دوست اصلیم🤩 اون موقع هنوز مهد و این‌ها هم نمی‌بردمش و وقتی می‌رفتیم خیلی خوشحال می‌شد😃 . برای خودم هم که فامیل دیگه‌ای تو تهران نداشتم، رفتن پیش دوستانم یا اومدن اون‌ها به خونه‌ی ما خیلی حس خوبی داشت😏 . خونه‌هامون نزدیک نبود و با ماشین حداقل یک ساعت تو راه بودیم🚗 ولی اینا رو دیگه هماهنگ می‌کردم و با همسرم می‌رفتیم😁 صبح ما رو می‌رسوندن و شب می‌اومدن دنبالمون🌃 بعدا که اسنپ راه افتاد، دیگه کارها خیلی راحت‌تر شد. . #پ_ت #قسمت_هفتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

28 اردیبهشت 1399 15:41:15

0 بازدید

madaran_sharif

#ف_صنیعی (مامان #فاطمه ۷ ساله، #معصومه‌زهرا ۴.۵ ساله و #رقیه ۲ ساله) #قسمت_چهاردهم گاهی دو فنجان چای و چند حبه حرف دل، گاهی سپردن بچه‌ها به کسی و یه بیرون رفتن کوتاه دو نفره، و گاهی حتی «بیا بشینیم؛ می‌خوام یکم درد دل کنم!!😢» و بعد یه عالمه حرف زدن و «آخیش! خالی شدم...😅»، می‌تونه تر و تازگی روابط همسرانه رو حفظ کنه و نذاره صمیمیت همسرانه بین کارهای زندگی و بچه‌ها، فدا بشه. شده حتی وقتایی که میخواستم برم دکتر، یا کار دانشگاه داشتم، بچه‌ها رو میذاشتم پیش مامانم و موقع برگشتن همسرم میومدن دنبالم و اگه خیالمون از بچه ها راحت بود، مسیر رو کمی طول بدیم و تو شهر یه دوری بزنیم و چیزی بخوریم و بعد برگردیم. و گاهی هم اصلا خود مامانم بچه ها رو می‌گرفتن که برید بگردید.☺️ و احساس می‌کنم از وقتی بچه‌هامون بیشتر شدن، از اینجور زمان‌ها باید بیشتر برای خودمون ایجاد کنیم.👌 با وجود بچه‌ها زمانهایی که برای هم میذاریم، محدود میشه؛ ولی اتفاقاً من فکر میکنم شاید این خیلیم خوب باشه!! اون کسایی که بچه ندارن و بدون مشغله میتونن همیشه هم‌صحبت و درکنار هم باشن شاید ارزش اون زمانها رو خیلی درک نکنن! و نفهمن اشتیاق امثال ما رو برای دیدن و وقت گذروندن با همدیگه.😃 شبیه نامزدهایی که مشتاقانه منتظر رسیدن وقت قرارن😍 اون وقتی که بچه ها استراحت کنن و ما بتونیم بشینیم و با همدیگه حرف بزنیم.☺️ و این بنظر من نعمت شیرینیه. همسرم هم خدا رو شکر، موافق خانواده باشکوه پرفرزند هستن.🤩 درواقع اول ازدواجمون در این مورد صحبت کرده بودیم. یادمه بهشون گفته بودم که در زمان حاضر، این رسالتیه که به دوش ما گذاشته شده... و البته خودم که خونواده‌م کم جمعیت بوده کاملا می‌فهمم که داشتن خواهر و برادر چقدر خوبه و چه تاثیرات خوب تربیتی می‌تونه داشته باشه.👌 هرچند اون اوایل، گاهی پیش میومد که همسرم، شاید به خاطر جوی که تو جامعه هست میگفتن بذار یکی دو سال صبر کنیم... و من می‌گفتم آخه نیازی نیست که! و ایشون هم البته واسه تعویق اصراری نداشتن. الانم خدا رو شکر همراهند.😊 خوشبختانه رابطه بچه‌ها هم با پدرشون خوبه. خودم که آدم خجالتی هستم و کم ارتباط میگیرم! ولی بچه های من اجتماعی هستن. به پدرشون رفتن.😄 اون زمان کمی که خونه هستن میگن بچه‌ها! بیاین بریم بیرون، مسجد، هیئت... اینم بگم که ایشون رو من هم تاثیر گذاشتن و من هم کم کم با خانم های محل ارتباط گرفتم.😉 البته اول دخترای من با بچه‌ها ارتباط گرفتن، و بعد من با مادر بچه‌ها آشنا شدم😁 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

05 تیر 1401 18:36:19

3 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی . هارد رو وصل می‌کنم به لپ‌تاپ و می‌رم سراغ فایل عکس‌ها... از سال ۹۵ با فولدر تولد محمد شروع می‌کنم... 😍💕👼🏻⁩⁦👶🏻⁩⁦👦🏻⁩😭😂😅😘😘😍😰😧😲😳😠😇😎 . با دیدن عکس‌ها یاد خاطرات سه سال گذشته و حرف‌هایی می‌فتم که قبل مادر شدنم می‌شنیدم: . سلام عروس خانوم، خوبی؟! خوش می‌گذره که ان‌شاءالله؟! ببین یه وقت زود بچه دار نشی ها😏 چند سالی عشق و حال کنید، سفر برید، بعد بچه بیارید. وقت زیاده حالا، چه عجله ایه؟!🤦🏻‍♀ دو سال از درست مونده دیگه؟ بذار کارشناسیت تموم شه بعد. . شما هم اگه این جمله ها رو نشنیدید، یعنی هنوز ازدواج نکردید!😀😅 ان‌شاءالله به زودی🙏 . این توصیه ها رو من این‌جوری می‌شنیدم: با بچه دیگه نمی‌شه سفر برید و خوش باشید،پس چند سالی بچه‌دار نشید و‌خوش باشید، بعد دیگه بدبخت می‌شید!😟 در ضمن با بچه دیگه نمی‌شه درس بخونید و پیشرفت کنید، پس چند سالی پیشرفت کنید، بعد دیگه متوقف بشید. 😕 . پس یا باید به همین دو سال و سه سال و اصلا ده سال خوشی و پیشرفت راضی و قانع بشم، یا بی‌خیال مادری بشم.😒 . یا؟! . . ✅ می‌شه مادر بود و رشد کرد و از زندگی لذت برد و به #هدف رسید.💪🏻✌️🏻 . من این گزینه رو انتخاب کردم.😍 و حالا... #مادری طبیعی ترین جز زندگیم شده انگار... . . با بچه با اتوبوس🚍 با بچه با قطار🚂 با بچه کتاب📚📖 با بچه تفکر با بچه برنامه ریزی📝 با بچه پیشرفت💪🏻✌️🏻 با بچه زندگی💕😍 . نظر شما چیه؟! اصلا از کی بچه انقدر موجود مزاحمی شده؟! . . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

24 بهمن 1398 17:11:34

0 بازدید

madaran_sharif

. داشتم تو پيجای خارجکی😁😎 می‌گشتم ببینم خانواده‌های پر جمعیت اون ور آبی چه‌جوری روزگار مي‌گذرونن؟😅 . . به‌به😍 چه شیک و مجلسي!😎😋 چه تميييزززز! بچه هم انقدر تمیز می‌شه آخه؟! 😯😒 اکثرا لباس‌های بچه‌ها سته، دخترا⁦👧🏻⁩ مثل هم، پسرا⁦👦🏻⁩ هم مثل هم، حتي با پدر⁦👨🏻⁩ و مادراشون⁦👩🏻⁩ ست می‌کنن و عکس دلبر می‌گیرن مي‌ذارن اينستاگرام.😒😑 . ده دوازده نفر به ترتیب قد می‌ایستن کنار هم، ترتیب سن و قدشون هم کاملا مرتبه! معمولا کنار دیوار یا راه پله هم عکس می‌گیرن!😄 . خلاصه که جو ما رو گرفت و گفتیم یه عکس مجلسي از پسرا بگیریم بذاریم اينستا!😂😁 و این شد که می‌بینید😬😕😅 . . پ.ن۱: هیچ‌وقت جو گیر نشید! لاکچری بازی‌های فضای مجازی کیلو چند؟! راحت بگير، حالشو ببر.😉😜 . پ.ن۲: ما نمی‌تونیم زیاد بچه بیاریم😞😢 چون راه پله نداریم تو خونه‌مون که کنارش عکس بگیریم!😝😂 . پ.ن۳: خيليم شلوارای پسرام قشنگن😏زیبا، جادار، مطمئن😅 خیلی هم در راستای ترویج بچه‌دار شدنه... الان شما دلت نخواست ۴ تا پسر داشته باشی همه این‌جوری تیپ بزنن؟!😂😝 . . #نیاز_کاذب #بهانه #شلوار_کردی #طنز_مادرانه #پ_بهروزی #مادران_شریف_ایران_زمين

07 تیر 1399 17:14:54

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_دوم . #ف_جباری (مامان زهرا ۲/۵ ساله و هدی ۳ ماهه) . . برای انتخاب رشته کارشناسی تقریباً تنها ملاکم علاقه شخصی بود. اما حالا علاوه بر علاقه، نیاز جامعه برام خیلی پررنگ شده بود و از طرفی داشتن خانواده خوب و چند تا بچه با اختلاف سنی کم و تربیت اون‌ها هم از اولویت‌هام بود. . با در نظر داشتن پارامترهای مهم زندگی شخصی و اجتماعیم و مشورت با دوستانی که توی این مسیر از من جلوتر بودن و شرکت تو نشست #جهت_گیری_تخصصی به یه محدوده کلی برای ادامه مسیرم رسیدم. البته بعضی وقتا گره کار جز با #توسل و خواستن از خدا باز نمیشه. . در ادامه چیزی که بیشتر از هر چیزی به من کمک کرد پروژه‌های مربوط به محدوده شناسایی شده بود که برای محل کارم انجام می‌دادم. به این شیوه میگن #ناخونک_زدن! یعنی با ورود جزئی به کارهای مختلف #تدریجا آینده واضح‌تر میشه. لازم نیست این پروژه رو برای جایی انجام بدیم. می‌تونیم خومون کارهای کوچیکی تعریف کنیم. اما باید جدی بگیریمش، براش مطالعه هدفمند داشته باشیم، توی ذهنمون بپرورونیمش و.... اینطوری به مرور دایره موضوعات کوچیک‌تر و مأموریت و چشم‌انداز روشن‌تر میشه. . و اما #برنامه_ریزی کجای این داستانه؟ من برنامه‌ریزی رو با خوندن نحوه برنامه‌ریزی آدم‌های دیگه شروع کردم. اما این شروع با شکست مواجه شد. با دیدن نحوه برنامه ریزی دیگران گیج می‌شدم و نمی‌فهمیدم باید چی کار کنم. تصمیم گرفتم برنامه متناسب با خودم رو بسازم، یعنی چی؟ یعنی برنامه‌ریزی رو از نقطه‌ای که توش قرار دارم شروع کنم، نه نقطه‌ای که برنامه‌ریزی برای من تعیین می‌کنه! این یعنی چی؟ . برنامه‌ریزی ابزاریه که دو گام داره. گام اول تعیین مأموریت و چشم‌اندازه و گام دوم تلاش برای محقق کردن اون‌ها. #ماموریت در واقع فلسفه وجودی ما هست؛ مثلا من برای اثر‌گذاری در عرصه اقتصاد به این دنیا آمده‌ام! و #چشم_انداز شخصیتیه که امروز برای چند ده سال آینده‌مون تصور می‌کنیم؛ مثلا من می‌خوام ۱۰ سال دیگه مادر ۴ فرزند و هیئت علمی دانشکده اقتصاد باشم. . برنامه‌ریزی در نقطه شروع خودش میگه بیا مأموریت و چشم‌اندازت رو روی کاغذ بنویس و برای رسیدن به اون‌ها برنامه‌هایی رو تعریف کن و اون‌ها رو در قالب‌های سالانه و ماهانه و بعد هفتگی و روزانه ریز کن و با روش‌هایی این برنامه‌های ریز شده رو به سرانجام برسون. . ❗ادامه مطلب رو در اولین کامنت دنبال کنید❗ #روزنوشت_های_مادری #ف_جباری_برنامه_ریزی #بولت_ژورنال #مادران_شریف_ایران_زمین

09 فروردین 1400 16:58:05

2 بازدید

مادران شريف

0

0

. #پ_بهروزی(مامان محمد چهار سال و نیمه و علی ۲سال و پنج ماهه) جلسه‌ی مجازی‌مون تموم شده‌بود. بچه‌ها بهونه می‌گرفتن و طولانی شدن جلسه خسته‌شون کرده‌بود. دوربین‌ها رو روشن کردیم تا هم‌دیگه رو ببینن.⁦🧕🏻⁩🙃 ارتباط که تصویری شد، بچه‌ها خوشحال شدن. محمد هم که مخاطب مفت پیدا کرده‌بود، نیم ساعتی قصه‌ی امام علی تعریف کرد براشون! بقیه با هیجان و دقت وافری گوش می‌کردن تا ببینن چی می‌شه تهش😆 و من دلم به حال اون طفل معصوم‌ها می‌سوخت که چقدر سعی می‌کردن بفهمن چی به چیه؟ و محمد با اعتماد به نفس بالا آسمون رو به ریسمون می‌بافت!😅 یه مهد مجازی رایگان با مدیریت محمدآقا😎 محمد هنوز أدَ بَدَ می‌کرد که قصه گفتن رو براش شروع کردیم. طبق توصیه‌ی کارشناس تربیتی، با قصه‌های امیرالمومنین شروع کردیم. اصرار نداشتیم که همه چی رو متوجه بشه، ولی تا جای ممکن کلمات و عبارات ساده استفاده می‌کردیم. هرچی تکلمش پیشرفت می‌کرد، تو قصه‌ها بیشتر همراهی می‌کرد،‌ سوال می‌پرسید و بعد تو بازی‌هاش قصه‌های امام علی رو اجرا می‌کرد.🤩 جالبه که علی هم خیلی زود با قصه‌های اهل بیت آشنا شد، ولی توسط داداشش، نه ما! و حالا پای ثابت بازیاشون اینه که یکی امام علی بشه و یکی عمربن‌عبدود و نمایش جنگ خندق رو بازی کنن.☺️ پ‌ن۱: مبحث شخصیتِ محوری از آقای عباسی ولدی نکات کاربردی زیادی درباره‌ی قصه‌گویی داره⁦👌🏻⁩هنوز کتابش چاپ نشده ولی صوت‌ها و پی‌دی‌اف‌هاش موجوده. قصه‌گویی برای قرار دادن اهل بیت در محور زندگی بچه‌ها، ریزه‌کاری‌هایی داره که بهتره طبق نظر کارشناس اجرا کنیم. پ‌ن۲: ناگفته نماند، از وقتی خاله فاطمه رو پیدا کردم و چند تا از قصه‌هاشون رو شنیدم، بخشی از بار قصه‌گویی از دوشم برداشته‌شد.🤗 محمد با سبک ایشون خیلی ارتباط می‌گیره و خودش هم با درست کردن کاردستی، قصه می‌گه برا خودش و داداشش. خدا به خاله فاطمه خیر بده انشاالله🌹 @fateme_sadattt پ‌ن‌۳: تجربه مهد مجازی هم خیلی خوب بود و بعدش چند باری تکرار شد این ماجرا 😊 تو این روزهای کرونایی، با سرگرم کردن بچه‌ها هرچند به شکل مجازی و فقط چند دقیقه، می‌تونیم کمک بزرگی به مامان‌ها بکنیم.⁦👌🏻⁩ #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری #مهدمجازی #مهدخانگی #قصه #اهل_بیت #شخصیت_محوری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #پ_بهروزی(مامان محمد چهار سال و نیمه و علی ۲سال و پنج ماهه) جلسه‌ی مجازی‌مون تموم شده‌بود. بچه‌ها بهونه می‌گرفتن و طولانی شدن جلسه خسته‌شون کرده‌بود. دوربین‌ها رو روشن کردیم تا هم‌دیگه رو ببینن.⁦🧕🏻⁩🙃 ارتباط که تصویری شد، بچه‌ها خوشحال شدن. محمد هم که مخاطب مفت پیدا کرده‌بود، نیم ساعتی قصه‌ی امام علی تعریف کرد براشون! بقیه با هیجان و دقت وافری گوش می‌کردن تا ببینن چی می‌شه تهش😆 و من دلم به حال اون طفل معصوم‌ها می‌سوخت که چقدر سعی می‌کردن بفهمن چی به چیه؟ و محمد با اعتماد به نفس بالا آسمون رو به ریسمون می‌بافت!😅 یه مهد مجازی رایگان با مدیریت محمدآقا😎 محمد هنوز أدَ بَدَ می‌کرد که قصه گفتن رو براش شروع کردیم. طبق توصیه‌ی کارشناس تربیتی، با قصه‌های امیرالمومنین شروع کردیم. اصرار نداشتیم که همه چی رو متوجه بشه، ولی تا جای ممکن کلمات و عبارات ساده استفاده می‌کردیم. هرچی تکلمش پیشرفت می‌کرد، تو قصه‌ها بیشتر همراهی می‌کرد،‌ سوال می‌پرسید و بعد تو بازی‌هاش قصه‌های امام علی رو اجرا می‌کرد.🤩 جالبه که علی هم خیلی زود با قصه‌های اهل بیت آشنا شد، ولی توسط داداشش، نه ما! و حالا پای ثابت بازیاشون اینه که یکی امام علی بشه و یکی عمربن‌عبدود و نمایش جنگ خندق رو بازی کنن.☺️ پ‌ن۱: مبحث شخصیتِ محوری از آقای عباسی ولدی نکات کاربردی زیادی درباره‌ی قصه‌گویی داره⁦👌🏻⁩هنوز کتابش چاپ نشده ولی صوت‌ها و پی‌دی‌اف‌هاش موجوده. قصه‌گویی برای قرار دادن اهل بیت در محور زندگی بچه‌ها، ریزه‌کاری‌هایی داره که بهتره طبق نظر کارشناس اجرا کنیم. پ‌ن۲: ناگفته نماند، از وقتی خاله فاطمه رو پیدا کردم و چند تا از قصه‌هاشون رو شنیدم، بخشی از بار قصه‌گویی از دوشم برداشته‌شد.🤗 محمد با سبک ایشون خیلی ارتباط می‌گیره و خودش هم با درست کردن کاردستی، قصه می‌گه برا خودش و داداشش. خدا به خاله فاطمه خیر بده انشاالله🌹 @fateme_sadattt پ‌ن‌۳: تجربه مهد مجازی هم خیلی خوب بود و بعدش چند باری تکرار شد این ماجرا 😊 تو این روزهای کرونایی، با سرگرم کردن بچه‌ها هرچند به شکل مجازی و فقط چند دقیقه، می‌تونیم کمک بزرگی به مامان‌ها بکنیم.⁦👌🏻⁩ #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری #مهدمجازی #مهدخانگی #قصه #اهل_بیت #شخصیت_محوری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن