پست های مشابه

madaran_sharif

. #پ_شکوری (مامان #عباس و #فاطمه 2.9 و 1.3 ساله) . شما هم مثل من فکر می‌کنید بعد از مادر شدن از معنویات و عبادات دور شدید؟😢 . گاهی خودمو مقایسه می‌کنم با دوره مجردی و حس می‌کنم پسرفت کردم!😞 آیا واقعا این بچه‌های پاک و بی‌گناه باعث کم شدن معنویت زندگی من شدن؟ مگه نه اینکه اینا هنوز فطرتشون دست‌نخورده ست و تازه از پیش خدا اومدن، پس چطور میشه باعث کم شدن معنویت مادرشون بشن؟ . دو سالی طول کشید تا فهمیدم مشکل از خودمه... یادمه قبلا هم توی هفته‌های آخر ترم و نزدیک امتحانا، معنویت خونم کم می‌شد. چون سرم شلوغ بود حسابی.🏃🏻‍♀ یا حتی وقتی غرق کارهای تشکیلاتی می‌شدم یهو می‌دیدم یه هفته ست اصلا وقتی پیدا نشده که به کارهای معنوی بپردازم...😕 . مهم ترین عامل کم شدن معنویت خونم رو پیدا کردم! غفلت! هرچی سرم بیشتر شلوغ باشه( چه با درس و کار چه با بچه‌داری) انگار زمینه‌ی غفلت بیشتر می‌شه برام. . پس باید حواسمو جمع کنم تا بتونم مقدار کافی معنویت تزریق کنم به زندگیم.😅 به مرور چند تا راهکار پیدا کردم. . ۱. سعی کردم واقع‌بین باشم. قطعا وقتای آزادم نسبت به مجردی کمتر شده. پس بهتره به جای کمیت، دنبال کیفیت باشم.😀 همون وقتای محدودی که پیدا می‌شه، با توجه و حواس جمع و نیت خالص یه کاری بکنم. اگر نمی‌تونم برم هیات برای دعای کمیل، می‌تونم دو سه صفحه‌اش رو خودم بخونم شب جمعه. . ۲. یه برنامه سبک معنوی متناسب با شرایط خودم و کاملا واقع‌گرایانه نوشتم. طوری که بتونم توش استمرار داشته باشم. 👌🏻مثلا: . - روزی یکی دو صفحه قرآن با توجه به معنی - روزی ۱۰ دقیقه مطالعه کتب اخلاقی - روزی یک صفحه از کتاب‌های مناجات و ادعیه (صحیفه فاطمیه و صحیفه سجادیه علیهما السلام) - گاهی خوندن زندگی‌نامه افراد معنوی (شهدا، علما و ...)❤ . ۳. تلاش کردم حواسم به زمانای مرده‌ام باشه.🧐 من روزانه چندین ساعت رو پای گوشیم و توی شبکه‌های اجتماعی صرف می‌کنم. چون راحت‌ترین کاره و یه جورایی تفریح محسوب میشه. می‌تونم بخشی از این زمانو کم کنم و به جاش با گوشیم قرآن بخونم، کتاب بخونم یا دعا گوش بدم. . ۴. گاهی احادیث مربوط به اجر و پاداش‌های معنوی مادری و تربیت فرزند رو می‌خونم. مادری کار کمی نیست. خودش کلی پاداش داره. ولی چون حواسم بهش نیست حس می‌کنم که کار معنوی خاصی انجام نمی‌دم.😐 . ۵. امااا مهم‌ترین کاری که خیلی بهم انرژی و امید میده،😇 رو توی بخش نظرات بخونید حتما.😀😁 . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

19 مرداد 1399 17:17:11

0 بازدید

madaran_sharif

. تولد گل دختر نزدیک بود که فهمیدیم اصطلاحا بچه #بریچ هست، یعنی نچرخیده. در ایران در این شرایط، معمولا لازمه #سزارین انجام بشه، و من از سزارین و عوارضش وحشت داشتم.😱 . ولی این‌جا بهمون گفتن شما ۳ تا راه دارین: ۱. زایمان طبیعی در همین حالت، که ریسکش زیاده، ۲. سزارین، که به خاطر عوارضش توصیه نمی‌کنیم، ۳. چرخوندن بچه😬 . ما راه سوم رو انتخاب کردیم که توصیه خودشون هم همین بود. . یه روز رفتیم بیمارستان و در عرض نیم ساعت بچه رو توی شکم و به وسیله ماساژ چرخوندن.😄 . خودمون هم باورمون نمی‌شد چرخوندن بچه انقدر ساده باشه.😙 . یک هفته مانده به زمان موعود تولد دختری بود، که پسرم سخت سرما خورد. همه خیلی نگران به دنیا اومدن خانم گل بودیم.😰 اونم توی یه کشور غریب، دست تنها، با یه بچه یک سال و دو ماهه و حالا مریض. . گل پسر توی شب چند بار از شدت سرفه از خواب می‌پرید و گلاب به روتون...🤮 . خواستیم ببریمش اورژانس🚑 که آقای همسر گفتن اینجا با ایران فرق داره🤔 باید برای سرماخوردگی، زنگ بزنیم و از اورژانس وقت بگیریم.😳 . به سختی تونستیم اپراتور اورژانس رو راضی کنیم، تا بهمون وقت بده (قبول نمی‌کردن و می‌گفتن با شرح حالی که شما میدین بچه مشکل خاصی نداره⁦🤷🏻‍♀️⁩) . در نهایت برای یک ساعت و نیم بعد يعنی ساعت یازده🕚 شب بهمون وقت دادن. . حالا چجوری باید می‌رفتیم بیمارستان؟🤨 . هلند، خبری از تاکسی خطی و آژانس، به شکلی که توی ایران وجود داره، نیست.😮 . اتوبوس🚌 و ترم (قطار شهری)🚉 هست ولی اون ساعت نبود.😩 و تاکسی اینترنتی (اوبر) و تلفنی که ما اون زمان نمی‌شناختیم.⁦🤷🏻‍♀️⁩ . پیاده راه افتادیم و یک مسیر نیم ساعته رو، با بچه و کالسکه تا به بیمارستان رفتیم.😖 . برای برگشت هم ساعت یازده و نیم شب، زیر بارون💦، پیاده روی کردیم تا به خونه رسیدیم🚶🏻‍♀️⁩⁦🚶🏻‍♂️⁩⁦🧒🏻⁩ . . شنیده بودم هر بچه‌ای که بیاد، رزقشم با خودش میاره.😃💕 به خاطر تجربه‌ی اون شب (و سختی بیرون رفتن تو هوای بارونی هلند، اونم با دو تا بچه)، به لطف خدا، همسرم تونست چند روز قبل از تولد گل دختر، یه ماشین دست دوم بخره.🚗😄 . گل دختر منتظر مونده بود، که حال برادرش کمی بهتر بشه بعد تشریف بیاره😉 که استقبال خوبی ازش صورت بگیره🥳 . به لطف خدا تولد دختر جون، انقدر راحت و بی‌دردسر بود که حتی پزشکا و پرستارا هم فقط می‌گفتن wonderful😎 . #ز_م #فقه_حقوق_امام_صادق #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_نهم #مادران_شریف

10 فروردین 1399 15:57:29

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_وصالی (مامان #امیرعلی ۱۰ ماهه) . او که در شش ماهگی باب الحوائج می‌شود، گر رسد سن عمو حتما قیامت می‌کند... . می‌خوام بهش شیر بدم، شیر نمی‌خواد، پس میزنه. 😔 با عجله یه تیکه نون می‌دم دستش به امید اینکه شاید آروم بگیره، تیکه نون رو هم پس می‌زنه... گریه‌اش شدت می‌گیره. 😞 کلافه می‌شم هیچ کاری از دستم برنمیاد. 🤯 به هق‌هق می‌افته، هر کاری می‌کنم آروم نمی‌شه. لیوان آب رو نزدیک لباش می‌برم، مثل کویری که به آب رسیده آب می‌خوره. یادم می‌آد از صب بهش آب ندادم. 🥺🥺 به یاد صحرای کربلا اشکام جاری می‌شن. 😭 . بمیرم برای دلت رباب بمیرم برای تشنگیت علی اصغر. 😭😭 . آدم گاهی تا مادر نشه درد گریه بچه رو نمی‌فهمه. آدم گاهی تا مادر نشه نمی‌دونه اینکه پدر با بچه بره و بی‌بچه برگرده یعنی چی... . . #سبک_مادری #مادرانه_های_محرم #مادران_شریف_ایران_زمین

05 شهریور 1399 16:47:15

0 بازدید

madaran_sharif

. #بریده_کتاب . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۸۹ . . چگونه قوه تفکر فرزندانمان را پرورش دهیم؟ پاسخ: از آن‌ها سوال کنید. بیشتر از آنکه آن‌ها از شما سوال کنند، شما از بچه‌هایتان سوال کنید. وقتی سوال کردید، مجبور می‌شوند فکر کنند. وقتی هم دارد فکر می‌کند و می‌آید از تو سوال کند، کمکش کن؛ اما همه جواب را نگو. با بخل به او اطلاع برسان و برای اطلاع دادن با سخاوت مباش. پدر و مادرهایی که در آموزش بخیل هستند، وقتی خیلی سوال می‌کنی یک کلمه کوچک می‌دهند. این بچه می‌گوید: من چرا منت بکشم و یک چیزی بپرسم؟ خودم آن‌قدر فکر می‌کنم تا بفهمم. بابایم آن‌قدر به من نق می‌زند که این را هم نمی‌فهمی. . آدم‌هایی که می‌خواهند بچه‌هایشان را رشد دهند، خیلی کارهایی که بچه می‌کند بزرگ نمی‌کنند که خیال کند همچین باد کرده؛ عادی می‌گیرند تا عجب پیدا نکند. . . #مادران_شریف_ایران_زمین

05 فروردین 1400 16:36:48

2 بازدید

madaran_sharif

. #ز_منظمی (مامان #علی آقا ۴ساله و #فاطمه خانم ۳ساله) #قسمت_دوم امروز بریم سراغ داستان🤩 یه روز بنی‌اسرائیل به پیامبرشون گفتند: یه فرمانده برای ما تعیین کن تا با دشمنامون بجنگیم. پیامبر بنی‌اسرائیل طالوت رو به‌ عنوان فرمانده برای اون‌ها مشخص کرد ولی بنی‌اسراییل گفتند ما بیشتر از طالوت پول داریم، پس ما باید فرمانده باشیم. ولی پیامبر گفت مهم اینه که طالوت هم از شما قوی‌تره، هم از شما داناتر. خلاصه که طالوت و بنی‌اسرائیل لشکر بزرگی جمع کردند و رفتن تا به دشمنشون جالوت حمله کنن.  وسط راه وقتی لشکر طالوت نزدیک یه رودخونه شده بود خدا به طالوت گفت لشکرت رو امتحان کن تا بفهمی کدومشون قوی‌تره. و به سربازات بگو وقتی به رودخونه رسیدین کسی آب نخوره. (می‌دونید ما ۲ مدل زور یا قدرت داریم یه زور بدنی داریم یعنی اون کسی قوی‌تره که بتونه وسیله‌ی سنگین‌تری بلند کنه. اما یه زور و قدرت دیگه هم داریم که مال کساییه که قدرت روحی دارن، روحشون قوی‌تره با ارادشون قوی‌تره. یعنی کسی که وقتی چیزی دلش می‌خواد ولی می‌دونه نمی‌شه، بتونه جلوی خودش رو بگیره یا وقتی که کاری رو می‌دونه اشتباهه ولی دلش می‌خواد انجام بده، بتونه انجام نده.  این‌جا خدا می‌خواد ببینه از بین بنی‌اسرائیل کدوما ارادشون قوی‌تره)   خلاصه وقتی‌که رسیدن به رودخونه بیشترشون آب خوردن ، زیاد هم خوردن.😱  فقط بعضی‌ها تونستن جلوی خودشون رو بگیرن. و اون‌قدر قوی بودن که وقتی دلشون آب می‌خواست بتونن به خاطر حرف فرمانده آب نخورن.  وقتی‌ نزدیک سپاه دشمن رسیدن اونایی که آب‌خورده بودن از دیدن دشمن حسابی ترسیدن و به فرماندشون گفتن ما نمی‌تونیم با اینا بجنگیم، اینا خیلی از ما بیشترن، ما شکست می‌خوریم. راست هم می‌گفتند، دشمن از اونا خیلی بیشتر بود.  اما اونایی که حرف طالوت رو گوش کرده بودند و آب نخورده بودند، گفتن ما باهاشون می‌جنگیم. درسته که ما از اونا کمتریم ولی ما خیلی قوی‌‌تریم.  چون خدا به ما کمک می‌کنه. اونایی که آب‌خورده بودن ، فرار کردن و رفتن. ولی اونایی که آب نخورده بودن، موندن و با دشمن جنگیدن.  جالب‌تر اینکه توی جنگ هم برنده شدن.💪🏻 اگه گفتین چرا؟ چون آدم هایی که اراده‌هاشون قوی‌تره و حرف خدا رو گوش می‌دن، خدا هم کمکشون می‌کنه. ما هم اگر دوست داریم روحمون قوی‌تر بشه باید حواسمون باشه کارایی که دوست داریم، ولی اشتباهه رو انجام ندیم. تا بتونیم اراده خودمون رو قوی تر کنیم.  ❗ادامه در کامنت❗ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

28 فروردین 1401 18:12:57

2 بازدید

madaran_sharif

. اتاق خوابمون تقریبا به مرز انفجار رسیده بود...😳 . آمیزه‌ای از کتاب‌های دوقفسه‌ی پایینی کتابخونه‌ی باباش، لباس‌های کشوها، اسباب بازی‌های مختلف و خرده نون‌هایی که قبل خواب توی رخت‌خوابش می‌خورد، همه توسط #عباس پخش شده بودن کف اتاق 😂 . صبح بعد نماز که بچه‌ها خواب بودن داشتم کارای امروزم رو می‌نوشتم روی تخته، که دیدم اهمیت تمیز کردن اتاق خوابمون از همه‌شون بیشتره😁 حتی از درس خوندن واسه امتحانایی که از دو روز دیگه شروع می‌شن😆 . قصدم این بود هرجور شده دیگه امروز مرتبش کنم. روزای قبل هم نه اینکه نخوام، نمی‌تونستم مرتبش کنم. #عباس و #فاطمه وقتی می‌خوابیدن، توی اتاق خواب بودن و نمی‌شد کاری کرد😴 تو بیداری‌شون هم که یا یکی شون می‌خواست بازی کنیم یا اون یکی شیر می‌خواست یا بغل و ... . #باباشون هم که به خاطر شرایط کارشون شبا ساعتای 8 و 9 میان و اونقدر خسته‌اند که دیگه نمی‌شه ازشون کمکی گرفت اون وقت شب 😅 (البته جاداره بگم انصافا آخر هفته‌ها خیلی کمکم می‌کنن تو کارای خونه و بچه‌ها😉) . خلاصه چیزی نگذشت که ... . پدرشوهرم با یه نون بربری خاش خاشی از راه رسیدن😍 و عباس به آغوش باباجونش پیوست 😆 . اولش می‌خواستن عباس رو ببرن خونشون تا شب، که گفتم فاطمه گناه داره تنها می‌مونه، حوصله‌ش سر می‌ره و منم دلم برا عباس تنگ می‌شه تا شب و ... و قرار شد ببرنش کوچه‌گردی 😅 . بعد هم برگشتن تو حیاط سیب‌ زمینی آتیشی درست کردن و ناهار عباس هم به این صورت فراهم شد 😂 . فاطمه هم هم‌کاری کرد و نیم ساعتی خوابید و من بالاخره تونستم اتاق خواب رو مرتب کنم البته هنوز جارو برقیش مونده😅 ولی پیشرفت بزرگی داشتم امروز! . خیلی خوبن این پدرشوهرا که سر زده میان و با بچه‌های آدم بازی می‌کنن تا مامانشون بتونه به کارای خونه‌ش برسه..😉 . و شاید اگر خونه‌شون نزدیک بود و می‌تونستن روزی نیم ساعت حتی عباس رو ببرن کوچه گردی، خونه‌ی ما خیلی مرتب‌تر می‌شد🙈😂 . پ.ن: . آخرشم بعد از نیم ساعت مذاکره عباس راضی شد بخوابه 😂 شایدم بیهوش شد ولی ته دلش راضی نبود. دقیقا هردو تو همین حالت خوابشون برد. من هیچ دخالتی در جایگیری شون توی قاب تصویر نکردم فقط خودم از سمت راست فاطمه پاشدم تا عکس بگیرم!😎 . #پ_شکوری #شیمی91 #روز_نوشت #مرتب_کردن_خونه #پدرشوهر #شغل_همسر #کمک_های_همسر #کمک_های_خانواده #امتحان_بد_است ! #خواهربرادری #مادران_شریف

23 آبان 1398 16:03:56

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #بریده_کتاب . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۷۲ . . اینکه ما یک مقدار کم فکر می‌کنیم و این شده سنت ما، ریشه در تربیت ما دارد؛ همان تربیت ابتدای بچگی. . بیگانگان در ابتدای بچگی مایه‌هایی می‌گذارند. دیده‌اید که بچه‌های هشت، نه ماهه یا یک ساله وقتی می‌نشینند سر سفره، وقتی یک لیوان آب به دستشان می‌آید، چه کارش می‌کنند؟ یک لیوان آب را می‌گیرند و با آن بازی می‌کنند و ریخت‌و‌پاش می‌کنند. . برخورد با بچه‌ای که به سمت لیوان آب می‌آید، در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. آن‌هایی که طبقات پایین یا کمرنگ جامعه هستند، روی دست بچه با سوزن یا چیزی فشار می‌دهند و تنبیه‌اش می‌کنند؛ آن‌هایی که یک خرده پیشرفته‌ترند، نگاه تندی می‌کنند؛ آن‌هایی که یک خرده باسوادترند و اهل تربیت هستند، لیوان را از جلوی بچه برمی‌دارند یا بچه را از جلوی لیوان برمی‌دارند. شما اگر راه دیگری دارید بگویید! به نظر شما می‌شود کار دیگری کرد؟ اگر رهایش کنی، آب را یا روی قالی می‌ریزد یا روی خودش می‌ریزد و خسارت به بار می‌آورد. . عروس من اتریشی است. بچه‌اش امین حدود یک ساله بود. یک لیوان روی سفره بود که داخلش آب بود. امین آمد بردارد. عروس ما وقتی دید امین به لیوان آب نزدیک شد، نه لیوان را برداشت و نه بچه را. هیچ تذکری هم به او نداد و چیزی نگفت؛ بلکه یک لیوان خالی گذاشت بغل دستش. امین هم از این لیوان آب را ریخت درون آن یکی و از آن یکی ریخت درون دیگری. زمین را کثیف نکرد و آب بازی خودش را هم انجام داد. . این، فکرکردن است؛ اما وقتی بچه را برمی‌داری، معنای آن این است که قد تو به این نمی‌رسد، تو کوچک‌تر از این هستی، تو توانایی نداری و هزار القا و تحقیر در متن انجام این کار نسبت به طرف مقابل وارد می‌شود. . بعد این بچه که بزرگ شد استعمار‌پذیر می‌شود؛ اما آن دیگری که بزرگ شد، اگر بدذات باشد استعمارگر می‌شود و اگر روی دنده عقل راه برود و خوش‌ذات باشد بت‌شکن می‌شود. . . #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #بریده_کتاب . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۷۲ . . اینکه ما یک مقدار کم فکر می‌کنیم و این شده سنت ما، ریشه در تربیت ما دارد؛ همان تربیت ابتدای بچگی. . بیگانگان در ابتدای بچگی مایه‌هایی می‌گذارند. دیده‌اید که بچه‌های هشت، نه ماهه یا یک ساله وقتی می‌نشینند سر سفره، وقتی یک لیوان آب به دستشان می‌آید، چه کارش می‌کنند؟ یک لیوان آب را می‌گیرند و با آن بازی می‌کنند و ریخت‌و‌پاش می‌کنند. . برخورد با بچه‌ای که به سمت لیوان آب می‌آید، در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است. آن‌هایی که طبقات پایین یا کمرنگ جامعه هستند، روی دست بچه با سوزن یا چیزی فشار می‌دهند و تنبیه‌اش می‌کنند؛ آن‌هایی که یک خرده پیشرفته‌ترند، نگاه تندی می‌کنند؛ آن‌هایی که یک خرده باسوادترند و اهل تربیت هستند، لیوان را از جلوی بچه برمی‌دارند یا بچه را از جلوی لیوان برمی‌دارند. شما اگر راه دیگری دارید بگویید! به نظر شما می‌شود کار دیگری کرد؟ اگر رهایش کنی، آب را یا روی قالی می‌ریزد یا روی خودش می‌ریزد و خسارت به بار می‌آورد. . عروس من اتریشی است. بچه‌اش امین حدود یک ساله بود. یک لیوان روی سفره بود که داخلش آب بود. امین آمد بردارد. عروس ما وقتی دید امین به لیوان آب نزدیک شد، نه لیوان را برداشت و نه بچه را. هیچ تذکری هم به او نداد و چیزی نگفت؛ بلکه یک لیوان خالی گذاشت بغل دستش. امین هم از این لیوان آب را ریخت درون آن یکی و از آن یکی ریخت درون دیگری. زمین را کثیف نکرد و آب بازی خودش را هم انجام داد. . این، فکرکردن است؛ اما وقتی بچه را برمی‌داری، معنای آن این است که قد تو به این نمی‌رسد، تو کوچک‌تر از این هستی، تو توانایی نداری و هزار القا و تحقیر در متن انجام این کار نسبت به طرف مقابل وارد می‌شود. . بعد این بچه که بزرگ شد استعمار‌پذیر می‌شود؛ اما آن دیگری که بزرگ شد، اگر بدذات باشد استعمارگر می‌شود و اگر روی دنده عقل راه برود و خوش‌ذات باشد بت‌شکن می‌شود. . . #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن