پست های مشابه

madaran_sharif

. کم‌کم به پایان ۲۱ سالگی نزدیک می‌شدم و برای بار آخر درخواست #ویزا کردم... . هرچند آن هم ماجراهای خودش رو داشت.😒 پایان اعتبار گذرنامه‌ی من، احتیاج به رضایت‌نامه‌ی محضری همسر، و همسری که نبود😥 گم شدن شناسنامه‌ی گل پسر و... . ولی بالاخره بعد از بالا و پایین‌های عجیب روزگار، من واقعا رفتنی شدم.🧳 . خداحافظی از خانواده‌م که در این مدت بیشتر از کل زندگیم، به هم وابسته شده بودیم خیلی سخت بود.😭 . پسرم، که جای خالی پدرش رو با پدربزرگش پر کرده بود و انگار داشتم پدر و پسری رو از هم جدا می‌کردم.👨‍👦 . . آقای همسر اومدن دنبالمون... و روز بعد تهران🇮🇷 رو به مقصد آمستردام🇳🇱 ترک کردیم...🛫 . وقتی رسیدیم همه چیز غریب بود. صف خروج، صف چک پاسپورت، پیدا کردن چمدون‌ها🧳 . ترس عجیبی از تنهایی و گم شدن داشتم.😟 جایی رو بلد نبودم،🏛 کسی رو نمی‌شناختم، حتی اندازه گفتن hello, how are you هم اعتماد به نفس نداشتم.😓 (زبان هلند، داچ هست، ولی تقریبا همه‌ی مردم انگلیسی بلدند) . بالاخره رسیدیم خونمون🏠😃 . حالا پسرم👦🏻 یک ساله بود و منتظر دخترم👶🏻 بودیم.💖 . دختری که از وقتی اومده بود فقط برکت آورده بود.💕 از بهتر شدن بی‌قراری‌های برادرش بگیر، تا خونه‌ای که همسرم راحت پیدا کرد. (توی هلند، خونه چه برای اجاره، و چه خرید، سخت پیدا می‌شه) . زندگی ما در غربت شروع شد... اوایل خیلی سخت بود.😩 از بیرون رفتن می‌ترسیدم.😥 از ارتباط گرفتن با بقیه... کاملا وابسته به همسرم شده بودم و این خیلی سخت بود. کم کم سعی کردم تنها بیرون برم، خرید کنم،🛒، حرف بزنم🗣... . و شرایط خیلی بهتر شد.😏 . روزها گل پسر رو برمی‌داشتم و با کالسکه از خونه می‌زدیم بیرون.🌳🌳 . بیشتر روزها نزدیک خونمون رو می‌گشتیم، بعضی روزها هم با اتوبوس🚌 می‌رفتیم مرکز شهر. (در هلند، استفاده از #اتوبوس🚌 #مترو🚅 و #ترم🚉 رو، برای #کالسکه و ویلچر، خیلی آسون کردن؛ و مادران با بچه‌ی کوچیک، خیلی راحت در سطح شهر رفت و آمد می‌کنند.) . فصل ورود من به هلند زمستون❄ بود. به خاطر آب و هوای مرطوب، خیلی برف نمیاد⛄ ولی سرده🥶، و همیشه بارونی☔ . روزی که بارون نیاد یک اتفاق فوق‌العاده محسوب می‌شه🙃🤗 . روز آفتابی🌅 هم که یک اتفاق نادره. اونقدر نادر که مردم کارشون رو ول می‌کنن و تو پارک‌ها آفتاب🌞 می‌گیرن.🙄🤭😂 . پ.ن: به خاطر هزینه‌ی زیاد📈 انرژی گرمایشی🔥، خونه‌ها گرم نیست و لازمه در زمستون، داخل منزل، لباس خیلی گرم استفاده بشه. . . #ز_م #فقه_حقوق_امام_صادق #تجرییات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_هشتم #مادران_شریف

09 فروردین 1399 16:57:11

0 بازدید

madaran_sharif

#ف_جباری (مامان #زهرا ۲ساله) . نوبت دکتر داشتم و همسر پیش دختر موند. یهو یادش افتاد همون زمان کلاس مجازی داره😱 اما راه برگشتی نبود😬 من راهی شدم بدون اندکی راهنمایی به پدر در مورد شرکت هم‌زمان با کودک در کلاس!😌 خب قصدم این بود که زندگی پدر رو کمی هیجان‌انگیز کنم و به توانمندی‌هاش بیافزایم! . وقتی برگشتم پدر با لبخندی از رضایت و غرور گفت ۷۰٪ کلاسو فهمیده!😎 دیگه راست و دروغش با خودشه! . تا حالا از این زاویه به مسئله پدری نگاه کرده بودین؟ پر از رشد و شکوفاییه⁦👏🏻⁩😁 . پ.ن۱: از این زاویه به مادری هم می‌شه نگاه کرد!😄 چند سالی هست که از دوران دانشجوییم می‌گذره، دورانی که توش اهداف زندگیم روشن‌تر شد، و بعدش با ازدواج و بعدترش با بچه‌داری تغییر اساسی توی اهداف ایجاد نشد. بچه و همسر و بقیه فعالیت‌هام رو هدف‌های کوتاه مدت و بلند مدت و پارامترهایی در مسیر رسیدن به هدف اصلی می‌دیدم. . تو این مسیر بعضی از پارامترها تاثیر چندانی بر سرعت حرکت به سمت هدف ندارن ولی بعضیا شتاب دهنده‌ن و سرعت رو برای رسیدن به هدف کم و زیاد می‌کنن. . بر اساس تلفیقی از قوانین فیزیک و تجربیات یک زندگی ۲۵ ساله نظریه‌ی من اینه که بچه‌داری یکی از این شتاب‌دهنده هاست😎 البته مثبت یا منفی بودن و حتی قدر مطلق شتاب دهندگیش یه اصل ثابت نیست و وابسته به عواملیه، یعنی شتاب دهندگیش توی عرصه‌های مختلف زندگی یه مادر ثابت نیست و روی هرکدوم از اخلاقیات، عبادات، تحصیل و شغل و... به صورت مستقل عمل می‌کنه و باعث پیشرفت یا عقب‌رفت هر کدوم می‌تونه باشه. . زندگی رو شبیه یه معادله ریاضی می‌بینم و عاشق حل معادلات پیچیده‌ ام🤓 هر چی پارامترهای معادله بیشتر، زندگی هم هیجان‌انگیز تر🤪 اول تویی و هدف‌ها حالا تویی و یه مرد و هدف‌هاتون بعدش تویی و یه مرد و یه بچه و هدف‌هامون حالا دونه دونه به بچه‌ها اضافه می‌شه😆 . برای حل معادله‌ت باید؛ یاد بگیری تیز و بز باشی😅 تمرکز کنی برنامه ریزی کنی هدف‌گذاری و اولویت‌بندی کنی تلاش کنی حالت رو با چیزای ساده خوب نگه داری صبور باشی😁 و بلد باشی خوب به ضعیف بودنت اقرار کنی و زاری بزنی و دوباره محکم‌تر از قبل از سر سجاده بلند شی😉 . وگرنه اینجاست که بچه‌داری به جای شتاب مثبت بهت شتاب منفی می‌ده و تو رو روز به روز از جواب معادله دور می‌کنه. . وقتی مادر می‌شی هنوز انسانی! با معادلات پیچیده‌تر که برای حلش تلاش بیشتری لازمه، این یه تلاش دو سر برد و هیجان‌انگیزه، قبول دارین؟🤣 . پ.ن۲: عکس مربوط به یکی از معادلات پدره که به خوبی حلش کرده!😁 . #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری

03 مهر 1399 16:22:22

0 بازدید

madaran_sharif

#قسمت_هفتم #م_ک (مامان چهار پسر ده ساله، هشت ساله، شش ساله و سه ساله) کار کتابخونه با تبلیغ روی تابلوی اعلانات و در خونه همسایه‌ها رفتن شروع شد😃 اوایل کار، هدف بیشتر کودک و نوجوان بود. بعدا برای بزرگسال هم کتاب‌های بیش‌تری گذاشتیم چون مادراشونم مایل بودن کتاب بخونن.⁦🧕🏻⁩ تا یه مدت با کتاب‌های خودم و خواهرم کار راه میفتاد. روزی یک ساعت زمان امانت دادن کتاب بود.🕐 استقبال، خیلی خوب بود...🥰 کم‌کم خود همسایه‌ها کتاب هدیه دادن، کمک مالی دادن، خیلی تشویق می‌کردن، به مرور برنامه‌های قصه‌گویی گذاشتیم برای بچه‌ها. تو خونه‌ی ما، یا همسایه‌هایی که داوطلب بودن.🌺 حدود یک ساعت کتاب می‌خوندیم با بچه‌ها، بازی می‌کردیم.⁦👦🏻⁩⁦👧🏻⁩ برای بچه‌های سنین دبستان هم، یک هفته برای دخترا برنامه داشتیم و یه هفته پسرا... دخترا آروم‌تر بودن، بیشتر حوصله‌ی شنیدن قصه داشتن و بادقت داستان‌های طولانی رو گوش می‌دادن...😊 اما برای پسرا داستان‌های کوتاه‌تر می‌خوندیم، از روی کتاب هم نمی‌خوندیم تصویر رو نشون می‌دادیم، خودمون تعریف می‌کردیم که آب‌وتاب و هیجان بدیم بلکه بشینن😂 یکی از دخترای نوجوون مجتمع هم داوطلب شد برای جذاب کردن جلسات قصه‌گویی، با کاردستی و نمایش و...⁦💪🏻⁩ کم‌کم کار رو گسترش دادیم. 😎 برنامه‌ی قصه‌گویی‌مونو، مجتمع‌های دیگه تبلیغ کردیم.📣 مسابقات کتابخوانی برگزار می‌کردیم.📚 با کمک‌هایی که می‌شد، جایزه تهیه می‌کردیم...🎁 خلاصه یه حرکت جمعی خوب راه افتاد. برای همه خیر و برکت داشت .هم برای بچه‌ها، و هم ماماناشون☺️ سالی که شروع کردیم، پسر بزرگم پیش‌دبستانی بود. الان که کلاس چهارمه به یک خوره‌ی کتاب تبدیل شده!🤭 به سختی کتاب مناسب براش پیدا می‌کنم. چون به سن نوجوونی هم نرسیده و هر کتابی مناسبش نیست. #مادران_شریف_ایران_زمین #تجربیات_تخصصی

19 تیر 1400 16:44:17

0 بازدید

madaran_sharif

. 🔸بخشی از مصاحبه مادران شریف با خبرگزاری تسنیم🔸 . ♦️تسنیم: امروزه با گسترش اینترنت، فضای مجازی بستر مناسبی برای تشویق مردم به فرزندآوری فراهم می‌کند بر این اساس نحوه فعالیت شما در اینستاگرام چگونه است؟ . ✅ در بحث تشویق مردم به فرزندآوری، با چند لایه رو‌به‌رو هستیم؛ لایه اول که در سطح قرار دارد، به‌وسیله تصمیمات و تبلیغات سیاست‌مداران شکل می‌گیرد، اما لایه عمیق‌تری هم وجود دارد که به باورها و نوع سبک زندگی مردم بازمی‌گردد. ما با این لایه عمیق، کار داریم و به همین دلیل از قالب تجربه‌نگاری و خاطره‌نگاری در اینستاگرام استفاده کردیم؛ در صفحه‌مان سبک زندگی خانم‌هایی را که با وجود داشتن چند فرزند، بانشاط و موفق هستند، انتشار می‌دهیم البته به‌شکلی که قابلیت الگوبرداری داشته باشد.😊 . انگاره غلطی که در جامعه به وجود آمده این است که فرزند👶🏻 بیشتر مساوی با به هم خوردن آرامش است! در حالی که ما در جهت رد این طرز فکر قدم برمی‌داریم، اتفاقاً مادر بودن باعث می‌شود خانم‌ها در ابعاد مختلف وجودی‌شان به‌صورت چندبعدی و تصاعدی رشد کنند. . ما به این اعتقاد رسیده‌ایم که اگر مادران چندفرزندیِ موفق به جامعه معرفی شوند،👌🏻 کم‌کم زمینه تغییر نگرش دیگر خانم‌ها نیز به وجود می‌آید. ما اصرار داریم الگوهایمان به‌طور دقیق شرایط اقتصادی‌شان را توضیح دهند تا مردم بفهمند که فرزندآوری لزوماً به امکانات مالی و اقتصادی زیادی نیاز ندارد.😉 از طرفی وقتی مخاطب بفهمد که این قضیه امکان‌پذیر است به این فکر می‌کند که "وقتی زندگی با چند فرزند لذت‌بخش‌تراست چرا به یک فرزند اکتفا کند؟!" . ♦️تسنیم: به‌عنوان سخن آخر، در بحث فرزندآوری چه توصیه یا درخواستی از مردم دارید؟ . ✅همه پیگیری‌ها و تصمیم‌گیری‌های ما توسط گروهی مستقل از مادران انجام می‌شود، درخواست ما از مردم این است که در انتشار تجربیات زیسته مادران موفق چندفرزندی به ما کمک کنند و اگر نمونه‌ای از مادران موفق چندفرزندی سراغ دارند، به ما معرفی کنند تا با آنها مصاحبه کنیم و تجربیاتشان را در اختیار دیگران بگذاریم چون جامعه، الگوهای موفق را می‌پذیرد و براساس آن جهت‌گیری می‌کند.👌🏻 . ما از تمام خانم‌هایی🧕🏻 که تجربیات مشابهی در این زمینه دارند، می‌خواهیم آن را به هر روشی که می‌توانند، چه حضوری و چه در فضای مجازی، در اختیار بقیه بگذارند، این کار باعث می‌شود تا در جامعه و خانواده‌ها در زمینه داشتن چند فرزند فرهنگ‌سازی بشود. . لینک مصاحبه کامل: https://tn.ai/2203103 . #مادران_شریف #مصاحبه #خبرگزاری_تسنیم

08 اسفند 1398 15:51:45

0 بازدید

madaran_sharif

. یکی از علاقه‌های زیاد اکثر بچه‌ها و خصوصا این گل پسر ما چیزاییه که ازش منع می‌شن... که شاید به علت اون روحیه و شخصیت پادشاهی⁦🤴🏻⁩ با یه مقدار چاشنی لج‌بازی باشه.😏 . یه روز بهونه‌های پسرم خیلی زیاد شده بود و مدام چیزای خطرناکی می‌خواست که من درحال کارکردن باهاشون بودم⁦.🤦🏻‍♀️⁩ . ماهیتابه داغ! 🥘 قیچی!✂️ اتو! چاقو🔪 و... . چاقو رو که از دستش گرفتم با گریه و اصرار می‌خواست دوباره بگیرتش...😫 . پای گاز با اصرار می‌خواست ماهیتابه رو بهش بدم تا مثل وقتی که سرد بود باهاش بازی کنه و اسباب‌بازی هاش رو بریزه توش.😩 اما این بار نمی‌شد! . برعکس این همه اصرار، انکار عجیبش بود تو غذا خوردن!😔 هرچی میوه یا غذاهای مختلف براش می‌آوردم که یه ذره بخوره اصلا گوشش بدهکار نبود!⁦🤷🏻‍♀️⁩ یا فرار می‌کرد🏃‍♂ یا دهنشو محکم می‌بست🤐 یا خودشو به یه کار مهم دیگه مشغول می‌کرد و هیچ اهمیتی به تلاش و اصرار من نمی‌داد.😔 . . داشتم فکر می‌کردم که چقدر چیزهایی که می‌خواد براش ضرر داره❌ و چیزهایی که نمی‌خواد واقعا براش لازم و ضروریه✅ و چرا انقد متناقض عمل می‌کنه؟🤔 . 💡که این آیه اومد تو ذهنم: 🔸عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم🔸 . و باز حکایت ما (در نقش بچه‌های کم فهم) و نقش پروردگارمون برام تداعی شد! . چه کارهایی که واقعا دوست دارم انجام بشه و اتفاق بیفته درحالیکه واقعا برام خطرناکه!❌ و چه کارهایی که ازشون فراری ام و در ظاهر خوشم نمیاد ازشون و در واقع برای رشد حقیقی من مفیده!✅ . خدایا این بچه‌ی کم فهمت رو در مقام فهم و رضایت به آنچه که خودت خیر و صلاح من می‌دونی قرار بده که تو بهترین پروردگاری...⁦🤲🏻⁩ . . پ.ن: البته به نظرم می‌شه کاری کرد بچه⁦🧒🏻⁩ کمتر احساس منع شدن بکنه... تا در مقابل اون چیزی که براش مفیده یا اون چیزی که براش مضره خیلی مقاومت نکنه.🙂 . مثلا ما سعی می‌کنیم تو غذا خوردن خیلی اصرار نکنیم بهش⁦👎🏻⁩ یا چیزایی که خطرناک نیستن، مثل ماهیتابه سرد یا اتوی سرد یا پیچ گوشتی و... رو اجازه می‌دیم باهاشون بازی کنه و تجربه کنه⁦👌🏻⁩ . مثل خدای خوبمون که مجبورمون نکرده و فرصت امتحان و تجربه بعضی چیزا رو بهمون می‌ده❤️ . . #ف_قربانی #سبک_مادری #عارفانه_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

04 تیر 1399 17:14:20

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_اردکانی (مامان #محمد_احسان ۱۳، #محمد_حسین ۱۱/۵، #زهرا ۱۰، #زینب ۷/۵، #محمد_سعید ۳/۵ساله) #قسمت_دوم توی محله‌ای که ما زندگی می‌کردیم همه جور آدمی پیدا می‌شد. اما اکثرشون مثل خودمون بودن. وضعیت مالی‌مون متوسط بود ولی تا چند تا کوچه اینور و اونور فقط ما ماشین داشتیم. (رنو قدیمی که یه زمانی بهش می‌گفتن پی‌کی) که برامون حکم شاسی بلند داشت. و طبیعتاً در مواقع اضطراری نقش آمبولانس رو برای همسایه‌ها بازی می‌کرد.😁 بابام در کمال مهربانی و سخاوت هر موقع از شبانه‌روز بود، می‌رفتن به یاری همسایه‌ها. بعدها متوجه شدم خیلی از بچه‌های محل بعد از امداد رسانی بابا متولد شدن.😊 تا مدت‌ها سه تا بودیم. دو خواهر و یک برادر. (خواهر کوچیکه دیر پا به جمع ما نهاد😁) کم پیش می‌اومد سه تامون، مثل بچه‌ی آدم با هم بازی کنیم و اکثر مواقع دو تامون متحد می‌شدیم علیه اون یکی. اینکه کدوم دو تا متحد بشن، کاملاً بستگی به شرایط داشت.😁 اما بعد از اینکه ریش سیبیل‌های داداشم که از همه بزرگتر بود در اومد، عاقل‌تر شدیم. وقتی یادم میاد که این دعواها و گاها نوازش‌های خشن! بعدها تبدیل به مهر و محبت خواهر برادری شد، زیاد دعواهای بچه‌ها اذیتم نمی‌کنه و می‌گم اونا هم بالاخره عاقل می‌شن. تا جایی که یادم میاد شخص شخیص خودم خیلی خیلی شر و شیطون بودم و مامانم همیشه از دستم عاصی بودن، تا جاییکه شکستگی سرم بر اثر پرتاب سنگ توسط بچه‌های تو کوچه رو از چشم من می‌دیدن و در حین پانسمان با خشم و غضب شماتتم می‌کردن که من می‌دونم زیر سر خودت بوده.😩 بابام در عین مهربانی، جذبه‌ی زیادی داشتن و ما، هم فوق‌العاده زیاد دوستشون داشتیم و هم ازشون حساب می‌بردیم. (هنوزم اینجوریه😂) مامانم کوه صبر و آرامش! از اون دسته افرادی که آدم کنجکاو می‌شه بدونه داد زدن هم بلدن یا نه. پول تو جیبی نداشتیم، اما بابا همون حقوق اندکشون رو می‌ذاشتن تو کشو و می‌گفتن هر وقت احتیاج داشتید بردارید. ماهم که دهه‌ی شصتی و جواهر!😎 به پوله دست نمی‌زدیم. (ناخونک ولی چرا😁) برای امور مذهبی هم روش خاص خودشون رو داشتن. مثلاً اگر شب قبلش نمی‌گفتیم برای نماز صبح بیدارمون کنید، بیدارمون نمی‌کردن. دیگه یاد گرفته بودیم بازه‌ی زمانی می‌دادیم! مثل بسته‌ی شارژ خریدن بود!😂 مثلاً: مامان این هفته تا جمعه صبح هر روز بیدارم کنید. جمعه شب دوباره تمدید می‌کنم.🤦🏻‍♀️ جشن تکلیف برامون گرفتن وقتی که چندان رایج نبود. برای حجابم، یه کم که چادرمون عقب می‌رفت، یک چشم غره‌ی پدرانه نثارمون می‌شد.🤨 آخ از ده تا کتک بدتر بود برامون. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

02 فروردین 1401 15:49:53

3 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_پایانی برای تقویت روحیه‌ی خودم و همسرم سعی می‌کنیم تفریحات دو نفره داشته باشیم. به خواهرم می‌گم یه روز شما بچه‌هاتون رو بیارید پیش من و برید گردش دو نفری، یه روز هم من بچه‌ها رو می‌سپرم به شما.☺️ یا گاهی بچه‌ها رو به مامانم یا خانواده‌ی همسرم می‌سپریم و با همسرم دوتایی می‌ریم کوهنوردی یا سینما.😍 الآن هم در کنار بچه‌داری و خونه‌داری گاهی پروژه‌های گرافیکی مثل پوستر و لوگو می‌گیرم. گاهیم دلی و برای خودم کار می‌کنم.😌 توی تابستونی که دختر اولم هنوز یکی دو ماهه بود، باهاش توی کلاس قالی بافی و هلال احمر شرکت می‌کردم. مکانش موکت داشت و حسنا هم کنارم آروم بود. اینم بگم که فعالیت در کنار بچه‌داری، سختی‌های خودش رو داره. ولی من چون به کارم علاقه دارم و حس می‌کنم مفیده و به درد جامعه می‌خوره، انجامش می‌دم. مشکلات و سختی‌هش هم به جون می‌خرم. هرچند تا جای ممکن سعی می‌کنم حل کنم.👌🏻 اگه خدا بخواد می‌خوام توی رشته و کار خودم پیشرفت کنم و در آینده دوست دارم ارشد هم بخونم.😉 بچه‌ها هم خداروشکر با کارهای من کیف می‌کنن و نقاشی و رنگ آمیزی براشون جذابه.🤩 حتی حسنا گاهی می‌گه بزرگ شدم دوست دارم برم رشته‌ی گرافیک. الان بچه‌ها تا حد خوبی مستقل شدن. گاهی برای خرید‌های خونه من و همسرم و زینب می‌ریم و حسنا و پسرا خونه می‌مونن. البته به همسایه‌ها هم می‌گیم اگه مشکلی پیش اومد حواسشون باشه و به حسنا هم یه گوشی می‌دیم در صورت لزوم زنگ بزنه. در رو هم قفل می‌کنیم. خداروشکر از پس خودشون بر میان.☺️ من و همسرم دوست داریم اگر خدا بخواد در آینده بچه‌های بیشتری داشته باشیم و انسان‌های مومن و سالم و قوی و پاکی رو تربیت کنیم. بچه‌هامون خداروشکر رزق و روزی‌شون رو با خودشون آوردن و برکت خونه اند. اون اوایل بارداری دوقلوها که هنوز مطمئن نبودم بادارم، توی یه قرعه کشی شرکت کردیم و اسممون در اومد. همسرم گفتن پس حتما بارداری.😁 بعدش فهمیدیم دوقلو هستن و از همون اول خوش روزی.😉 الآنم همین‌که چند تا بچه موقع غذا دعای سفره می‌خونن، خیلی توی رزق و روزی‌مون اثر داره. حتی گاهی که مشکلی پیش میاد یا حاجتی داریم، به بچه‌ها می‌گیم دعا کنن و از خدا بخوان تا اگه خیره روا بشه.🤲🏻 همین‌که پیامبرمون گفتن من روز قیامت به بچه‌های شما حتی اونایی که سقط شدن مباهات می‌کنم، برامون مایه‌ی دلگرمی و امیدواریه🥰 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ح_کرباسی ( مامان #حسنا ۹ساله، #محمدحسین و #محمدهادی ۵ساله و #زینب ۱ساله) #قسمت_پایانی برای تقویت روحیه‌ی خودم و همسرم سعی می‌کنیم تفریحات دو نفره داشته باشیم. به خواهرم می‌گم یه روز شما بچه‌هاتون رو بیارید پیش من و برید گردش دو نفری، یه روز هم من بچه‌ها رو می‌سپرم به شما.☺️ یا گاهی بچه‌ها رو به مامانم یا خانواده‌ی همسرم می‌سپریم و با همسرم دوتایی می‌ریم کوهنوردی یا سینما.😍 الآن هم در کنار بچه‌داری و خونه‌داری گاهی پروژه‌های گرافیکی مثل پوستر و لوگو می‌گیرم. گاهیم دلی و برای خودم کار می‌کنم.😌 توی تابستونی که دختر اولم هنوز یکی دو ماهه بود، باهاش توی کلاس قالی بافی و هلال احمر شرکت می‌کردم. مکانش موکت داشت و حسنا هم کنارم آروم بود. اینم بگم که فعالیت در کنار بچه‌داری، سختی‌های خودش رو داره. ولی من چون به کارم علاقه دارم و حس می‌کنم مفیده و به درد جامعه می‌خوره، انجامش می‌دم. مشکلات و سختی‌هش هم به جون می‌خرم. هرچند تا جای ممکن سعی می‌کنم حل کنم.👌🏻 اگه خدا بخواد می‌خوام توی رشته و کار خودم پیشرفت کنم و در آینده دوست دارم ارشد هم بخونم.😉 بچه‌ها هم خداروشکر با کارهای من کیف می‌کنن و نقاشی و رنگ آمیزی براشون جذابه.🤩 حتی حسنا گاهی می‌گه بزرگ شدم دوست دارم برم رشته‌ی گرافیک. الان بچه‌ها تا حد خوبی مستقل شدن. گاهی برای خرید‌های خونه من و همسرم و زینب می‌ریم و حسنا و پسرا خونه می‌مونن. البته به همسایه‌ها هم می‌گیم اگه مشکلی پیش اومد حواسشون باشه و به حسنا هم یه گوشی می‌دیم در صورت لزوم زنگ بزنه. در رو هم قفل می‌کنیم. خداروشکر از پس خودشون بر میان.☺️ من و همسرم دوست داریم اگر خدا بخواد در آینده بچه‌های بیشتری داشته باشیم و انسان‌های مومن و سالم و قوی و پاکی رو تربیت کنیم. بچه‌هامون خداروشکر رزق و روزی‌شون رو با خودشون آوردن و برکت خونه اند. اون اوایل بارداری دوقلوها که هنوز مطمئن نبودم بادارم، توی یه قرعه کشی شرکت کردیم و اسممون در اومد. همسرم گفتن پس حتما بارداری.😁 بعدش فهمیدیم دوقلو هستن و از همون اول خوش روزی.😉 الآنم همین‌که چند تا بچه موقع غذا دعای سفره می‌خونن، خیلی توی رزق و روزی‌مون اثر داره. حتی گاهی که مشکلی پیش میاد یا حاجتی داریم، به بچه‌ها می‌گیم دعا کنن و از خدا بخوان تا اگه خیره روا بشه.🤲🏻 همین‌که پیامبرمون گفتن من روز قیامت به بچه‌های شما حتی اونایی که سقط شدن مباهات می‌کنم، برامون مایه‌ی دلگرمی و امیدواریه🥰 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن