پست های مشابه
madaran_sharif
. #پ_بهروزی . ّتا دو سالگی محمد، ایشون تک پسر خونه بودن و منم یه مامان اولی باحوصله و جوگير😁😃 هفت صبح: - 😴 -- ماما👶🏻 - سلام گل پسرم😍 بیدار شدی؟😘 و هر روزمون بعد از مشتی بوس و بغل، با "غذابازی" آغاز میشد! . بعدش نوبت "کابینت بازی"بود! تا من کارهای آشپزخونه رو ميکردم، محمد تو کابینتا قل میخورد! هی میریخت، هی جمع میکردم! البته همیشه هم انقدر ایدهآل نبود🤷🏻♀️ چون محمد اولین درخواستش "ددر" بود! هفت و نیم صبح به همراه بچه مدرسهایهای مجتمع از خونه میزدیم بیرون! گاهی تا ظهر تو محوطه بودیم و نگاههای ترحمآميز پيرمرد نگهبان رو با یه لبخند که نشون میداد "من راضيم و شاد" پاسخ میدادم😄 . تو خونه هم هر بازی که فکرشو بکنید داشتیم! خط قرمز🚫، بازیهای #زشت و #خطرناک بود! باقی همه آزاد!👌🏻 آیا نقاشی رو دیوار و کندن گچ دیوار با چکش زشته یا خطرناک؟! به نظر ما هیچ کدوم😂😝 . به جز بازی، سه گانهی "قصه، نمايش و کتاب" برای ما مهمترین جایگزین تلویزیون📺 بوده و هست. . علی آقا هم قرار بود بیاد و تو پازل تربیتی خانواده نقش ایفا کنه!😁 پس نباید خیلی دیر میشد! . محمد دو سال و یک ماهش بود. دیگه من نه یه مامان اولی باحوصله و جوگير😅 بودم، و نه میتونستم تمام وقت در خدمت محمد باشم! پس تا علی بزرگتر بشه و رسما همبازی بشن، باید محمد بازههای کوتاهی در روز جوری سرگرم بشه که سراغ ما نیاد! مثلا تا پایان خوابوندن علی در سکوت بمونه! چیکار کنیم؟! تو شهر غریب نیرو کمکی هم که نداریم💥 ما لپتاپ رو انتخاب کردیم. خب فرقش چی شد؟! مثل تلویزیونه که؟!😕 نه،خیلی فرق داره!😌 . 👈 دیگه دوسالش رد شده، و آسیبی که برای چشم و مغز ميگفتن خیلی کم شده. 👈مثل تلویزیون دم دست نیست و بچه خودش نمیتونه راهش بندازه! ضمن اینکه گاهی لپتاپ رو هرچی میگردیم پیدا نمیکنيم😅😈 👈هرچی "ما" بخوایم تو لپتاپ هست، نه هرچی تهیه کننده و نویسنده و کارگردان تلويزيون ميخوان. اوایل فيلمای خانوادگی بود فقط، فيلم بچگیهاش رو خيلی دوست داشت، براش جالب بود که میدید کارهایی که ما الان برای داداش علی میکنیم، قبلا برای اون هم کردیم😍 کمکم بعضی کليپای کودکانه مناسب رو هم اضافه کردیم. . البته لپتاپ هم بايد مدیریت میشد. زحمتی نداشت!چون صفحهش کوچيکه، و بچه باید تو یه وضعیت ثابت تماشا کنه، پس خودش خسته میشه و میره سراغ بازی😜 اینم از روزگار آپارتمان نشینی! . الان هم که تو روستا، خونه حیاطدار و مرغ و جوجه و آب بازی و گل بازی و گچ کاری.. نوبت به تلویزیون ميرسه آیا؟!😊 . #مادران_شریف_ایران_زمین #تلویزیونی_شدن
04 مرداد 1399 18:09:45
0 بازدید
madaran_sharif
. این روزها آقا پسری داره قد میکشه👦🏻 یاد گرفته روی نوک پاهاش بلند بشه و نوک انگشتهای دستشو برسونه به سینک و اپن! 🙃 . دیشب در یه اقدام خیلی جسورانه لیوان آبش رو که البته شیشهای هم بود برد و گذاشت نزدیک سینک! با فاصلهی میلی متری از لبهی کابینت که میتونست تو یه حرکت بیفته و تمام... 😱 . فوری بابایی بلند شد که لیوان رو بگیره و من خوشحال شدم که گل پسرم👦🏻 داره کارهای خودشو انجام میده☺️ . با خودم گفتم پسرم چقدر دوست داره کمک کنه ولی نمیتونه! . یه لحظه خودمو جای پسر یه سالهم گذاشتم، با اون قد و توان و زبان الکن و دنیای کوچیک خودش... چی میفهمه از دنیای ما؟ و چیکار میتونه بکنه با اون توان و فهم کمش، که میخواد کمک ما باشه؟🤔 . شاید از دید ما اگه هیچ کاری نکنه و بشینه یه جا بهترین کمکه!😏 ولی وقتی میرم تو نقش پسرم، دوست دارم هر کاری بکنم و فکر هم میکنم درسته و کمک کردم!😏 . مثلا؛ 👈🏻وقتی مثل مامان غذاهای تو بشقاب رو انقد هم میزنم که میریزه بیرون🍛 👈یا وقتی شعله گاز رو براش کم و زیاد میکنم، خاموش میشه یا زیاد میشه و غذا میسوزه🍘 👈یا وقتی مثل بابا پیچگوشتی برمیدارم و میزنم به اسباب بازیم 🔨 که کار کنه ولی میشکنه! و... دوباره که تو نقش خودم قرار میگیرم، میبینم که ما آدم بزرگا نسبت به بچهها چقد توانمندیم، چقدر میفهمیم و اشراف داریم به محیط پیرامونمون، انگار کلا دنیامون متفاوته🙂 . ولی کوچولوهامون یه دید از پائین، کوچیک و محدود دارن و یه فهم خیلی محدودتر نسبت به دنیای پیرامونشون. . به همین نسبت، فهم ما هم کوچیک و محدوده نسبت به حقیقت عالم🤔 و البته در تلاشیم با همین فهم محدود و ناقصمون یه کمکی بکنیم و اثر مثبتی به جا بذاریم😉 . درحالیکه اگه یه کم رشد کنیم و از حقیقت عالم چیزهایی بفهمیم، شاید به این فهم ناقص و این تلاشهای الانمون بخندیم😁 . (کاش خدا فهم و درک و روحمون رو وسعت و عمق ببخشه تا واقعا مثل آدم بزرگهای حقیقی عالم رفتار کنیم😊) . . #ف_قربانی #سبک_مادری #عارفانه_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
16 اردیبهشت 1399 17:28:43
0 بازدید
madaran_sharif
#قسمت_پایانی #ف_هاشمیان (مادر ۶ فرزند) الان شرایط مالیمون معمولیه. در حد نیازهای واقعی تهیه میکنیم. اگر بچهها چیزی غیر از اون بخوان، با پسانداز پول توجیبیهاشون تهیه میکنن. وسایل و لباسهای بچههای قبلی به بچههای بعدی به ارث میرسه. اینجور مواقع رفتار والدین خیلی مهمه که بچهها احساس کمبود نکنن. ما خودمون معتقدیم مصرف بیرویهٔ هر چیزی قبیحه! حتی اگر از نظر مالی امکانش باشه این کارو نمیکنیم، خرید باید بر اساس ضرورت انجام بشه. اولویتمون برای مدرسه، مدارس دولتی نزدیک هستند. ولی اگر به دلایل مهم مثل موارد تربیتی ضروری باشه که مدرسهٔ دیگهای بفرستیم، اینکار رو میکنیم و با قسطبندی هزینهٔ مدرسه رو پرداخت میکنیم. تو مسائل درسی خودکفا هستند. کوچکترها با کمک بزرگترها کارهاشونو انجام میدن. البته گاهی دوست دارن من دیکته بگم یا درس بپرسم، که این کارو میکنم. این خودکفایی رو تو بازی هم دارن. ولی من گاهی میرم قاطی بازیشون. دوست دارم که زمانهایی رو با بچهها بگذرونم و تو دنیاشون وارد بشم. صبحها هم با هم ورزش میکنیم. اختلاف هم داریم تو خونه. البته به دعوای لفظی ختم میشه و کار به زد و خورد نمیکشه!بچهها از ما یاد گرفتن که مشکلاتشون رو با آرامش و صبر و صحبت کردن حل کنن. تو تربیت بچهها هم رو چند تا مورد تاکید داریم: 🔻دوست داریم بچههامون با قرآن مأنوس باشن. با حفظ سورههای کوچیک شروع میکنیم و بزرگ که میشن کلاس قرآن میرن. 🔻 حتماً صدای اذان رو تو خونه پخش میکنیم و آماده میشیم برای مسجد. اینجوری بچهها به نماز اول وقت مقید شدن. حتی کوچکترها که هنوز مکلف نشدن، میدونن که الان وقت نماز و مسجده. 🔻بچهها با دیدن بزرگترا وضو گرفتن رو زود یاد میگیرن. منم سعی میکنم بهشون انگیزه بدم که دائمالوضو باشن. مثلاً بهشون میگم وقتی وضو میگیری نورانی میشی. 🔻نکتهٔ آخر هم رعایت احترام و محبته. من و همسرم از محبت کردن به هم جلوی بچهها غافل نمیشیم. هم خودمون و هم بچهها رو با جانم و قربانم صدا میکنیم. فارغ از همهٔ توصیههای رنگارنگی که این روزها از همه طرف به گوش میرسه، من تو این بیست سال زندگی مشترک به یه نکتهٔ کلیدی رسیدم! یقین پیدا کردم که: 👌🏻اگه کارهامو بسپرم به خدا، 👌🏻به معنای واقعی فقط و فقط به خودش توکل کنم، 👌🏻و سعی کنم خدا رو از خودم راضی کنم، 👈🏻برام کم نمیذاره. از کارهای روتین خونه بگیر، تا امورات مهم زندگی رو خودش مدیریت میکنه برام. شرطش فقط *عبد* بودنه. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند.👌
10 مرداد 1401 17:04:20
7 بازدید
madaran_sharif
. #ز_منظمی (مامان علی آقای ۳ سال و نیمه و فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه) . آذر ماه ۳ سال پیش بود که راهی هلند شدیم... از روز اول منتظر بودم ۶ ماه بعد برگردیم که مدام ۶ ماه به ۶ ماه اول اضافه میشد😉🙄 تا اینکه یک روز خیلی ناگهانی قرار شد دو هفته بعد اون ۶ ماه به پایان برسه😅 ۲ هفته سخت و پرمشغله گذشت ... . بستن ساک 🤯 دل کندن از وسایلی که جا برای بردنشون نداشتیم😪 بدو بدو و تمیز کردن خونه برای تحویل به شرکت... سخت ترین مرحله، سفر یک شبانه روزی بود...😰 ۱۳ ساعت در فرودگاه و هواپیما با دوتا کوچولو و ۹ تا ساک و کوله پشتی🤒 بقیهاش هم سوار ماشین تا شهرستان... . از چند روز قبل از سفر خوابهام نا آرام بود و کابوس میدیدم... دم رفتن هم حالم خوب نبود... دوست عزیزی بهم گفت؛ ذکر بگو... بگو؛ اللهم قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعِيدَ وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسِيرَ الشَّدِيدَ خدایا دور را بر ما نزدیک کن، و دشوار و سخت را بر ما آسان گردان (مناجات المریدین) . همونطور که مشغول آخرین جمع و جور کردنها بودم زمزمه میکردم و ذکر میگفتم. حالم بهتر شد... ۲۴ ساعت گذشت... با چالشهای مخصوص خودش... گریه و بهانه بچه برای ماسک بچهگونه که دست یه بچه دیگه دیدن...🤯 بهانهگیری علی آقا به خاطر مانیتور نداشتن هواپیما 😒 هواپیمایی که به جای ناهار بهمون نون و پنیر داد😐 گرسنگی وسط دو پرواز وقتی خوراکی هامون تموم شده بود...😋 سر شدن دست مامان و بابا به خاطر حمل ۴۰ کیلو بار (نفری ۲۰ کیلو) از اینور فرودگاه به اونور از این هواپیما به اون هواپیما 🤪 خستگی و فرسودگی این راه طولانی... . وسط همهی این سختیها که برای بیشترشون هم کاری از دستم برنمیاومد 🤷♀️ فقط همون ذکر رو تکرار میکردم و از خدا کمک میخواستم... در نهایت بیشتر چیزهایی که نگرانشون بودم پیش نیومد...🤗 و خیلی آسون تر از چیزی که فکر میکردم گذشت...🤩 . و فکر کردم که چرا همیشه قبل از هرچیز، از خدا کمک نمیخوام و بیشتر دعا نمیکنم؟ و باز هم فرازی از مناجات مریدین شرمنده تر و امیدوارترم کرد. فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ، ای کسی که به رو آورندگان به خویش، رو آورد وَبِالْغافِلِينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحِيمٌ رَؤُوفٌ و به غفلت ورزان از یادش، دلسوز و مهربان است . رسیدیم وطن خدایا شکرت . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
09 خرداد 1400 17:42:59
1 بازدید
madaran_sharif
. شروع سال نوی میلادی ۲۰۱۹🎄 هلند بودیم. . هوا شدیدا سرد🥶 بود و پسرم مریض🤧 شد، تجربه جالبی برامون نبود😒 . برای تعطیلات امسال، تصمیم گرفتیم از فرصت استفاده کنیم و سری به خانوادهها بزنیم.😍👨👩👧👦 . یک ماهی که ایران بودیم خيلی پرماجرا بود... ماجراهایی که برای ما خیلی چیزها رو یادآوری، و بعضی از میثاقها رو در قلبمون محکمتر کرد.❣️ . از روزی که پامون رو توی هلند گذاشته بودیم، نیتی جز برگشتن نداشتیم. برگشتن و ساختن ایرانی آبادتر با علم و توانی بیشتر💪🏻 . و این هدف رو مدام برای خودمون تکرار میکردیم... . وقتی دوستان دیگهای رو میبینیم که اینجا موندگار شدند، به خودمون یادآوری میکنیم چه چیزهای با ارزشی در کشورمون💖 داریم، و کشورمون هم چقدر به ما نیاز داره... . یادآوری برای اینکه، رفاه دنیایی اینجا، ممکنه ته دل هرکسی رو قلقلک بده... خونه🏠، ماشین🚙 و همهی حداقلهای مادی فراهمه. . . بعد از حدود یکسال و نیم که از آخرین زیارتمون میگذشت، امام رضا جانمون، ما رو به حرم امن خودش دعوت کرد.💖😢 . روز ورود ما به مشهد، مصادف شد با تشییع با شکوه و میلیونی حاج قاسم❤😢 . شهادت #حاج_قاسم مثل یک تندباد، پردهها رو، از روی حقایق عالم کنار زد. . و اینجا بود که یک بار دیگه خیلی از چیزها برای من یادآوری شد.💗 . عظمت کشورم🇮🇷 عظمت کسانی که زندگیشون رو، فدای آرامش ما کردند🌷 و دِینی که تا آخر عمر به گردن تکتک ماها هست... . . بعضی احساسات بیان کردنی نیست و فقط حس کردنی است. . اثر خون #شهید🥀... تو رو فرا میخونه به رنج و سختی ظاهری، که در عمق آن #لذتی_وصف_نشدنی است💟 لذتی برتر از تمام لذات مادی... . و کسی که اون رو نچشیده یا درک نمیکنه، به تو برچسب دیوانه میزند... . کما اینکه زدند... هرکس تصمیم ما مبنی بر برگشتن رو میشنید، با نگاهی عاقل اندر سفیه نگاهمان میکرد.😕🙄 . و کاش مصداق کلام امیرالمؤمنین✨ باشیم؛ جایی که درباره متقین میفرمایند: . یَقولُ لَقَد خُولِطوا؛ وَ لَقَد خالَطَهُم اَمرٌ عَظيم مىگویند آنها دیوانهاند؛ در حالیکه امرى عظيم آنان را بدین حـال درآورده... 💟 . و همهی اینها باعث شد محکمتر از قبل💪🏻، قدم برداریم✊🏻... برای هر وظیفهای که به عهدهی ماست... برای هر نوع جهادی که در حال انجامش هستیم... . میخواد مادری🤱🏻 کردن باشه، یا درس👩🏻🎓 خوندن، تحقیق💻 کردن، و یا هر نقش دیگهای که بر عهدهی ماست... . . و این داستان ادامه دارد... زندگی همچنان جاریست....💦 . . #ز_م #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین
16 فروردین 1399 17:12:40
0 بازدید
madaran_sharif
. #ف_جباری (مامان زهرا ۲ سال و ۹ ماهه و هدی ۶ ماهه) دیروز با بچهها رفته بودیم بیرون.👩👧👧 هدی توی آغوشی، زهرا هم به دلایلی توی کالسکه بود و در شرایطی نازش بالا گرفت و تقاضای بغل کرد.👧🏻 در همون لحظات ندایی از اطراف رسید 😀 📣 که آخی بیچاره چقدر سختهشه با دو تا بچه.😔 باید میگفتم: - تازه کجاشو دیدین؟🤪 اما گفتم: -من بیچاره نیستم.😌 وقتی به همبازی شدن و همدم شدن این دو دلبر فکر میکنم، این سختی برام آسون میشه. من از فکر کردن به خوشبختی این دو خواهر از داشتن هم، چشمام قلبی میشه و هیجانزده میشم.😍 البته همهی اینارو در درونم گفتم و همونجا راهو کج کردم به سمت بقالی و پارک و حظ دنیا رو با دخترا بردن.😀🎡🍭 پ.ن۱: بیاین با هم "یه کلمه" از دعای حیات طیبهی حضرت مادر (سلاماللهعلیها) رو بخونیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و یَسِّرلِی...🌼 خدا جون برام "آسونش کن"! یعنی چی؟ به نظرتون آسون یا سخت بودن کار چقدر به خود اون کار بستگی داره؟ چه کارها که سادهن ولی مدتها به تعویق میافتن و انجام نمیشن و چه کارها که سختن ولی راحت انجام میشن. پس آسونی و سختی به چیه؟ به دوست داشتن اون کاره؟👌🏻 یا به باور داشتنشه؟ مثلاً باور به اینکه نخوابیدن بعد نماز صبح برای ایجاد تحول تو زندگی من ضروریه.😀 یا باور به اینکه دکتر رفتن برای پاکسازی بدن و رعایت دستوراتش نیاز منه، چون باید خودمو بازیابی کنم تا بتونم اهدافم رو دنبال کنم. نگاه صفر و یکی رو هم کنار بذاریم☝🏻 مشخصاً هر اندازه که باور به یقین نزدیکتر باشه و انگیزه متعالیتر، تداوم و پیشرفتن در مسیر هدف هم بهتر میشه و بالعکس. (مثلاً دوست داشتن هم سطحی از باوره ولی اونقدر سطحیه که به ندرت منجر به عمل و تداوم در اون میشه) پس! "یَسِّرلِی" در دعای حضرت مادر یعنی... ما را معتقد گردان، ما را بیانگیزان... تا بر ما آسان شود هر سختی.❤ پ.ن۲: حرفای پ.ن قبلی رو از یه برنامه تلویزیونی الهام گرفتم که تو عکس تگشون کردم.😁 پ.ن۳: من بارها هر دوطرف از جملههای بالا رو زندگی کردم؛ یکیش همین بچه🙃 🤯 بچهداری سخته آقا! سخخت...🥵 آوردنش یه طرف، داریدنش یه طرف دیگه! نیکو داریدنش که دیگر هیچ! خدایی بچهداری رو با چه انگیزهای آسونش کردین؟🤪 کامنت بذارین انگیزهها رو به هم منتقل کنیم.😇 پ.ن۴: حالا چهجوری باورمند بشیم؟!🤔🙄 یه راهش همین دعاست! فعلا بریم دعا کنیم ...🚶♀️🤲🏻 #روزنوشت_های_مادری #صحیفه_فاطمیه #عصر_شیرین #شبکه_افق #هانی_چیت_چیان #مادران_شریف_ایران_زمین
24 خرداد 1400 17:13:36
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. #ف_جباری (مامان #زهرا ۲ ساله) . صبح جمعهای چشمامونو نمالیده، زهرا نشست پای دفتر نقاشی. پدر جان هم سریع به دختر و کاغذ و قلم پیوست تا من چایی دم میکنم، چند دقیقه پدر دختری داشته باشن.❤ . خدا میدونه بین این پدر و دختر چی گذشت که به دقیقه نکشیده جیغ زهرا رفت هوا که من بستنی واقعی میخوام!😅 (نه اونی که تو کاغذه!) از زهرا اصرار و از بابا توضیح و استیصال 🥴 که بابا جون الان مامان میخواد صبونه خوشمزه بیارهها... . خواستم دخالت نکنم تو رابطه پدر دختری که حس کردم پدر به کمک احتیاج دارن.😁 اول اومدم بگم بابا جون بازم ما رو اول صبح گیر انداختیا😡 بعد بگم مامان جون بستنی نداریم (و جیغ زهرا رو تبدیل به بنفش کنم😈) یا بگم الان بابا میره برات میخره یا ... . که ناگهان زبانی از غیب برون آمد و کاری کرد: بیاین با هم بستنی درست کنیم. دیگه توصیف چهره زهرا و پدر گفتنی نیست.🤩 . پ.ن ۱ : چند وقت پیش یکی ازم پرسید چه روحیهای رو سعی کردی توی دخترت ایجاد کنی که به درد آیندهش بخوره؟ منم این شکلی شدم.🤔 خدا که دید هیچی از سوال نفهمیدم عصرِ همون روز همین جا برام با رسم شکل نشون داد.😄 دوست ساکن هلندمون یه متنی نوشت که گل پسرش تقاضای مهرههای رنگی برا چرخ دوچرخه کرده بود و ... یادتونه؟ من از همون لحظه ذهنم فعال شد.🤓 این ماجرای بستنی فقط یه نمونه کوچیکه و هر روز موقعیتهای مختلفی پیش میاد که این سوال رو به یاد من میاره... (بعضی وقتا هم مغزم میگه برو بابا حال ندارم!😒) . من و همسرم با روش زندگیمون و تعاملاتمون با هم و با بچهها میخوایم چه روحیاتی رو درونشون نهادینه کنیم؟ . سازنده و آفریننده بودن؟ یا مصرفکننده بودن؟ پشت میز نشینی؟ یا کارآفرینی؟ خلاق بودن در حل مسئله یا احساس ضعف و گوشه رینگ قرار گرفته شدن؟ . جواب شما به این سوالا چیه؟ این کارا لوس بازیه یا تداومش روی بچهها اثر داره؟ از تعاملات این شکلیتون برای مامانا بگین.🤩 . پ.ن ۲ : چشیدن طعم ناکامی و محرومیت با رعایت یه سری قواعد برای بچهها لازمه. شاید بعدا بهش پرداختیم... . پ.ن ۳ : بستنی خونگیهای ما خیلی تنوع داره؛ شیر، شیر نشاسته، میوهها، آبمیوهها، شربتها و... خلاصه هر چیزی که قابلیت یخ زدن داشته باشه. فقط یه قالب بستنی میخواد که پلاستیک فروشیها و لوازم قنادیها دارن. . پ.ن ۴: آقا یه سوال تخصصی 😃 من تا حالا هر بار حسن یوسف داشتم خراب شده؛ بعداز یه مدت یه چیزای سفیدی روی برگا و ساقهش ظاهر میشه، کسی میدونه مشکل از کجاست و چاره چیه؟🤷🏻♀ . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین