پست های مشابه
madaran_sharif
. #ز_م (مامان #علی آقا ۲سال و۱۰ ماهه و #فاطمه خانم ۱ سال و ۸ ماهه) . من یه مشکل بزرگ دارم... بلد نیستم با پسری بازی کنم🙄 تو بازی به تفاهم نمیرسیم😒 بازیهایی که علی آقا دوست داره برای من خیلی بیمزه است. هر کاری میکنم نمیتونم با شوق و ذوق باهاش بازی کنم. بازیهایی هم که من دوست دارم گل پسر موافقت نمیکنه…🤦🏻♀️ . من دوست دارم باهاش قایم موشک بازی کنم، بدوبدو کنیم🏃🏻♀️ بپربپر کنیم، ولی آقا بیشتر وقتا میخواد بشینه ماشین بازی و حیوون بازی کنه. منم بعد دو تا هل دادن به ماشین و چهار تا تکون دادن حیوون خوابم میگیره و چرت میزنم.😴 . حالا اگه باباش باشه صدای قهقهه و جیغ و دادشون هوا میره...🧐 از اون طرف گاهی پیج مادرای موفقی رو میبینیم که در اوج شادی و خلاقیت، مشغول بازی کردن با بچههاشونن… بیشتر اون بازیها رو هم امتحان کردم و پسری ۵ دقیقه هم مشغول نشده... کمکم داشتم وارد فاز (من مادر بدی ام) میشدم، که یادم اومد از جایی شنیده بودم: مدل هر بچهای فرق داره و بگردین مدل بچتونو پیدا کنید🤔 . خلاصه که رفتم دنبال مدلی که بهتر بتونیم باهم ارتباط بگیریم. پس از اندکی تفکر🧐 به ذهنم رسید که پسر من عاشق حرف زدن و داستان شنیدنه… از این راه وارد شدم، داستان بازی😎 گاهی یه کلمه من میگم و اون براش داستان میسازه و بالعکس، گاهی هم از روی دفتر برچسبش، عکس انتخاب میکنیم و درموردش داستان میگیم. فعلا که تو این بازی به تفاهم رسیدیم...😄 باید برم رو مدل پسری بیشتر کار کنم بلکه بازیهای دیگهای اختراع بشه🤪 تا بازی یابیهایی دیگر خدانگهدار✋🏻 . . پ.ن: دفتر برچسب چیست؟ دفتر برچسب دفتریست که کودکان برچسبهای خود را در آن میچسبانند تا درو دیوار اندکی در امان بماند🙄 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
19 شهریور 1399 15:47:20
0 بازدید
madaran_sharif
. سلام✋🏻 یه مستند جالب براتون داریم. خانوم مرثا نورانی، مامان سه فرزند اند.🥰 فوق لیسانس حقوق دارن و دغدغه و علاقهشون طراحی بازیها و برنامههای شاد و مفرح و آموزنده برای بچههاست.😇 به همین خاطر از چند سال پیش، بنیاد کودک و ولایت سفینه رو راهاندازی کردن و کلی برنامه و بازی خوب برای بچهها دارن.👏🏻 علاوه بر طراحی بازیهای حرکتی، در زمینهی بازیهای مجازی هم فعالیت دارن و چند تا اپلکیشن بازی مذهبی برای کودکان تولید کردن در کنار گروهشون.😃 یکی از معروفترین بازیهاشون، بازی کودکان اربعینه، که در کنار چند تا بازی جذاب، حال و هوای ایام عزاداری و اربعین رو به بچهها منتقل میکنه. این مستند جالب و دوست داشتنی رو از دست ندید.🌹 پ.ن: این مستند از شبکهی تهران پخش شده تحت عنوان مهربانو. تهیه کنندهش خانم زینب پور ابراهیم اند. @mehrbanootv5 صفحهی اینستاگرام بنیاد کودک و ولایت سفینه، که خانم نورانی مدیرش اند: @bonyadsafineh #مستند_مهربانو #مرثا_نورانی #مامان_سه_فرزند #مامان_طراح_بازی #مادران_شریف_ایران_زمین
22 فروردین 1401 14:47:53
1 بازدید
madaran_sharif
. خودکار و دفترم رو برداشتم یواشکی رفتم اتاق،🤫 رو به دیوار نشستم معلوم نشه دارم چه میکنم تا سراغم نیان!😅 دقایقی گذشت.🕰 خب خدا رو شکر!😌 بچه ها سراغم نیومدن و تونستم با وجود ضیق وقت، #خاطرات روزهای آخر #شیردهی ام را هم بنویسم💪🏻 . نگاه متعجبم را به دنبال بچهها راه انداختم.👀 بله! رضا داره دست و پا شکسته #کتاب میخونه📖 و طاها با اشارهی انگشت، کلماتی رو از رضا میپرسه: «این چی نوشته؟ این *ب* داره!»🤩 و... محمد کوچولو همزمان که داستان رضا رو میشنوه، انگاری داره با لگوها برج میسازه! . چه دنیای قشنگی دارن این سه تا فرشته باهم.😍 چه حس #فراغت خوبی!☺️ ای وااای داره میاد سمت من!🤭 بیحرکت! دستا بالا!🙌🏻 اومد یه قطعه لگو که کنارم افتاده بود، برداشت و با بیاعتنایی رفت.😏😆 . منو باش! میخواستم دفترمو پنهون کنم مبادا صفحاتش به روزگار بقیه کتابام بیوفته😄 منو باش فکر کردم دیده نشستم، اومده ازم شیر بخواد! . . راستی یادش به خیر... دلم تنگ شد برای وقتیکه حین شیرخوردنش، میخندید و شیر از گوشه لبش میچکید.😚 . یادش بخیر... قبلا رضا تا میدید دارم مینویسم، میخواست نوشتن یادش بدم📝 و رشتهی افکارمو پاره میکرد😕 میرفتم سرمشق بدم! الان ماشاءالله دیگه واسه خودش #دفتر_خاطرات داره!📖 کتاب میخونه.😍 . یادش به خیر... طاها چقدر سوال پیچم میکرد.❓❓ دیگه سوالاشو از رضا میپرسه!🤓 راستی دیگه وسط نوشتن هیچکدوم از سرویس بهداشتی پیجم نکردن!!😃 خدا رو شکر، خودشون کارشون رو تمیز انجام میدن.💦🤗 . . با مرور این #خاطرات، یه لحظه حس کردم دیگه اون روزها تموم شده و دیگه با من کاری ندارن!👋🏻 بغض سنگینی گلوم رو گرفت.😢 حس شادی بابت بزرگ شدن بچهها👦🏻🧒🏻🧑🏻 و #فراغت نسبی من😌 گره خورد با دلتنگی اون روزها... کاش بیشتر لذت میبردم و بهتر استفاده میکردم از اون روزها!😔 بله تمام شد😢 . داشت بغضم میترکید،😭 که یکهو محمد کوچولو اومد و به سرعت خودکار رو از دستم ربود و چشم تو چشم ازم پرسید: « برات جوجو بچشم؟؟!» من:😃 آخ جووون😍 #آن_روزها هنوز کامل تموم نشده!😂 بله عزیزم! شما بیا خرس بکش! بفرما! دفتر که هیچ! سر من تقدیم تو باد.😆 . . #ط_اکبری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
16 تیر 1399 16:35:25
0 بازدید
madaran_sharif
. بعد از یه مدت طولانی که کلاسهای مجازی داشتم😄 این ترم بالاخره یک روز در هفته کلاس حضوری برداشتم که خیلی حسم نسبت بهش مثبت بود😊 . به ۳ جلسه نکشید که قصهی کرونا پیش اومد و اون یک روز هم، آنلاین شد😕👩🏻💻 . با وجود همهی تمایلم به ارتباط مستقیم با همکلاسیها و ناکام موندن در این زمینه، در نهایت حس بهتری پیدا کردم😇 . 👈🏻 اولین علتش مساوی بودن شرایط تحصیل بین مامانها و بقیه بود😅 . 👈🏻 دوم اینکه وقتی کلاسا حضوری بود زهرا👧🏻 رو با خودم میبردم و اونجا وسایل بازی و مربی داشت، اما چون زهرا توی سن وابستگی بود، در کنار مامان بودن رو به سرسره و استخر🏊🏻♂️ توپ🥎 ترجیح میداد🙃 (و من به دلایل قابل قبولی، ترجیح دادم همین ترم این دروس حضوری رو شروع کنم) بنابراین عمدتا زمانی که زهرا خواب😴 بود میتونستم از کلاسا استفاده کنم! . وقتی کلاسام آنلاین شد(یه روز صبح تا عصر)، با همسرم🧔🏻 چاره رو در این دیدیم که برنامهی هفتگی رفتن به خونه مامان👵🏻 باباهامون👴🏻 رو بذاریم شبی که من فرداش کلاس دارم🤠 شب خونهشون بخوابیم که فرداش زهرا تا بیدار شه و یه کم پیش خانوادهها باشه، منم سر کلاسم حاضر بشم 😊 . و اینطوری من خیلی بیشتر از اون چند جلسهی حضوری، از کلاسام استفاده بردم خداروشکر🙏🏻 . . ترم بعد هم اگر کلاسا حضوری بشه، زهرا دیگه بزرگتر شده و احتمالا اتاق بازی🤸🏻♀️ رو به مامان ترجیح میده😁 . پس من اگه بخوام یه جمله با کرونا، درس، من و خدا بسازم اینطوری میگم: ❤️خدا برام مثل همیشه بهترین رو رقم زد، کرونا باعث شد من از درسم عقب نمونم و بچهم آسیب نبینه، چون خودش از نیت درس خوندنم خبر داره که تلاش میکنم برای خدا باشه.❤️ . این تجربه رو دوست داشتم بنویسم به خاطر حرف زدن در مورد ۲ تا ترس: یکی اینکه ترس دارم از اینکه از کسی کمک بگیرم که نکنه یه وقت مردم بگن مگه مجبوری با بچه درس بخونی؟😐 سعی میکنم رو پای خودم بایستم و بدون توقع کمک از دیگران، کارامو انجام بدم🧕🏻 اما بعد از اصرارهای پدر و مادرها برای کمک، دیدم زیادی دارم سخت میگیرم به خودم😁 . یه ترس دیگه هم این بود که آدمها نگن تو شرایط خاص داری!😕 مادر و پدرت کنارتن پس حق نداری حرفی بزنی از درس خوندن با بچه😕 اما یه وقت حس کردم این فکر غلطه و کفران نعمته، من باید بگم انشاءالله همیشه سایهشون بالای سرم باشه و کمک حالم باشن🙂🙏🏻 خب من این شرایط رو دارم و شاکرم و ازش بهره میبرم. صد تا شرایط دیگه هم هست که بقیه دارن و من ندارم... . . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
10 خرداد 1399 17:14:10
0 بازدید
madaran_sharif
. یه مدت روزهایی از هفته رو بیکار بودم و حس میکردم بیکاری برام سمه.😥 به همین خاطر کلاسهای هنری بیشتری رفتم.👩🏻🎨 . بیشتر کارهای هنری رو توی این مدت یاد گرفتم. قبل از تولد پسرم گل🌺 کریستال یاد گرفته بودم. بعد از دنیا اومدنش دورهی کارهای نمدی رو پیش یکی از دوستام دیدم. گل🌸 های دکوراتیو رو مجازی یاد گرفتم. الآن هم کلاس خیاطی✂ و فتوشاپ میرم.💪🏻 . این کلاسها یا مجازی و رایگانن😍 یا پیش خانومهای طلبهای میرم که با یه مبلغ کم، هنری رو که بلد باشن به هرکسی بخواد یاد میدن.👩🏻🏫 . از طرفی به معلم شدن علاقه پیدا کرده بودم و برای همین آزمون📑 استخدامی آموزش و پرورش رو شرکت کردم و قبول شدم ولی قبل از مرحلهی مصاحبه، فقط به خاطر بیماریم ردم کردن.😒 . کمکم که به پایان ارشدم نزدیک میشدم، وارد عرصهی تخصصی و علاقهی خودم هم شدم و چند ماه پیش تو مهدکودکی👼🏻 که روش تربیتیش طبق مطالعاتی که داشتم بود، قبولش داشتم و شرایط خوبی هم داشت به عنوان هیئت اندیشهورز و تولید محتوا جذب شدم.😍😇 . وقتی میرم سر کار محمدمهدی بخواد میتونه پیش من باشه یا بره قسمت مهد و بازی کنه. . از کار کردن توی این مهد خیلی لذت میبرم.🤗 چون هم در راستای اهدافمه، هم پسرم👦🏻 بازی میکنه و خوشحاله😄. وگرنه حقوقش زیاد نیست.💸 البته الان مجازی شده کارهامون.👩🏻💻 . . این روزها محبتم به همسرم بیشتر شده😍 و قدرشونو بیشتر میدونم.💑 الحمدلله بیماریم کنترل شده و خیلی دردهام کمتر شده.💪🏻 بعد از بیماری اینو عمیقا فهمیدم که عمر خیلی کوتاه و باارزشه و من چه روزهایی از عمرم گذشت و خوب ازشون استفاده نکردم. حالا همهی تلاشمو میکنم از لحظه به لحظهم استفاده کنم؛ از محبت کردن به اطرافیان و همسر🧔🏻 و فرزند👦🏻 تااااا انجام کارهای مورد علاقه و وظایف اجتماعیم و مهمترینش خوابیدن برای رضای خدا😴😅 . . به خاطر کرونا شرایط زندگیها عوض شده،🤷🏻♀️ و دانشگاه این ترم درس ارائه نداد. انشاءالله ترم پاییز آخرین ترم ارشدمه.☺️ و زندگی همچنان جریان داره.... . . #ز_م_پ #قسمت_پایانی #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
29 خرداد 1399 16:24:57
0 بازدید
madaran_sharif
. #ز_م . اگر از مامانایی که چندتا بچه دارن سوال کنی قشنگ میتونن تفاوت دنیای بچههاشونو با هم شرح بدن... به نظر من کارکرد این تفاوت برای رشد پدر و مادر و خود بچه ها خیلی جالبه🤔 . یه بچه ای عاطفیه💖 پدر و مادر باید یه جور برخورد کنه یکی هیجانی رفتار میکنه یه برخورد میطلبه، یکی ذهن منطقی داره، یکی به تمیزی و کثیفی حساسه😖 و.... (اعتراض حامیان حقوق کودک بلند نشه... صلوات😬) . من معتقدم اینا برچسب زدن به کودک نیست چون هر کودکی ویژگیهای متفاوتی داره که البته قرار نیست جلوی خودش این رو بگیم ولی خوبه پدر و مادر روحیات بچهشون رو بشناسن. . گل پسر ما هم به یه چیزایی حساسه مثلا بدش میاد به بعضی چیزا دست بزنه حتی کوچولو هم که بود تا میخورد زمین و دستش کمی خاکی میشد گریه میکرد😭 نه به خاطر درد بلکه به خاطر خاکی شدن دستش😯 از دست زدن به خمیر، گِل، رنگ🎨 و هرچیز چسبناک و نرمی بدش میاد😒 . از اون طرف دختری این روحیات رو نداره و گاها زبل تره... حتی وقتی میریم پارک🏝 یکی از بازی هاش شن بازیه... این ویژگی های متفاوت برای ما از این جهت باعث رشده که هم باید سعی کنیم ویژگی بچههامونو بپذیریم و هم باید یاد بگیریم🤪 روش برخورد درست با هر ویژگی رفتاری چیه؟! . ولی قسمت مهمترش برای من اثر خوبی بود که این تفاوت ویژگی ها برای خود بچهها داشت😎 مثلا وقتی گل پسر جسارت خواهرش تو گرفتن کفشدوزک🐞 رو میبینه تحریک میشه و ترس همیشگی کمتر میشه😜 . یا اینکه من بعد از فهمیدن تاثیرات خوب، مهم و ضروری بازی های #مسی_پلی (یا همون کثیف کاری خودمون😊) برای بچهها، تصمیم گرفتن گاهی از این بازی ها تو خونه راه بندازم که با مقاومت پسری مواجه شدم... به آرد دست نمیزد، به شن دست نمیزد، از خمیر بدش میومد و... و این وسط دختری به دادمون رسید😍 . دختری از هیچکدوم از این کارها بدش نمیاومد پس همراه بود و پسری رو هم آرام آرام همراه کرد😊 ✅ من حس میکنم هر چی بچهها بیشتر باشن خودشون به هم کمک میکنن و حساسیتهاشون کمتر میشه و از یه جهاتی کار مادر تو تربیت راحت تره😜😅 . پ.ن۱: گاهی حساسیتهای بچهها به خاطر رفتارهای اشتباه پدر و مادره ولی گاهی این حساسیتها در وجودشون هست مثل بچه هایی که همه در یک خانواده بزرگ شدن ولی حساسیتهای رفتاریشون متفاوته... پ.ن۲: بازیهای #مسی_پلی همون کثیف بازی خودمونه، هر چیزی که حواس بچه مخصوصا حس لامسه رو تقویت کنه. فایدههای زیادی هم داره از افزایش هوش تا... . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
26 تیر 1399 17:33:35
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. همه چی از يه آب خوردن ساده شروع شد. . اَب...اَب...و دستم رو گرفت و برد به لیوانش اشاره کرد و گفت: اَب...💦 . با اینکه ۱ سال و ۲ ماهشه و قبلا هم خودش آب میخورد، حالا چند وقته فقط از دست ما آب میخوره😮 نمیخواستم اينجوری عادت کنه، لیوانو گذاشتم زمین وگفتم: مامانی خودت بردار☺️ (ميدونم یه کم ظالمانه بود، اما لازم دیدم) لیوانو برداشت یه کم خورد و یهو بقیشو خالی کرد رو فرش😐 - وااای مامانی😞 میشد یه دعوای ریز باهاش بکنم با چاشنی يه اخم چند دقیقهای و قهر... و اونم دیگه این کارو نکنه و بچه به اصطلاح مودبی بشه😚 . اما یاد روایتی از امام علی(ع) افتادم😍 خودم رو در حد پسرکم کوچولو کردم و شدم همبازیش!🧒🏻💕👩🏻 . راه دومی ک انتخاب کردم ۲ ساعت و نیم طول کشید!😐😁 اول تشت آوردم و من لیوانو پر میکردم و میدادم اوشون میریختن توتشت، که یهو سرم رو چرخوندم دیدم تشت رو برعکس کرد و دوباره آب ریخت رو فرش! و من:😊😒 سفرهی بزرگی پهن کردم و آب بازی رسما شروع شد. . از لیوان به تشت، از تشت به پارچ، از پارچ به تشت و... نهایتا خیس شدن لباسهامون و من:☺😌 آب بازی به حموم کشیده شد! حالا شیر آب🚰 و دوش🚿 و اردک 🐤 هم اومدن تو بازی. . کاری بهش نداشتم و فقط با بازیهاش همراه میشدم. خودمم داشتم کیف میکردم😁و همهش یاد حرف استادم میافتادم ک با بچه بازی نکنید بخاطر نيازش به بازی، بازی کنید که خودتون لذت ببرید👌🏻 . نمیخواستم کاری رو بکنه که من ميخواستم! فقط بهش ایده میدادم تا کشف کنه😍 و به چه کشفهای خوبی هم رسید؛ اینکه اگ لیوان رو برعکس روی سطح آب بزاره باید فشارش بده تا بره پایین اینکه پارچ رو ک یهو میبره زیر آب، قل قل میکنه، به اردکش🦆 آب داد😍 البته که خودشم کلی آب خورد😝 و کلی بازی ديگه که ازشون لذت میبرد و نتیجه مهم نبود. پر کردن و جابهجا کردن توی ظرفها کاری بود ک من ميخواستم یاد بگيره👌🏻 . شاید به نظر خیلیها بچهی اصطلاحا مودب اینکار رو نمیکنه! آبش رو میخوره، لیوانش رو میده به مامانش و میره ادامه کارتونش رو میبینه😄 هیچ کدوم از این تجربهها رو نمیکنه، وقتی هم بزرگ شد، شاید بترسه از تجربه کردن، چشمش👀 به دهن مافوقش باشه و دائم بترسه که مبادا سرزنش بشه! . . پ.ن۱: هرکس با کودک سروکار دارد، با او کودکانه رفتار کند. 💙امام علی(ع)💙 پ.ن۲: ناهار نداریم و باید حاضری بخوریم🙁 اما در عوض نهار روحیمون رو پر و پیمون صرف کردیم😍💪🏻 پ.ن۳: بعد یه حموم اساسی، گل پسر خوووب خوابید😘 و من هم به کارام رسیدم😃 . #م_شیخحسنی #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین