پست های مشابه
madaran_sharif
. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . زمان ثبتنام #اردوی_جنوب، به پایان رسیده بود و من با تصور سخت بودن اردو و تصویری که از اردوی جنوب دوران دبیرستان داشتم، اصلا سمتش نرفتم. اما ثبتنام دوستم باعث شد یه اشتیاقی تو دلم بیفته و روز قبل از سفر، خدا خواست و با ثبتنام من موافقت شد.😃 دیدن عظمت اردو، محتوای غنی، اجرای بسیار خوب و منظم برنامهها، دیدن کلللی آدم همتیپ و همفکر، من رو شگفتزده کرده بود.😯 آنقدر به من خوش گذشت که اون سفر بهترین سفر و نقطه عطفی در زندگیام شد. بعد از اون سفر پام به #تشکل_های_فرهنگی دانشگاه باز شد و کارهای فوقبرنامه رو به برنامه درسیم اضافه کردم.👌🏻 درسم بهتر شده بود و تقریبا تمام اوقات فراغتم مشغول کارها و مطالعات فوقبرنامه بودم و همراه دوستان جدیدم😍 . ابتدای سال تحصیلی ۸۴، مصادف با ماه رمضان بود. با همفکری و همکاری بچههای یکی از تشکلهای فرهنگی که در آن فعال بودم، برنامه #بچه_های_دوشنبه رو پایهریزی کردیم.😊 هر دوشنبه افطاری درست میکردیم(الویه، آش و...) و یه مراسم افطاری با دعا و سخنرانی مختصر در سطح دانشگاه برگزار میکردیم. ابتدا محدود به ماه رمضان بود و با توجه به استقبال دانشجوها، تبدیل به یه سنت شد و سالهای بعد هم تک و توک ادامه داشت.😍 . سعی میکردم درس و فعالیتهام رو طوری انجام بدم که هر دو خوب پیش برن.👌🏻 مسئولیت اردو جنوب ۸۴ رو هم به من دادند که الحمدلله با وجود سختی و حجم زیاد کار، اردوی خوبی بود.🌷 در حالیکه داشتیم برای اردو جنوب، برنامهریزی میکردیم، شنیدیم تعدادی #شهید_گمنام رو قراره بیارن و در دانشگاه شریف به خاک بسپارن. شاید الان توی فضای فعلی جامعه عادی باشه، ولی سال ۸۴ هنوز تو هیچ دانشگاهی چنین اتفاقی نیفتاده بود. چه برسه به دانشگاه شریف که فضای علمی غلیظش، فضای معنویش رو کمرنگ کرده❗️ چالش، ابهامات و نارضایتیها زیاد بود. تا اینکه روز خاکسپاری شد، یک روز قبل از اردوی جنوب ما. یک روز خاص بود که مسجد به خودش این جمعیت از دانشجوها رو ندیده بود. خلاصه یکی از اتفاقات تلخ #دانشگاه بود، چون توهینهای بسیار بدی اتفاق افتاد. چیزی که در شان مقام شهید نبود... . فردای خاکسپاری هم روز خیلی سختی بود. یه سری از اساتید، کلاسها رو تعطیل کردن و فضای خیلی بدی بود.😞 همون روز داشتیم میرفتیم اردوی جنوب❗️ . . #قسمت_سوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
17 آبان 1399 16:32:43
0 بازدید
madaran_sharif
. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_هفتم برای مدیریت همزمان درس خوندن کنار بچهها به چند تا راهکار مهم رسیدم: اصل اول اینه که اجازه ندم به همسرم و بچهها فشار وارد بشه. اگه امکانش باشه (که به لطف خدا جور شده) گاهی از کسی کمک میگیرم؛ ولی فقط گاهی! برای اینکه بچهها، تحت تربیت خودم باشن. دوم اینکه زمان خواب بچهها، درس بخونم و کار خونه نکنم. خوبه مادر، تو زمان بیداری بچهها، کارهای خونه رو انجام بده و زمان خوابشون رو به کارهای شخصیش اختصاص بده.👌🏻 این کار، دوتا اثر خوب داره: اول: روحیهی مادر به خاطر اینکه تونسته به کارهای شخصیش هم برسه حفظ میشه و حتی تو انجام کارهای منزل هم قویتر عمل میکنه.😍 دوم: اینکه بچهها مادر رو در حال زحمت کشیدن برای امور خانواده میبینن و این، حس مشارکتپذیری بچهها رو بالا میبره.👌🏻 نکتهی بعدی اینه: برای خسته نشدنم، چند درس متفاوت رو تو یه روز بخونم و کل یه روز رو به یه درس اختصاص ندم. و از کمترین وقتها استفاده کنم. مثلاً موقع آشپزی یا خوابوندن بچه از فلش کارت استفاده کنم یا صوتهایی که تو گوشی دارم رو گوش کنم. اینها زمانهای پرت هستن که با استفاده از اونها مادری که بچه داره میتونه کلی از مطالب رو یاد بگیره. یه مادر معمولاً نمیتونه چندین ساعت خالی برای انجام یک کار واحد در اختیار داشته باشه.😁 پس باید این توانایی رو داشته باشه که وسط تفکر یا مطالعه رو یه موضوع خاص، کارشو رها کنه و تو فرصت بعدی که به دست اومد، ادامهی این تفکر و مطالعه را پی بگیره. حتی به نظر میرسه اگه بین یه مطالعهای که تو حالت عادی باید به صورت منسجم باشه، فاصله بیفته، اون مبحث برکت بیشتری هم پیدا میکنه؛ چون ذهن تو اون موضوع درگیر میشه و تو اون درگیری میمونه.👌🏻😌 و وقتی ساعت بعدی مطالعه میرسه، ذهن برای پذیرش اون موضوع آمادهتر از قبله. و نکتهای که مهمتره، اینه که چون برای رضای خدا و به خاطر انجام وظایفت که همون مادری، همسری و خونه داریه، از اون موضوع، تو اون زمان که اوج درگیری ذهنیته میگذری، کارت خیلی برکت پیدا میکنه.😍 و باید بپذیریم که وقتی فرزند داریم، احتمالأ مدت زمان بیشتری برای درس خوندن باید وقت بذاریم. مثلاً اگه دیگران سه ماه تلاش میکنن، شما باید پنج ماه وقت بذارید و این کاملا طبیعیه.👌🏻😁 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
10 مهر 1400 15:55:23
3 بازدید
madaran_sharif
. #م_شیخحسنی (مامان #یاسین ۲۰ماهه) . دلم ميخواست حالا که بخاطر تولد پسرم و شرایط کرونا، کلاس حضوری تدبر رو نميتونم شرکت کنم، لااقل بتونم صوتهای کلاس رو گوش کنم. . تدبر تنها چيزيه ک واقعا "حال خوب کن" و "زندگی خوب کن" بوده برای من💚 اما حالا مدتي بود که بینصیب شده بودم😔 وقتهایی ک پسرم میخوابید برای ارشد درس میخوندم، چون نیاز به نت برداری و تمرکز داشتم.🤓 ديگه وقتی برای گوش کردن صوتهای تدبر نبود! چون اونا هم باید با تمرکز و در سکوت گوش میدادم تا درست بهره ببرم! . از اونجا که به شدت موافقم که وقتی بچه مياد برکت وقت و فهم هم با خودش مياره، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم خودم رشد کنم هم بچهام.😎 . صوتها رو ریختم روی فلش و زدم به تلوزيون. برای یاسین هم بازیهايي رو انتخاب کردم که تو اون 60 دقیقه بدون سروصدا و تحرک باشه تا بتونم خوب گوش بدم.☺️ با آرد و آب و یکم رنگ خمیر درست کردم و خداروشکر همونطور که ميخواستم پیش رفت.😍 . گوش و فکرم جای ديگه بود( که البته اولش سخته یکم)، دست و چشم و زبونم یه جای دیگه.( آخه خیلی زود اگه بهش توجه نمیکردم و ذوق نمیکردم، میفهمید حواسم جای ديگه است.)😊 . یه مقدار از وقت هم به نقاشی گذشت. تند تند یه نقاشی میکشیدم و ميگفتم حالا رنگش کن و تو اون مدت با دقت بیشتری گوش میدادم و با یه خودکار گوشه دفتر نقاشی نکات مهم رو مینوشتم که بعدا منتقل کنم به کتاب.💪🏻 . گاهی هم وسطش ميگفت برام مداحی یا آهنگ بذار که قطع میکردم و براش میگذاشتم و تو این فاصله یا به کارهای آشپزخونه میرسیدم یا گوشیمو چک میکردم یا....☺️ . علاوه بر برکت وقت و فهم، به این نتیجه رسیدم ک اگه واقعا یه چیزی رو بخوای يه جوري خدا راهشو بهتر نشون ميده.😇 . . #تدبر_در_قرآن #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
18 مرداد 1399 16:10:50
0 بازدید
madaran_sharif
. کلیپ داریم چه کلیپی! اینکه این خانومه چند سالشه که فقط ۲۱ سال تجربه زندگی مشترک داره،😮 و چهجوری انقدر خوب مونده با ۱۵ تا بچه رو یه جوری با خودم حل میکنم! اصلا شاید ژن خوب که میگن همینان😉 و دمشون گرم که ژنشون رو تکثیر کردن در تیراژ بالا.😂 ولی سوالی که دارم اینه که مگه آدم چند بار تو عمرش ماشین ظرفشویی میگیره؟!😐 حالا شما مامانهایی که دو، سه، چهار تا بچه یا حتی بیشتر دارید بیاید بگید برای مدیریت شرایط مالی چه تکنیکهایی دارید؟ شما هم به خرید وسایل دست دوم فکر کردید؟ خودتون شاغلید؟ یا چی؟! لایک کنید و کامنت بذارید. مامانهایی که میشناسید رو تگ کنید تا بیان راهکاراشونو بگن. #کلیپ #مدیریت_مالی #خانواده_چند_فرزندی #ا_باغانی #پ_عارفی #پ_بهروزی
13 مرداد 1400 14:39:35
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_هشتم الحمدلله، #کارشناسی با موفقیت به پایان رسید.😍 منم و دو تا فسقلی، یه توراهی، بدون مشغله #درس و #پروژه کاری، چه روزگاری!😇 تا یه هفته به صورت کاملا غیرطبیعی با بچه ها از درو دیوار بالا میرفتیم، پشتک میزدیم، ریخت و پاش و...🤣 و انجام کارهای دلخواهی که مدت زیادی فرصتشون رو نداشتم.🍮🥧🥞 . اما چیزی نگذشت ذهنم درگیر شد... ادامه تحصیل؟ چه رشته ای؟ با چه هدفی؟ چه زمانی؟ کار؟ بیرون خونه؟ بچه ها چی؟ شوهرم؟ خودم؟ دورکاری تو خونه؟ چه کاری و با چه ارزشی؟ تقسیم وقت میشه یا استفاده حداکثری از وقت؟ مدتی درگیر بررسی حالات مختلف و پرس و جو بودم... الو سلام! نیرو پاره وقت برای کارهای تحقیقاتی، تحلیل و.. می خواین؟ فقط حضوری! در کنار سایر مهندسین هوافضا، برق، صنایع... تا اینکه تو یه مجموعه سخنرانی که معمولا حین آشپزی گوش میدادم، رسیدم به مبحث #سبک_زندگی_موثرتر_از_ایمان_و_آگاهی استاد #پناهیان و ضرورت #تولید_ارزش_افزوده ... بحثش رو بین #مادران_شریف مطرح کردم و بعد از تعدادی جلسه مجازی و حقیقی! و بررسی ایده های مختلف و درجه بندیشون طبق اولویتها و ارزشهامون... رسیدیم به یه #کار_تولیدی جذاب و جدید.🤩 جهت گام برداشتن در راه #رونق_تولید💪 و تقویت مهارتهای بچه ها.😃 تولید #اسباب_بازی مفید.👌😍 . عروسک سازی با کمک بچه ها، اسم و شکل عروسک با نظر بچه ها، تحقیق، پرس و جو و مطالعه در کنار بچه ها، خرید با همسر و بچه ها، کارگاه، ارائه و عرضه هم که معمولا با بچه ها.😃 چندان به نظرشون نمیاومد که مامانی داره #کار_اقتصادی میکنه.😍 الحمدلله همسر و بچه ها همراه بودن و خدا باز نگاه مهربونش رو بهم دوخته بود...به استقبال #رنج_خوب میرفتم و #رنج_بد ازم دووور میشد☺️ آسایشم کم شده بود،😴 اما صبر و آرامشم زیاد!😌 فرصت پرداختن به مسائل و ناراحتیهای کم ارزش کم شده بود.☺️ در عوض برکتِ وقتم برای رسیدگی به بچه ها و شوهرم و کارم زیاد! با توکل برخدا، کار وارد فاز ارزیابی و فروش اولیه شد...ماده اولیه جفت و جور نمیشد، کارگاههای مورد نیازم، زیاد شدند، جلسات فشرده، حجم کار بالا رفت، نجاری که بعد مدتها بررسی، پیدا کردیم بدقول از آب درومد.😒 و خیلی مسائل طبیعی کاری دیگه که قبلا هم بود، اما نه با این غلظت،😐 که باعث شد کم کم دیگه اون همراهی لازم رو از بچه ها و همسرم دریافت نکنم،😔 و غیرطبیعی جلوه کنه... . #ط_اکبری #هوافضا90 #تجربیات_تخصصی #قسمت_هشتم #سبک_زندگی #رنج_خوب #رونق_اقتصادی #فرهنگ_مقاومت #مادران_شریف
25 دی 1398 16:07:49
0 بازدید
madaran_sharif
گروه مادران شریف ایران زمین اسممون الآن اینه😊 . دوستیهامون، تو دانشگاه شکل گرفت. توی اردوها و فضاهای فوق برنامه😀 کمکم وارد نقشهای جدید خانوادگی شدیم. . ازدواجمون اکثرا دانشجویی بود. #دانشجویی به معنای واقعی! هم در زمان دانشجویی و هم #ساده و دانشجویی!🎓 . از قبل #ازدواج، وقتی میخواستیم به آینده خانوادگیمون فکر کنیم، خودمونو با پنج شش تا بچه قد و نیمقد که باهم بازی میکنن و میخندن، میدیدیم.😄 . بعد ازدواج، ارتباطمون رو با همدیگه، از طریق فضای مجازی، حفظ کردیم و دغدغههامونو به اشتراک گذاشتیم. . دغدغههایی مثل روشهای برنامهریزی و مدیریت زمان⏱ راهکارها و تجریبات بهدردبخور در زمینههای مختلف، رسالت و وظیفهی خودمون به عنوان مادران #فارغالتحصیل و #دانشجو، #تربیت_خانوادهمحور بحران پیری آیندهی کشور و ... . #فرزندآوری هم همیشه یکی از مهمترین دغدغههامون بود😌 . حالا چند ماهی هست که تعدادی از ما، تصمیم گرفتیم توی این راه جدیتر قدم برداریم💪🏻 . میخوایم نشون بدیم که چطور میشه هم یه خانواده کامل و شاد داشت و هم فعالیتهایی فراتر از مادری انجام داد؟ اصلا آیا میشه؟ اونجاهایی که سخته به هم #راهکار نشون بدیم💡 و #امید و #انگیزه بدیم😃 . و اونجاهایی که #موانع هست مطالبه کنیم و برای رفع موانع قدم برداریم؛ . و در این راه از نظرات همه مامانهایی که قصد دارن خانواده بزرگی داشته باشن و در عین حال خودشون رو هم فراموش نکنن، و فعالیتهای فراتر از مادری داشته باشن، استفاده کنیم😉 . ما میخوایم تصویری ارائه بدیم از یه خانوادهی چندفرزندی با #بچه های_شاد_و_خلاق، با مادری که به روشهای مختلف، دنبال #کسب_دانش و #نقش_آفرینی_اجتماعی هست. . از مادری که داره #درس دانشگاه یا حوزه میخونه . تا اون مادری که در #دورههای_مطالعاتی مختلف حضوری و غیرحضوری شرکت میکنه . یا اونی که #مطالعات منظم و هدفمند در راستای بالا بردن #مهارتها در نقشهای #مادری و #همسری داره . تا اون مادرهایی که راههای خیلی نو و خلاقی رو در پیش میگیرن . و راههای جدیدی که وجود ندارند، و ما اونها رو، به امید خدا، خواهیم ساخت.😄 . ما قصد داریم مدلهای جدیدی از موفقیت زنان رو به دست بیاریم؛ . مدلهای جدیدی از حضور یک مادر در جامعه🤱🏻 . و یقین داریم این خود ما مادرها هستیم که بهتر از هر مرد نظریهپرداز و سیاستگذاری، میتونیم به این مدلها دست پیدا کنیم😌 . یادداشت مادران شریف در نشریه حیات دانشگاه شریف ادامه در نظرات😊 . #مادران_شریف #نشریه_حیات #معرفی #ه_محمدی #برق91
06 دی 1398 19:41:48
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. هردو هر روز تا عصر، سرکلاس و کاروبار بودیم، و فقط پنجشنبهها میرفتیم خرید #جهیزیه؛ در نتیجه خیلی طول کشید تا خونمون خونه🏡 شد. . تو قید و بند این چیزا نبودیم و اولین مهمونمون وقتی اومد، که هنوز فرش نداشتیم.🤪 . هر روز صبح، ساعت هفت 🕖 میزدیم بیرون، و پنج 🕔 عصر میرسیدیم خونه🏡 . نهایت هنرم شام درست کردن بود.🍛🍚🥘 تازه همونم یه شب درمیون میپختم😳 بعدشم از خستگی میافتادم یه گوشه😯 . البته الآن که فکرشو میکنم، میگم چرا من اون موقع انقدر خسته میشدم؟!🧐🤔😂😅 الآن حجم کار اون موقع برام تفریحه😁 و این یعنی #رشد😜 . داشتیم مثل بچه های خوب👫 زندگیمونو میکردیم که یکدفعه... . فکر کردیم دیدیم ما که، برای تکمیل دکترای همسرم، داریم میریم #فرصت_مطالعاتی ✈️ و من باید یک سالی مرخصی بگیرم🤔 . چه فرصتی بهتر از این برای مامان شدن؟🤗👼🏻 خیلی بهتر از یک سال بیکار بودنه. انگار که یک سال در زمان جلو افتاده باشم😙 . با یه #مشاور دلسوز معتقد هم، که شرایط زندگیمونو میدونست مشورت کردیم، و نظرش مثبت بود😃 . خدا بهمون عنایت کرد و خیلی زود شدیم دونفر و نصفی آدم👶🏻💑 . یه کم که گذشت ضعف و سرگیجه اومد سراغم🤪🤒 . یه دفعه فشارم میافتاد، چشمام 👀 سیاهی میرفت😵 و پاهام شل میشد. دوبار توی BRT اینطوری شده بودم و مردم بلندم کردن. . از بچههای دانشگاه، فقط دو نفر خبر داشتن. بهشون سپرده بودم اگر جایی رفتم و بعد یه مدت خبری ازم نشد، دنبالم بگردن🤭😅 . کم کم رسیدیم به امتحانات ترم📚 و ماه رمضان🌙 حالم برای روزه گرفتن مناسب نبود.😤 اوایل تیرماه بود. هرروز ۴ تا دونه میوه🍑🍒کوچیک، با یه بطری آب یخ تو کیفم داشتم، و وقتی میخواستم از دانشگاه راه بیفتم، یه گوشه ای ۲ تا دونه میوه و دو لیوان آب💧میخوردم که تو مسیر سر پا بمونم🚶♀ . کارای خونه هم، به صورت کاملا لاکپشتی 🐢 انجام میشد. هر پنج دقیقه کار، یه استراحت ده دقیقه ای لازم داشت.🤦🏻♀ کارهای اداری🗂 فرصت مطالعاتی درست شده بود و فقط منتظر #ویزا بودیم🔖 که... . 💥به من ویزا ندادن...😤 . کشور مقصد، هلند بود و در اون کشور، سن قانونی برای ویزای مهاجرت، به عنوان همسر، ۲۱ سال بود (و هست😒)؛ و من تازه داشت ۲۰ سالم میشد.🤦🏻♀ یعنی ما رو قانونا زن و شوهر حساب نمیکردن😳😒😑😤😡 . خلاصه تصمیم نهایی بعد از مشورت و سنجیدن شرایط، این شد که من تشریف ببرم شهرستان🏘، منزل پدری، و آقای همسر🧔🏻، تمام تلاششون رو بکنن، تا در کمترین زمان ممکن برگردن🏃😫 . . #ز_م #فقه_حقوق_امام_صادق #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_سوم #مادران_شریف