پست های مشابه
madaran_sharif
. #بریده_کتاب . . #کتاب_تفکر #آیت_الله_حائری_شیرازی صفحه ۸۸ . . من سه یا چهار ساله بودم، میخواستم غذا بخورم و بخوابم. پدرم میخواست من را مشغول کند تا سفره بیندازند و غذا هم بخورم. چیزی در دستش قایم کرد و بعد گفت: در کدام دستم است؟ همین گل یا پوچ امروزی. . من پدر شدم، خواستم بچهام را مشغول کنم. چیزی در دستم گذاشتم و از او خواستم پاسخ بدهد. گفت: من چیزی را که نمیدانم جواب نمیدهم. متحول شدم و نگاه کردم و دیدم «قول بدون علم» در اسلام ممنوع است. بر طبق فطرت، چیزی که انسان نمیداند نباید جواب بدهد و ما با این بازیها قول به غیر علم را به دیگران تحمیل میکنیم. ما باید ابزار شیطان را حتی در بازیها پیدا کنیم. شیطان از همه راهها وارد میشود، حتی از راه و روش بازی. . ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ . (ابلیس گفت:) ﺁﺭﻱ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﻛﻤﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﻢ، ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﭙﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻲﺭﻭم. ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭ ﻧﻌﻤﺖﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻲﻳﺎﺑﻲ. . سوره مبارکه اعراف . آیه ۱۷ . . #مادران_شریف_ایران_زمین
03 فروردین 1400 16:53:59
2 بازدید
madaran_sharif
. #ف_صنیعی (مامان #فاطمه ۷ساله، #معصومهزهرا ۴.۵ساله و #رقیه ۲ساله) #قسمت_دهم دختر بزرگم امسال کلاس اولیه.😍 یه مدرسهی دولتی میره. به نظرم نیازی نبود مدرسهی غیرانتفاعی بره؛ با اینکه ممکنه خدماتشون بیشتر باشه یا لوکستر و متنوعتر باشن! مدارس هم که مجازی بود، به نظرم نیازی نبود برای آموزش از راه دور خیلی هزینه کنم. شاید توی مقاطع بالاتر، مثلاً تو سن بلوغ حساسیتهای دیگهای باشه و نظرم عوض بشه.🤔 ولی الان نیازی حس نکردم. البته خودمون میتونیم براش آموزشهای فوقبرنامه فراهم کنیم و نیازی نیست متکی به مدرسه باشیم.😊 مثلاً تابستون گذشته برای بچهها یه معلم خصوصی گرفتیم که میاومد و هفتهای دو بار بهشون قرآن یاد میداد. خانوادهی ما از جهت اقتصادی متوسطه. یه حقوق کارمندی داریم با سه تا بچه. ولی شکر خدا هیچ وقت احساس کمبود نکردیم.😊 هیچ وقت اهل بریز و بپاش نبودم! خدا رو هم بابت داشتهها شاکر بودم و هستم. گاهی وقتا که احساس میکنم خیلی دیگه ول خرجی کردم، بازم نسبت به معمول خیلی از خانوادهها، کمتر هزینه کردم!😉 البته نه اینکه فشار میاریم به خودمون. کلا مدلمون اینطوریه.😊 توقعات بچهها رو هم میشه مدیریت کرد. مخصوصاً وقتی که چند تا هستن خیلی بهتر اینو درک میکنن.😃 منابع محدوده هم باید درست استفاده بشه، و هم باید تقسیم بشه بین همه! حالا چه منابع اقتصادی و چه منابع عاطفی مثل توجه والدین! مثلاً یه بسته خوراکی میخرین میذارین جلوشون و میگین این مال همه تون.😚 یه مقدار هم پس انداز کنین واسه فردا. سهم فقرا هم فراموش نشه.👌🏻 اسباببازیها همینطور. و یاد میگیرن شریک شدن رو، تقسیم کردن رو. هم توقعاتشون تنظیم میشه هم ارزش داشتههاشون رو بهتر میفهمن. بچههام الحمدالله به راحتی، لباسهای همدیگه رو میپوشن. لباسایی هست که بچهی اول من داشته، دومی هم پوشیده، الان سومی داره میپوشه. بدون ناراحتی برای خودشون حتی! وقتی که به دختر دومم لباس خواهرشو میدم چقدر خوشحال میشه😃 که دیگه بزرگ شده و به جایی رسیده که میتونه لباس خواهرشو بپوشه.😍 خواهری که همیشه ازش بزرگتر بود! مدتی هم شد که من به جای پوشک، مجبور شدم از کهنه استفاده کنم. اونم تجربهی خوبی بود و به همسرمم گفتم هر وقت احساس کردی قیمت پوشک خیلی فشار میاره، من حاضرم بازم برگردم به همون سیستم. خوشبختانه تا حالا مشکل مالی جدی نداشتیم. پیش اومده یه وقتایی بخوام کتاب یا یه وسیلهای برای بچهها بخرم و همسرم بگن این ماهو صبر کن. ولی به لطف خدای روزی رسون، مشکل خاصی نداشتیم.☺️ #مادران_شریف_ایران_زمین
31 خرداد 1401 17:04:22
3 بازدید
madaran_sharif
گروه مادران شریف ایران زمین اسممون الآن اینه😊 . دوستیهامون، تو دانشگاه شکل گرفت. توی اردوها و فضاهای فوق برنامه😀 کمکم وارد نقشهای جدید خانوادگی شدیم. . ازدواجمون اکثرا دانشجویی بود. #دانشجویی به معنای واقعی! هم در زمان دانشجویی و هم #ساده و دانشجویی!🎓 . از قبل #ازدواج، وقتی میخواستیم به آینده خانوادگیمون فکر کنیم، خودمونو با پنج شش تا بچه قد و نیمقد که باهم بازی میکنن و میخندن، میدیدیم.😄 . بعد ازدواج، ارتباطمون رو با همدیگه، از طریق فضای مجازی، حفظ کردیم و دغدغههامونو به اشتراک گذاشتیم. . دغدغههایی مثل روشهای برنامهریزی و مدیریت زمان⏱ راهکارها و تجریبات بهدردبخور در زمینههای مختلف، رسالت و وظیفهی خودمون به عنوان مادران #فارغالتحصیل و #دانشجو، #تربیت_خانوادهمحور بحران پیری آیندهی کشور و ... . #فرزندآوری هم همیشه یکی از مهمترین دغدغههامون بود😌 . حالا چند ماهی هست که تعدادی از ما، تصمیم گرفتیم توی این راه جدیتر قدم برداریم💪🏻 . میخوایم نشون بدیم که چطور میشه هم یه خانواده کامل و شاد داشت و هم فعالیتهایی فراتر از مادری انجام داد؟ اصلا آیا میشه؟ اونجاهایی که سخته به هم #راهکار نشون بدیم💡 و #امید و #انگیزه بدیم😃 . و اونجاهایی که #موانع هست مطالبه کنیم و برای رفع موانع قدم برداریم؛ . و در این راه از نظرات همه مامانهایی که قصد دارن خانواده بزرگی داشته باشن و در عین حال خودشون رو هم فراموش نکنن، و فعالیتهای فراتر از مادری داشته باشن، استفاده کنیم😉 . ما میخوایم تصویری ارائه بدیم از یه خانوادهی چندفرزندی با #بچه های_شاد_و_خلاق، با مادری که به روشهای مختلف، دنبال #کسب_دانش و #نقش_آفرینی_اجتماعی هست. . از مادری که داره #درس دانشگاه یا حوزه میخونه . تا اون مادری که در #دورههای_مطالعاتی مختلف حضوری و غیرحضوری شرکت میکنه . یا اونی که #مطالعات منظم و هدفمند در راستای بالا بردن #مهارتها در نقشهای #مادری و #همسری داره . تا اون مادرهایی که راههای خیلی نو و خلاقی رو در پیش میگیرن . و راههای جدیدی که وجود ندارند، و ما اونها رو، به امید خدا، خواهیم ساخت.😄 . ما قصد داریم مدلهای جدیدی از موفقیت زنان رو به دست بیاریم؛ . مدلهای جدیدی از حضور یک مادر در جامعه🤱🏻 . و یقین داریم این خود ما مادرها هستیم که بهتر از هر مرد نظریهپرداز و سیاستگذاری، میتونیم به این مدلها دست پیدا کنیم😌 . یادداشت مادران شریف در نشریه حیات دانشگاه شریف ادامه در نظرات😊 . #مادران_شریف #نشریه_حیات #معرفی #ه_محمدی #برق91
06 دی 1398 19:41:48
0 بازدید
madaran_sharif
. #ف_اردکانی (مامان #محمد_احسان ۱۳، #محمد_حسین ۱۱/۵ ، #زهرا ۱۰، #زینب ۷/۵، #محمد_سعید ۳/۵ ساله) #قسمت_هفتم بله مادرم که دو داماد و یک عروس داشتن، خداخواسته باردار شده بودن. من بر عکس خواهرم خوشحال شدم و دلداریش دادم که حتماً خیر و صلاحشون بوده و گفتم هر چیزی که از نظر عرف ناپسنده، لزوماً ناپسند نیست. همیشه عرف جامعه ملاک و معیار نیست مگر در مواردی! هم از بارداری مامانم خوشحال بودم هم یه نموره دل فاطمهی منفی درونم خنک شده بود😅😈 (خدایا منو ببخش🤲🏻) البته عمر داداشی به دنیا نبود و چند ماه بعد از تولد زهرا، توی شکم مامانم مرحوم شد. (اون موقع مامانم ۴۶ سال داشتن و علت فوت جنین شش ماهه مشخص نشد) با تولد زهرا برای نگهداریش، به چالش جدی برخوردیم. (گرچه حدودا یک ماه زودتر به دنیا اومد ولی مشکل خاصی غیر از وزن کم (۲کیلو) نداشت) دو تا پسر و یه دختر کوچولو که پسرا فکر میکردن عروسکه و...😩 واقعاً هم مثل عروسک کوچولو بود. یه تخت فلزی سبک پیدا کردیم و با زنجیر از سقف آویزون کردیم. اونم وسط پذیرایی.🤦🏻♀️ حالا فکر میکنید نینی جدید راحت توش میخوابید؟ خیر! اون دوتا جقله اسباببازی پرت میکردن توش یا با یه چیز بلند میزدن بهش و بیدارش میکردن. گذاشتنش تو یه اتاق و قفل کردن در هم چارهساز نشد.😒 یادمه ۲هفته جایی بودیم که اتاق جدا نداشت، ناچار برای سر زدن به سرویس😉 زهرا رو میذاشتم تو کمد دیواری درشو قفل میکردم.🤦🏻♀️ چند ماه بعد از تولد زهرا خونهدار شدیم.(اینم برکتش) یک خونهی کوچیک ۱۰۰ متری که خونهی رویاهای من بود. در واقع خونهی قبلی پدر و مادرم رو با تخفیفات ویژه خریدیم و تعمیرش کردیم. و من برگشتم به همون محلهی قدیمیای که توش بزرگ شده بودم و با تمام همسایههاش آشنا بودم. همسایههای قدیمی که کاملاً قابل اعتماد و مذهبی بودن. اونایی هم که از محله رفته بودن جاشون رو به بچههاشون داده بودن.👌🏻 همسایهها واقعا یاری میکردن تا من بچهداری کنم.😊 مخصوصاً وقتی کاری پیش میاومد و احتیاج به بیرون رفتن پیدا میکردم بچهها رو میسپردم دستشون. موقع زایمان کاچی میپختن و خلاصه از هیچ کاری در حقم دریغ نمیکردن.❤️ وقتی مشکلی پیش میاومد یا دلم میگرفت، همسایه بغلی بود. نبود، بغلیش! نبود، بغلیش! همینطوری برو تا ته کوچه! هیچکدوم نبودن، کوچه پشتی!😂 بالاخره یکی پیدا میشد به دادم برسه.😉 تا اینکه فرزند چهارممون به فاصلهی ۲.۵ سال از زهرا خانوم به دنیا اومد. (تیر۹۳) این دفعه مامانم با لحن ملایمتری ناسزا نثارمون کردن.😂 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
07 فروردین 1401 17:01:07
2 بازدید
madaran_sharif
. ده روزی هست که خانوادگی درگیر یه ویروس #آنفولانزا هستیم.😢 . چند روز بیماری عباس شدید بود و بردیمش دکتر. بعدش چند شب نوبت فاطمه شد. شبا با گریه بیدار میشد و مدت زیادی گریه و سرفه میکرد.😕 . خودم هم بعد چند روز #ویروس مذکور رو گرفتم و فهمیدم واقعا #بیماری سختیه.😂 . برای من سختترین و تلخترین بخش بچه داری، همین مریض شدن بچههاست. #مریضی و ضعف و مظلوم شدنشون به کنار، اینکه مجبوری به زور و با وجود گریه زاری بهشون دارو بدی خیلی طاقت فرساست.😡 . قدیما برام سوال بود چرا آدم باید مریض بشه و اینقدر رنج و سختی بشه؟! چرا گاهی #بدشانسی میاریم و از قضا تو اتوبوس یا مهمونی کسی کنارمون میشینه که مریضه و به ماهم منتقل میکنه ویروس رو.😨 . اولین بار جواب این سوال رو از یکی از بهترین اساتید معارف شریف شنیدم.😍 . بیماری نه تنها بد شانسی نیست، بلکه یه بخش کاملا حساب شده از نعمتهای خداست! که حتی جا داره آدم به خاطرش خدا رو شکر کنه! . دعای ۱۵ صحیفهی امام جانمون حضرت #سجاد علیه السلام.😍 یادمه اوایل بعد خوندن این دعا هی دوست داشتم مریض بشم و برم این دعا رو بخونم و #ذوق_مرگ بشم.😆 . بیماری باعث بخشش گناهان و پاک شدن آدم میشه و فرصت #تفکر و #توبه رو در اختیار فرد میذاره. جدای از اینها، بخش جذابش اونجاست که میگن: حین بیماری فرشتهها کارهای خیلی خوبی رو مینویسن توی نامه اعمال که اصلا به فکر و ذهن فرد هم خطور نکرده و هیچ زحمتی هم براش نکشیده.😇 . درباره مریضی بچهها هم که واقعا سختتر از اینه که آدم خودش مریض بشه.😢 . چند وقت پیش توی کتابی میخوندم یه حدیث به نقل از حضرت امیر علیهالسلام که بیماری بچهها باعث بخشش گناهان والدین میشه.😇 . کلا انگار همهی سختیهای این دنیا وسیلهای هست که خدا از من انسان امتحان بگیره و به خاطرش #جوایز _نفیس دنیوی و اخروی بهم بده.❤ . بعد این حدیث تحمل بیماری بچهها هم برام راحتتر از قبل شده خداروشکر.✋ و اصلا نگاهم به مقولهی بیماری تغییر کرده... . ان شاءالله خدا بهمون کمک کنه واقعیت و باطن اتفاقات این دنیا رو بهتر درک کنیم و از هر اتفاقی بهترین بهره برداری رو بکنیم برای آخرتمون.👐 . . پ.ن۱: برای همهی مریضها مخصوصا بچهها دعا کنیم و #حمد_شفا بخونیم. . پ.ن۲: توی عکسها دعای امام سجاد علیهالسلام رو حتما بخونید و لذتش رو ببرید.😍 و حدیث حضرت امیر(ع) : فِي اَلْمَرَضِ يُصِيبُ اَلصَّبِيَّ إِنَّهُ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَيْهِ. (کتاب من لا يحضره الفقيه.جلد ۳.صفحه ۴۸۲) . پ.ن۳: عکس فاطمه در اوج مریضی.😯 . #مادران_شریف #پ_شکوری #شیمی91 #روزنوشت_های_مادری
27 بهمن 1398 16:36:47
0 بازدید
madaran_sharif
. وقتی وجود این هدیه ارزشمند👶🏻 رو فهمیدم از خودم میپرسیدم، با وجود یه گل پسر بیقرار، الآن خوشحالی یا ناراحت؟! (گاهی شبا به خاطر بدقلقیهای پسری گریه میکردم.😢 گاهی از بچهدار شدن پشیمون میشدم؛ ولی هر دفعه، یادم میافتاد که این تصمیم رو فقط به خاطر خدا گرفتم و خدا منو تنها نمیذاره... 💖) . راستش ذوق زده نبودم💆🏻♀ ، ولی اصلا ناراحت نبودم. . وقتی باخودم فکر میکردم چطور انقدر راحت کنار اومدم!؟😬 تنها جوابی که داشتم این بود: . «خدا خودش دلم رو آروم کرده»✨😌 . خیلی راحت جاش رو تو دلم باز کرد... راحتتر از گل پسری که آمادگیشو داشتم...😃 . راستش امیدوار بودم دختر باشه😍 (من عاشق دخترم👧🏻) . از همون اول قرار گذاشتم، هرکی ازم پرسید نینیتون مهمون خوندهس یا ناخونده؟🤔 فقط بگم: . هدیه الهی بود✨ و واقعا دخترم هدیه الهی بود... . . حالا سوال اصلی این بود؟! برنامه رفتن جناب همسر تغییر کنه یا نه؟!🤨 . هر چی فکر کردیم، دیدیم با وجود یه بچه 5 ماهه و حسابی بیقرار، توی شهر غریب (تهران)، گذروندن بارداری خیلی سخته. و شاید حتی اگه همسرم🧔🏻 رفتنشون رو کنسل کنند، باز هم من مجبور بشم برم شهرستان🏠... . رسما دوره پستداک همسر هم شروع شده بود و کنسل کردنش کار راحتی نبود. . برگشتم منزل پدری. . دوران فراق دوباره شروع شد و این بار سختتر از قبل.💔 . با اینکه سعی میکردم از بودن کنار خانوادم👨👩👧👦 بیشترین بهره رو ببرم، ولی دوری از همسرم آزارم میداد😢 . گل پسرمون کمکم بزرگ میشد... شش ماهه بود و برای نشستن تلاش میکرد😍 بیقراریهاش هم، به طرز قابل توجهی، کم شده بود🤲🏻😊😄 و راحت و آروم میخوابید. . با مامان🧕🏻 و بابا🧔🏻و برادرای👱🏻♂👦🏻 من انس گرفته بود😃 . رسما همه کارهاش با مامان و بابام بود... مامانم پوشکشو عوض میکرد؛ و بابام که عاشق بچهس😍، وقتی خونه بود، بهش غذا میداد🥣 و گاهی هم میخوابوندش... . توی این مدت کلاس رانندگی🚘 رفتم. و با چند تا از دوستان، #دوره_مطالعاتی کتابهای📚 #من_دیگر_ما رو شروع کردیم. . قبلا کتابها رو خونده بودم📖، و این بار میخوندم تا برای بقیه خلاصه و مطرح کنم؛ و این برای خودم تجربه فوقالعاده ای بود👌و بهتر از همه، توی ذهن خودم موندگار میشد.💯 . گل پسر👶🏻، رو هم میبردم جلسه. مینشست و کنارمون بازی می کرد. گاهی هم وقتی داشتم حرف میزدم🗣، توی بغل یا روی پام میخوابید😴... . پ.ن: عکس، تولد یک سالگی پسرم، تو شهرستان😍🎂 . . #ز_م #فقه_حقوق_امام_صادق #تجرییات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_هفتم #مادران_شریف
08 فروردین 1399 16:33:11
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. فرهنگ #کودک_گریز یا #کودک_پذیر . . محمد داشت یه گوشه تو موکب سنگ بازی میکرد،صداش کردم که بیاد خشک کن علی رو نگه داره. علی رو بردم بشورم، همه چیز آماده بود که آب روشویی قطع شد!😕 . و راهی نبود جز اینکه با شلنگ توالت بشورمش، و مامانا میدونن که این چه کار سختیه تنهایی! مستأصل وایساده بودم😯😟 . ناامیدانه به محمد گفتم مامان میتونی شلنگو نگه داری؟گفت باشه😌 با هم رفتیم و داداش علی رو با موفقیت شستیم😀 . . من داشتم ذوق پسرمو میکردم که چقدر زود کمک کارم شده😍 که یه خانومه گفت مجبور بودی با دو تا بچه بیای کربلا؟!😕😡آخه اینا چی میفهمن از این سفر؟!😮😶👊 . . و محمدآقا برگشت و به سنگ بازیش ادامه داد.😀 . پ.ن1: یقین دارم که ما محمد رو نبردیم کربلا! بلکه محمد مارو برد با خودش 😍 انقد که دعا کرد و به خودش وعده داد،برات کربلاشو گرفت وخب تنها که نمیشد بره،لذا ما هم از صدقه سر پسرم کربلایی شدیم.اینم یکی از برکات وجود این فرشته های کوچولوئه😇 . . . پ.ن2: من فکر میکنم #کودک_گریز بودن جزیی از فرهنگ ما شده متاسفانه!😟😓(احتمالا ناشی از اجرای غلط سیاست های کنترل جمعیته😡) که اصلاحش هم زمان میبره قطعا⏳ . البته بچه هارو دوست داریم،و اصلا مگه میشه دوستشون نداشت این فرشته های زمینی رو؟😍👼👶 اما چون تو دوران اجرای سیاست کنترل جمعیت اصل #فرزندآوری زیر سوال رفت و اساسا کودک موجود نه چندان مفید😒 که خیلی هم مخل آسایشه😖 معرفی شد،مردمما زندگی کردن با کودک رو فراموش کردن انگار!😯 . . پ.ن3: . جالبه که تا همین چندسال پیش ما هم آنقدر #کودک_گریز نبودیم. یکی از اقوام ما که میانسال هستن خاطرات سفر به مشهدشون رو تعریف میکردن،میگفتن چند روز تو راه بودیم،با چند تا بچه کوچیک👶👦👧👨 ومثلا هر دو ساعت وایمیستادن و کهنه بچه هارو عوض میکردن🚼 ومیشستن و یه چیزی میخوردن🍪 و استراحتی😴 و دوباره راه میفتادن😊 و این اصلا اتفاق خاص و نادری نبوده!اما چی شده که حالا حضور دو تا بچه کوچیک با انواع امکانات حتی قبیح به نظر میاد و مادری که این کارو کرده مواخذه میشه!😮😏 . . ادامه در بخش نظرات😊 . . #پ_بهروزی #ریاضی91 #سبک_مادری #اربعین_با_بچه #نصیرالدین_محمد #عمادالدین_علی #مرد_کوچک #مسئولیت_پذیری #فرهنگ_کودک_گریز #فرهنگ_کودک_پذیر #مادران_شریف