پست های مشابه

شادینک

#عید_قربان مبارک #eid_adha #شادینک #اسلام_برای_کودکان #اسلام

19 تیر 1401 00:10:00

2 بازدید

شادینک

ما اومدیم با بازی ویژه محرم مون ... بازی داریم ... چه بازی ای .... خودمون که برای تک تک جزئیاتش ذوق داریم ... حسینیه کوچک من ... یه بسته که بچه ها حسینیه شون رو درست کنند پرچم سیاهی بزنن ، کتابخانه و جاکفشی و جانماز درست کنند .... به آدمک هاشون چایی تعارف کنند و دستمال کاغذی ... راستی موقع روضه یادتون نره چراغش رو خاموش کنید . .. #شادینک #یاحسین #محرم #حسینیه #کودکانه #اسلام_برای_کودکان

18 مرداد 1400 07:19:09

3 بازدید

شادینک

رقیه جانم😭😭😭😭 زیر این پست حضرت رقیه رو صدا بزن و هرچی میخوای بهش بگو. 🏴🏴🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم #ما_ملت_شهادتیم #رقیه_بنت_الحسین_سلام_الله_علیها #رقیه #رقیه_خاتون #paint #roghayeh #emamhossein #yahossein تصویر اول با تصویرگری @somayehpaints

21 مرداد 1400 13:52:30

9 بازدید

شادینک

هورااااا بازی دوم بسته مون چیه این قدر باحاله؟؟؟؟ تئاتر سایه ها یعنی چی ؟ یعنی جعبه مون رو جوری طراحی کردیم که یه طرفش میشه پرده نمایش که قراره با چراغ قوه ای که توی بسته هست بچه ها تئاتر سایه ها رواجرا کنند یا مامانا برای بچه هاشون ... اما بازی با این جعبه و چراغ قوه محدود به این داستان نیست و کلی داستان دیگه قراره بهش اضافه بشه . چون ما مامانا خوب میدونیم بازی ای که یه بار فقط قرار باشه انجام بشه فایده ای نداره؟؟!!! #شادینک #سایه #تئاتر #نمایش #پرده_نمایش #بازی_نمایشی #نمایش_خلاق #پرده_نمایش

02 مرداد 1400 08:47:07

1 بازدید

شادینک

دوست داشتیم بسته ی تزئینات ربیع رو برای بازی حسینیه مون اماده کنیم که نشد ... پیشنهادمون اینه حسینیه هاتون رو باتزئین ریسه مینیاتوری و درست کردن کیک خمیری برای بچه ها به یادموندنی کنید منتظر عکسای خلاقانه حسینیه تون هستیم. 💐💐💐  هزار هزار ستاره از آسمون می باره  شادی فراوون شده هیچ کسی غم نداره تولد پیامبره دوباره گل گل گل،گل اومد به به به بهاره کبوتر نامه بر پیام شادی داره تولد پیامبره دوباره بلبل شاد و خندون رو تاب گل سواره چه چه چه می خونه چه شور و حالی داره تولد پیامبره دوباره #شادینک #تولد _ پیامبر #کودک #شاد #بازی #ربیع_الاول #عید #میلاد_پیامبر #میلاد_امام_صادق #مبارک

01 آبان 1400 18:04:36

3 بازدید

شادینک

اولین و بزرگ ترین رنگ آمیزی متری با موضوع عزاداری مناسب #هیئت #روضه_خانگی #عزاداری #محرم #اربعین

08 مرداد 1401 08:41:04

14 بازدید

شادینک

0

0

میریم سراغ داستان دوم کشتی نجات: زُهیر مرد بزرگی بود. خونه داشت، باغ داشت، وضعش خوب بود. تازه جنگجوی خوبی هم بود و در کلی از جنگ‌ ها فرمانده بود و پیروز شده بود. زهیر قبلنا طرفدار اون گروهی بود که مخالف امام علی بودن. به خاطر همین دور و بر امام حسین هم که پسر امام علی بود، نمی‌ اومد. یادتونه که امام حسین داشتند می‌رفتند سمت شهری که مردم براشون نامه نوشته بودند ... زهیر هم تو همون راه بود اما نمی‌رفت سمت کاروان امام حسین مثلا کاروان امام حسین قبل از چشمه می‌ ایستادن، زهیر می‌گفت بریم بعد از اون چشمه بایستیم. کاروان امام حسین سمت راست یه کوه می‌ایستاد، زهیر می‌ گفت بریم سمت چپ اون کوه توقف کنیم. قضیه ی قهر توی اتاق رو یادتونه؟! خلاصه… تا این که بالاخره هر دو تا کاروان به جایی رسیدن که مجبور شدن نزدیک هم توقف کنن. مثلا شاید یه چشمه بود .. کاروان‌ ها ایستادن و هر کدوم یه سری چادر زدند. زهیر همراه با زنش و بچه‌ هاش نشسته بود توی چادرش و سر سفره بودن. همین موقع یکی از طرف کاروان حسین‌ بن علی اومد و گفت: سلام آقای زهیر! امام حسین می‌خوان شما رو ببینن! میاین بریم پیششون؟ زهیر که داشت لقمه رو میذاشت دهنش، یهو خشکش زد! خدایا! یعنی حسین‌ بن علی با من چی کار داره؟! چی شده؟ نکنه میخواد دعوام کنه که با گروه اونا نبودم؟ نکنه از دستم ناراحته؟… یهو زنش گفت: وا! زهیر! چرا خشکت زده! مگه حسین پسر فاطمه‌ ی زهرا نیست؟ گفت: چرا خب! زنش گفت: خب پس چرا نشستی؟! برو خودت رو بهشون برسون. زهیر لقمه‌ شو زمین گذاشت و بیرون رفت و مستقیم رفت توی چادری که امام حسین توش بود. فکر می کنین وقتی زهیر اومد بیرون، قیافه‌ ش چه شکلی بود؟ زهیر وقتی وارد چادر خودش شد، تمام صورتش پر از لبخند و شادی بود. هیچ‌ کس نمی‌ دونست امام حسین بهش چی گفته، اما زهیر مثل کسی بود که بهش جایزه داده باشن! آخه یادمون نرفته که امام حسین قهرمان نجات آدم ها بودند و وقتی با زهیر صحبت کردند زهیر هم تصمیم گرفت سوار کشتی نجات بشه . ⛵⛵⛵ پ.ن: دوستای گلم ادامه ی داستان رو در پست بعدی براتون میزارم حتما حتما دنبالش کنید تا ببینید امام حسین چی به زهیر گفتن که اینقدر خوشحال شدن.😊😊😊 #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی_کودک

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

میریم سراغ داستان دوم کشتی نجات: زُهیر مرد بزرگی بود. خونه داشت، باغ داشت، وضعش خوب بود. تازه جنگجوی خوبی هم بود و در کلی از جنگ‌ ها فرمانده بود و پیروز شده بود. زهیر قبلنا طرفدار اون گروهی بود که مخالف امام علی بودن. به خاطر همین دور و بر امام حسین هم که پسر امام علی بود، نمی‌ اومد. یادتونه که امام حسین داشتند می‌رفتند سمت شهری که مردم براشون نامه نوشته بودند ... زهیر هم تو همون راه بود اما نمی‌رفت سمت کاروان امام حسین مثلا کاروان امام حسین قبل از چشمه می‌ ایستادن، زهیر می‌گفت بریم بعد از اون چشمه بایستیم. کاروان امام حسین سمت راست یه کوه می‌ایستاد، زهیر می‌ گفت بریم سمت چپ اون کوه توقف کنیم. قضیه ی قهر توی اتاق رو یادتونه؟! خلاصه… تا این که بالاخره هر دو تا کاروان به جایی رسیدن که مجبور شدن نزدیک هم توقف کنن. مثلا شاید یه چشمه بود .. کاروان‌ ها ایستادن و هر کدوم یه سری چادر زدند. زهیر همراه با زنش و بچه‌ هاش نشسته بود توی چادرش و سر سفره بودن. همین موقع یکی از طرف کاروان حسین‌ بن علی اومد و گفت: سلام آقای زهیر! امام حسین می‌خوان شما رو ببینن! میاین بریم پیششون؟ زهیر که داشت لقمه رو میذاشت دهنش، یهو خشکش زد! خدایا! یعنی حسین‌ بن علی با من چی کار داره؟! چی شده؟ نکنه میخواد دعوام کنه که با گروه اونا نبودم؟ نکنه از دستم ناراحته؟… یهو زنش گفت: وا! زهیر! چرا خشکت زده! مگه حسین پسر فاطمه‌ ی زهرا نیست؟ گفت: چرا خب! زنش گفت: خب پس چرا نشستی؟! برو خودت رو بهشون برسون. زهیر لقمه‌ شو زمین گذاشت و بیرون رفت و مستقیم رفت توی چادری که امام حسین توش بود. فکر می کنین وقتی زهیر اومد بیرون، قیافه‌ ش چه شکلی بود؟ زهیر وقتی وارد چادر خودش شد، تمام صورتش پر از لبخند و شادی بود. هیچ‌ کس نمی‌ دونست امام حسین بهش چی گفته، اما زهیر مثل کسی بود که بهش جایزه داده باشن! آخه یادمون نرفته که امام حسین قهرمان نجات آدم ها بودند و وقتی با زهیر صحبت کردند زهیر هم تصمیم گرفت سوار کشتی نجات بشه . ⛵⛵⛵ پ.ن: دوستای گلم ادامه ی داستان رو در پست بعدی براتون میزارم حتما حتما دنبالش کنید تا ببینید امام حسین چی به زهیر گفتن که اینقدر خوشحال شدن.😊😊😊 #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی_کودک

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن