پست های مشابه

madaran_sharif

. #ر_ن . متولد سال ۶۹ ام، از شهرستان‌های شمال کشور و اولین فرزند خانواده دو سال بعد هم تنها داداشم به دنیا اومد. . خیلی بچه‌ی شلوغ و پر تحرک و به گفته اطرافیان باهوشی بودم😅 بچگی من و برادرم هم همون بچگی‌ها و بازی‌ها و دعواهای همیشگی بود! . ابتدایی رو تو یه مدرسه‌ی دولتی تموم کردم و با لطف خدا تو مدرسه‌ی فرزانگان قبول شدم. . از همون اول مادرم ما رو به درس خوندن تشویق می کرد و حامی ما بود. البته من درس‌خون نبودم🙈 همیشه تو کلاس‌های بسکتبال و شنا و زبان و انواع مسابقات قرآن حضور داشتم و به جز دو سال منتهی به کنکور، همه‌شونو پررنگتر از درس، دنبال می‌کردم. . با داداشم خیلی صمیمی بودیم. خصوصا بعد نوجوانی که دعواهای کودکی‌مون تموم شده بود، خیلی پشتیبان و یار هم بودیم. هر وقت جایی می‌رفتم که لازم بود یه آقا پیشم باشه همراهم می‌اومد. منم بعدها تو کنکور و ازدواجش، مشاور خوبی بودم😉 . خانواده‌م مذهبی بودن، در این حد که مثلا مادرم دوست داشتن من مانتویی و موقر و با پوشش کامل باشم... اما من خیلی به احکام اسلام تقید نداشتم. نماز رو گه‌گداری می‌خوندم و به دنبال لاک زدن و ست کردن و تیپ زدن بودم. اما مامانم همیشه خیلی جدی، درمورد حجاب بهم تذکر می‌داد. منم همیشه یه عذاب وجدانی داشتم و تردیدی که ایشون درست می‌گه یا خودم🤔 . . فضای هیئت‌ها و مراسم‌های مذهبی شهرمون سنتی بود و برای جوونا جذابیت نداشت. اما مدرسه‌ی برادرم با یه مسجدی مرتبط بودن که با اجازه‌ی هیئت امناش، خودشون گرداننده هیئتش شده بودن⁦⁦👌🏻⁩ خودشون مداحی می‌کردن و سخنران می‌آوردن و... سبکش برای نوجوونا ملموس بود و نظم خوبی هم داشت، آدم می‌فهمید چرا اومده اینجا و عبادت می‌کنه! . هیئت هفتگی برگزار می‌کردن. هیچ پولی هم نداشتن و خودشون نوبتی بانی می‌شدن و هیئت رو می‌گردوندن. به خاطر همین چیزا هم جو خالصانه‌ای داشت و مردمم خیلی ازش استفاده می‌بردن. . داداشم تو این فضا مذهبی شده بود و ما رو هم به اون هیئتا می‌برد. این شد نقطه‌ی عطفی توی زندگیم؛ اونجا با مضامین یه سری از دعاها آشنا شدم. . همون موقع‌ها بود که تصمیم گرفتم نمازمو کامل بخونم و ۴۰ صبح، نذارم نماز صبحم قضا شه و دعای عهد رو ۴۰ تا صبح بخونم. دیگه نماز رو دوست داشتم و کم‌کم یک سری عذاب وجدان‌هایی داشتم نسبت به مانتو‌های خیلی تنگم و در کل کمی با حجاب تر شده بودم⁦⁦👌🏻⁩ . ۲ سالی شد که، بعد نماز صبح دعای عهد می‌خوندم و چون سال کنکورمم بود، از خدا می‌خواستم کنکورو خوب بدم.(با توجه به اینکه قبلش درس‌خون نبودم🙈) . . #قسمت_اول #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

06 مهر 1399 17:49:59

0 بازدید

madaran_sharif

. از همون لحظه اول که فهمیدم مامان شدم، ذهنم درگیر این بود که چطور باید برگردم سر کار😣 فقط فکر این‌که مادرم، کنار پسرم هست بهم دلگرمی می‌داد. . خواهرم، تازه دوره ارشدش شروع شده بود📚 با دختری دو ماه بزرگتر از محمد جواد👼 . با توکل به خدا و مشورت با مامان و خواهر و همسرم، روزای حضور برای تدریس رو اعلام کردم👩‍🏫 سه روز پشت سر هم، عصرها، نزدیک به آخر هفته📋 . خواهرم هم جوری انتخاب واحد کرد، که تا حد ممکن روزهای کلاس‌هامون متفاوت باشه📝 چرا که نگه‌داشتن دو تا نی‌نی یک‌جا، تو این سن، واقعا سخته😧 . با همه اینها یک روز هم باقی موند که آقای همسر نگه داشتن پسرشون رو به عهده گرفتن🧔👶 . اون روز، وسایل و غذای محمدجواد، و نهار همسرم رو حاضر می‌کردم و با همسرم که زودتر از همیشه از سر کار برمی‌گشتن، می‌رفتیم دانشگاه🚗 من می‌رفتم سر کلاس👩‍🏫 و پدر و پسر می‌رفتن حرم امام🕌 چون نزدیک بود و فضا باز؛ و نی‌نی می‌تونست چهاردست‌وپایی بره و راحتتر باشه😃 این‌جوری مدت زمان دوری گل پسر از مامان، هم کمتر می‌شد😍 . دو روز دیگه هفته، مامانم می‌اومدن خونمون. این دو روز هم خداروشکر مدت زمان کلاس، کمتر بود😌 . چند بار هم پیش اومد که همسرم یا کلا نبودن یا دیرتر می‌رسیدن؛ که یه بارش آقا محمدجواد رو سپردم دست همسایه. . با این‌که باب کمک گرفتن از این همسایه خوبمون، تو مسجد باز شده بود و دلم قرص بود که خدا خودش، این راه رو پیش پام گذاشته؛ ولی بازم اون روز که اولین بار پسرم رو پیش کسی غیر از خانوادم می‌گذاشتم، تا برم سر کار اشکام می‌ریخت😭 . اون روز، بابای محمدجواد، بعد ۳ ساعت می‌رسن و محمدجواد رو که دیگه شروع کرده بوده به گریه کردن، می‌گیرن و میان دانشگاه پیش مامان. . یه بارم، رفتم خونه مامان، تا دوتا نی‌نی، باهم کنار مادربزرگ باشن. اما همون‌طور که پیش‌بینی می‌شد، اصلا ساده نبود و دیگه فکر تکرارشم نکردیم😖 . یه دفعه هم، به ذهنم رسید، که هفته آخره و درس‌ها تموم شده و می‌تونم محمدجواد رو با خودم ببرم سر کلاس😃💡 اون روز برام، واقعا شیرین و خاطره‌انگیز شد💗؛ و محمدجواد بیشتر از من، بغل دانشجوهای خوبم بود😃 . وقتایی هم که کلاس نداشتم، یا محمدجواد خواب بود،😴 یا با باباش بازی می‌کرد،⚾️ پایان‌نامه‌م رو تکمیل می‌کردم📑 . یه نگاهی هم به مقاله‌های در دست ویرایشم داشتم، تا بتونم خودم رو برای دفاع کنم👩‍🏫 اما باز هم همه‌چیز اون‌جوری که پیش‌بینی می‌کردم پیش نرفت... . #ف_غیور #کامپیوتر۸۴_دانشگاه_فردوسی #تجربه_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_چهارم #مادران_شریف

06 اسفند 1398 16:14:45

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ساله، #محمدعلی ۷ساله، #محمدحسین ۵ساله، #محمدرضا ۳ساله) #قسمت_هشتم پرستاری که برای کمک میاد خونه‌مون، بیشتر روزها رو از ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر حضور دارن و گاهی اگه مادرم کار زیادی داشته باشن (معمولا یکی دو روز تو هفته)، می‌رن به ایشون کمک می‌کنن. روزهایی که ایشون نیستن، کارهای خونه و بچه‌ها رو خودم انجام می‌دم و یه کمی درسم رو می‌خونم. و وقتایی که هستن، کارهای خونه رو ایشون انجام می‌دن و منم فقط به بچه‌ها و درسم می‌رسم.👌🏻 اگه حجم درس‌هام کم باشه، بیشتر با بچه‌ها بازی می‌کنم یا کارهای فوق‌برنامه انجام می‌دم؛😁 مثل پختن کیک و پیتزا و غذاهای زمان‌بر. و اگه حجم درس‌هام زیاد باشه، فقط در حدی که کاری از بچه‌ها نمونه، به اونا رسیدگی می‌کنم و بیشتر درس می‌خونم. کارای درس و دانشگاه رو هم معمولاً تو خونه و پیش بچه‌ها انجام می‌دم. مگه اینکه کار فشرده داشته باشم و مجبور باشم برم تو حسینیه‌ی همکف ساختمونمون و اونجا کارامو انجام بدم.😁 بیشترین هدف از استخدام این خانوم، به خاطر حضور تو آزمایشگاهه که از ترم‌های بعد، پیش رو دارم. زمان خواب بچه‌ها هم از مواقعیه که سعی می‌کنم ازش استفاده کنم. مخصوصا که آرامش خونه هم بیشتره و راحت‌تر می‌شه درس خوند. موقع امتحانات هم که کارام زیاده، معمولاً تا دم نماز صبح بیدارم یا اگه شب خوابم بیاد، می‌خوابم و صبح خیلی زود بیدار می‌شم. تلاشم رو می‌کنم همیشه خونه نسبتاً مرتب باشه. همسرم هم تو کارهای خونه مشارکت می‌کنن و این باعث می‌شه بچه‌ها هم به مرتب بودن خونه اهمیت بدن.👌🏻 وقتی می‌بینن پدرشون با اون خستگی داره کمک می‌کنه، قشنگ تاثیر می‌گیرن و وقتی پدرشون تذکر می‌ده اینو بردار، ازش حساب می‌برن.😉 برای من بهترین زمان مرتب کردن خونه (غیر از مواقعی که همسرم میان) شب‌ها قبل خوابه. سعی می‌کنیم با کمک هم خونه رو مرتب کنیم بعد بخوابیم. اینجوری روز بعد رو با آرامش شروع می‌کنم و هول نمی‌شم که وای خونه رو ببین😢 حالا غذا رو چی کار کنم؟ حالا بچه‌ها رو چیکار کنم؟ البته گاهیم خسته می‌شم. مواقع خستگی، صحبت کردن با مادرم و همسرم و دوستام خیلی حالمو خوب می‌کنه. گاهی که با دوستای خانوادگی می‌ریم پارک یا بچه‌ها رو می‌سپریم به مامان یا پرستار و با همسرم یه تفریح دونفره داریم، روحیه‌م خیلی خوب می‌شه. برای حفظ سلامتی‌م، سعی می‌کنم تدابیر طب سنتی رو تو زندگی پیاده کنم. و اینکه تو اوقات خالی‌ورزش می‌کنم. هرچند برنامه‌ی منظم ندارم و اگه سرشلوغ باشم رهاش می‌کنم.🤪 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

11 مهر 1400 16:20:45

1 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_اول . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . متولد سال ۶۷ ام در یکی از شهرهای استان یزد. یه برادر دارم که یک سال ازم کوچیک‌تره. از بچگی با هم خیلی بازی می‌کردیم و البته دعواها و شیطنت‌های بچگانه هم داشتیم.😉 . بزرگ‌تر که شدم جای‌خالی خواهر رو حس می‌کردم. البته با بچه‌های همسایه و فامیل خیلی هم‌بازی بودیم ولی هیچ‌کس مثل خواهر نمی‌شد.😓 . پدرم یه کشاورز پرتلاش بودن. روش تربیتشون طوری بود که ما خیلی بهشون احترام می‌ذاشتیم و ازشون حرف‌شنوی داشتیم. مادرم خانه‌دار بودن و در حد ابتدایی سواد داشتن، اما خیلی به درس‌خوندن و موفقیت ما اهمیت می‌دادن و همیشه مشوق ما بودن. چه توی درس و چه کارای هنری.❤️ . یه مدت توی خونه، قالی‌بافی داشتیم. برای من یه دار قالی کوچیک می‌زدن. می‌بافتم و بعد می‌فروختیمش. ناراحت بودم که چرا داداشم قالی نمی‌بافه و همش تلویزیون می‌بینه.😅 به زور می‌آوردمش پای دار‌ قالی تا اونم ببافه. یه بارم وقتی پاشده‌بود نخ‌ها رو برداره، سوزن بزرگ قالی‌بافی رو گذاشتم زیرش و وقتی نشست فرو‌رفت تو پاش!🙈 بعدش تا چند روز بهش باج می‌دادم که به پدرمون چیزی نگه. . راهنمایی و دبیرستان، تیزهوشان قبول شدم، اما چون مدرسه‌ش توی یزد بود، نرفتم و همون نمونه‌دولتی شهر خودمون رو ترجیح دادم. . درس‌خون و البته شیطون بودم. یادمه یه بار چهارشنبه‌سوری، ترقه انداختیم توی کلاسای دیگه و فرار کردیم. . توی دبیرستان، یه مدیر هنر‌دوست داشتیم که کلاس‌های هنری برگزار می‌کردن. یادمه کلاس‌های نقاشی و تذهیب و معرق و سفال‌گری رو شرکت کردم. یه تابستون هم کلاس خیاطی رفتم. شرایط مالی‌مون خیلی خوب نبود. اما مامانم پارچه‌های خودشون رو با این‌که گرون بود، می‌دادن به من تا تمرین خیاطی کنم.😊 . از سوم دبیرستان جدی‌تر درس می‌خوندم. بعضی از بچه‌های مدرسه، دانشگاه‌های خوب قبول شده‌بودن و من هم خیلی انگیزه گرفتم. مشاور و کلاس کنکور نداشتم. کتاب‌های تست رو از دوستم که کنکور داده‌بود قرض گرفتم و خودم دقیق برنامه‌ریزی کردم و تابستون قبل کنکور هر روز می‌رفتم کتابخونه درس می‌خوندم. . سال پیش‌دانشگاهی، بعد مدرسه ۷ ساعت و روزای تعطیل ۱۴ ساعت درس می‌خوندم. خودمم باورم نمی‌شد بتونم این‌قدر درس بخونم. نوروز قبل کنکور، توی خوابگاه مدرسه موندم که بیش‌تر درس بخونم. همون موقع، داداشم یه بار برام کیک درست کرد و برام آورد.😍 تا قبل از دبیرستان خیلی باهم دعوا می‌کردیم، اما بعدش یهو خیلی خوب و عاطفی شد روابطمون.🌹 . بعدشم که دیگه اومدم تهران و کلا از هم دور شدیم. . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

20 دی 1399 16:34:22

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_ششم #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹، ۶ و ۳ ساله) . پسر سومم که یه مقدار بزرگ شد و از آب و گل در اومد، تصمیم گرفتم یه سری کارها برای تقویت روحی و جسمی خودم انجام بدم.🤩 . یه کاری که خیلی بهش علاقه داشتم، پختن کیک و شیرینی بود. پسر سومم یک ساله بود که جدی‌تر رفتم سراغ این کار. البته از قبل هم علاقه داشتم و گاهی کیک یا قطّاب درست می‌کردم.😋 از طریق صفحات مجازی، کیک و شیرینی‌پزی حرفه‌ای رو یاد گرفتم و کیک‌های خوبی هم درست کردم. حتی چند باری هم دوستام سفارش دادن و براشون پختم. البته خیلی واسه سفارش گرفتن و کار جدی وقت نداشتم.☺️ . به فکر کلاس ورزشی هم بودم.🏃🏻‍♀ چون زیاد پشت لپ‌تاپ می‌نشستم، کمردرد و گردن‌درد داشتم و دنبال ورزش‌های اصلاحی بودم. وقتی شنیدم محل کارمون کلاس پیلاتس گذاشته، با اشتیاق ثبت‌نام و شرکت کردم.🙃 صبح زود تا بچه‌ها خواب بودن، می‌رفتم و بعد از یکی دو ساعت برمی‌گشتم. چند وقت بعد چون راهش دور بود، ترجیح دادم یه کلاس ورزشی نزدیک خونمون برم که شهرداری برگزار می‌کرد و بعدازظهرها بود. باز هم تا بچه‌ها خواب بودن، می‌رفتم و ۲ ساعته میومدم. . در غیاب من اگرم بیدار می‌شدن، مسئولیتشون‌ با داداش بزرگه بود و می‌دونستن باید به حرفش گوش بدن.👦🏻 البته متاسفانه از اسفند پارسال به خاطر کرونا تعطیل شد و خیلی حیف شد که نتونستم ادامه‌ش بدم. . حدوداً از یک سال پیش، یه کار پروژه‌ای مرتبط با صنایع رو هم شروع کردم. از اینکه کاری مرتبط با رشته‌م انجام می‌دادم، حس خوبی داشتم. این کار رو هم توی خونه انجام می‌دادم و جلسات حضوری‌ش کم بود.☺️ کار پژوهشی قبلیم رو هم تا حدی انجام می‌دادم و پیش می‌بردم.💪🏻 . همسرم که دیگه خودشون از دکترا فارغ‌التحصیل شده بودن، بهم پیشنهاد دادن که واسه کنکور دکترا ثبت‌نام کنم و بخونم.😍 . دوست داشتم رشته‌ی مدیریت آموزش عالی بخونم و چون رشته خودم نبود، باید بیشتر وقت می‌ذاشتم ‌و تلاش می‌کردم. اکثراً می‌رفتم توی اتاق و درس می‌خوندم، بچه‌ها هم بیرون با همدیگه بازی می‌کردن. از پرستار یا مهد کمک نگرفتم، فقط یه مدت کوتاهی مامانم اومدن پیشمون و کمکم کردن. تا قبل از اسفند منظم و با برنامه درس می‌خوندم اما بعدش که کنکور عقب افتاد، یه مدت درس رو رها کردم. یکی دوماه مونده به کنکور که قرار بود مرداد برگزار بشه، دوباره شروع کردم و نهایتاً رتبه‌م ۱۴ شد.🤩😍 . فکر می‌کنم به برکت حضور بچه‌ها بود که خدا کمکم کرد. چون رتبه‌م با میزان درس خوندنم، ‌جور در نمیومد.🤷🏻‍♀ . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

26 دی 1399 14:54:32

0 بازدید

madaran_sharif

. . سلام دوستان عزیز✋🏻 فیلم حضورمون در شبکه سلامت رو که چند روز پیش گذاشتیم، دیدید؟ اینم دومین قسمت از برنامه‌ی سلام دنیاست که مادران شریف در اون حضور داشت و چهارشنبه ۳ آذر پخش شد. خانم اکبری (که مامان ۴ فرزندن😍) در این برنامه با مجری گفتگو می‌کنن و از فعالیت‌هاشون در مادران شریف می‌گن. ایشون در حالی کارشناسی هوافضای دانشگاه شریف رو به پایان می‌رسونن که دو تا فرزند داشتن و سومی رو هم باردار بودن.😇 یه گزارش هم وسط برنامه پخش می‌شه که در اون خانم باغانی درمورد گروه مطالعاتی و کلیپ‌های ترجمه‌ای مادران شریف توضیح می‌دن. در این گزارش خانم محمدی هم صحبت می‌کنن و از مامانی می‌گن که بعد از به دنیا اومدن فرزندشون تصمیم می‌گیرن برای کنکور ارشد بخونن. #معرفی #ا_باغانی #پ_عارفی #ه_محمدی #پ_شکوری #سلام_دنیا #شبکه_سلامت #مادران_شریف_ایران_زمین.

06 آذر 1400 17:26:07

1 بازدید

مادران شريف

0

0

. اصلا مادر باید #دانش_جو باشد! یکی از خاطراتی که از دوران نوجوونی تو مهمونی های زنونه دارم اینه که تقریبا هیچوقت تو بحثا و حرفای جمعی شرکت نمیکردم 😯 . . عمده خانم های اطراف ما بحثاشون این بود که مثلا فلانی جدیدا چی خریده؟چی پوشیده؟ اون سریال چی شد و چی قراره بشه؟ توی فلان مراسم چه لباسی خوبه بپوشیم؟ رابطه عروس اون خانواده با مادرشوهرش چطوره و ... 😰😰 . . همیشه غصه میخوردم و میخورم که چرا باید خانم ها خودشون رو محدود کنن به این جنس فکرها و دغدغه ها؟😦 . . شاید یکی از آسیب های اساسی که خانم های #غیر_دانش_جو (یعنی کسانی که دانش را نمی جویند!) در معرضش هستن، همین باشه: محدود شدن فکر و دغدغه فرد در مسائل سطحی و بی فایده.😶 . . توی جمع های دانشجویی مخصوصا گروه ها و تشکل های دانشجویی(اونقدری که من دیدم) این فضا خیلی کمتره. یعنی افراد بیشتر ذهنشون درگیر علم و تفکر و حل مسئله ست. بیشتر نسبت به مسائل جامعه و کشور دغدغه دارن و دنبال راه حل هستن. . . کاش همه خانم ها #دانش_جو بشن! البته دانش جو به معنی واقعیش. نه لزوما اینکه به هر قیمتی و تو هر رشته ای فرد بخواد درس بخونه . اونم فقط برای مدرکش. مثلا اینکه یک خانم تو خونه کتابهای مفید بخونه ، یا اینکه یک مادر برای یاد گرفتن اصول تربیتی مطالعه کنه یا سخنرانی گوش بده یا دوره های مختلف بره، به نظرم عین #دانش_جو بودنه. . . وقتی سطح فکر و دغدغه ی یک #مادر بالاتر بره، طبیعتا میتونه بهتر بچه هاشو تربیت کنه.👱 . این فرد میتونه با مسائلی که توی مادری باهاش مواجه میشه، برخورد علمی داشته باشه. دنبال راه حل های درست از منابع معتبر دینی بره و جواب سوالهاشو پیدا کنه. و میتونه سوالهای بچه هاش رو هم درست جواب بده و ترغیبشون کنه به کتابخوانی و علم آموزی.📚📚 . . خلاصه اینکه خانم ها دنبال درس و علم باشن خیلی خوبه. حتی اگر نخوان شاغل بشن.🎓 چیزی که شخصا بهش رسیدم تو این دوسال بچه داری، اینه که مادری خودش یه شغله که نیاز به کلی علم و مهارت داره.👩 و متاسفانه نظام آموزشی مون این علوم و مهارت ها رو به ما یاد نداده. هرچند تا حد قابل قبولی، روش #دانش_جو بودن رو ازش یاد گرفتیم😆 . مادر خوب باید خودش #دانش_جو باشه و بره هرچیزی که برای مادری لازم داره رو یاد بگیره.🔍🔍 . . پ.ن : یه جواب مختصر برای دوستانی که میگن اگر میخواستید بشینید خونه و مادری و بچه داری کنید پس چرا رفتید دانشگاه درس خوندید؟!😎👆 . . #پ_شکوری #شیمی91 #سبک_مادری #مادر_دانش_جو #مادران_شریف

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. اصلا مادر باید #دانش_جو باشد! یکی از خاطراتی که از دوران نوجوونی تو مهمونی های زنونه دارم اینه که تقریبا هیچوقت تو بحثا و حرفای جمعی شرکت نمیکردم 😯 . . عمده خانم های اطراف ما بحثاشون این بود که مثلا فلانی جدیدا چی خریده؟چی پوشیده؟ اون سریال چی شد و چی قراره بشه؟ توی فلان مراسم چه لباسی خوبه بپوشیم؟ رابطه عروس اون خانواده با مادرشوهرش چطوره و ... 😰😰 . . همیشه غصه میخوردم و میخورم که چرا باید خانم ها خودشون رو محدود کنن به این جنس فکرها و دغدغه ها؟😦 . . شاید یکی از آسیب های اساسی که خانم های #غیر_دانش_جو (یعنی کسانی که دانش را نمی جویند!) در معرضش هستن، همین باشه: محدود شدن فکر و دغدغه فرد در مسائل سطحی و بی فایده.😶 . . توی جمع های دانشجویی مخصوصا گروه ها و تشکل های دانشجویی(اونقدری که من دیدم) این فضا خیلی کمتره. یعنی افراد بیشتر ذهنشون درگیر علم و تفکر و حل مسئله ست. بیشتر نسبت به مسائل جامعه و کشور دغدغه دارن و دنبال راه حل هستن. . . کاش همه خانم ها #دانش_جو بشن! البته دانش جو به معنی واقعیش. نه لزوما اینکه به هر قیمتی و تو هر رشته ای فرد بخواد درس بخونه . اونم فقط برای مدرکش. مثلا اینکه یک خانم تو خونه کتابهای مفید بخونه ، یا اینکه یک مادر برای یاد گرفتن اصول تربیتی مطالعه کنه یا سخنرانی گوش بده یا دوره های مختلف بره، به نظرم عین #دانش_جو بودنه. . . وقتی سطح فکر و دغدغه ی یک #مادر بالاتر بره، طبیعتا میتونه بهتر بچه هاشو تربیت کنه.👱 . این فرد میتونه با مسائلی که توی مادری باهاش مواجه میشه، برخورد علمی داشته باشه. دنبال راه حل های درست از منابع معتبر دینی بره و جواب سوالهاشو پیدا کنه. و میتونه سوالهای بچه هاش رو هم درست جواب بده و ترغیبشون کنه به کتابخوانی و علم آموزی.📚📚 . . خلاصه اینکه خانم ها دنبال درس و علم باشن خیلی خوبه. حتی اگر نخوان شاغل بشن.🎓 چیزی که شخصا بهش رسیدم تو این دوسال بچه داری، اینه که مادری خودش یه شغله که نیاز به کلی علم و مهارت داره.👩 و متاسفانه نظام آموزشی مون این علوم و مهارت ها رو به ما یاد نداده. هرچند تا حد قابل قبولی، روش #دانش_جو بودن رو ازش یاد گرفتیم😆 . مادر خوب باید خودش #دانش_جو باشه و بره هرچیزی که برای مادری لازم داره رو یاد بگیره.🔍🔍 . . پ.ن : یه جواب مختصر برای دوستانی که میگن اگر میخواستید بشینید خونه و مادری و بچه داری کنید پس چرا رفتید دانشگاه درس خوندید؟!😎👆 . . #پ_شکوری #شیمی91 #سبک_مادری #مادر_دانش_جو #مادران_شریف

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن