پست های مشابه
madaran_sharif
. #آ_مصلی (مامان #زینب ۲.۵ ساله و #احمدرضا ۹ماهه) . کنار خیاطی و حوزه، کارای هنری مختلف مثل بافتنی و نقاشی و ساخت زیورآلات هم انجام میدادم. . فروردین ۹۷ زینب خانوم، به دنیا اومد. . بارداری جذابی نداشتم.🙄 ویارم خیلی بد بود و افسردگی گرفتم. به شوهرم بدبین شده بودم و همهاش نیش و کنایه میزدم.😫 خیلیم پرخاشگر شده بودم.😣 ولی همسرم خیلی صبور بودن... . شاید از اواسط بارداریم تا حدود یکسال، درگیر اون موضوع بودم. خیلی گریه میکردم. ولی با این حال خدا یه دختر بسیار خوش خنده بهمون داد،👧🏻 که خیلی برای روحیهام خوب بود.😍🙂 . از ۳ ماهگی دخترم، برای اینکه روحیهام بهتر بشه و کمتر فکر و خیال بیاد سراغم، دوباره خیاطی رو شروع کردم. . اوایل، زمانی که خواب بود فقط آشپزی میکردم و اگه وقت میشد اون وسط یه کم لباس هم میدوختم. . بعضی از روزها، برای تجدید قوا و البته همسرداری😄 کنار زینب جونم میخوابیدم. استراحت خیلی کمکم میکرد؛ کمتر عصبانی میشدم و صبورانه کارای بچه و خونه رو انجام میدادم. به لطف خدا، این مسئله بعد از چند ماه برطرف شد.🙂 بعد از اون، غیر از خوابیدن و آشپزی، حسابی به خونه و خودم هم میرسیدم.😊 . پدر و مادرم هم خیلی هوامو داشتن و هر کاری میتونستن، برام میکردن. . وقتی زینب ۱ سال و ۳ ماهه شد، فهمیدم ۱ ماهه باردارم.🤭 . اولش خوشحال نشدم.😥 ولی خوب هدیهی خدا بود و گفتیم یا علی مدد، قدمش رو چشممون. . دوباره همون ویار سخت و وحشتناک شروع شد. ولی این بار حضور همسرم و دختر خوشگل و مهربونم کمک خیلی بزرگی برام بود.😍 اینقدر سرگرم زینب و شیرینکاریهاش بودم، که نمیفهمیدم روزها چطور میگذرن؛ بر خلاف بار اول... . این بار پر از انگیزه مادر شدن بودم، چون یک بار خدا طعم شیرینش رو بهم چشونده بود.🤗 . پسرمون به دنیا اومد... بچه دوم برام راحتتر بود.😏 چون خیلی چیزا رو دیگه یاد گرفته بودم و مسلطتر بودم. . دخترم روزای اول، از حضور داداشش خیلی ذوقزده بود. هر روز که از خواب پا میشد، میگفت نینی کوچولو اومده ایجا، بعدشم چند تا ماچ و بوس. . ولی دو هفتهای که گذشت دید نه، انگار این نینی کوچولو مهمون نیست که بره، خودش صاحبخونه است.😬👼🏻 از اونجا به بعد یه کوچولو حسودی چاشنی محبتهای خواهرانش شد؛ مثل نوازشهای خواهرانه🤦🏻♀، بوسههای خشونتبار (شما بخونید گاز 🤪)، و البته نق و نوقهای گاه و بیگاه که خب بهش حق میدادیم. به قول مامانم: هر چی نباشه سرش هوو اومده!😝 یه بار هم که غوغا کرد و به داداش یه ماهه بادومزمینی داد.😱🤬 . . #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
11 آبان 1399 16:50:01
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_چهارم . #بنتالهدی (مامان سه دختر) . . گذشت و من دانشجوی پزشکی شهید بهشتی شدم. دلیل انتخابم این نبود که تو خانواده اکثراً پزشک بودن. من دنبال وظیفه خودم بودم. جامعه اسلامی به پزشک زن نیاز داره و این رو در راستای تحقق ظهور میدونستم.😊 . سال دوم دانشگاه یکی از خواستگارها مقبول افتادند. ایشون هم دانشجوی پزشکی بودن و دو سال از من جلوتر.❤️ دو سال نامزد بودیم. هر دو مشغول درس و بیمارستان و فعالیت فرهنگی و تشکیلاتی. . اون مرحله از زندگی هم سخت بود! مثل همه مراحل دیگه زندگی! هر اتفاق مفیدی تو دنیا سخته! فاصله بین عقد و عروسی برای این بود که هر دوی ما آماده پذیرش مسئولیت زندگی بشیم. مراسم عقد تو خونه برگزار شد، سفره عقد رو خودم چیدم.🙂 . برای عروسی کلی گشتیم تا تالاری پیدا کنیم که راضی بشه فقط یک مدل غذا سرو کنه! همه میگفتن ما کمتر از دو مدل غذا نمیدیم!🙄 از لحاظ مالی محدودیتی نداشتیم. ولی میخواستیم ساده برگزار کنیم و به همه میگفتیم که چطور هزینهها رو کم کردیم.😍 . لباس عروسی رو از دوستم قرض گرفتم. تو آرایشگاه هم نگفتم که خودم عروس هستم. پکیج مخصوص عروس چهارمیلیون بود ولی من با سیصد هزار تومن عروس شدم!😎 و اما جهیزیه... . استاد اخلاقی به مادرم گفته بودن که اگر کسی به دخترش طوری جهیزیه بده که بتونه همزمان به چهارده دختر دیگه هم جهیزیه بده، من سعادت اون دختر رو ضمانت میکنم. مادرم من رو مختار گذاشتن. برای من چه چیزی بالاتر از سعادت و عاقبتبخیری بود؟❤️ برای اجرای این شرط من باید سال ۹۳ با دو میلیون و چهارصد هزار تومان وسایل زندگی رو تهیه میکردم!!! . غیرممکن مینمود! ولی من سرسخت تر از این حرفا بودم.💪🏻 اول یه لیست از وسایل ضروری تهیه کردم. بعد گشتم یه جا رو پیدا کردم که زیر پونز نقشه بود و اجناس فوقالعاده ارزان بود. حداقل قیمت هر کالا رو هم پیدا کردم. این لیست رو در اختیار اقوام درجه یک و دو قرار دادم. گفتم هر کسی هر چقدر که میخواد به ما هدیه عروسی بده، بگه و هزینه رو بده به من تا برم وسیله مورد نیازمو بخرم!😄 . این شد که با مبلغ هدیههای عروسی و همون دو میلیون و چهارصد هزار تومانی که مادرم دادن، وسایل اولیه شروع زندگی رو خریدیم و ، همزمان با چهارده عروس دیگه، زندگی رو به امید سعادت و عاقبت بخیری شروع کردیم.🤵🏻👰🏻 . هنوز هم نداشتن مبل و ظرف چینی خللی تو خوشبختیمون ایجاد نکرده الحمدلله. تلویزیون هم نگرفتیم. به همسرم گفتم بهتره اندک زمانی که برای با هم بودن داریم رو خودمون براش برنامه داشته باشیم، نه تلویزیون. . . #تجربه_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
21 اسفند 1399 18:52:22
2 بازدید
madaran_sharif
. #ا_باغانی (مامان #علی ۴ساله و #رضا ۱سال و ۲ماهه) چند وقتی بود علی ظهرها نمیخوابید و من سعی میکردم یه سرگرمی جدید برای ظهرها پیدا کنم. از اونجایی که قبلاً چند سالی سابقهی تدریس زبان انگلیسی به کودکان رو داشتم، با خودم فکر کردم شاید بتونم داخل خونه برای علی کلاس بذارم.👌🏻 چون دوران کرونا هم بود و کلاسهای حضوری تعطیل بود. یه روز با هم رفتیم بیرون و از شهر کتاب، کتاب زبان مخصوص کودکانی که خودم تجربهی تدریسش رو داشتم، خریدیم و با امید به خدا شروع کردیم. همون روز بهش گفتم دوست داری بری کلاس زبان؟ و سعی کردم کاری کنم که فضای کلاس واقعی رو توی خونه ایجاد کنم تا بیشتر علاقهمند بشه. مثلاً خودم به عنوان معلم روسری سر کردم😄 و علی نشست روی مبل و من اومدم داخل کلاس! و مثل کلاسهای واقعی باهاش صحبت کردم و تدریس کردم و صوت رو پخش کردم. بعدش هم رنگآمیزی کتاب. دقیقاً مثل برنامهی کلاس واقعی. البته مدت زمان کلاس خیلی کوتاهتر از حالت واقعی بود😉 چون یک شاگرد داشتم و خب کلاس زودتر تموم میشد! بعدش هم خداحافظی کردیم و علی رفت خونه، زنگ زد و مامانش درو باز کرد و دیگه من شدم مامانش. خلاصه بعد از چند جلسه دیدم خداروشکر علی خیلی علاقه داره و هرروز بهم میگفت کلاس زبان دارم!😋 به همین روش چندین ماه کار کردیم و چند کتاب رو تموم کردیم. آخر هر ترم هم امتحان شفاهی داشتیم. البته حواسم به این نکته بود که با توجه به سن کم علی آموزش حالت بازی داشته باشه و دقیقا چون علی علاقه نشون داده بود، ادامه دادیم. یعنی اگه میدیدم علاقه نداره اصلا اجبارش نمیکردم و ادامه نمیدادم. بعد از چندماه به فکر افتادم که براش کلاس قرآن هم بذارم. همیشه دنبال یک مرجع خوب برای آموزش قرآن بودم. مثلاً کتابی که همراهش سیدی آموزشی و رنگآمیزی هم داشته باشه تا بچه بیشتر علاقه نشون بده. اما مرجع خوبی پیدا نکردم.😕 تا اینکه برای جایزهی عید غدیر بهش یه کتاب پر زرق و برق سورههای کوچیک قرآن رو هدیه دادم و تصمیم گرفتم به امید خدا با همین کتاب آموزش رو شروع کنم.👌🏻 آموزشمون از سورهی توحید شروع شد. برای هر جلسه هم قبلش توی اینترنت میگردم و چند تا کلیپ آموزشی پیدا میکنم. چندتا تصویر رنگ آمیزی هم با موضوعهای قرآنی پرینت میگیرم و هر جلسه بهش میدم.🎨 خداروشکر باز هم علی علاقه نشون داد. البته تلفظ بعضی کلمات قرآن کمی براش سخت بود و گاهی زیاد علاقه نشون نمیداد که تکرار کنه. ❗ادامه در کامنت❗ #بازی #آموزش_کودکان #آموزش_با_بازی #قرآن #آموزش_قرآن #آموزش_زبان_کودک #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
06 شهریور 1400 15:56:05
0 بازدید
madaran_sharif
. ۱۰#ف_اردکانی (مامان #محمد_احسان ۱۳، #محمد_حسین ۱۱/۵، #زهرا ۱۰، #زینب ۷/۵، #محمد_سعید ۳/۵ ساله) #قسمت_دهم بعد از تولد زینب، دچار حالات روحی شبیه افسردگی شدم، که البته درصدی از اون به خاطر کار زیاد و ضعف جسمانی بود. وقتی برادرم متوجه حالات روحی من شدن بهم راهکار دادن که در کنار بچهداری، برای خودم هدفی تعیین و برای رسیدن بهش تلاش کنم. راهکاری که مورد استقبال و حمایت همسرم قرار گرفت. و قرار شد ناکامی خودم رو در کنکور چند سال پیش با شرکت مجدد در کنکور جبران کنم. کتابها رو تهیه و با انگیزهی فراوان شروع به درس خوندن کردم. اما مسئلهای که خیلی عجیب بود، این بود که با گذشت چند سال از آخرین ترم دانشگاه حتی سادهترین مسائل ریاضی و فیزیک و شیمی رو فراموش کرده بودم. خدایا جدول ضرب یادم رفته بود!😳 شیش هفت تا چند تا میشد؟!!! هشت هشت تا؟!!! تقسیم چکشی؟!🤦🏻♀️ ضرب چند رقم در چند رقم؟! وای خدا باورم نمیشد. انقدرررر خودم رو درگیر کار خونه و بچهداری کرده بودم که مغز و حافظهم به تنظیمات کارخانه برگشته بود.😁 ولی ناامید نشدم. یعنی سمجتر از این حرفها بودم که بخوام دست بکشم. با واقعبینی یک بازهی زمانی سه الی چهار ساله برای خودم تعریف و از صفر شروع کردم. برای شروع جدول ضربو حفظ کردم.😂👌🏻 شاید باورتون نشه ولی تقسیم چکشی و توان و رادیکال و... رو تو گوگل جستجو میکردم. وچون بچهها کوچیک بودن و در حضورشون نمیتونستم درس بخونم، صبح زود ساعت ۳:۳۰ تا ۴ بیدار میشدم و اول توی حیاط کمی قدم میزدم تا خواب از سرم بپره.🙃 و چون خونه کوچیک بود و با روشن شدن چراغ چهار تا چشم اینجوری😳 جلوم ظاهر میشد، توی روشویی سرویس بهداشتی یا رختکن حمام درس میخوندم.😆 همون صبح زود درسهای جدید رو میخوندم و در طول روز که بچهها بیدار بودن در حین کارهای خونه، کتاب روی اپن باز بود و مرور میکردم. یا نکات مهم و چارتها رو روی برگههایی مینوشتم و بالای گاز یا سینک ظرفشویی یا در یخچال میچسبوندم که موقع آشپزی یا ظرف شستن مرور کنم. و البته از کمک برنامههای اندرویدی بینهایت استفاده کردم و لذت بردم. آزمونهای آزمایشی رو مرتب شرکت میکردم و تشویقهای همسرم هنگامی که ناامیدی بهم غلبه میکرد، بهم انگیزه میداد. با اینکه هنوز درسها رو کامل نخونده بودم، آزمایشی شرکت و رتبه ۲۰۱۵ رو کسب کردم. ولی قانع نبودم و مصمم بودم راهی رو که شروع کردم تا پایان ادامه بدم. چون هنوز از بازهی زمانی تعریف شده یکسال دیگه مونده بود... همینطوری امیدوار پیش میرفتم که... #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
10 فروردین 1401 17:21:32
1 بازدید
madaran_sharif
. سلام✋🏻 بدویید که یه کلیپ خیلی کاربردی و جذاب داریم.👌🏻😎 ایشون همون خانم نانسی هستند که راهکارهای واقعیِ یک مامان واقعی رو ارائه میدن.😊 تو این کلیپ به این پرسش خیلی رایج پاسخ میدن که چطور بعد از زایمان به بدن کمک کنیم به حالت قبل برگرده؟ قبل از دیدنش ذخیره کنید که حتماااا لازم میشه دوباره ببینید. بعد که دیدید هم برای مامانهای دیگه بفرستید تا دعای خیر آنها بدرقه راهتان باشد.😉 پ ن: شما هم از تلاشهاتون برای بازگشت به وزن قبل زایمان بگید برامون. موفق بودید یا نه؟ مامانها رو تگ کنید که اینجا پر از راهکار بشه برای بقیه.😉 #کلیپ #زایمان #ورزش #کگل #پ_عارفی #ا_باغانی #پ_بهروزی
01 مهر 1400 17:53:30
1 بازدید
madaran_sharif
. بعضی وقتا حس میکنم نیاز دارم از بچهها فاصله بگیرم.😖 کمی نبینمشون!😒 کمی (مامان، مامان، مامان یه دقه بیا ایجا) نشنوم.😤 کمی به ذهنم فرصت سکون و آرامش بدم.😬 . گاهی میبینم بعضیا میگن: مادر که نباید خسته بشه، مادر که نباید از کنار بچه زیر دو سال تکون بخوره و... . ولی من یه مدته یاد گرفتم اگر میخوام مادر بهتری باشم گاهی باید بچه ها رو نبینم.😏 این گاهیها با شرایط فرق میکنه. گاهی یه روز تعطیله که میشه یه ساعت برم قدم بزنم یا تو پارک کتاب بخونم و بچهها پیش باباشون باشن.🌲🌳 گاهی قبل از شام میشه نیم ساعت برم تو اتاق و کمتر جلوی چشم باشم.🏃🏻♀️ گاهی هم وقتی هیچ راه فراری نیست میتونم برای آرامش ذهنی چند دقیقه به حمام پناه ببرم.🚿🛁 . معمولا وقتی جلوی چشمشونم مدام صدام میزنن ولی وقتی نیستم خودشون مشغول بازی میشن. برای همین گاهی که خیلی خسته میشم چند دقیقه میرم توی حمام و در رو میبندم و تو چند دقیقهای که با هم مشغولن منم یه نفسی میکشم.😤 . فکر کنم همهمون میتونیم لابهلای همهی نقشها و مسئولیتهامون دنبال یه فضای کوچیک بگردیم که گاهی توش یه تجدید قوای موقت 💪🏻 کنیم. فقط کافیه این حق رو به خودمون بدیم.😊 . . #ز_م #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
17 تیر 1399 15:22:10
0 بازدید
مادران شريف
0
1
#ط_اکبری . باید #مسئله چی بپزم، چی بخورونم، چی بپوشونم، کی رو کی کجا ببرم روبرای همیشه حل کنم!👌🏻 . از اونجا که مغز ما بسیار تنبل تشریف داره (بیشینه😮 مصرف انرژی، کمینه😇 تمایل به بازدهی!)، نوشتن #برنامه بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت، فراغت قابل توجهی برای مغز میاره و شدیداً خرسند میشه!😉 . ضمن اینکه یه سری کارها در برنامه کوتاه مدت روزانه وجود دارند که دائمی هستند، ولی هر روز مغز ما رو به کار میگیرن که یه وقت فراموش نشن!🤔 «یادم نره امروز سه شیره بدم بروبچ؟!؟» امروز چی بپزم؟! و.. اینجوری وقتی برای کارهای مهم دیگه میری سراغ جناب مغز، گوشهی چشم👀 باریک میکنه میگه اینهمه کار دارم بعدشم خستهام!😅 . نوشتن این مدل کارها ضمن اینکه فراغت برای ذهنمون میاره، بعد مدت کوتاهی، اونها رو تبدیل به «عادت» میکنه و #عادت هم یعنی تعطیلات آخر هفتهی مغز😎 . حالا وقتی بگم: «مغز جان! میخوام به خودشکوفایی بپردازم»😉 میگه: «در خدمتم سرورم!»💪🏻 . نکات مهم: ۱. در تصویر نمونهای از #دفتر_برنامه آورده شده، ابتدای هرماه کارهای مهم ماه رو لیست کنید. 👈🏻مثلا تبریک تولد دخترخالم، واکسن محمد و... ابتدای هر هفته هم کارهایی که تو اون هفته باید انجام بدید لیست کنید. 👈🏻مثلا خانه تکانی🏡، مطالعهی ۲۰۰ صفحه از فلان کتاب و... و هر شب جزییات برنامهی فردا رو بنویسید. دقت کنید که برنامهی ماه و هفته رو نباید جزیی بنویسید.🙅🏻♀️ 👈🏻مثلا اینکه هر روز صدقه بدهید رو تو برنامه ماه ننویسید، ولی میتونید یه مدت تو برنامه روزانه بنویسید تا تبدیل به عادت بشه. . ۲. برنامه رو یه جور بنویسیم تا ضمن اینکه دچار استرس😖 و بعدش، ناامیدی😞 نشیم، اندک فشاری برای رشدمون داشته باشه.☺️ دقت داشته باشید که برنامه ریزی باید توان شما رو مضاعف کنه، پس اگر خود برنامه ریزی داره انرژی زیادی میگیره ازتون، یه جای کار میلنگه.😕 . ۳. در ابتدا حتما یک کار زماندار تعیین کنیم.⏱️ 👈🏻مثال تلفن☎️ به مامانی راس ساعت ۹ صبح و به مرور برنامههای زمان دار را زیاد کنیم. . ۴. در برنامه کارها طبق #اولویت مرتب میشن که اگه به یه کاری نرسیدیم، اون کاری باشه که درجهی اهمیتشم کمتره. . ۵. تعیین برنامهی غذایی🍛 روزهای ماه، ضمن اینکه کمک میکنه نوع و میزان مواد غذایی مورد نیاز خانواده رو مدیریت کنیم، باعث میشه از ابتدای هفته یا از روز قبل، آمادگی لازم برای تهیه مواد لازم خوراک روز رو داشته باشیم و مثلاً نگیم: ای وای برای آش امروز حبوبات نخیسوندم! . #هوافضا۹۰ #روزنوشت_های_مادری #دفتر_برنامه #مادران_شریف