پست های مشابه
madaran_sharif
. آ_مصلی (مامان #زینب ۲.۵ ساله و #احمدرضا ۹ماهه) . از وقتی پسرم دنیا اومده خیلی بیشتر از قبل درگیر کارای بچههام. خب به هر حال شرایط اینطور اقتضاء میکنه😏 . من و همسر جان هم فعلا از یه سری چیزا چشم پوشی میکنیم؛ مثلا اگه زمان اومدن همسرم، خونه به هم ریخته باشه، ایشون نه تنها گله نمیکنن، بلکه خودشون شروع میکنن به تمیز کردن، یا اگه نهار هنوز آماده نباشه، یه کم تلویزیون میبینن... فقط رو خوابشون یه کم حساسن و هنوز با این کنار نیومدن🤪 . راستش تا قبل از دوتا شدن بچهها، همیشه میذاشتم دخترم حسابی خودشو با اسباب بازیهاش تخلیه کنه و نیم ساعت مونده تا اومدن همسرم خونه رو مثل دسته گل میکردم.🏠 نهار هم همیشه حاضر بود با کلی تزئین و دیزاینهای کانالهای آشپزی🍲🍜🍚🍺 . اینقدر اوضاع خوب بود که به قول بابام: هر کی قدر منو ندونه، یا شب میمیره یا روز!🤪😝 الان تقریبا تو همهی این موارد به حداقلها رسیدم! ولی خب موقته، انشالله بچهها یه کم بزرگتر بشن دوباره شروع میکنم👌🏻😏 . بعضی وقتها با خودم فکر میکنم چقدر از فضاهای معنوی دور شدم😔 نه ذکر و دعای خاصی دارم. نه روزه میتونم بگیرم (آخه تو سه سال اخیر یا باردار بودم یا تو دوران شیردهی) نه روضه و هیئت و سخنرانی... فقط گاهی سمت خدا میبینم، البته اگه دخترم و شبکه پویا اجازه بدن... . ولی خب همش خودم رو دلداری میدم که من دارم سرباز کوچولوهای امام زمان رو تربیت میکنم، انشالله☺🤲🏻 به قول مامانم که میگه زن شیرده، روزها روزهست و شبها احیا... . . تصمیم جدی داشتم تولید لباس مجلسی بچگانه رو شروع کنم در تعداد و تنوع بالا. حتی مکان و وسایل و مدل لباسها، همه آماده شده بود، ولی خواست خدا چیز دیگهای بود و مطمئنم حتما صلاحمون در همین بوده.👌🏻 . انشالله بچهها یه کم بزرگتر بشن، به مدد پروردگار، حتما این کار رو شروع میکنم. اصلا دوست ندارم آدم راکد و گوشه نشینی باشم و دوست دارم تو تولید و کسب و کار و رونق دادن به بازار، سهیم باشم و انشاالله مفید برای جامعه☺ . ولی فعلا کار رو، یه مدت به خاطر بچهها متوقف کردم تا حوصلهی کافی برای بازی یا نگهداری از بچهها داشته باشم🤗 هرچی که میگذره، بیشتر به نیازهای جسمی و روحی اونا پی میبرم، نمیخوام بعدا خودمو سرزنش کنم که ای کاش بیشتر براشون وقت میذاشتم و کنارشون میبودم... . انشاالله خدا هم به کارم برکت میده و آیندهی روشنی برام رقم میزنه☺ . . #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین
12 آبان 1399 16:09:46
0 بازدید
madaran_sharif
. #پ_شکوری (مامان #عباس 2.9 و #فاطمه 1.3 ساله ) . آخه چرا این بچهها اینقدر نادون و زبون نفهم هستن؟؟!!😑 . اصلا شاید مهمترین چالش مامانا که باعث میشه خیلی سختی بکشن و حرص بخورن از دست بچهها همین باشه! خدایا چی میشد این بچهها عاقل بودن و اینقدر کارهای غیرعاقلانه انجام نمیدادن که هم خودشونو به خطر بندازن و هم ماها رو اذیت کنن؟!😣 . چی میشد میفهمیدن که نباید غذاشون رو بمالن به سر و کله و لباساشون و پخش کنن تو کل خونه؟😮 . . حالا جوابشو بشنویم از استادی که از حکمت کارای خدا خبر دارند و میتونن برای ما دریچهای باز کنن به سمت علم بینهایت خدا و حکمتهاش در آفرینش... . . ۱. اگه نوزاد با فهم و شعور کامل به دنیا میاومد ، از اینکه یهویی با یه دنیای جدید و کاملا پیچیده مواجه شده، به وحشت میافتاد و گیج میشد. فرض کنید ما رو یهو ببرن توی یه دنیای جدید خیالی که همه چیش برامون جدیده. چه حسی بهمون دست میده؟ مثل کسی که اسیر میشه و میره به یه سرزمین جدید و چیزی از زبون و آداب مردم اونجا نمیدونه.😮😦 . ۲. از طرفی نوزاد چون جسمش هنوز خیلی ضعیفه، خودش نمیتونه از پس هیچ کاری بر بیاد. لازمه بقیه بغلش کنن، عوضش کنن، بهش غذا بدن و توی گهواره بخوابوننش. اگر عاقل بود حتما خیلی احساس خفت و خواری میکرد.😢 . ۳. اگه بچهها کاملا عاقل بودن، شیرینی و جذابیت خاصی هم نداشتن احتمالا! خیلی از شیرینکاریهای بچهها، حاصل همین نادونیه!😍 و اگه بچهها شیرین و جذاب نبودن، چقدر زندگی باهاشون سخت میشد! . ۴. اگه بچهها عقلشون کامل بود، دیگه خودشونو مستقل و بینیاز از پدر و مادر میدیدن. شیرینیهای فرزندپروری از بین میرفت و مصلحتی که توی سرگرمی والدین با بچهها هست، محقق نمیشد. بچهها با مامان و باباشون انس نمیگرفتن ومیرفتن دنبال کار و زندگی خودشون و حتی ممکن بود بعد از چند سال دیگه والدین و خواهر و برادراشون رو نشناسن! . و اگه بچهها بینیاز بودن از کمکهای والدین، به تبع قدر زحماتشون رو نمیدونستن و توی دوران پیری و نیازمندی، تنهاشون میذاشتن.😢 . . پ.ن: خیلی حس خوبی داشتم بعد از خوندن این مطالب جالب توی کتاب توحید مفضل. امام صادق علیه السلام برای شاگردشون( مفضل بن عمر) توی ۴ جلسه حکمت خلقت انسان، حیوانات، طبیعت و علت بلاها و آفتها رو توضیح دادند و مفضل کلمه به کلمه نوشته و برای ما به یادگار گذاشته. فایل کتاب توحید مفضل با ترجمه علامه مجلسی رو توی گوگل سرچ و دانلود کنید. بخونید و لذتش رو ببرید.👌🏻 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
28 مرداد 1399 15:17:03
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_اول . #ف_جباری( مامان زهرا ۲.۵ ساله و هدی ۳ ماهه) . . دبستان که تازه نوشتن یاد گرفته بودم، مشقامو تو یه دفترچه مینوشتم. همین کار تا انتهای دوران مدرسه ادامه پیدا کرد و به #دفتر_برنامهریزی کنکور ختم شد! سه ترم اول دانشگاه یه دفتر #چک_لیست داشتم که خیلی به درد میخورد. همه کارهایی که به ذهنم میرسید رو روزانه توش مینوشتم و بعد از انجامشون تیک میزدم. ایام امتحانات هم تو یه کاغذ برای خوندن درسها با توجه به فرجه #برنامهریزی میکردم.😎 . اون روزها تازه درگیر این سوال شده بودم که مأموریتی که تو این دنیا مال منه چیه؟🤔 میخوام ۱۰ سال دیگه چه شکلی باشم؟ این سوالها در حد درگیری ذهنی مونده بود و با درسهای دانشگاه و کمی کارهای فرهنگی روزها رو میگذروندم. . نه حسی به #مأموریت و #چشمانداز داشتم، نه اطلاعاتی در مورد برنامهریزی، سوالها توی ذهنم خیس میخورد و خیلی کند پیش میرفتم.😒 . گذشت و رسیدم به پایان مقطع کارشناسی که همزمان شد با بچهداری. تو فاصلهای که فارغالتحصیل شدم تا به دنیا اومدن بچه یه موقعیت کاری برام پیش اومد که متناسب بود با علاقهای که از فعالیتهای دانشجویی در من ایجاد شده بود. این موقعیت کاری #ناخونک زدنی شد به فضاهای کاری موجود، که به من برای شناخت مأموریت و چشم اندازم کمک زیادی کرد.😍 . اون دوران برنامهریزی من ذهنی بود و احساس نیاز به برنامهریزی ویژهتری نداشتم. چند روز در هفته سر کار بودم و چند روز دیگه هم ساعتای خواب بچه دورکاری میکردم و ساعتای بیداریش بچهداری و خونهداری و صوت تربیتی و... اون روزا حتی چک لیست هم نداشتم. همون ایام با نوزادم، کارگاه استعدادسنجی و معرفی رشتههای ارشد هم میرفتم. فکرم درگیر مسائلی شده بود که موقع انتخاب رشته کارشناسی اصلا به اونها توجهی نداشتم.🤔 . پ ن: امروز بعد از گذشت ۶ سال هنوز هم سرگشته و حیرانم... چون مسیر شناخت پیچیده و بلنده. مثل اینه که با گذاشتن یه تیکه از یه پازل چند هزار تیکهای، کمی قدمهای بعدی و طرح کلی پازل واضحتر بشه. ولی نباید از ندونستن طرح نهایی ترسید. باید قدم قدم توی مسیر شناخت مأموریت و چشمانداز جلو بریم.💪🏻 اما حالا چه جوری بریم که بهتر به طرح نهایی نزدیک بشیم؟ نقطه شروع کجاست و اولین قطعه پازل رو کجا باید بذاریم؟ برنامهریزی یا مأموریت و چشمانداز؟ یا هر دوی اینها رو با هم باید پیش برد؟ اگه به این موضوع علاقه دارید قسمتهای بعدی رو دنبال کنید.🌸 . . #روزنوشت_های_مادری #ف_جباری_برنامه_ریزی #بولت_ژورنال #مادران_شریف_ایران_زمین
08 فروردین 1400 16:45:19
2 بازدید
madaran_sharif
#ف_جباری (مامان #زهرا ۲ساله) . نوبت دکتر داشتم و همسر پیش دختر موند. یهو یادش افتاد همون زمان کلاس مجازی داره😱 اما راه برگشتی نبود😬 من راهی شدم بدون اندکی راهنمایی به پدر در مورد شرکت همزمان با کودک در کلاس!😌 خب قصدم این بود که زندگی پدر رو کمی هیجانانگیز کنم و به توانمندیهاش بیافزایم! . وقتی برگشتم پدر با لبخندی از رضایت و غرور گفت ۷۰٪ کلاسو فهمیده!😎 دیگه راست و دروغش با خودشه! . تا حالا از این زاویه به مسئله پدری نگاه کرده بودین؟ پر از رشد و شکوفاییه👏🏻😁 . پ.ن۱: از این زاویه به مادری هم میشه نگاه کرد!😄 چند سالی هست که از دوران دانشجوییم میگذره، دورانی که توش اهداف زندگیم روشنتر شد، و بعدش با ازدواج و بعدترش با بچهداری تغییر اساسی توی اهداف ایجاد نشد. بچه و همسر و بقیه فعالیتهام رو هدفهای کوتاه مدت و بلند مدت و پارامترهایی در مسیر رسیدن به هدف اصلی میدیدم. . تو این مسیر بعضی از پارامترها تاثیر چندانی بر سرعت حرکت به سمت هدف ندارن ولی بعضیا شتاب دهندهن و سرعت رو برای رسیدن به هدف کم و زیاد میکنن. . بر اساس تلفیقی از قوانین فیزیک و تجربیات یک زندگی ۲۵ ساله نظریهی من اینه که بچهداری یکی از این شتابدهنده هاست😎 البته مثبت یا منفی بودن و حتی قدر مطلق شتاب دهندگیش یه اصل ثابت نیست و وابسته به عواملیه، یعنی شتاب دهندگیش توی عرصههای مختلف زندگی یه مادر ثابت نیست و روی هرکدوم از اخلاقیات، عبادات، تحصیل و شغل و... به صورت مستقل عمل میکنه و باعث پیشرفت یا عقبرفت هر کدوم میتونه باشه. . زندگی رو شبیه یه معادله ریاضی میبینم و عاشق حل معادلات پیچیده ام🤓 هر چی پارامترهای معادله بیشتر، زندگی هم هیجانانگیز تر🤪 اول تویی و هدفها حالا تویی و یه مرد و هدفهاتون بعدش تویی و یه مرد و یه بچه و هدفهامون حالا دونه دونه به بچهها اضافه میشه😆 . برای حل معادلهت باید؛ یاد بگیری تیز و بز باشی😅 تمرکز کنی برنامه ریزی کنی هدفگذاری و اولویتبندی کنی تلاش کنی حالت رو با چیزای ساده خوب نگه داری صبور باشی😁 و بلد باشی خوب به ضعیف بودنت اقرار کنی و زاری بزنی و دوباره محکمتر از قبل از سر سجاده بلند شی😉 . وگرنه اینجاست که بچهداری به جای شتاب مثبت بهت شتاب منفی میده و تو رو روز به روز از جواب معادله دور میکنه. . وقتی مادر میشی هنوز انسانی! با معادلات پیچیدهتر که برای حلش تلاش بیشتری لازمه، این یه تلاش دو سر برد و هیجانانگیزه، قبول دارین؟🤣 . پ.ن۲: عکس مربوط به یکی از معادلات پدره که به خوبی حلش کرده!😁 . #مادران_شریف_ایران_زمین #روزنوشت_های_مادری
03 مهر 1399 16:22:22
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_دوم #ن_علیپور (مامان #محمدطاها ۸/۵ساله، #آزاده ۴سال و ۱۰ماهه، #علیرضا ۹ماهه) همیشه عاشق خیاطی و نقاشی روی پارچه و لباس بودم و دوست داشتم خودم لباسهای رنگارنگ برای بچههام بدوزم. از اونجایی که رشتهم هم طراحی لباس بود، فوتوفن کار رو یاد گرفته بودم. تو زمان عقد، برام خودم لباسهای مجلسی میدوختم و الان بیشتر لباسهای کمد کار خودمه.👌🏻😉 دخترم که یک ساله شد، وقتم آزادتر شد و دوباره تونستم رو کاری که دوست داشتم وقت بذارم. الان تعدادی از لباسهای خودم و همسرم و بچهها رو میدوزم و این از لحاظ اقتصادی، برامون، خیلی به صرفه میشه. گاهی هم روی لباسهایی که دوختم، طراحی میکنم.😇 مثلاً جلیقهای که عکسش رو میبینید، با رنگ اکریلیک مخصوص پارچه، نقاشی کردم.😊 پالتو رو هم با یک پنجم قیمت خودم دوخت.😉 دخترم که ۳ ساله شد، وقتم خیلی بیشتر شد؛ چون خواهر و برادر با هم بازی میکردن و کار زیادی با من نداشتن. دخترم هر روز میگفت باید ده تا خواهر و ده تا برادر براش بیارم.😐😳 این بار خدا جواب دعاهای دخترم رو داد و من خیلی زود بچهی سوم رو باردارشدم.😄 البته با مشکلاتی از قبیل قند بارداری و تیرویید. از ماه چهارم بارداری کرونا اومد و من غربالگری وسونوها رو نرفتم؛ فقط برای آزمایشهای قند و تیرویید میرفتم که به لطف خدا و با تلاشهای دکترم، یک ماه مونده به زایمان هر دو تاش برطرف شدن.🤲🏻 با چلهی زیارت عاشورا و سوره انشقاق خداروشکر پسرم شهریور ۹۹ خیلی راحت دنیا اومد.😍 دخترم با اینکه خودش دوست داشت بچهی کوچیک داشته باشیم، چون پسر بود و خواهر دار نشده بود، خیلی ناراحت شد. این مسئله هم با هدیهای از طرف نوزاد تا حدودی حل شد.😊 پسر بزرگم که تو زمان بارداری کلاس اول بود، از ۱۵ شهریور دوباره راهی مدرسه شد، برای کلاس دوم.🥳 مدرسهها که باز شد، دوباره بهانههای دخترم شروع شد که چرا من مدرسه نمیرم و چرا من کتاب ندارم... منم هر دوشون رو کنار خودم مینشوندم و میگفتم بیا میخوام دیکته بگم، بنویسید.😊 الانم که فصل امتحاناته و باید برای درسهاشون، فیلم بگیریم که اونم یه پروسهایه.😂 باید یه وقتی باشه که کوچولومون خواب باشه یا دخترم ببرتش تو اتاق باهاش بازی کنه که بتونیم فیلممون رو بگیریم.😁 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
16 خرداد 1400 16:59:25
0 بازدید
madaran_sharif
. بعد از اتمام طرحم تو مناطق محروم، برگشتم خونه☺️🏘 . برای مدتی طبابت حضوری🥼 رو گذاشتم کنار، البته ۳ ۴ ماهی پنجشنبه جمعهها برای دل خودم کار میکردم☺️ . دوست داشتم چند سالی رو برای بچهها سرمایه گذاری کنم😌🥰 . ۲.۵ سال بعد تولد دختر دومم، با برنامهریزی و تصمیم قبلی😉، پسرم هم به دنیا اومد👶🏻 . اضافه شدن فرزند سوم به خانواده راحتتر از اضافه شدن فرزند دوم بود.🤩 دوتای قبلی بیشتر با هم #سرگرم بودن🤼♀️ و لازم نبود من #یک_تنه، هم حامی و سرگرمکننده فرزند قبلی👧🏻 باشم هم مشغول رسیدگی به نوزاد👼🏻 . دختر بزرگ پنج سالهم خیلی کمک حال بود👩🏻 هم تو کارهای دختر دوم👧🏻 مثل آب و خوراکی دادن،🥣🥛 سرگرم کردن،🧩 و کاهش حساسیت و حسادت،☺️ . هم کارهای نوزاد👼🏻 مثل آوردن پوشک و لباس،👕👖 سرگرم کردنش برای نماز، و خندوندن و بازی کردن🤸 . . الان که دیگه پسرم ۱.۵ سالش شده، سه تایی با هم سرگرمن😎 تماشای بازیها و خندههاشون فوقالعاده انرژی بخشه🥰 . #دعوا،گریه، جیغ و کتک کاری هم دارن؛ اما همینها رو هم من #تعامل_مثبت میدونم👌🏻 که توش یه سری مهارتهای خاص به دست میاد، مثلا پسرم تو همین سن، ماشاالله چنان یاد گرفته حق خودش رو بگیره که نگو😄 . در این روزها، #مادر سه تا فرشتهم🥰 و در بهشت خونه با اونها وقت میگذرونم. به علاوه، فعالیتهای اجتماعی منظم هم دارم👌🏻 و البته مرور درسها📚 (یک پزشک هیچ وقت نمیتونه درس خوندن رو کنار بذاره😅) و مشاوره مجازی پزشکی در روز . این چندماه اخیر، آخر هفتهها که همسرم خونه هستن و میتونن بچهها رو نگه دارن، #دوره_دانشگاهی_طب_سنتی رو میگذرونم🌱 چند هفتهای هست که شروع کردم برای #آزمون_دستیاری (تخصص) بخونم.📚 البته برای اهل فن، شبیه شوخیه😄 به امسال امیدی ندارم، انشاءالله سال آینده😃 . احتمالا از یکی دو ماه دیگه، کارم رو در یکی دوتا #درمانگاه شروع میکنم🏥 ساعتش محدوده و زیاد از بچههام دور نمیشم😊 . برای این زمان احتمالا از یک #پرستار_کودک کمک بگیرم. با تعداد فرزند زیاد، به نظرم داشتن پرستار راه حل بهتری نسبت به مهدکودکه. . به گذشته که نگاه میکنم میبینم تا الان طبق برنامهها و اهدافم پیش رفتم،📝💪🏻 و مادری هم بخشی از #موفقیت منه😌👼🏻🏆 . زندگیم رو برای فرزندآوری متوقف نکردم، بلکه بچهدار شدن بخشی از برنامه من بوده، درست در مسیری که برای #رشد و #پیشرفتم متصورم. . بگذریم که خودم تا چه حد با بچهها بزرگ شدم و رشد کردم🤩 انشاءالله با دو سه تای بعدی، رشد بیشتری رو تجربه کنم.😍 . #هجرت #پزشکی۸۶ #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف
20 اسفند 1398 17:56:30
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. #ف_جباری (مامان زهرا ۲.۵ ساله و هدی ۴۰ روزه) . همیشه غبطه میخوردم و احسنت میگفتم به خانوادهشون که کارهای خاص و به یادماندنی انجام میدن...😊 . عباس که به دنیا اومد گفتن چی کار کنیم ایام #دهه_فجر تو ذهن بچهها یه شادی واقعی بشه؟ . شب ۲۲ بهمن ۲ سال پیش، عباس ۳ سال و نیمه و علیاکبر یک ساله بود که اولین #جشن_تولد_انقلاب رو تو خونهشون به راه انداختن،🥰 جشن تولدی که برای ۴۰ سالگی انقلاب گرفته بودن از تولدهای دیگه هیچی کم نداشت، #تم_تولد، پرچمهای ایران و بادکنکهای سبز و سفید و قرمز بود و کلاههای سه رنگی که خانوادگی درست کرده بودن.🇮🇷 دوستان بچهدار رو دعوت کرده بودن و اصرار داشتن که جشن برای بچههاست. . کیک رو آوردن و شمع ۴۰ سالگی انقلاب رو فوت کردیم. ساعت ۹ شب هم بچهها و بزرگترها #الله_اکبر گویان محله رو روی سرشون گذاشتن. همه کیف کردن و شادی این جشن به جونشون نشست، میگفتن دیگه ۲۲ بهمنها خاطرشون با جشن تولد انقلاب خونهی اونها شیرین میشه.🤗 . سال بعدش تولد ۴۱ سالگی انقلابمون که با ۴۰ام سردار دلها یکی شد، یه ریسه پرچم جدید به دکورشون اضافه شده بود، پرسیدیم این چیه؟ گفتن پرچم جنبشهای محور مقاومته!💪🏻 میخوایم به بچهها نشون بدیم که شادی جشنمون فقط برای ایرانیها نیست، همه خوشحالن و افتخار میکنن به این انقلاب...🥰 همونجور که همه ناراحت بودن از رفتن #سردار...😔 . یادمه عباس پرچم ایران روی دوشش انداخته بود و دور خونه میچرخید، بین دوستاش حسابی افتخار میکرد به میزبانی این جشن تولد،😎 . اما علیاکبر هنوز کوچیک بود، شاید امسال کمکم بفهمه شیرینی این جشن رو... . امسال که چراغ خونهشون خاموشه و در و دیوارهای خونه دلتنگ ریسهها و بادکنکهایی میشن که دیگه ازشون آویزان نمیشن.😞 . امسال که آبجی نور میخواست اولین جشن تولد انقلاب زندگیش رو تو خونهشون کنار مامان و بابا و داداشها تجربه کنه... اما... اما نمیگم حیف... . چون امسال به جای چراغ خاموش خونهی اونها، چراغ خونه ما و دوستاشون روشن میشه و #جشن_تولد_انقلاب رو خاص و به یادموندنی برای بچههامون معنا میکنیم...🌸🙏🏻 . . پ ن: این خاطره مربوط به خانوادهی برادرم آقای #محمدسعید_جباری هست که آذرماه امسال سه فرزند عزیزشون، #عباس ۵.۵ ساله، #علی_اکبر ۳ ساله و #نور ۲ ماهه رو به مادر سپردند و به رحمت خدا رفتند... ان شاءالله روحشون قرین رحمت الهی و دعای دوستان بدرقه راهشون باشه.🙏🏻 لطفا فاتحهای قرائت بفرمایید.🌺 . . #روزنوشت_های_مادری #جشن_تولد_انقلاب #جشن_تولد_خاص #مادران_شریف_ایران_زمین