پست های مشابه

madaran_sharif

. دیروز شاخ غول کالسکه بردن تو مترو برام شکسته شد.💪 . #ه_محمدی . باید یه همایشی رو می‌رفتم؛ از صبح تا شب. قبلا هم با محمد #همایش رفته بودم؛ ولی چون مجبور بودم برای خوابش برم تو نمازخونه، نتونسته بودم خوب استفاده کنم.😕 . برا همین، این بار تصمیم گرفتم کالسکه ببرم. . جابه‌جاییش توی پله‌های مترو، به همراه یه بچه و یه ساک پر، سخت بود؛ ولی می‌ارزید. فاصله مترو تا محل همایش، یه کم پیاده‌روی داشت و سالن همایش، جای راحتی برای خواب بچه نداشت. . کالسکه رو جمع کردم و دستم گرفتم؛ ساک رو روی دوشم انداختم؛ دست محمد رو گرفتم، و مثل یه شیرزن از پله‌برقی پایین رفتم.😁 . راحت بود.😄 رفتنی همه‌جا پله‌برقی داشت، یا پله‌هاش کم بود. . ولی وقتی به متروی مقصد رسیدم، چه حالی کردم.😄 . کالسکه رو باز کردم، محمد رو نشوندم توش، همه‌ی وسایل هم از کالسکه آویزون کردم؛ و مثل یک مادر خوشحال، روندم به سمت همایش.😄 . قبلا همین مسیر رو بچه بغل رفته بودم، و باعث شد این دفعه حسابی از کالسکه سواری، لذت ببرم.😍 . وقتی وارد حیاط محل همایش شدم، محمد یهو تشنه‌ش شد.😅 بلهههه! حوض آب دیده با چند تا فواره‌ی کوچیک...😂 از تو ساک بهش آب دادم؛ بعد رفتیم کنار حوض، تا لحظاتی رو از صدای آب لذت ببریم...💦😍😙 . . تو سالن همایش، بعد یکی دو ساعت ورجه وورجه، تو بغلم خوابید.😌 آروم گذاشتمش تو کالسکه؛ و تازه لذت واقعی از آوردن کالسکه رو درک کردم.❤️ یکی دو ساعتی آروم خوابید،😍 منم تو اون مدت، تونستم خوب به ارائه‌ها گوش بدم،📝 با چند نفر صحبت کنم،👥 کتاب بخرم،📚 و دمنوش بخورم.😍 . . برگشتنی با مترو، یکم سخت‌تر از اومدن شد. کلی پله، بدون پله برقی رو باید می‌رفتم پایین؛ با یه کالسکه جمع شده، یه ساک سنگین‌تر از صبح، کیف دستی کتاب‌هایی که خریده بودم. و محمدی که بغل می‌خواست.⁦🤱🏻⁩ . به زور قانعش کردم که دستمو بگیره و آروم آروم بیایم پایین.😌 تا اینکه یه نفر، خدا خیرش بده، کمک کرد و محمد رو برام پایین برد.😀 یکی هم کالسکه‌مو از پله‌برقی برد پایین. تو مترو هم یه خانمی، صندلیشو داد به من. یه نفر هم تو پله‌های مقصد، کالسکه رو رسوند بالای پله‌ها.❤️ . خیلی خوشحال شدم. جایی که قرار بود، یکم سختی بکشم هم خدا نخواست😍 . و چقدر من از این رفتار انسان‌دوستانه‌ی اون آدم‌ها لذت بردم؛ چقدر خوبه که مردمانی داریم، این‌قدر خونگرم و مهربان.😇 . دیروز هم گذشت و روز ماندگاری شد. با خاطره‌های خوب🤩 و تجربه‌ی اولین سفر با #کالسکه و #مترو😃🚝 . . #ه_محمدی #برق_۹۱ #مادر_با_بچه_در_همایش #مادر_با_مترو #مردم_مهربان #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

20 بهمن 1398 16:03:03

0 بازدید

madaran_sharif

. فاطمه خانم هفت ماهه بود و علی آقا دوساله هردو حسابی وروجک و شلوغ کار😈🤡 . صبح تا شب تمام انرژیمونو می‌گرفتن صبح‌ها قبل ما بیدار می‌شدن🙄😶 و شب‌ها بعد ما می‌خوابیدن😴 . هیچی از زندگی نمی‌فهمیدم😫 هیچ وقتی برای خودم نداشتم! . من⁦🧕🏻⁩ و آقای همسر🧔🏻⁩ هر دو داشتیم زیر فشار له می‌شدیم😣 . یه مدت اینطوری گذشت تا اینکه خدا در🚪جدیدی از لطف خودش برامون باز کرد⁦❤️⁩ . تا اون زمان بچه‌ها ظهرها خسته و بداخلاق می‌شدن و می‌خوابیدن😴 شب هم پر انرژی😃🤓 تا ده و یازده بیدار بودن! و تمام تلاش من این بود که زمان خواب ظهر رو جلوتر بیارم تا بلکه😩 شب کمی زودتر بخوابن😕 (البته گل دختر این وسط دو بار دیگه هم می‌خوابید) . ولی هرچی بزرگ‌تر می‌شدن، نیازشون به خواب کمتر و انرژیشون هم بیشتر میشد⁦🤭 در نتیجه گل پسرمون⁦👦🏻⁩ زودتر از دوی بعد ازظهر نمی‌خوابید و این یعنی خواب شب ساعت یازده یا حتی دیرتر😮 . به لطف خدا در یک حرکت کاملا انتحاری😂💥قانون خواب رو عوض کردم⁦💪🏻⁩ . دختری یک بار حدود یازده صبح می‌خوابید😴 که داداشش خسته نبود و خوابش نمی‌برد. . علی آقا هم تا شب ممنوع‌الخواب🚫 بود و این یعنی ساعت ۸ شب هر دو غش🤤 می‌کردن تا صبح🌄 . و این گونه بود که زندگی ما رنگی شد🎨 . شام🍲 رو هفت تا هشت شب و بلکه هم زودتر می‌خوردیم و راهی رخت‌خواب می‌شدیم🛏 . حالا بعد از خواب بچه‌ها فرصت فیلم📽 🎞دیدن، مطالعه📚، اختلاط🗣👥، کارای خونه و حتی خوردن ممنوعی‌جات🍫 رو داریم (تخمه و آلبالو خشکه که هنوز بچه‌ها بلد نیستن خوب بخورن🤪) . البته که قسمت سخت این برنامه بیدار نگه داشتن علی آقا تا شب بود، اونم به شکلی که اذیت نشه🤔 . اوج خستگیش چهار به بعد بود که دیگه می‌شد با بازی و کتاب خوندن و وعده‌ی الآن بابا⁦🧔🏻⁩ میاد و بیدار نگهش داشت. . مخصوصا که عاشق باباشه و منتظر بازی‌های مردونه...🤼‍♂ شاید اولش این روش اذیت کردن بچه‌ها به نظر بیاد🤔 . ولی وقتی به نتیجه نگاه می‌کنم و هزینه فرصت رو برآورد می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که این بهترین راه برای همه‌مونه✅ . چرا که وقتی من و آقای همسر وقت اختصاصی برای خودمون، فرصت انجام کار خونه و تفریح نداریم، و حتی نیازمون به کمی سکوت و آرامش بر طرف نمیشه، طبیعتا اخلاق و رفتار و انرژیمون هم تحت تاثیر قرار می‌گیره و بچه‌ها مامان و بابای بداخلاق تری😡 دارن! . پس به نفع خودشونه که زود برن بخوابن😴⁦⁦👌🏻⁩ . پ.ن: بهترین زمان خواب قبل از ۹ شبه، چون در این زمان هورمون خواب ترشح می‌شه و بهترین زمان برای رشد کودکه⁦👌🏻⁩😉 . #ز_م #سبک_مادری #تنظیم_خواب #مادران_شریف_ایران_زمین

02 اردیبهشت 1399 16:52:39

0 بازدید

madaran_sharif

. وقتی می‌خوام نماز بخونم، محمد هم یه مهر برمی‌داره و میاد کنار من.😊 دستاشو می‌بره کنار صورتش، بلافاصله می‌ره سجده، بعد بلافاصله پا میشه. با دستای کوچیکش قنوت می‌گیره، و دوباره درازکش می‌شه رو زمین😍 . گاهی وقت‌ها هم روسری منو سرش می‌کنه. البته براش اندازه چادر می‌شه.😁 . بعد که نمازش تموم شد، یا وسط نمازش،😁 میاد زیر چادرم قایم می‌شه👶 چادرمو سرش می‌کنه... می‌پیچه به خودش... و خیلی طبیعی، اونو به یغما می‌بره.😆 خداروشکر همیشه یه سرویس حجاب دیگه هم، زیر چادر دارم، که دیگه اونو با چنگ و دندون حفظ می‌کنم. . دیروزم اومد زیر چادرم. همون‌جا یه کم بازی کرد. بعد دراز کشید و... ... خوابید😍😍😍 . چه حس خو‌بی داشت...💗 یه بچه‌ی معصوم، اونقد زیر چادرت احساس آرامش کنه... که خوابش ببره😌 . . گاهی وقتا تو نماز، وقتی دارم حمد و سوره می‌خونم، دلش #بغل می‌خواد.👶 منم همون‌جا، بغلش می‌کنم و با هم ادامه می‌دیم.😉 تا خود رکوع بغلم می‌مونه و برای رکوع و سجده زمینش می‌ذارم. گاهی به همین قانع می‌شه. گاهیم منتظر می‌مونه دوباره پاشم، و بازم بغل.🤗 (البته بعد از انتشار این پست، دوستان گفتن که بغل کردن بچه پوشکی، در نماز اشکال داره، و ما رفتیم استفتاء کردیم از سایت رهبری، و فهمیدیم بنابر احتیاط واجب، اگر یقین داریم پوشکش کثیفه، نباید بغلش کنیم.) . گاهیم شلوغ کاری‌هاش دیگه...😆 . داشتیم #نماز می‌خوندیم. وسط نماز رفت بیسکوئیت خورد.😂 ولی دلش نیومد تنهایی بخوره،😊 با درون‌مایه‌هایی از اجبار😅، به منم تعارف می‌کرد.😁 . . اگه یه وقتی هم، تو سجده، سوار گردنم بشه، که دیگه یاد خود نماز پیامبر می‌افتم. هعی... خدا رو چه دیدی؛ شاید به خاطر همین یه شباهت، خدا بقیه تفاوت‌های نمازمو ببخشه... . . پ.ن: بچه‌ها، همون‌طور که حرف زدن رو از ما یاد می‌گیرن، رفتارهای ما رو هم به عنوان #یک_رفتار_خوب ، یاد می‌گیرن. حتی قبل اینکه بتونن خوبی و بدی رو تشخیص بدن! . این هم یه تهدیده؛‼️ هم یه فرصت استثنائی✨ . #تهدید⚡️از این نظر که ممکنه رفتارهای بدمون رو یاد بگیرن. که همینم می‌تونه به یه #فرصت💡تبدیل بشه و ما به خاطر بچه‌هامونم که شده، رفتارهای بدمون رو کنار بذاریم. . و یه #فرصت🌟 استثنائیه. چون دیگه با این حساب، تربیت کردن بچه‌ها، اونقدری که فکر می‌کنیم، سخت نیست. مهم‌ترین بخشش اینه که #خودمون_خوب_باشیم😊 . دارم فکر می‌کنم چقدر باید خدا رو شکر کنم، که این راه رو مایه‌ی رشد اخلاقیم قرار داده. شاید اصلا یکی از #فلسفه‌های_تولد_انسان، همین باشه. . . #ه_محمدی #برق۹۱ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

01 بهمن 1398 17:10:03

0 بازدید

madaran_sharif

. اتاق خوابمون تقریبا به مرز انفجار رسیده بود...😳 . آمیزه‌ای از کتاب‌های دوقفسه‌ی پایینی کتابخونه‌ی باباش، لباس‌های کشوها، اسباب بازی‌های مختلف و خرده نون‌هایی که قبل خواب توی رخت‌خوابش می‌خورد، همه توسط #عباس پخش شده بودن کف اتاق 😂 . صبح بعد نماز که بچه‌ها خواب بودن داشتم کارای امروزم رو می‌نوشتم روی تخته، که دیدم اهمیت تمیز کردن اتاق خوابمون از همه‌شون بیشتره😁 حتی از درس خوندن واسه امتحانایی که از دو روز دیگه شروع می‌شن😆 . قصدم این بود هرجور شده دیگه امروز مرتبش کنم. روزای قبل هم نه اینکه نخوام، نمی‌تونستم مرتبش کنم. #عباس و #فاطمه وقتی می‌خوابیدن، توی اتاق خواب بودن و نمی‌شد کاری کرد😴 تو بیداری‌شون هم که یا یکی شون می‌خواست بازی کنیم یا اون یکی شیر می‌خواست یا بغل و ... . #باباشون هم که به خاطر شرایط کارشون شبا ساعتای 8 و 9 میان و اونقدر خسته‌اند که دیگه نمی‌شه ازشون کمکی گرفت اون وقت شب 😅 (البته جاداره بگم انصافا آخر هفته‌ها خیلی کمکم می‌کنن تو کارای خونه و بچه‌ها😉) . خلاصه چیزی نگذشت که ... . پدرشوهرم با یه نون بربری خاش خاشی از راه رسیدن😍 و عباس به آغوش باباجونش پیوست 😆 . اولش می‌خواستن عباس رو ببرن خونشون تا شب، که گفتم فاطمه گناه داره تنها می‌مونه، حوصله‌ش سر می‌ره و منم دلم برا عباس تنگ می‌شه تا شب و ... و قرار شد ببرنش کوچه‌گردی 😅 . بعد هم برگشتن تو حیاط سیب‌ زمینی آتیشی درست کردن و ناهار عباس هم به این صورت فراهم شد 😂 . فاطمه هم هم‌کاری کرد و نیم ساعتی خوابید و من بالاخره تونستم اتاق خواب رو مرتب کنم البته هنوز جارو برقیش مونده😅 ولی پیشرفت بزرگی داشتم امروز! . خیلی خوبن این پدرشوهرا که سر زده میان و با بچه‌های آدم بازی می‌کنن تا مامانشون بتونه به کارای خونه‌ش برسه..😉 . و شاید اگر خونه‌شون نزدیک بود و می‌تونستن روزی نیم ساعت حتی عباس رو ببرن کوچه گردی، خونه‌ی ما خیلی مرتب‌تر می‌شد🙈😂 . پ.ن: . آخرشم بعد از نیم ساعت مذاکره عباس راضی شد بخوابه 😂 شایدم بیهوش شد ولی ته دلش راضی نبود. دقیقا هردو تو همین حالت خوابشون برد. من هیچ دخالتی در جایگیری شون توی قاب تصویر نکردم فقط خودم از سمت راست فاطمه پاشدم تا عکس بگیرم!😎 . #پ_شکوری #شیمی91 #روز_نوشت #مرتب_کردن_خونه #پدرشوهر #شغل_همسر #کمک_های_همسر #کمک_های_خانواده #امتحان_بد_است ! #خواهربرادری #مادران_شریف

23 آبان 1398 16:03:56

0 بازدید

madaran_sharif

. بعد از یه مدت طولانی که کلاس‌های مجازی داشتم😄 این ترم بالاخره یک روز در هفته کلاس حضوری برداشتم که خیلی حسم نسبت بهش مثبت بود😊 . به ۳ جلسه نکشید که قصه‌ی کرونا پیش اومد و اون یک روز هم، آنلاین شد😕⁦👩🏻‍💻⁩ . با وجود همه‌ی تمایلم به ارتباط مستقیم با هم‌کلاسی‌ها و ناکام موندن در این زمینه، در نهایت حس بهتری پیدا کردم😇 . ⁦👈🏻⁩ اولین علتش مساوی بودن شرایط تحصیل بین مامان‌ها و بقیه بود😅 . ⁦👈🏻⁩ دوم اینکه وقتی کلاسا حضوری بود زهرا⁦👧🏻⁩ رو با خودم می‌بردم و اونجا وسایل بازی و مربی داشت، اما چون زهرا توی سن وابستگی بود، در کنار مامان بودن رو به سرسره و استخر⁦🏊🏻‍♂️ توپ🥎 ترجیح می‌داد🙃 (و من به دلایل قابل قبولی، ترجیح دادم همین ترم این دروس حضوری رو شروع کنم) بنابراین عمدتا زمانی که زهرا خواب😴 بود می‌تونستم از کلاسا استفاده کنم! . وقتی کلاسام آنلاین شد(یه روز صبح تا عصر)، با همسرم⁦🧔🏻⁩ چاره رو در این دیدیم که برنامه‌ی هفتگی رفتن به خونه مامان⁦👵🏻⁩ باباهامون⁦👴🏻⁩ رو بذاریم شبی که من فرداش کلاس دارم🤠 شب خونه‌شون بخوابیم که فرداش زهرا تا بیدار شه و یه کم پیش خانواده‌ها باشه، منم سر کلاسم حاضر بشم ⁦😊 . و این‌طوری من خیلی بیشتر از اون چند جلسه‌ی حضوری، از کلاسام استفاده بردم خداروشکر⁦🙏🏻⁩ . . ترم بعد هم اگر کلاسا حضوری بشه، زهرا دیگه بزرگ‌تر شده و احتمالا اتاق بازی⁦⁦⁦🤸🏻‍♀️⁩ رو به مامان ترجیح می‌ده😁 . پس من اگه بخوام یه جمله با کرونا، درس، من و خدا بسازم این‌طوری می‌گم: ⁦❤️⁩خدا برام مثل همیشه بهترین رو رقم زد، کرونا باعث شد من از درسم عقب نمونم و بچه‌م آسیب نبینه، چون خودش از نیت درس خوندنم خبر داره که تلاش می‌کنم برای خدا باشه.⁦❤️⁩ . این تجربه رو دوست داشتم بنویسم به خاطر حرف زدن در مورد ۲ تا ترس: یکی اینکه ترس دارم از اینکه از کسی کمک بگیرم که نکنه یه وقت مردم بگن مگه مجبوری با بچه درس بخونی؟😐 سعی می‌کنم رو پای خودم بایستم و بدون توقع کمک از دیگران، کارامو انجام بدم🧕🏻⁩ اما بعد از اصرارهای پدر و مادرها برای کمک، دیدم زیادی دارم سخت می‌گیرم به خودم😁 . یه ترس دیگه هم این بود که آدم‌ها نگن تو شرایط خاص داری!😕 مادر و پدرت کنارتن⁦ پس حق نداری حرفی بزنی از درس خوندن با بچه😕 اما یه وقت حس کردم این فکر غلطه و کفران نعمته، من باید بگم ان‌شاءالله همیشه سایه‌شون بالای سرم باشه و کمک حالم باشن🙂⁦🙏🏻⁩ خب من این شرایط رو دارم و شاکرم و ازش بهره می‌برم. صد تا شرایط دیگه هم هست که بقیه دارن و من ندارم... . . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

10 خرداد 1399 17:14:10

0 بازدید

madaran_sharif

. امروز می‌خواستیم به خاطر یه جلسه‌ی کاری بریم تهران. . آخرین باری که تهران بودیم به خاطر آلودگیِ هوا خیلی اذیت شدیم، ولی اهمیتِ این جلسه انقدری بود که حاضر بودم بی‌خیالِ آلودگی بشم و مثل همه‌ی اون ۱۹ سالی که تو تهران بزرگ شدم، دو روز آخر هفته‌مون رو دودی کنم😁 از قضا بچه‌ها دیروز مریض شدن، دیشب تا صبح مشغول مریض‌داری بودیم. برنامه‌ی تهران که تعطیل شد، نوبتِ دکتر گرفتیم که این طفلانِ مریض رو ببریم، و چون همسرم هم باید به کلاسش می‌رسید، عجله داشتیم و بدون صبحانه راه افتادیم. همین که از در خونه اومدم بیرون، دیدم محمد آقای بیمار ما، بالا و پایین می‌پره، علی آقا هم دستشو به نشانه ی سلام تکون می‌ده و می‌خنده.😶😯 . بعله، با گله‌ی گوسفندها و بزها روبرو شدیم.😆🐑🐏 محمد اصرار کرد که بمونیم و با بزها بریم چِرا😒😀 ولی ما عجله داشتیم و به سختی سوارِ ماشینش کردیم که بریم. . چرخِ ماشین پنچر بود...! . من😅 (کارم از گریه گذشته است، به آن می‌خندم) همسر😭😣 محمد😀😛😏 خلاصه تا چرخ ماشین جابه جا بشه (شاید باورتون نشه، آچارِ چرخ هم شکست و تا همسر بره یه آچار گیر بیاره)، من با بچه‌ها رفتیم کلللی ببعی‌ها و بزها رو دیدیم و درحالی‌که خوشحال بودم که از هوای آلوده‌ی تهران نجات پیدا کردم، «خوش به حالت ای روستایی» رو خطاب به خودم و بچه‌هام می‌خوندم😅😅😂😆 . پ ن۱: علیکم بالفرار از تهران😏😷 پ ن۲: مامان بزیِ موجود در تصویر باردار می‌باشد😍 پ ن۳: هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه گله بز و گوسفند، بتونه منو از بحرانِ شب بیداری و بیماری و شکمِ گرسنه و از دست رفتن جلسه‌ی خودم و کلاسِ همسرم، در بیاره و انقدر به خودمو بچه‌ها خوش بگذره. باید با آقای چوپان هماهنگ کنیم گاهی مارو هم ببره چِرا 😆😂🐑🐏 . #پ_بهروزی #ریاضی_۹۱ #روزنوشت_های_مادری #نصیرالدین_محمد #عمادالدین_علی #هوای_پاک #خوش_به_حالت_ای_روستایی #مهاجرت_معکوس #مادران_شریف

05 دی 1398 17:25:06

0 بازدید

مادران شريف

0

1

. #خواب #تنظیم_خواب #قسمت_دوم . میشه از خود بچه‌ها هم برای آروم کردن خونه کمک گرفت: تا مامان ظرفا رو میشوره، تو چراغا رو خاموش کن... تو تلویزیونو... بابا رخت خواب ها رو بیارن... یا حتی اگه کتاب خواندن بلدن، هر شب یکی شروع کنه و کتاب بخونه. بچه های کوچیکتر هم می‌تونن با ذهن خلاقشون قصه بگن😍 . برای راحت خوابیدن بچه ها، خوبه که در طول روز، با بازی و تحرک، حسابی خسته بشن. میشه هم نذاریم در طول روز بخوابن تا شب بهتر و زودتر بخوابن.😝 . برای تنظیم خوابشون، احتمالا اوایل مجبوریم ما هم باهاشون بخوابیم؛ ولی وقتی عادت کنن به خوابیدن در اون ساعت، میشه خودمون بعدش بیدار بمونیم و از زمان خوابشون استفاده کنیم. یا اینکه ما هم زود بخوابیم، و در عوض، صبح‌ها زودتر پاشیم. . این فرایند، برای تنظیم خواب نوزادان هم، با کمی صبر و حوصله، و در طول چند هفته، احتمالا جواب می‌ده. یعنی اگه عادت دارن شب‌ها بیدار باشن، تو یه اتاق تاریک و بدون سروصدا نگهشون داریم تا کم کم خوابشون درست بشه. و در عوض روزها، پرده‌ها رو کنار بزنیم و نور و صدای طبیعی تو خونه باشه. . ۶. بیدار موندن موقع بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) ، برکات و فواید زیادی داره. گاهی با دعا و قرآن خوندن، و گاهی با تفریحات مختلف! میشه به این عادت برسیمث و بعد ازش بهره ببریم. زود خوابیدن شب قبلش هم قطعا کمک‌کننده‌س. . ۷. گاهی برای انجام کارهامون، خوبه به این مهارت برسیم که توی ساعات بیداری بچه ها، درس بخونیم یا حتی با لپتاپ کار کنیم. این قضیه وقتی بچه ها چندتا باشن و سنشون هم بیشتر بشه، راحتتر اتفاق میفته. . از طرفی خوبه که کارهای خونه رو، تو بیداری بچه‌ها انجام بدیم تا توی اوقات خوابشون، با فراغت خاطر، به کارهای مورد علاقه‌مون یا ضروریات دیگه برسیم. اینجوری بچه‌ها هم، تمیز کردن خونه رو یاد میگیرن☺ . ۸. میشه هم توی ساعاتی که بچه‌ها مشغول‌بازی هستن، کمی چرت بزنیم و با یه خواب کوتاه، انرژی بگیریم. گاهی هم میشه از همسرهای وظیفه شناس😎، کمک بگیریم و وقتی خونه‌ هستن، یه ساعتی بخوابیم. . ۹. در آخر حواسمون باشه اگه بتونیم از زمان خواب بچه ها، به خوبی استفاده کنیم و به علایق و وظایفمون برسیم، انرژی و انگیزه مضاعف پیدا می‌کنیم و در طول روز حوصله بیشتری برای بچه‌ها داریم. . البته خیلی مهمه که از ساعاتی که بچه ها خوابن، نهایت استفاده رو بکنیم و مثلا با غرق شدن تو گوشی، هدرش ندیم.😅 پس خوبه که برای این ساعات، برنامه‌ریزی داشته باشیم.👌 . . #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

1

. #خواب #تنظیم_خواب #قسمت_دوم . میشه از خود بچه‌ها هم برای آروم کردن خونه کمک گرفت: تا مامان ظرفا رو میشوره، تو چراغا رو خاموش کن... تو تلویزیونو... بابا رخت خواب ها رو بیارن... یا حتی اگه کتاب خواندن بلدن، هر شب یکی شروع کنه و کتاب بخونه. بچه های کوچیکتر هم می‌تونن با ذهن خلاقشون قصه بگن😍 . برای راحت خوابیدن بچه ها، خوبه که در طول روز، با بازی و تحرک، حسابی خسته بشن. میشه هم نذاریم در طول روز بخوابن تا شب بهتر و زودتر بخوابن.😝 . برای تنظیم خوابشون، احتمالا اوایل مجبوریم ما هم باهاشون بخوابیم؛ ولی وقتی عادت کنن به خوابیدن در اون ساعت، میشه خودمون بعدش بیدار بمونیم و از زمان خوابشون استفاده کنیم. یا اینکه ما هم زود بخوابیم، و در عوض، صبح‌ها زودتر پاشیم. . این فرایند، برای تنظیم خواب نوزادان هم، با کمی صبر و حوصله، و در طول چند هفته، احتمالا جواب می‌ده. یعنی اگه عادت دارن شب‌ها بیدار باشن، تو یه اتاق تاریک و بدون سروصدا نگهشون داریم تا کم کم خوابشون درست بشه. و در عوض روزها، پرده‌ها رو کنار بزنیم و نور و صدای طبیعی تو خونه باشه. . ۶. بیدار موندن موقع بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) ، برکات و فواید زیادی داره. گاهی با دعا و قرآن خوندن، و گاهی با تفریحات مختلف! میشه به این عادت برسیمث و بعد ازش بهره ببریم. زود خوابیدن شب قبلش هم قطعا کمک‌کننده‌س. . ۷. گاهی برای انجام کارهامون، خوبه به این مهارت برسیم که توی ساعات بیداری بچه ها، درس بخونیم یا حتی با لپتاپ کار کنیم. این قضیه وقتی بچه ها چندتا باشن و سنشون هم بیشتر بشه، راحتتر اتفاق میفته. . از طرفی خوبه که کارهای خونه رو، تو بیداری بچه‌ها انجام بدیم تا توی اوقات خوابشون، با فراغت خاطر، به کارهای مورد علاقه‌مون یا ضروریات دیگه برسیم. اینجوری بچه‌ها هم، تمیز کردن خونه رو یاد میگیرن☺ . ۸. میشه هم توی ساعاتی که بچه‌ها مشغول‌بازی هستن، کمی چرت بزنیم و با یه خواب کوتاه، انرژی بگیریم. گاهی هم میشه از همسرهای وظیفه شناس😎، کمک بگیریم و وقتی خونه‌ هستن، یه ساعتی بخوابیم. . ۹. در آخر حواسمون باشه اگه بتونیم از زمان خواب بچه ها، به خوبی استفاده کنیم و به علایق و وظایفمون برسیم، انرژی و انگیزه مضاعف پیدا می‌کنیم و در طول روز حوصله بیشتری برای بچه‌ها داریم. . البته خیلی مهمه که از ساعاتی که بچه ها خوابن، نهایت استفاده رو بکنیم و مثلا با غرق شدن تو گوشی، هدرش ندیم.😅 پس خوبه که برای این ساعات، برنامه‌ریزی داشته باشیم.👌 . . #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن