پست های مشابه

madaran_sharif

. #آ_مصلی (مامان #زینب ۲.۵ ساله و #احمدرضا ۹ماهه) . کودکی خوبی داشتم.😊 متولد ۶۸ در مشهد هستم، با ۲ خواهر و ۲ برادر. خیلی شر بودم و واقعا از دیوار راست بالا می‌رفتم. رابطه‌ام با داداش کوچیکم عالی بود. اما بعد از ازدواج، با خواهرام خیلی صمیمی‌تر شدم و وقتی مادر شدم، این رابطه خیلی بیشتر شد. . تو مدرسه شاگرد زرنگ بودم، ولی به شدت خرابکار. معلم‌ها برای اینکه خیالشون ازم راحت بشه، منو نماینده می‌کردن.🤪 . هدفم تو نوجوانی پولدار شدن و زود ازدواج کردن بود.🤑👰🏻 از اول ازدواجی بودم.😁 بدم نمیومد از دو تا خواهر بزرگترم، زودتر شوهر کنم. . رشته‌ام طلا و جواهرسازی کاردانش بود و خیلی دوستش داشتم. . دانشگاه نرفتم و رفتم آموزشگاه خیاطی و کم‌کم تو مزون‌های لباس، مشغول به کار شدم. ۳ سال بعد هم، تو ۲۱ سالگی، مزون خودم رو افتتاح کردم.😎 . همون موقع حوزه علمیه رو هم شروع کردم. متحول شده بودم.😜 حوزه رو خیلی دوست داشتم. دوستام هم معرکه بودن و عالی گذشت. درسام خیلی خوب بود خدا رو شکر و بیشتر از مدرسه وقت می‌ذاشتم. . ولی خداییش سر به راه بودن سخته! بعضی از دوستام همیشه خانم بودن، ولی من قیافم هم تابلو بود دارم ادا درمیارم که متین به نظر بیام.😌 همچنان با یه سری از دوستان هم قماش، تشکیل یه گروه زیرزمینی داده بودیم.😜 حالا مثلا خلافمون این بود که، سر کلاس چیپس می‌خوردیم، موهای ردیف جلویی‌ها رو به هم گره می‌زدیم، جزوه‌هاشونو قایم می‌کردیم و... الان که فکرشو می‌کنم، با چه چیزای کوچیکی شاد بودیم‌.😄 . ۲۶ سالگی ازدواج کردم؛ خیلی سنتی از طریق دوستم. ازدواجمون خوب بود، هم ساده، هم مدرن؛ یعنی سعی کردیم امروزی باشه، ولی بدون بریز و بپاش‌های بیخودی. مثلا خودم لباس عروسم رو دوختم و انصافا شیک هم شد.😏👗 . بعد از ازدواج، کار خیاطی رو تو یکی از اتاق‌های خونه‌مون ادامه دادم. . یه هیئت هم داشتیم که من از اعضای اصلیش بودم. دمدمای عید، اردوی راهیان نور می‌رفتیم و من جزء کادر خدماتی فرهنگی بودم. بعد از عقد هم باهاشون رفتم، ولی تنها. راستش شوهرم اهل هیئت و جلسه و... نیستن؛ ولی هیچ وقت به من نمیگن که تو هم نرو. حتی صبح جمعه، خودش منو می‌بره دعای ندبه هیئت، ولی خودش برمیگرده خونه می‌خوابه.🤣 . اعتقاداتمون هم، با هم فرق داره؛ ولی ما سعی کردیم برای حفظ آرامش تو زندگیمون، هیچ وقت با هم بحث نکنیم که خدا رو شکر تا الان اوضاع نسبتا خوب بوده. شوهرم خییییلی خوبی‌ها داره که سعی میکنم بیشتر به اونا توجه کنم.😊👌🏻 . پ.ن: لباس دخترم توی عکس رو خودم دوختم.😊 . . #تجربیات_تخصصی #قسمت_اول #مادران_شریف_ایران_زمین

10 آبان 1399 16:21:19

0 بازدید

madaran_sharif

. #ا-باغانی (مامان علی ۴سال و ۳ماهه و رضا یک ۱.۵ساله) توی مسجد محله سه چهار تا مامان هستیم که تقریبا زیاد می‌ریم مسجد و من همیشه سعی می‌کنم کمی اسباب‌بازی با خودم ببرم تا بچه‌ها مشغول بشن و کلا مدافع حقوق بچه‌ها در مسجد هستم.😁(البته با حفظ آرامش😎) گاهی وقتی مراسمی هست با خودم فکر می‌کنم چه خوب می‌شه یه مهد در مسجد راه بیفته تا حداقل در زمان برگزاری مراسم بچه‌ها رو سرگرم کنن. خلاصه فکر استفاده از ظرفیت مسجد برای بچه‌ها همیشه با منه! تا اینکه یک روز از مسئول بسیج درخواست کردیم برای بچه‌ها کلاسی برگزار کنن و ایشون گفتن مشکل تامین هزینه مربی رو داریم. با خودم فکر کردم احتمالا بتونم این حرکت رو شروع کنم و فعلا خودم به صورت رایگان مربی بچه‌ها بشم، با چند هدف: 🔸بچه‌های مسجد با هم صمیمی می‌شن و یاد می‌گیرن در بقیه زمان‌ها هم به جای بازی با گوشی😡 با همدیگه بازی کنن. 🔸بچه‌ها به مسجد علاقه‌مند می‌شن.😍 🔸می‌تونن با خیال راحت بازی‌های حرکتی و بدو بدو انجام بدن.🏃‍♂️ 🔸مادرها در اون زمان می‌تونن به کارهای دیگه‌شون برسن.👩‍💻 🔸بچه‌های دیگه محله که مسجد نمیان پاشون به مسجد باز می‌شه.😊 سرانجام با موافقت امام جماعت قرار شد یک روز در هفته حدود یک ساعت و نیم کلاس داشته باشیم. هر جلسه در کنار ورزش و بازی‌های حرکتی و توپ بازی، آموزش قرآن هم داریم. همراه با کاردستی و نمایش و... محتوا رو هم خودم از یکی دو روز قبل آماده می‌کنم. معمولاً از کتاب‌های علی کمک می‌گیرم یا یک موضوعی رو در نظر می‌گیرم و توی سایت‌های مختلف دنبال کاردستی و برگه‌ی رنگ آمیزی و شعر و ... می‌گردم. خداروشکر بچه‌ها خیلی کلاس رو دوست دارن و بیشتر با هم دوست شدن و کم‌کم دارن یاد می‌گیرن با هم بازی کنن! دو سه تا بچه‌ی جدید هم به جمعمون اضافه شده. گاهی حتی به ایجاد مهدکودک در مسجد با مدیریت خود مادرها، جوری که مادر به کارهاش برسه و بچه‌ها هم با هم بازی کنن فکر می‌کنم. کلا مسجد دوتا ویژگی مثبت داره برای مادرها: ✅ غالبا همه‌ی مسجدی‌ها از ساکنان همون محل هستن و اگر دوستی و رفت و آمدی بخواد شکل بگیره، مشکل دوری مسافت رو نخواهیم داشت. ✅ و امکان دوستی با مادرانی که از لحاظ تفکرات مذهبی تقریباً مثل هم هستن فراهم می‌شه. با توکل بر خدا فعلا کار رو شروع کردیم و امیدواریم تا خداوند درهای رحمتش رو باز کنه و بتونیم کار رو گسترده‌تر کنیم.😇 خلاصه که مساجد را دریابید...😄 شما هم اگر تجربه‌های مشابهی دارید برامون بگید. #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

27 دی 1400 16:18:59

1 بازدید

madaran_sharif

. قبل از ازدواج همیشه یه خانواده👨‍👩‍👧‍👦 و زندگی پر از معنویت رو تصور می‌کردم.😇 اهل نماز جماعت، اهل هیئت ، قرآن روزانه ، مطالعه احکام و... . یه روز به خودم اومدم و دیدم ۲ تا فسقلی وروجک👶🏻👦🏻 داریم که فرصت نفس کشیدنم ازمون گرفتن و زندگیمون بعضی از اونایی که تو تصورمون بود رو نداره...😒 . احساس کردیم لازمه که بچه‌هامون با قرآن و... بیشتر انس داشته باشن، که طبیعتا هم باید از ما یاد می‌گرفتن.😊 . این شد که یه قرار ساده گذاشتیم. برنامه روزانه تلاوت قرآن👌🏻 هرشب سعی می‌کنیم همه کنار هم بشینیم و ۲ صفحه قرآن در جمع خانواده بخونیم یه صفحه من و یه صفحه آقای پدر😉 . حالا به نظرتون در چه حالتی؟😅 . آنچه در تصور من هست👈🏻😌 خیلی مرتب و با ادب رو به قبله با رعایت قواعد تجویدی و صوت زیبای ترتیل . و آنچه در واقعیت اتفاق میفته👈🏻😑 در حالی که یکی بغل منه👩‍👦 یکی بغل آقای همسر👨‍👧 شروع به تلاوت می‌کنیم، وسطش تغییر عقیده می‌دن و هردو میان بغل من، یکی کتاب قرآن رو می‌کشه که بده من بخونم اون یکی کتاب دعایی که دادیم دستش رو مچاله می‌کنه، یهو می‌بینی کتاب قرآن رو بستن📓 حالا بگرد پیدا کن کجا بودیم.🤦🏻‍♀ وسط هر صفحه هم باید فرصت بدیم گل پسر تلاوت کنه😉 (به زبون نی‌نی‌ها یه چیزایی می‌خونه) جدیدا دختری هم یاد گرفته و هم‌صدا می‌شه.😍 آخرش هم صلوات قرآنی می‌خونیم و به امام زمان سلام می‌دیم.😊 . تازه تلاوت قرآنمون رو هم طعم‌دار کردیم،😋 بعدش همه با هم لواشک می‌خوریم😉 البته لواشک خونگی سالم.😝😋 . البته اینا قدم‌های خیلی کوچیکی در معنوی کردن فضای خونه🏠 است... . پ.ن۱: می‌شه قرآن رو وقتی خوند که فسقلی‌ها خواب😴 باشن ولی لطفش به اینه که ببینند و بشنوند و در فضا حضور داشته باشند. . پ.ن۲: لواشک خوردن توی خونمون مخصوص بعد تلاوت قرآنه و این باعث شده تجربه‌ی شیرینی🍩🤔 (شایدم ترشی😝) از قرآن خوندن تو ذهن بچه‌ها باشه...😎 هر دفعه با کلی ذوق میان می‌شینن که قرآن بخونیم.😅 . #ز_م #فقه_و_حقوق۹۴ #دانشگاه_امام_صادق #سبک_مادری #تجربه_شما #مادران_شریف

22 اسفند 1398 16:11:08

0 بازدید

madaran_sharif

. سلام✋🏻 یه مستند جالب براتون داریم. خانوم فاطمه مطلق، مامان چهار فرزند اند. 🥰 از سال ۹۴ با یک میلیون سرمایه و یک روز کار در هفته توی زیرزمین خونه، کارشون رو شروع کردن. اجناس خوب و با کیفیت ایرانی رو شناسایی و تهیه می‌کنن و توی شعب فروشگاه‌شون می‌فروشن. الان تونستن کارشون رو گسترش بدن و برای حدود ۱۰۰۰ نفر به صورت غیر مستقیم اشتغال ایجاد کنن.👏🏻 این مستند جذاب و دوست داشتنی رو از دست ندید.🌹 پ.ن : این مستند خوب از شبکه‌ی تهران پخش شده تحت عنوان مهربانو. تهیه کننده‌ش خانم زینب پور ابراهیم اند. @mehrbanootv5 صفحه‌ی اینستاگرام خانه‌ی ایرانی که خانم مطلق مدیرش اند، اینه: @khaneh_irani #مستند_مهربانو #فاطمه_مطلق #مامان_چهار_فرزند #مامان_کارآفرین #مادران_شریف_ایران_زمین

23 اسفند 1400 18:46:08

2 بازدید

madaran_sharif

. #ف_اردکانی (مامان #محمد_احسان ۱۳ساله، #محمد_حسین ۱۱/۵ساله، #زهرا ۱۰ساله، #زینب ۷سال، #محمد_سعید ۳/۵ساله) - دیگه کاری از دستمون برنمیاد. باید ازش دل بکنیم. + وای خدا، بدون اون چکار کنیم؟ خیلی بهش عادت کردیم. باورم نمی‌شه..😭 همه از این اتفاق توی بهت و حیرت بودیم. تلویزیون بینوا که گاهی مورد اصابت شوت‌های سهمگین بازیکنان تیم خونه‌مون قرار می‌گرفت، با عملیات آقا سعید و پرتاب یک فروند کنترل به سمت صفحه دیگه تاب نیاورد و سوخت.🤦🏻‍♀️ بعد از این اتفاق، واکنش‌ها جالب بودند: اول به مدت چند دقیقه همه ساکت و مبهوت بودن. بعد کم‌کم مخیلات شروع به کارکرد و اظهار نظرها و راه حل‌ها هم شروع شد: 🔸زینب که یک «مگه دستم به سعید نرسه» خاصی توی چشماش موج می‌زد و تکه‌ای از موهاشو لای انگشتش پیچ می‌داد گفت: بچه ها صدا که داره، صداشو گوش می‌دیم و تصویرش رو توی ذهنمون تصور می‌کنیم.😂 🔸زهرا که داشت توی ذهنش حساب کتاب می‌کرد و چشماشو به نشانه‌ی تفکر عمیق بادومی کرده بود گفت: تا یک‌سالم پولامونو جمع کنیم نمی‌تونیم تلویزیون بخریم.🤨 🔸محمد حسین که همیشه فکرای خوبی توی مغزش می‌چرخه گفت: ایکس باکس بدون تلویزیون معنی داره؟ نه! ولی تلویزیون بدون ایکس باکس معنی داره. پس ایکس باکسو می‌فروشیم و تلویزیون می‌خریم.😃 بچه‌م از قیمت ایکس باکس داغون دست چندم و تلویزیون نو خبر نداشت.😂 🔸اما محمد احسان ، از یک طرف ناراحت بود و از یک سو برق خوشحالی توی چشماش می‌درخشید. از صحبت‌هاش متوجه شدم که چون به خاطر کثرت درس و مشق مدتی نمی‌تونسته یک دل سیر تلویزیون ببینه الان یه کوچولو خوشحاله.😃 در واقع ندیدن تلویزیون براش از یک ضرورت! به یک اجبار! تبدیل شده بود و از این وضعیت راضی‌تر بود.🤦🏻‍♀️ 🔸سعید هم منتظر حملات اعتراضی بقیه بود.👻 🔸من هم نگران بودم. از اینکه قراره ساعت‌هایی که بچه‌ها پای تلویزیون می‌گذروندن و الان دیگه خالی شده، چطور پر بشه؟!🤕 اصلا مگه می‌شه تو عصر رسانه، بدون تلویزیون زندگی کرد؟! کی یه دونه جدید جایگزین می‌شه؟! نکنه مدام حوصله‌شون سر بره و بهانه بگیرن؟! نمی‌گم وسیله‌ی خوبی بود. ولی خودمونیم این صفحه‌ی جادویی انگار یکی از اعضای خانواده‌مون حساب می‌شد. سر سفره نفر هشتم بود یا اول! گاهی وقت‌ها متکلم وحده بود! گاهی رفتارهای خشن داشت یا می‌زد زیر ساز و آواز ولی سمت خدا هم پخش می‌کرد برامون..! وای خودم چطوری سالی دو بار سریال دونگی نگاه کنم.😂 اما الان بعد از گذشت چند ماه بدون آقای ت.و نتایج جالبی به دست اومده که در قسمت بعدی عرض می‌کنم. #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

09 بهمن 1400 16:47:58

1 بازدید

madaran_sharif

. 🔸بخشی از مصاحبه مادران شریف با خبرگزاری تسنیم🔸 . ♦️تسنیم: امروزه با گسترش اینترنت، فضای مجازی بستر مناسبی برای تشویق مردم به فرزندآوری فراهم می‌کند بر این اساس نحوه فعالیت شما در اینستاگرام چگونه است؟ . ✅ در بحث تشویق مردم به فرزندآوری، با چند لایه رو‌به‌رو هستیم؛ لایه اول که در سطح قرار دارد، به‌وسیله تصمیمات و تبلیغات سیاست‌مداران شکل می‌گیرد، اما لایه عمیق‌تری هم وجود دارد که به باورها و نوع سبک زندگی مردم بازمی‌گردد. ما با این لایه عمیق، کار داریم و به همین دلیل از قالب تجربه‌نگاری و خاطره‌نگاری در اینستاگرام استفاده کردیم؛ در صفحه‌مان سبک زندگی خانم‌هایی را که با وجود داشتن چند فرزند، بانشاط و موفق هستند، انتشار می‌دهیم البته به‌شکلی که قابلیت الگوبرداری داشته باشد.😊 . انگاره غلطی که در جامعه به وجود آمده این است که فرزند👶🏻 بیشتر مساوی با به هم خوردن آرامش است! در حالی که ما در جهت رد این طرز فکر قدم برمی‌داریم، اتفاقاً مادر بودن باعث می‌شود خانم‌ها در ابعاد مختلف وجودی‌شان به‌صورت چندبعدی و تصاعدی رشد کنند. . ما به این اعتقاد رسیده‌ایم که اگر مادران چندفرزندیِ موفق به جامعه معرفی شوند،👌🏻 کم‌کم زمینه تغییر نگرش دیگر خانم‌ها نیز به وجود می‌آید. ما اصرار داریم الگوهایمان به‌طور دقیق شرایط اقتصادی‌شان را توضیح دهند تا مردم بفهمند که فرزندآوری لزوماً به امکانات مالی و اقتصادی زیادی نیاز ندارد.😉 از طرفی وقتی مخاطب بفهمد که این قضیه امکان‌پذیر است به این فکر می‌کند که "وقتی زندگی با چند فرزند لذت‌بخش‌تراست چرا به یک فرزند اکتفا کند؟!" . ♦️تسنیم: به‌عنوان سخن آخر، در بحث فرزندآوری چه توصیه یا درخواستی از مردم دارید؟ . ✅همه پیگیری‌ها و تصمیم‌گیری‌های ما توسط گروهی مستقل از مادران انجام می‌شود، درخواست ما از مردم این است که در انتشار تجربیات زیسته مادران موفق چندفرزندی به ما کمک کنند و اگر نمونه‌ای از مادران موفق چندفرزندی سراغ دارند، به ما معرفی کنند تا با آنها مصاحبه کنیم و تجربیاتشان را در اختیار دیگران بگذاریم چون جامعه، الگوهای موفق را می‌پذیرد و براساس آن جهت‌گیری می‌کند.👌🏻 . ما از تمام خانم‌هایی🧕🏻 که تجربیات مشابهی در این زمینه دارند، می‌خواهیم آن را به هر روشی که می‌توانند، چه حضوری و چه در فضای مجازی، در اختیار بقیه بگذارند، این کار باعث می‌شود تا در جامعه و خانواده‌ها در زمینه داشتن چند فرزند فرهنگ‌سازی بشود. . لینک مصاحبه کامل: https://tn.ai/2203103 . #مادران_شریف #مصاحبه #خبرگزاری_تسنیم

08 اسفند 1398 15:51:45

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . #قسمت_پنجم . متاسفانه دوران عقدمون به دلایل مختلف طولانی شد (۱/۵سال) و این موضوع، مشکلات این دوره رو بیشتر و شیرینی‌ش رو کمتر کرد. خداروشکر همسرم مرد پرتلاشی بودند و سه جا کار می‌کردند. پشتکارشون هنوز زبانزده👌🏻 برای دوره‌ی ارشد، #دانشگاه_علم_و_صنعت در تهران پذیرفته شدند و باخیالی نسبتا آسوده و بعد از گذراندن تعدادی از خوان‌های #دوران_عقد رفتیم به دنبال #اجاره‌ی خونه.😊 با توجه به پولی که داشتیم، دنبال یه آپارتمان نقلی بودیم. یه خونه ویلایی قدیم ساز بزرگ قسمتمون شد... با #صاحبخونه‌‌ای خوش اخلاق و منصف.😍 خانواده‌م به خاطر بزرگی خونه، علی‌رغم رضایت من و همسرم #جهیزیه سنگینی دادند. چندسال بعد که آپارتمان کوچیکی خریدیم، مجبور شدم بیشترشونو بفروشم یا هدیه بدم. . و اما #عروسی ❗️ مخارج مراسممون زیاد شد. اقوام قم و تهران همکاری نکردند و حریف هیچ‌کدوم نشدیم و دوتا مراسم گرفتیم🙄 میلاد حضرت معصومه در قم و چند شب بعد، در تهران مراسم عروسی گرفتیم. البته سعی کردم مخارج مراسم در حد پس انداز همسرم باشه با حداقل ولخرجی و بریز بپاش. . اون روزای پرتکاپو، خانواده‌ی همسرم مشکلات مالی داشتند و من بعدها فهمیدم😢 همسرم از حقوق و پس اندازشون به خانواده هم کمک می‌کردند. . زندگیمون شروع شد💕 هر دو #دانشجو بودیم و من تمام روزها #دانشگاه می‌رفتم. هم کارهای #پایان_نامه‌م رو انجام می‌دادم هم کارهایی که استاد به من سپرده بود باید تحویل می‌دادم. ‌به سختی یک روز در هفته اجازه گرفتم نرم و به خونه برسم👌🏻 در کنارش کلاس #والیبال هم می‌رفتم. . شش ماه از زندگیمون طی شد... از زندگیم راضی بودم... خیلی شیرین‌تر از دوران عقدم بود و با وجود #اختلاف_فرهنگی بحثی بینمون پیش نمی‌اومد. سعی می‌کردم توقعاتم رو در حد توان همسرم تطبیق بدم☺️ تا این که عید سال هشتاد و نُه یک اتفاقی افتاد.. . پ.ن: عکس بخشی از گلخونه‌ی کوچیک خودم در حیاط‌خلوت خونه‌مون😍 . . #قسمت_پنجم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . #قسمت_پنجم . متاسفانه دوران عقدمون به دلایل مختلف طولانی شد (۱/۵سال) و این موضوع، مشکلات این دوره رو بیشتر و شیرینی‌ش رو کمتر کرد. خداروشکر همسرم مرد پرتلاشی بودند و سه جا کار می‌کردند. پشتکارشون هنوز زبانزده👌🏻 برای دوره‌ی ارشد، #دانشگاه_علم_و_صنعت در تهران پذیرفته شدند و باخیالی نسبتا آسوده و بعد از گذراندن تعدادی از خوان‌های #دوران_عقد رفتیم به دنبال #اجاره‌ی خونه.😊 با توجه به پولی که داشتیم، دنبال یه آپارتمان نقلی بودیم. یه خونه ویلایی قدیم ساز بزرگ قسمتمون شد... با #صاحبخونه‌‌ای خوش اخلاق و منصف.😍 خانواده‌م به خاطر بزرگی خونه، علی‌رغم رضایت من و همسرم #جهیزیه سنگینی دادند. چندسال بعد که آپارتمان کوچیکی خریدیم، مجبور شدم بیشترشونو بفروشم یا هدیه بدم. . و اما #عروسی ❗️ مخارج مراسممون زیاد شد. اقوام قم و تهران همکاری نکردند و حریف هیچ‌کدوم نشدیم و دوتا مراسم گرفتیم🙄 میلاد حضرت معصومه در قم و چند شب بعد، در تهران مراسم عروسی گرفتیم. البته سعی کردم مخارج مراسم در حد پس انداز همسرم باشه با حداقل ولخرجی و بریز بپاش. . اون روزای پرتکاپو، خانواده‌ی همسرم مشکلات مالی داشتند و من بعدها فهمیدم😢 همسرم از حقوق و پس اندازشون به خانواده هم کمک می‌کردند. . زندگیمون شروع شد💕 هر دو #دانشجو بودیم و من تمام روزها #دانشگاه می‌رفتم. هم کارهای #پایان_نامه‌م رو انجام می‌دادم هم کارهایی که استاد به من سپرده بود باید تحویل می‌دادم. ‌به سختی یک روز در هفته اجازه گرفتم نرم و به خونه برسم👌🏻 در کنارش کلاس #والیبال هم می‌رفتم. . شش ماه از زندگیمون طی شد... از زندگیم راضی بودم... خیلی شیرین‌تر از دوران عقدم بود و با وجود #اختلاف_فرهنگی بحثی بینمون پیش نمی‌اومد. سعی می‌کردم توقعاتم رو در حد توان همسرم تطبیق بدم☺️ تا این که عید سال هشتاد و نُه یک اتفاقی افتاد.. . پ.ن: عکس بخشی از گلخونه‌ی کوچیک خودم در حیاط‌خلوت خونه‌مون😍 . . #قسمت_پنجم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن