پست های مشابه

madaran_sharif

. حالا که دو تا بچه با فاصله یک سال و دوماه⁦🧒🏻⁩👶🏻⁩ داشتیم، برای بیرون بردنشون احتیاج به کالسکه دوقلو پیدا کردم. . اینجا کاربرد کالسکه زیاده. خیابونا 🛣 جوب ندارن (کانال‌های آب زیرزمینی هستن)، و پیاده‌روها و ساختمون‌ها🏢 مناسب کالسکه و ویلچر طراحی شدن. هیچ مغازه‌ای🏩 پله نداره! مگه اینکه سطح شیب‌دار یا آسانسور داشته باشه. . خیلی دنبال کالسکه خوب گشتم. بالاخره تونستم یکی با قیمت مناسب💵 پیدا کنم. (ورژن هلندی سایت دیوار😜) . اینجا خرید جنس دست دوم خیلی رایجه، مخصوص قشر خاص یا ضعیف هم نیست. از انواع لباس و کیف و کفش گرفته تا هر وسیله‌ای که به ذهنتون خطور کنه. . وقتی که می‌رفتم کالسکه بخرم، کلی تو ذهنم تمرین کرده بودم که وقتی دستشو دراز کرد، با چه جمله‌ای بهش بفهمونم نمی‌تونم دست بدم😖 و باید اینطوری⁦🙏🏻⁩احترام بذارم؟ Can I respect you like this? . ولی با کمال تعجب دیدم خودش دست نداد😀😎 بعدش فهمیدم اسم پدرش علیه. خلاصه کلی ذوق کردم که از یه مسلمون خرید کردیم😊😍 . بیشتر روزها، هر دو⁦🧒🏻⁩⁦👶🏻⁩ رو سوار کالسکه می‌کردم و می‌زدیم بیرون. از خرید روزانه🛒 گرفته تا پارک‌های🎢 🌳🌲کنار خونمون. . حسابی غرق کارهای بچه‌ها و خونه بودم⁦🧒🏻⁩⁦👶🏻⁩🏠🧹🤸🍲🥣🚿🧴🧺 فرصت سر خاروندن هم نداشتم، کارها هم که تمومی نداشت..🤯 ولی انگار یه چیزی کم بود و آزارم می‌داد😣 . انگار دچار #روزمرگی شده بودم😞 دلم برای مطالعه📖، درس خوندن📚، سرکلاس نشستن⁦👩🏻‍🏫⁩، حتی شاید باور نکنید، ولی برای امتحان دادنم📝 تنگ شده بود.😬🙈 . وقتی بچه‌های دانشجو⁦👩🏻‍🎓⁩ رو می‌دیدم، یا حتی وقتی با دوستای دانشگاه خودم صحبت می‌کردم، بغض می کردم و چشمام پر از اشک🥺 می‌شد. دوستام کم‌کم داشتن فارغ‌التحصیل می‌شدن🎓 ولی من هنوز توی مرخصی بودم.😒😢 یک مرخصی که معلوم نبود کی تموم می‌شه... . برای ۵ ترم از دانشگاه🏫 #امام_صادق(ع) مرخصی گرفته بودم، و ۳ ترمش گذشته بود؛ ولی معلوم نبود کی بتونم برگردم سرکلاس😨 . با خودم می‌گفتم مگه هدفت از دانشگاه رفتن مدرک بوده که الآن اینطوری افسرده شدی؟!😔 ببین توی این مدت چقدر رشد کردی⁦💪🏻⁩ . یه مدت خودم رو این‌طور آروم کردم، تا اینکه فهمیدم من واقعا به درس خوندن⁦🙇🏻‍♀️⁩احتیاج دارم؛ وگرنه پژمرده می‌شم🥀 . با هیچ کار و تفریح دیگه‌ای، به اندازه‌ی #مطالعه و #تحقیق 📒📖انرژی نمی‌گیرم. . و درنهایت باز هم خدا درهای رحمتش رو به وسیله‌ی آقای همسر⁦⁦🧔🏻مشکل⁦‌گشا، به روم باز کرد. . #دانشگاه_مجازی_بین_المللی #المصطفی . . #ز_م #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_سیزدهم #مادران_شریف_ایران_زمین

14 فروردین 1399 15:56:22

0 بازدید

madaran_sharif

. #خواب #تنظیم_خواب #قسمت_دوم . میشه از خود بچه‌ها هم برای آروم کردن خونه کمک گرفت: تا مامان ظرفا رو میشوره، تو چراغا رو خاموش کن... تو تلویزیونو... بابا رخت خواب ها رو بیارن... یا حتی اگه کتاب خواندن بلدن، هر شب یکی شروع کنه و کتاب بخونه. بچه های کوچیکتر هم می‌تونن با ذهن خلاقشون قصه بگن😍 . برای راحت خوابیدن بچه ها، خوبه که در طول روز، با بازی و تحرک، حسابی خسته بشن. میشه هم نذاریم در طول روز بخوابن تا شب بهتر و زودتر بخوابن.😝 . برای تنظیم خوابشون، احتمالا اوایل مجبوریم ما هم باهاشون بخوابیم؛ ولی وقتی عادت کنن به خوابیدن در اون ساعت، میشه خودمون بعدش بیدار بمونیم و از زمان خوابشون استفاده کنیم. یا اینکه ما هم زود بخوابیم، و در عوض، صبح‌ها زودتر پاشیم. . این فرایند، برای تنظیم خواب نوزادان هم، با کمی صبر و حوصله، و در طول چند هفته، احتمالا جواب می‌ده. یعنی اگه عادت دارن شب‌ها بیدار باشن، تو یه اتاق تاریک و بدون سروصدا نگهشون داریم تا کم کم خوابشون درست بشه. و در عوض روزها، پرده‌ها رو کنار بزنیم و نور و صدای طبیعی تو خونه باشه. . ۶. بیدار موندن موقع بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) ، برکات و فواید زیادی داره. گاهی با دعا و قرآن خوندن، و گاهی با تفریحات مختلف! میشه به این عادت برسیمث و بعد ازش بهره ببریم. زود خوابیدن شب قبلش هم قطعا کمک‌کننده‌س. . ۷. گاهی برای انجام کارهامون، خوبه به این مهارت برسیم که توی ساعات بیداری بچه ها، درس بخونیم یا حتی با لپتاپ کار کنیم. این قضیه وقتی بچه ها چندتا باشن و سنشون هم بیشتر بشه، راحتتر اتفاق میفته. . از طرفی خوبه که کارهای خونه رو، تو بیداری بچه‌ها انجام بدیم تا توی اوقات خوابشون، با فراغت خاطر، به کارهای مورد علاقه‌مون یا ضروریات دیگه برسیم. اینجوری بچه‌ها هم، تمیز کردن خونه رو یاد میگیرن☺ . ۸. میشه هم توی ساعاتی که بچه‌ها مشغول‌بازی هستن، کمی چرت بزنیم و با یه خواب کوتاه، انرژی بگیریم. گاهی هم میشه از همسرهای وظیفه شناس😎، کمک بگیریم و وقتی خونه‌ هستن، یه ساعتی بخوابیم. . ۹. در آخر حواسمون باشه اگه بتونیم از زمان خواب بچه ها، به خوبی استفاده کنیم و به علایق و وظایفمون برسیم، انرژی و انگیزه مضاعف پیدا می‌کنیم و در طول روز حوصله بیشتری برای بچه‌ها داریم. . البته خیلی مهمه که از ساعاتی که بچه ها خوابن، نهایت استفاده رو بکنیم و مثلا با غرق شدن تو گوشی، هدرش ندیم.😅 پس خوبه که برای این ساعات، برنامه‌ریزی داشته باشیم.👌 . . #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین

17 اسفند 1399 17:26:40

1 بازدید

madaran_sharif

. #س_دینی (مامان #علی ۱۲.۵، #ریحانه ۹، #علیرضا ۷.۵، #معصومه ۴.۵) #قسمت_دهم مگه می‌شه تو زندگیِ کسی، همه چی عالی باشه؟! مگه داریم؟! اما به نظرم همین که احساس کنی همه چیز بطور نسبی در راستای اون هدفی که برای تو مهمه قرار گرفته یعنی زندگی خوبه.☺️ همین که توان ایجاد تغییر یا بهبود اوضاع و عمل به وظایفت رو داری خوبه.👌🏻 برای من نقش همسری، مادری و تربیت بچه‌هام خیلی مهمه. همچنین سلامتی! بقیه‌ش می‌شه حواشی زندگی.😁 که میان و می‌رن تا ما رو رشد بدن و تجربه هامون رو افزایش بدن. با وجود مشغله‌ای که دارم، برای بچه‌ها وقت می‌ذارم. ممکنه مسائل جسمی نذاره خیلی باهاشون بازی‌های حرکتی بکنم! ولی کاردستی، نقاشی، کتاب خوندن تا وسطی و شلوغ بازی رو انجام می‌دیم.😉 خیلی وقت‌ها هم گل می‌گیم و می‌شنویم و کلی می‌خندیم.😃 هرکدوم از بچه‌ها رو بسته به استعدادش براش زمان می‌ذارم. یکی حافظه‌ی خوبی داره قرآن حفظ می‌کنیم، یکی نقاشی دوست داره تلاش می‌کنم مفاهیم دینی رو در قالب اون نقاشی باهم پی بگیریم. در کتاب خوندن هم که خود کفان و شب‌ها بزرگترا برای کوچیکترا کتاب می‌خونن.😍 گاهی هم دعای قبل خواب. رابطه‌ی بچه‌ها باهم خیلی عمیقه. خیلی هوای همو دارن.💛 نه که اختلاف و دعوا نباشه! تا اختلاف نباشه سازش و رشد هم نیست. ولی قهر نداریم. عمر ناراحتی‌هامون خیلی کوتاهه.😉 معمولاً تلاش می‌کنم توی دعواشون دخالت نکنم. اما مگه می‌شه؟! گاهی هم باید رفت و حرفا رو شنید و صلح برقرار کرد.🤪 این‌ها رو مادر به مرور یاد می‌گیره. من به این مسائل هم به چشم یه کار تربیتی روی خودم نگاه می‌کنم.👌🏻 که یاد بگیرم زود قضاوت نکنم، صبور باشم و... خلاصه! جاده زندگیم پرپیچ و خم بوده. از این بابت خیلی هم خوشحالم.😊 چون همسر و مادر شدن انتخابم بوده و اینا طبیعتاً چالش‌هایی پیش روم قرار داده. و می‌دونم تا چالشی نباشه، حرکت و رشدی هم اتفاق نمی‌افته! فکر می‌کنم اگه تلاش کنم اون‌چه که پیش روی خودم هست رو به بهترین شکل اداره کنم، کارم رو انجام دادم. ادعا نمی‌کنم عالی عمل کردم. اما دل‌خوشم که تلاشم رو کردم. شادی و رضایتم در رفع همه‌ی مشکلات نیست. گاهی کنار اومدن با مشکلات رو باعث رشد می‌دونم.👌🏻 درس رو هم خیلی دوست دارم و می‌خوام تا جایی که توان دارم درس بخونم. همچنین دوست دارم کار با بچه‌های مهد رو ادامه بدم. چون هم برام ارزشمنده و هم خیلی انرژی بخش و دوست داشتنیه.☺️ رسیدن به تک‌تکِ هدف‌ها نهایت آرزوی من نیست. همین که وقتی مادرجون شدم😁 سردرگم نباشم و مسیر و مسلکم مشخص باشه، عالیه. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

20 اردیبهشت 1401 16:26:36

5 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی #قسمت_چهارم . مهر سال بعد دوباره رفتم سر کلاس دانشگاه.🎓 این بار دانشگاه قم، ترم اول به خوبی گذشت. آخرای ترم دوم محمدآقای بالقوه حال مامانشو دگرگون کرد.😖 به سختی می‌تونستم برم دانشگاه، به جز یه استاد، بقیه راضی نشدن که بدون حضور در کلاس، امتحان بدم.😡😠 تا جایی که تونستم کلاس‌ها رو رفتم و امتحان‌ها رو دادم. . قبل از تولد پسرم باید راجع‌به تحصیلم تصمیم می‌گرفتم. . تحلیل سطحی شرایط این بود: . زیر یک سال👶🏻⁩ که بچه‌م نباید نبودِ منو حس کنه، پس سال اول مرخصی. سال بعدش هم محمدِ دوساله👦🏻⁩ دیگه می‌تونه با پدرش👳🏻‍♂️⁩ بره کلاس... چون اونجا که یه محیط مردانه ست، بچه رو راه می‌دن، ولی دانشگاه قم که اتفاقا محیط زنانه🧕🏻⁩ ست، ورود بچه به ساختمان هم ممنوعه! چه برسه به کلاس... . ولی خب طبق برنامه، سالی که محمد دوساله👦🏻⁩ ست، یه بچه‌ی زیر یکسالِ دیگه داریم.⁦👶🏻⁩😅😆 . پس نیاز به یه تحلیل عمیق‌تر داریم: . هدف چه بود؟! از کجا آمده‌‌ام، آمدنم بهر چه بود؟! . - اصلا چرا وسط تحصیل ازدواج کردی؟! -- ازدواج مایه‌ی آرامشه... آرامشی که سرمایه‌ی رشد آدم بشه، من نمی‌خواستم وقت رو از دست بدم. - خب، یه مسئولیت تموم نشده، مسئولیت دیگه به دوشت افتاد و حالا تلاقی و تزاحم مسئولیت‌ها پیش اومده. می‌خوای چی کار کنی؟! -- اگه بتونم همشو پیش می‌برم.من می‌خوام معلم بشم، معلمی شغل با ارزشیه و فکر می‌کنم تواناییشو دارم. جامعه هم به معلم ریاضی خانم و توانمند نیاز داره. از دبیرستان، کار فرهنگی و اجتماعی پایه ثابت برنامه‌هام بود... همیشه خودمو یه معلم که دغدغه‌های اجتماعی داره و کار فرهنگی می‌کنه تصور می‌کردم. -هدفت چیه؟ هدف نهایی؟! -- هدفم رشده، رسیدن به جایی که براش آفریده شدم.😯😕 راستی الان تنها راه رشد برای من دانشگاهه؟! - خودت بگو -- نه نیست... . . جلد سوم #من_دیگر_ما رو باز می‌کنم: «تا کسی از خودش فاصله نگیرد، به خدای خویش نزدیک نخواهد شد و تربیت فرزند، یکی از بهترین عرصه‌ها برای دور شدن از منیت‌ها و خودخواهی‌هاست.» . . - الان می‌خوای بچه ات رو از خودت جدا کنی بری دانشگاه که چی بشه؟! -- مدرک کارشناسیمو بگیرم حداقل...بعد دیگه نمی‌رم تا وقتی بچه‌هام بزرگ بشن. - پس هدفت مدرکه! -- نههههه...خب بالاخره برای خدمت به جامعه مدرک باید داشته باشم دیگه. - امروز جامعه چه خدمتی از #تو می‌خواد؟!خدمتی که فقط #تو از پسش بر بیای و اگر انجام ندی رو زمین می‌مونه؟! . ادامه دارد... #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #تجربیات_تخصصی #قسمت_چهارم #من_دیگر_ما #مادران_شریف

07 بهمن 1398 17:22:44

0 بازدید

madaran_sharif

#قسمت_چهارم #ف_هاشمیان ( مادر ۶ فرزند) بچه‌ها بعد از تولد خواهر برادر جدیدشون مسئولیت پذیرتر می‌شدن.😎 فکر می‌کردن دیگه بزرگ شدن و اونی که کوچیکه نی نی تازه وارده👶! به‌خاطر همین خیلی به من کمک می‌کردند و انگار افتخار می‌کردند به این بزرگتر بودن و کمک کار بودن. همین موضوع ما رو از کمک گرفتن از دیگران بی‌نیاز می‌کرد. مادر و مادرشوهرم معمولا مخالف بچه دار شدن ما بودند،‌ البته از سر دل‌سوزی برای من بود. به همین خاطر من سعی می‌کردم کمتر ازشون کمک بگیرم و تا جایی‌که می‌تونم مستقل باشم. طبق تجربه ام به این نتیجه رسیدم که با برنامه ریزی می‌تونم به همه کارهام برسم. البته ناگفته نماند که سرعت عملم هم بالاست و اصطلاحا تند و فرز هستم ژنتیکی. من طاقت ندارم کار رو زمین بمونه.🤦 هر کاری به محض ایجاد باید به سرانجام برسه. مادرم هم همین‌طور بودن و ما هم مثل ایشون شدیم. "کار بمونه برای بعد" نداریم تو خونه! غذا می‌خوریم ظرفا همون موقع شسته می‌شه. اگه لازمه جارو دستی هم می‌کشیم و همه چی مثل اولش می‌شه. لباسا شسته می‌شه، خشک می‌شه و فوری می‌ره سرجاش! بی نظمی خونه منو خیلی اذیت می‌کنه. از وقتی بچه ها کوچیک بودن همین‌طور بودم، و بچه‌ها هم به مرور که بزرگ‌تر شدن با دیدن من همین‌جوری شدن. بعضی از این موارد روتین خونه‌مون شده. حتی وقتی من نیستم می‌بینم که بچه ها خودشون رعایت می‌کنن و اغلب خونه به هم ریخته نمی‌شه.😊 البته گاهی پیش میاد که به دلایل مختلف کار از دست در می‌ره و اوضاع بحرانی می‌شه.🤪 این‌جور مواقع عملیات نجات با فرماندهی من و همسرم به سرعت شروع می‌شه و بچه‌ها هم نیروهای کف میدان می‌شن و برمی‌گردیم به حالت ایمنی! تو بازه‌هایی بچه‌ها همراهی‌شون کمتر می‌شه. منم فشار نمیارم بهشون. این نظم رو بچه ها بیشتر از دیدن رفتار من یاد گرفتن، نه از تکرار مداوم گزاره‌های دستوری. همراهی همسرم بیشتر از نظر روانی بوده و هست. مشغله‌شون خیلی زیاده و کمتر تو خونه هستند. ولی واقعا هوامونو دارن. وقتی می‌بینن که من همه تلاشمو می‌کنم تا کاری زمین نمونه، قدردان هستن و البته آخر هفته ها و هر زمانی که خونه باشن از کمک دریغ نمی‌کنن. این همراهی روانی همسر خیلی مهمه!👌 شاید حتی مهمتر از کمک‌های فیزیکی!‌ وقتی ایشون تلاش و زحمت‌های من توی خونه داری و بچه داری رو می‌بینن و تشکر می‌کنن، انگیزه من هم بیشتر می‌شه، خستگی از تنم بیرون میره.😉 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

06 مرداد 1401 17:31:53

7 بازدید

madaran_sharif

. #پ_وصالی #قسمت_دوم . همسرم یه مرد فوق‌العاده جدی و اهل کار و مطالعه بود.👓📚💼 . با اینکه هر دو متولد ۷۴ بودیم، ولی هر‌کس که ما رو با هم می‌دید، چه از لحاظ ظاهری، چه از نظر فکری، ده سال تفاوت سنی احساس می‌کرد.😅 دنیاهای متفاوت ما دوتا، برای همه جالب بود. همسرم هم دانشجو بودن🎓 هر دو توی تهران و خوابگاهی. یه #ازدواج کاملا دانشجویی!🤓🤓 . دو هفته یه بار، دو نفری با اتوبوس، همدان می‌اومدیم، و دوباره برمی‌گشتیم و کار و درس... . همسرم غرق کار و مطالعه، و من غرق کلاس آشپزی و #شیطنت‌های_خوابگاهی، که بعد ازدواجم بیشتر شد و کمتر نشد.😂 . سال آخر دانشگاه بود که عروسی گرفتیم. تو #جهیزیه، ساده‌ترین چیزها رو خریدیم. تموم وسایل برقی ایرانی بود. تلوزیون نخریدم💪🏻، و تلویزیون قدیمی و دست دوم مادرشوهر جان رو آوردیم که اونم سالی یه بار روشن نمی‌شه.😆 حتی آینه و شمعدون نخریدم؛ چون خونه کوچیک بود و جا نداشتم براش.😏 . همسرم چون خیلی درسخون‌تر بود، و صد البته واحد‌های کمتری داشت، همدان موند، و من تنها راهی تهران شدم.😭 . سه شنبه‌ها ک می‌اومدم همدان، برام بهترین روزها بود، و جمعه‌ها با اشک و گریه سوار اتوبوس می‌شدم. . با اینکه از دانشجوهای متوسط کلاس بودم، اما عاشق کار #پژوهش و مقاله نوشتن بودم.📃 پروژه‌های دانشگاه ما، دونفری بود و به شدت سخت‌گیرانه. با این حال، همراه با یکی از دوستام که عاقل‌ترین عضو اکیپ اخراجی‌ها😆 بود، #پایان‌نامه_برتر شدیم.☺️ . درس‌ها که تموم شد، تا من اومدم، همسرم رفت سربازی،😭 البته به مدت دو ماه. من می‌رفتم خونه‌ی مادرم و باهاشون زندگی می‌کردم، تا چهارشنبه‌ها همسرم بیاد. . فقط دو روز توی هفته، خونه خودمون بودیم؛ همراه یه همسر که از شدت خستگی ناشی از سربازی فقط خواب بود.😅 . بعد سربازی هم یه دوره اجباری درسی شروع شد و دوتایی رفتیم قم؛ و زندگی در شهر قم شروع شد.😊 همراه با غربت و دوری از خانواده،😔 اما شیرین و دو نفره.😍 . بعد از کلاس‌های همسرم، هر دو سوار پراید خوش‌رکابمون، بستنی‌فروشی‌های قم رو کشف می‌کردیم😋🍦 . بهمن ماه بود که فهمیدم باردارم و زندگی قشنگ‌تر شد.😍 همسرم بیشتر از همیشه حواسش بهم بود.😇 هم‌زمان، برای #آزمون_ارشد هم درس می‌خوندم.😀 شش ماهه بودم که رفتم آزمون ارشد دادم و رشته‌ی روانشناسی تربیتی همدان قبول شدم.🤩 بعد از هفته ۳۴ بارداری اومدیم همدان؛ و من مجبور بودم شب‌ها تنها بمونم تا همسرم برن قم و تهران برای درس ارشد. . بالاخره امیرعلیمون، مهرماه به دنیا اومد.😃👶🏻 . #علوم_تربیتی۹۳_امام_صادق #تجربه_شما #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف

21 بهمن 1398 16:20:40

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. یه روز وقتی زهرا خیلی کوچولوتر از الان بود تو یه جمع دوستانه یکی از مامانا گفت من بچه‌م رو تا ۲ سالگی دعوا نکردم.😇 اون موقع اون حرف خیلی برام عجیب نبود چون بچه‌م نوزاد بود و هنوز زمینه‌ای برای دعوا کردنش ایجاد نشده بود😅 ولی حرفش توی ذهنم موند🤔 . مطمئن بودم این حرف تو ذهن مامان‌های دیگه اون جمع هم نشست؛ احتمالا یکی از خودش پرسید من اولین بار تو چه سنی بچه‌م رو دعوا کردم؟🤔 اون یکی یاد آخرین باری که بچه‌ش رو دعوا کرده بود افتاد و حسابی وجدان درد گرفت.😔 یکی هم شاید تو دلش گفت الکی!😒 مگه میشه اصلا دعوا نکردی باشی؟🤨 (منِ خبیث😁) . منم پیش خودم می‌گفتم کدوم مادر پدری می‌تونن بچه‌شون رو دعوا کنن؟ فکر می‌کردم به خاطر شدت عشق و ترحم به بچه کنترل خشم کار سختی نباشه😏 . از اون روز ماه‌ها گذشت و من زودتر از دو سالگی زهرا با مسئله دعوا کردن یا نکردن بچه مواجه شدم... . به نظرم بچه‌ها خیلی خیلی زیاد می‌تونن موقعیت عصبانی شدن رو برای بزرگترها فراهم کنن😬😤😈 توی هر سنی با یه رفتارهایی... . از طرفی مثلا من وقتایی که حال جسمی یا روحیم خوب نباشه یا مشغول کاری باشم که حس کنم زهرا برام مزاحمت ایجاد کرده، در برابر رفتارهاش بی‌اعصاب میشم😑 ولی وقتایی که همه چی آرومه و خودم رو می‌برم تو قد و قامت زهرا از همون موقعیت‌های آزاردهنده خیلی کمتر عصبانی میشم و واکنش تند نشون میدم . شماها وقتی حالتون خوبه، خوبین با رفتارای آزاردهنده؟ وقتی حالتون بده چطورین؟😄 چطور میشه یه مامان وقتی حالش خوش نیست بتونه سرخوش باشه؟ شما کشف کردین چه وقتایی نمیتونین کظم غیظ کنید و به اینجاتون میرسه؟😁 . حتما بعدشم عذاب وجدانم میگیرن؟😔 پشیمون بشیم... ولی خودخوری آخه چرا؟ . بابا خب مادرم یه آدمه که تو مادریش داره رشد میکنه و سقف انسانیتشو بلند میکنه، اگه الان با یه خرابکاری ساده بچه نمی‌تونه جلوی خودشو بگیره خب تلاش می‌کنه و از خدا می‌خواد کمکش کنه که با چیزهای مهم‌تر و کمتری اون روش بالا بیاد😂 . پ ن: امروز که ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بود از یه هفته قبل داشتم فکر می‌کردم که برای زهرا چی کار کنم حالا که متوجه جشن و شادی و هدیه میشه؟😍🤔 تو ذهنم برنامه یه جشن کوچیک خونگی رو ریختم اما یهو تصمیمم جدید گرفتم امروز خودم رو هدیه دادم به دخترم😎🤣 سعی کردم همه حواسم معطوف به دنیای اون باشه... فک کنم از این تصمیمم هر دومون راضی بودیم.🤲 . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. یه روز وقتی زهرا خیلی کوچولوتر از الان بود تو یه جمع دوستانه یکی از مامانا گفت من بچه‌م رو تا ۲ سالگی دعوا نکردم.😇 اون موقع اون حرف خیلی برام عجیب نبود چون بچه‌م نوزاد بود و هنوز زمینه‌ای برای دعوا کردنش ایجاد نشده بود😅 ولی حرفش توی ذهنم موند🤔 . مطمئن بودم این حرف تو ذهن مامان‌های دیگه اون جمع هم نشست؛ احتمالا یکی از خودش پرسید من اولین بار تو چه سنی بچه‌م رو دعوا کردم؟🤔 اون یکی یاد آخرین باری که بچه‌ش رو دعوا کرده بود افتاد و حسابی وجدان درد گرفت.😔 یکی هم شاید تو دلش گفت الکی!😒 مگه میشه اصلا دعوا نکردی باشی؟🤨 (منِ خبیث😁) . منم پیش خودم می‌گفتم کدوم مادر پدری می‌تونن بچه‌شون رو دعوا کنن؟ فکر می‌کردم به خاطر شدت عشق و ترحم به بچه کنترل خشم کار سختی نباشه😏 . از اون روز ماه‌ها گذشت و من زودتر از دو سالگی زهرا با مسئله دعوا کردن یا نکردن بچه مواجه شدم... . به نظرم بچه‌ها خیلی خیلی زیاد می‌تونن موقعیت عصبانی شدن رو برای بزرگترها فراهم کنن😬😤😈 توی هر سنی با یه رفتارهایی... . از طرفی مثلا من وقتایی که حال جسمی یا روحیم خوب نباشه یا مشغول کاری باشم که حس کنم زهرا برام مزاحمت ایجاد کرده، در برابر رفتارهاش بی‌اعصاب میشم😑 ولی وقتایی که همه چی آرومه و خودم رو می‌برم تو قد و قامت زهرا از همون موقعیت‌های آزاردهنده خیلی کمتر عصبانی میشم و واکنش تند نشون میدم . شماها وقتی حالتون خوبه، خوبین با رفتارای آزاردهنده؟ وقتی حالتون بده چطورین؟😄 چطور میشه یه مامان وقتی حالش خوش نیست بتونه سرخوش باشه؟ شما کشف کردین چه وقتایی نمیتونین کظم غیظ کنید و به اینجاتون میرسه؟😁 . حتما بعدشم عذاب وجدانم میگیرن؟😔 پشیمون بشیم... ولی خودخوری آخه چرا؟ . بابا خب مادرم یه آدمه که تو مادریش داره رشد میکنه و سقف انسانیتشو بلند میکنه، اگه الان با یه خرابکاری ساده بچه نمی‌تونه جلوی خودشو بگیره خب تلاش می‌کنه و از خدا می‌خواد کمکش کنه که با چیزهای مهم‌تر و کمتری اون روش بالا بیاد😂 . پ ن: امروز که ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بود از یه هفته قبل داشتم فکر می‌کردم که برای زهرا چی کار کنم حالا که متوجه جشن و شادی و هدیه میشه؟😍🤔 تو ذهنم برنامه یه جشن کوچیک خونگی رو ریختم اما یهو تصمیمم جدید گرفتم امروز خودم رو هدیه دادم به دخترم😎🤣 سعی کردم همه حواسم معطوف به دنیای اون باشه... فک کنم از این تصمیمم هر دومون راضی بودیم.🤲 . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن