پست های مشابه

madaran_sharif

. #ط_اکبری . عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍😃 . ناظر اول: «خودشون؟؟؟😏» - بله!😍 . رضا لباسش رو برعکس پوشید⁦🤦🏻‍♀️⁩🆘 ناظر دوم: «خب وقتی وظیفه‌ی خودتو محول می‌کنی به بچه‌ی سه، چهار ساله همین می‌شه دیگه!» . - نفرمایید☺️ بزرگ شدن ماشاءالله! کم کم یاد می‌گیرن😉 و می‌رم رضا رو راهنمایی می‌کنم، کمکش می‌کنم درست بپوشه...⁦👌🏻⁩ . طاها تیشرت👚 تابستانی پوشیده،⁦🤦🏻‍♀️⁩ هنوزم جورابش رو پیدا نکرده!🙃 ای واااای! الان ناظر اول مسلسل رو برمی‌داره!😱😂 _طاها جونم مگه وقتی درآوردی سرجاش نذاشتی؟! ⁦👦🏻⁩:نمی‌دونم یادم نمیاد⁦🤷🏻‍♂️⁩ بیا باهم بگردیم پیداش کنیم🔍 این دفعه حواست باشه مامانی😚 اگه دیرمون بشه ممکنه نتونیم بریم پارک!😯 . ناظر اول: «مگه خودت لباساشونو مرتب سرجاش نمی‌ذاری؟!😕» - نه!🙂 خودشون می‌ذارن. اول راهن! کم‌کم رو ریل می‌افتن☺️ می‌خوای یه لباس گرم بپوشی؟ سردت بشه باید سریع برگردیما!! ⁦👦🏻⁩: نه! من اینو دوست دارم😃 . ناظر دوم: « این جوری بچه‌داری می‌کنی که هی بچه میاری دیگه!😒 بچه‌داری که این‌جور نیست! بچه رو سرما می‌دی!😠 - براش لباس برمی‌دارم حواسم هست☺️ (البته قیافه‌ی درونم این شکلیه:😒😤) . چندماه بعد... . عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍 ناظر اول: «هنوز مادری یاد نگرفتی؟! هربار باید کلی معطل لباس پوشیدن بچه‌ها بشی؟؟ چقدر بهشون فشار میاری!!!»🙄 - فشار؟! بچه‌ها این رو پذیرفتن که خودشون بپوشن.🧦👟👕👖 و احساس فشار نمی‌کنن!😌 فقط گاااهی خسته‌ن می‌رم کمکشون🤗 . سرم رو برمی‌گردونم می‌بینم گل پسرا مرتب لباسای مناسب پارک پوشیدن⁦👌🏻⁩ و داداش یه سال و نیمه‌شون هم به تقلید ازشون، به سختی داره تلاش می‌کنه خودش لباس بپوشه.😆 . به‌به! چه پسرایی😍 چه مرتب! ماشاءالله😘 توی دلم #استقلال و اعتماد به نفسشون رو هم تحسین می‌کنم😌 و بابت #فراغت نسبی خودم خوشحالم😜 برید داداشتونم کمک کنید😝👏👏 ناظر اول:😏 ناظر دوم:😕 حین بیرون رفتن از خونه، کودک ۴ ساله‌ی همسایه رو می‌بینیم در حالیکه در انتظار مادره برای پوشیدن کفش... . . پ.ن۱: لازم نیست دائم با اطرافیان مجادله کنیم! جملات کوتاه و مؤدبانه کافیه😊 قرار نیست کتاب گویا باشیم😂 زمان همه چیز رو حل می‌کنه😃 . پ.ن۲: بچه‌ها معمولا از دو سالگی همراه مادر و به مرور، تنهایی لباس می‌پوشن. لباس‌های بیرون کمی سخت‌تره🤪 نکته‌ی مهم صبوری و فرصت تجربه دادنه.⁦👌🏻⁩ فراموش نکنیم بالأخره همه یاد می‌گیرن خودشون لباساشونو بپوشن😅 . پ.ن۳: این خاطرات مربوط به قبل شیوع کروناست😉 . . #ط_اکبری #روزنوشت_های_مادری #استقلال_کودک #مادران_شریف_ایران_زمین

25 تیر 1399 16:51:52

0 بازدید

madaran_sharif

. امروز می‌خوام از یه #دوست جدید حرف بزنم🤗 قبلا گفته بودم که توی این ایام #قرنطینه دنبال کشف بازی جدیدیم🤔 . حال و حوصله‌ی بچه‌ها داشت بحرانی می‌شد که😇 یاد یکی از بازی‌هایی افتادم که مامانم تو بچگی باهام انجام داده بود. یه بازی خیلی کاربردی و بدون محدودیت سنی...😜 . البته فقط یه قسمتش مال مامانم بود، بقیه‌ش رو خودم ابتکار کردم😎 . #روزنامه_بازی 📜📃😀 . چیزی که تو هر خونه‌ای پیدا می‌شه⁦👌🏻 . هرچی روزنامه باطله داشتیم، آوردیم... . ✅ بازی اول #پاره_کردن و مچاله کردن! مخصوصا برای دختری، که جدیدا به پاره کردن کتاب📚 علاقه پیدا کرده. بعدش جنگ روزنامه‌ای راه انداختیم😁 روزنامه‌ها رو به هم پرت می‌کردیم و با روزنامه به هم ضربه می‌زدیم. . ✅ بازی دوم روزنامه‌ها رو مچاله کردیم، باهاشون توپ⚾ درست کردیم و توپ بازی کردیم.⁦🤸🏻‍♂️⁩ هرچند هی باز می‌شدن، ولی تلاش برای گلوله نگه داشتنشون هم بخشی از بازی بود. . ✅ بازی سوم کمی روی روزنامه‌ها راه رفتیم و خرش خرش کردیم. تا اینکه یه فکری به سرم زد🤩 پسری رو زیر روزنامه‌ها قایم کردیم و یک‌دفعه پا می‌شد و خودش رو نجات می‌داد. . یه دو روز اینطوری سرگرم شدن... تا اینکه جذابیت روزنامه‌ها از بین رفت...😒 . حالا تازه رسیدیم به بازی مامانم😅 . ✅ بازی چهارم با یه تشت آب💧 رفتیم تو بالکن (حموم هم می‌شه) روزنامه‌ها رو ریختیم توی آب و حسابی ورزشون دادیم، خوب خیس خوردن #آب_بازی💦 هم قاطیش شد دیگه. . در نهایت #روزنامه‌ها رو خوب مچاله کردیم، فشار دادیم تا آب اضافیش خارج بشه و گرد کردیم. حالا توپ‌هامون منتظرن تا خشک بشن😀 . چند روز بعد #توپ‌هامون آماده‌ی توپ بازی بودن...⁦💪🏻⁩ . ✅ بازی پنجم وقتی بود که دیگه از #توپ_بازی هم خسته شده بودن😖 در نتیجه در اقدامی جسورانه، تصمیم گرفتیم باهاشون آدم‌برفی بسازیم⛄ . اول توپ‌ها رو به وسیله‌ی چسب با کاغذ سفید و دستمال کاغذی پوشوندیم بعد هم روش پنبه چسبوندیم. مرحله‌ی آخر هم گذاشتن چشم 👀 و دکمه و دست💪🏻⁩ و شال گردن بود. حالا پسری یه دوست جدید پیدا کرده...😍 علی آقای ما که هیچ‌وقت با #عروسک‌ها ارتباط نمی‌گرفت و خوشش نمی‌اومد حالا خیلی آدم برفیشو دوست داره و باهاش رفیق شده...🤗 باهاش حرف می‌زنه (البته #آدم_برفی هم جوابشو می‌ده😅) بازی می‌کنه (سوار اسبش🐎 می‌کنه و...) . حتی وقتایی که از دست ما ناراحت می‌شه ⁦🧔🏻⁩⁦👩🏻⁩ به اون شکایتمونو می‌کنه😶 . . پ.ن: توپای روزنامه‌ای رو با رنگی که برای رنگ‌بازی درست کرده بودیم قرمز کردیم. . . #ز_م #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

14 اردیبهشت 1399 18:34:45

0 بازدید

madaran_sharif

. سلام به همه‌ی همراهان عزیز ❤️ حالتون خوبه؟   از وقتی که مادران شریف رو راه انداختیم و در کنار هم یک خانواده شدیم، همیشه تعدادی از عزیزان بهمون پیام می‌دادن که به مخاطب‌هاتون بگید برای حل مشکل یا بیماری یا گرفتاری که برامون پیش اومده، دعا کنن... 🌷   تصمیم گرفتیم یه بستری فراهم کنیم برای همین کار🌹   یه روز در ماه همه با هم برای حوائج هم‌دیگه دعا کنیم. چون وقتی دعاهامون دسته‌جمعی بشه، به اجابت خیلی نزدیک‌تر می‌شه و خیرات و برکاتش به تک‌تک‌مون می‌رسه.😊   امروز برای همه‌ی برادران و خواهران‌مون در همه‌جای جهان دعا می‌کنیم، مخصوصاً اعضای خوب خانواده‌ی مادران شریف🌹   برای ازدواج جوان‌هامون ⁦👩‍❤️‍👨⁩ برای شفای بیماران‌مون 🤒 برای حل گرفتاری‌ها و غم و غصه‌هامون😥 برای بچه‌دار شدن بی‌بچه‌هامون👶 برای رفع مشکلات اقتصادی خانواده‌هامون🌟 برای عاقبت بخیر شدن فرزندانمون😍   و از همه مهم‌تر برای فرج و ظهور امام‌مون و این‌که همه بتونیم از یاوران ایشون باشیم❤️   امشب یا فردا قصد داریم همه با هم دعای توسل رو بخونیم و بعدش دعا کنیم برای همه‌ی حاجات همه‌ی عزیزان 🌷 هرکس هم هر تعدادی می‌تونه صلوات بفرسته برای استجابت دعاها.   پ.ن ۱: قدیما توی دانشگاه شریف یه رسم خوبی بود، بچه‌ها دوشنبه‌ها رو روزه می‌گرفتن و قبل اذان مغرب توی مسجد دانشگاه جمع می‌شدن و دعا می‌خوندن و باهم افطار می‌کردن.😍 حالا به یاد اون رسم قشنگ، می‌خوایم ماهم اگر برامون مقدور بود یه روز در این هفته رو روزه بگیریم و دم افطار برای همه دعا کنیم.🌷   پ.ن ۲: این دوتا حدیث‌ خیلی قشنگ از امام كاظم (علیه‌السلام) هدیه به همه عزیزانی که توی این کار مشارکت می‌کنن🌷   🔶 إنّ مَنْ دَعَا لِأَخِیهِ بِظَهْرِ الْغَیبِ نُودِی مِنَ الْعَرْشِ وَ لَکَ مِأَةُ أَلْفِ ضِعْفٍ!   هر کس برادر دینی خود را غیاباً دعا کند از عرش به او ندا می‌رسد: صد هزار برابر (آنچه برای برادر خود خواستی) به تو عطا گردید!   🔶 مَن دعاِ لإخوانِه مِنَ المُؤمنین وَ المؤمناتِ و المُسلمین والمُسلماتِ وَكَّلَ اللهُ بِهِ عَن كُلِّ مؤمنٍ مَلَكاً یدعولَه.   کسی که برای برادران و خواهران مؤمن و مسلمان خود دعا کند خداوند از طرف هر یک از آنان مَلَکی می‌گمارد که همواره برایش دعا نمایند.   (وسائل‌الشیعه، ج ٤، ص ۱۱۴۸ و ١١٥٢)   #دوشنبه_های_همدلی #مادران_شریف_ایران_زمین

26 مهر 1400 18:15:04

3 بازدید

madaran_sharif

#قسمت_چهارم #ف_هاشمیان ( مادر ۶ فرزند) بچه‌ها بعد از تولد خواهر برادر جدیدشون مسئولیت پذیرتر می‌شدن.😎 فکر می‌کردن دیگه بزرگ شدن و اونی که کوچیکه نی نی تازه وارده👶! به‌خاطر همین خیلی به من کمک می‌کردند و انگار افتخار می‌کردند به این بزرگتر بودن و کمک کار بودن. همین موضوع ما رو از کمک گرفتن از دیگران بی‌نیاز می‌کرد. مادر و مادرشوهرم معمولا مخالف بچه دار شدن ما بودند،‌ البته از سر دل‌سوزی برای من بود. به همین خاطر من سعی می‌کردم کمتر ازشون کمک بگیرم و تا جایی‌که می‌تونم مستقل باشم. طبق تجربه ام به این نتیجه رسیدم که با برنامه ریزی می‌تونم به همه کارهام برسم. البته ناگفته نماند که سرعت عملم هم بالاست و اصطلاحا تند و فرز هستم ژنتیکی. من طاقت ندارم کار رو زمین بمونه.🤦 هر کاری به محض ایجاد باید به سرانجام برسه. مادرم هم همین‌طور بودن و ما هم مثل ایشون شدیم. "کار بمونه برای بعد" نداریم تو خونه! غذا می‌خوریم ظرفا همون موقع شسته می‌شه. اگه لازمه جارو دستی هم می‌کشیم و همه چی مثل اولش می‌شه. لباسا شسته می‌شه، خشک می‌شه و فوری می‌ره سرجاش! بی نظمی خونه منو خیلی اذیت می‌کنه. از وقتی بچه ها کوچیک بودن همین‌طور بودم، و بچه‌ها هم به مرور که بزرگ‌تر شدن با دیدن من همین‌جوری شدن. بعضی از این موارد روتین خونه‌مون شده. حتی وقتی من نیستم می‌بینم که بچه ها خودشون رعایت می‌کنن و اغلب خونه به هم ریخته نمی‌شه.😊 البته گاهی پیش میاد که به دلایل مختلف کار از دست در می‌ره و اوضاع بحرانی می‌شه.🤪 این‌جور مواقع عملیات نجات با فرماندهی من و همسرم به سرعت شروع می‌شه و بچه‌ها هم نیروهای کف میدان می‌شن و برمی‌گردیم به حالت ایمنی! تو بازه‌هایی بچه‌ها همراهی‌شون کمتر می‌شه. منم فشار نمیارم بهشون. این نظم رو بچه ها بیشتر از دیدن رفتار من یاد گرفتن، نه از تکرار مداوم گزاره‌های دستوری. همراهی همسرم بیشتر از نظر روانی بوده و هست. مشغله‌شون خیلی زیاده و کمتر تو خونه هستند. ولی واقعا هوامونو دارن. وقتی می‌بینن که من همه تلاشمو می‌کنم تا کاری زمین نمونه، قدردان هستن و البته آخر هفته ها و هر زمانی که خونه باشن از کمک دریغ نمی‌کنن. این همراهی روانی همسر خیلی مهمه!👌 شاید حتی مهمتر از کمک‌های فیزیکی!‌ وقتی ایشون تلاش و زحمت‌های من توی خونه داری و بچه داری رو می‌بینن و تشکر می‌کنن، انگیزه من هم بیشتر می‌شه، خستگی از تنم بیرون میره.😉 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

06 مرداد 1401 17:31:53

7 بازدید

madaran_sharif

. #ر_مهدی‌زاده (مامان #علیرضا ۱۲ ساله، #فاطمه ۸ ساله، #زینب ۵ ساله و #کوثر ۲ ساله) . عادت کرده بودم که هر سال محرم برم پای بهترین هیئت. اما امسال، وجود کرونا و‌ پروتکل‌های بهداشتی و حضور چهار تا بچه یه ذره کار رو سخت می‌کرد. . همسرم پیشنهاد هیئت خونگی رو دادند. 🏴 قرار شد بعد از این که مثل همه وقتایی که بابا خونه هستن نماز صبح رو به جماعت بخونیم. بعد از نماز صبح، فاطمه خانم بشن قاری، من سخنران، همسرم روضه‌خون و آقا علیرضا هم مداح. مهم‌ترین و جذاب‌ترین کار برای بچه‌ها هم که همون پذیرایی بود، قسمت زینب خانم شد. فقط کوثر خانم تنبل بودن و نمیشد از خواب بیدارشون کرد. . بچه‌ها استقبال کردند. نتیجه‌اش برام خیلی جالب بود. بچه‌ها مسؤولیت‌هاشون رو‌ خوب انجام می‌دادند. تمام احکام و نکات اخلاقی رو‌ که بهشون می‌گفتم، گوش می‌دادن و رعایت می‌کردند. روضه‌ها رو‌ هم خوب می‌فهمیدن و‌سینه می‌زدن حسابی. . من مطالب کتاب اخلاق الهی ایت‌الله مجتبی تهرانی، بخش آفات زبان، رو به زبان ساده براشون می‌گفتم. همچنین احکامی که مطمئنم بزودی مورد نیازشون میشه. . وقایع عاشورا رو هم همسرم به زبان ساده و کودکانه می‌گفتن. . بعد از چند روز خدا توفیق حضور تو یه هیئت دیگه رو‌ هم بهمون داد. 🖤 غروب‌ها همسرم میومدن دنبالمون و با ماسک و کلی خوراکی و یه دفتر و چند تا مداد می‌رفتیم هیئت تو هوای آزاد. . جالب بود که برعکس همه بچه‌های کوچیک کوثر خانم به خواهر بزرگا نگاه می‌کرد و ماسکش رو در نمی‌آورد. . یک ساعتی رو‌ تو هیئت بودیم. بچه‌ها خودشون رو مشغول می‌کردند. یه زمانی دنبال قاصدک می‌رفتن و یه زمانی با مورچه‌ها مشغول می‌شدند. بقیه‌ی زمان رو به خوردن می‌گذروندند. . ما هم هزار بار خدا رو شکر می‌کنیم که لیاقت حضور در مجلس عزای سیدالشهدا رو بهمون داد. 🖤 . پ ن : بعد از این تجربه به این فکر افتادم که هیئتمون دایمی بشه و در طول سال، هر جمعه برقرار باشه. چون ذهن بچه‌ها آماده است که با عشق اهل‌بیت پر بشه. من و همسرم هم در خلال هیئت جذابمون می‌تونیم کلی مطلب ارزشمند به بچه‌ها بگیم تا به فرموده حضرت علی (علیه السلام) دیگران این ذهن خالی را با مطالب اشتباه پر نکنند. . . #مادرانه_های_محرم #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

11 شهریور 1399 17:15:44

0 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی . هارد رو وصل می‌کنم به لپ‌تاپ و می‌رم سراغ فایل عکس‌ها... از سال ۹۵ با فولدر تولد محمد شروع می‌کنم... 😍💕👼🏻⁩⁦👶🏻⁩⁦👦🏻⁩😭😂😅😘😘😍😰😧😲😳😠😇😎 . با دیدن عکس‌ها یاد خاطرات سه سال گذشته و حرف‌هایی می‌فتم که قبل مادر شدنم می‌شنیدم: . سلام عروس خانوم، خوبی؟! خوش می‌گذره که ان‌شاءالله؟! ببین یه وقت زود بچه دار نشی ها😏 چند سالی عشق و حال کنید، سفر برید، بعد بچه بیارید. وقت زیاده حالا، چه عجله ایه؟!🤦🏻‍♀ دو سال از درست مونده دیگه؟ بذار کارشناسیت تموم شه بعد. . شما هم اگه این جمله ها رو نشنیدید، یعنی هنوز ازدواج نکردید!😀😅 ان‌شاءالله به زودی🙏 . این توصیه ها رو من این‌جوری می‌شنیدم: با بچه دیگه نمی‌شه سفر برید و خوش باشید،پس چند سالی بچه‌دار نشید و‌خوش باشید، بعد دیگه بدبخت می‌شید!😟 در ضمن با بچه دیگه نمی‌شه درس بخونید و پیشرفت کنید، پس چند سالی پیشرفت کنید، بعد دیگه متوقف بشید. 😕 . پس یا باید به همین دو سال و سه سال و اصلا ده سال خوشی و پیشرفت راضی و قانع بشم، یا بی‌خیال مادری بشم.😒 . یا؟! . . ✅ می‌شه مادر بود و رشد کرد و از زندگی لذت برد و به #هدف رسید.💪🏻✌️🏻 . من این گزینه رو انتخاب کردم.😍 و حالا... #مادری طبیعی ترین جز زندگیم شده انگار... . . با بچه با اتوبوس🚍 با بچه با قطار🚂 با بچه کتاب📚📖 با بچه تفکر با بچه برنامه ریزی📝 با بچه پیشرفت💪🏻✌️🏻 با بچه زندگی💕😍 . نظر شما چیه؟! اصلا از کی بچه انقدر موجود مزاحمی شده؟! . . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

24 بهمن 1398 17:11:34

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #پ_شکوری . چند روز پیش کلاس آنلاین داشتم و موفق نشده بودم بچه‌ها رو قبل کلاس بخوابونم😑 . کلاسم داشت شروع می‌شد و قصد داشتم براشون یه سطل اسباب‌بازی بیارم تا مثل جلسات قبل کلاسم باهم بازی کنن و منم با لپ‌تاپ و تلوزیون برم سر کلاسم😄 . تا اینکه یهو عباس در خونه رو باز کرد و گفت بریم حیاط😉⁦🤸🏻‍♂️⁩ . - مامان من الان کلاس دارم. نمی‌تونم ببرمتون حیاط😦 بیا براتون اسباب‌بازی بیارم😌 عباس چند لحظه فکر کرد و... -- به فاطمه بگو بیاد پیشم تو حیاط😀 - خودتون تنهایی می‌رید بازی کنید؟ من نمی‌تونم بیام ها‌ مواظب فاطمه هستی؟ عباس که حس داداش بزرگی بهش دست داده بود گفت: -- آره. کفشاشو👟 پاش کن. بذارش تو حیاط پیشم. . . و این شد که برای اولین بار دوتایی و بدون من رفتن حیاط😍 حدود 1.5 ساعت کلاس داشتم و بچه‌ها هم اکثرا تو حیاط بازی می‌کردن، گاهی هم می‌اومدن آب یا خوراکی می‌گرفتن، یا نگاه می‌کردن ببینن من چیکار می‌کنم😂 . . بقیه‌ی اوقات هم اگر هر دوشون سیر باشن و خسته هم نباشن، معمولا با همدیگه مسالمت آمیز بازی می‌کنن و همدیگه رو سرگرم می‌کنن😍 گاهی هم از من می‌خوان برم توی بازیشون شرکت کنم😇 گاهی هم خودم برای ایجاد صلح و آشتی یا دفاع از مظلوم و جلوگیری از ضرب و جرح (گاز و کشتی گرفتن) وارد صحنه می‌شم و جداشون می‌کنم😂 . . این روزا با بزرگ شدن عباس با چالش #حسادت بچه‌ی اول نسبت به دومی مواجهیم😬 البته چون می‌دونم تا حد زیادیش طبیعیه، خیلی به خودم و بچه‌ها سخت نمی‌گیرم😇 . . وقتی وضعیت الآنمون رو با قبل از اومدن فاطمه مقایسه می‌کنم، خیلی راضیم خداروشکر⁦🤲🏻⁩ سختی مادری قطعا بیشتر شده⁦👌🏻 ولی این سختی رو کمتر حس می‌کنم، به خاطر همبازی شدنشون⁦🤸🏻‍ و اینکه بخشی از وقت همو پر می‌کنن و کمتر به من می‌چسبن😅 و کمتر هم حوصله‌مون سر می‌ره به خاطر تنوع بازی‌ها و رفتارهای بچه‌ها😆 . با همه‌ی سختی‌ها و چالش‌هاش راضیم از تصمیممون برای کم بودن اختلاف سنی بچه‌ها😇 همین هم‌بازی شدنشون باعث شده یه زمان‌هایی از روز وقتم آزاد بشه تا بتونم به درس و کارای دیگه‌م برسم. . . چند وقت پیش از یه استاد عزیزی (مادر ۵ فرزند با مدرک دکترا)، شنیدم برای مامانایی که دوست دارن درس و فعالیت‌های اجتماعی داشته باشن، خوبه که بچه‌هاشون رو دوتا دوتا با فاصله‌ی کوتاه به دنیا بیارن. تا هر بچه هم‌بازی هم‌سن و سال داشته باشه و وقت مادر آزاد بشه تا حدی⁦👌🏻 . . پ.ن: از حسن تصادف امروز دقیقا #تولد یک‌سالگی فاطمه‌مونه😁 پیشاپیش از دعاهای خوبتون در حق بچه‌ها و مادر بچه‌ها ممنونم😉 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #پ_شکوری . چند روز پیش کلاس آنلاین داشتم و موفق نشده بودم بچه‌ها رو قبل کلاس بخوابونم😑 . کلاسم داشت شروع می‌شد و قصد داشتم براشون یه سطل اسباب‌بازی بیارم تا مثل جلسات قبل کلاسم باهم بازی کنن و منم با لپ‌تاپ و تلوزیون برم سر کلاسم😄 . تا اینکه یهو عباس در خونه رو باز کرد و گفت بریم حیاط😉⁦🤸🏻‍♂️⁩ . - مامان من الان کلاس دارم. نمی‌تونم ببرمتون حیاط😦 بیا براتون اسباب‌بازی بیارم😌 عباس چند لحظه فکر کرد و... -- به فاطمه بگو بیاد پیشم تو حیاط😀 - خودتون تنهایی می‌رید بازی کنید؟ من نمی‌تونم بیام ها‌ مواظب فاطمه هستی؟ عباس که حس داداش بزرگی بهش دست داده بود گفت: -- آره. کفشاشو👟 پاش کن. بذارش تو حیاط پیشم. . . و این شد که برای اولین بار دوتایی و بدون من رفتن حیاط😍 حدود 1.5 ساعت کلاس داشتم و بچه‌ها هم اکثرا تو حیاط بازی می‌کردن، گاهی هم می‌اومدن آب یا خوراکی می‌گرفتن، یا نگاه می‌کردن ببینن من چیکار می‌کنم😂 . . بقیه‌ی اوقات هم اگر هر دوشون سیر باشن و خسته هم نباشن، معمولا با همدیگه مسالمت آمیز بازی می‌کنن و همدیگه رو سرگرم می‌کنن😍 گاهی هم از من می‌خوان برم توی بازیشون شرکت کنم😇 گاهی هم خودم برای ایجاد صلح و آشتی یا دفاع از مظلوم و جلوگیری از ضرب و جرح (گاز و کشتی گرفتن) وارد صحنه می‌شم و جداشون می‌کنم😂 . . این روزا با بزرگ شدن عباس با چالش #حسادت بچه‌ی اول نسبت به دومی مواجهیم😬 البته چون می‌دونم تا حد زیادیش طبیعیه، خیلی به خودم و بچه‌ها سخت نمی‌گیرم😇 . . وقتی وضعیت الآنمون رو با قبل از اومدن فاطمه مقایسه می‌کنم، خیلی راضیم خداروشکر⁦🤲🏻⁩ سختی مادری قطعا بیشتر شده⁦👌🏻 ولی این سختی رو کمتر حس می‌کنم، به خاطر همبازی شدنشون⁦🤸🏻‍ و اینکه بخشی از وقت همو پر می‌کنن و کمتر به من می‌چسبن😅 و کمتر هم حوصله‌مون سر می‌ره به خاطر تنوع بازی‌ها و رفتارهای بچه‌ها😆 . با همه‌ی سختی‌ها و چالش‌هاش راضیم از تصمیممون برای کم بودن اختلاف سنی بچه‌ها😇 همین هم‌بازی شدنشون باعث شده یه زمان‌هایی از روز وقتم آزاد بشه تا بتونم به درس و کارای دیگه‌م برسم. . . چند وقت پیش از یه استاد عزیزی (مادر ۵ فرزند با مدرک دکترا)، شنیدم برای مامانایی که دوست دارن درس و فعالیت‌های اجتماعی داشته باشن، خوبه که بچه‌هاشون رو دوتا دوتا با فاصله‌ی کوتاه به دنیا بیارن. تا هر بچه هم‌بازی هم‌سن و سال داشته باشه و وقت مادر آزاد بشه تا حدی⁦👌🏻 . . پ.ن: از حسن تصادف امروز دقیقا #تولد یک‌سالگی فاطمه‌مونه😁 پیشاپیش از دعاهای خوبتون در حق بچه‌ها و مادر بچه‌ها ممنونم😉 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن