پست های مشابه

chamran_kids

⭕قدم دوم . ✅گفتگو کنید و حق انتخاب دهید! . یعنی در خانه، با همسر و فرزندانتان، فرصت گفت و گو را فراهم کنید. . شهید چمران در مدرسه‌شان در لبنان، گاهی تمام بچه ها را دور هم جمع می کردند تا بچه ها در مورد هر چیزی که دوست دارند صحبت کنند! یکبار نوجوانی را می‌بینند که تیشرتی به تن دارد و روی آن نوشته شده I love Texas. شهید از همین موضوع برای فرصت گفت و گو استفاده میکند و به آن پسر میگوید: میدانی تگزاس کجاست؟ تگزاس در امریکاست. امریکا همان جاییست که به اسراییل کمک میکند تا به شما اسیب بزند و انسانهای بیگناه را بکشد. . پسر بچه میگوید: من تیشرت دیگری ندارم‌. شهید میگوید من چندین لباس به تو میدهم که روی تمام آنها عکس اما خمینی (ره) است. . شهید چمران به جای توبیخ و تنبیه این طور فرصت گفت و گو را فراهم کرده بود طوری که آن پسر بعد از چهل سال وقتی این خاطره را تعریف میکرد اشک میریخت . ‌. پس فرصت برون ریزی احساسات را به بچه ها بدهید در مورد هر احساس و تجربه ای . . نکته دیگر؛ فرصت تصمیم گیری و انتخاب است. . این نکته هم به کشف اطرافیان و احساس زندگی جمعی کمک میکند. . این فرصت را به همسر و فرزند خود بدهید مثلا برای مهمانی سه دست لباسی که خودمان صلاح میدانیم را به فرزندمان پیشنهاد بدهیم و بگذاریم خودش انتخاب کند و یا اینکه بعضی روزها او بگوید چه غذایی بخوریم. انتخاب دوست، رشته، انتخاب لباس و خیلی چیزهای دیگر بر عهده ی خود بچه هاست. . این کار ها در طولانی مدت باعث می شود سلیقه های مختلف را ببینیم و کم کم بپذیریم. این پذیرش ما را از روزمرگی ها دور می کند و به جای ماشینی کار کردن، به ما فرصت می دهد نظر دیگران یعنی همسر و فرزندان را در زندگی مان بیاوریم و خودمان را همکاره نکنیم! . 🔷️شما چقدر فرصت گفتگو تو خانواده تون میذارین؟ چقدر به انتخاب های بچه ها اهمیت میدین؟🤔 . #مادری#مادر_موفق#خانواده_خوب #پذیرش#تربیت_فرزندان #والدگری #شهید_مصطفی_چمران #فرصت_انتخاب

18 اسفند 1399 13:37:14

0 بازدید

chamran_kids

✅ ❓کودک شما یک عالمه اسباب بازی داره ولی بازم حوصلش سر میره؟ ❓دوست دارید با کودکتون بازی کنید ولی نمی دونید چه جوری، بازی رو پیش ببرید؟ ‌ 📚 کتاب های الکترونیک چمرانی ۱. معرفی ۲۰ مدل بازی (دست ورزی، هیجانی، آب بازی و بازی های فارسی کلاس اول دبستان) ۲. بازی هایی با ابزارهای خیلی ساده و در دسترس. ۳. بازی هایی در قالب یک قصه ی کوتاه و از زبان کودک. ۴. بیان نحوه ی مشارکت پدر و مادر و یا مربی ‌ 🖥 کارگاه های مجازی چمرانی ها (کاچی) مدل صحیح تربیت دینی کودک، استقلال کودک آزادی کودک و... به زبان ساده و در قالب یک فیلم یک ساعت و نیمه. ‌ برای خرید و دانلود به سایت #چمرانی_ها مراجعه کنید: chamraniha.com/shop ‌ #سایت #کتاب_بازی #کتاب_الکترونیکی #تربیت #کارگاه_مادران #کارگاه_آموزشی #کارگاه_مجازی #رشد #کودک #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

26 دی 1398 17:29:08

0 بازدید

chamran_kids

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت دوم . جنگ تمام شد. مملکت داشت نفس راحتی می کشید. در بین نفس های بریده بریده ی مردم، ما دختران دهه شصتی به سن مدرسه رفتن رسیدیم. خانواده هایمان که با کلی زحمت ما را تا آن‌سن بزرگ کرده و به سرانجام رسانده بودند ماندند در چند راهیِ انتخاب مدرسه های جورواجور. مدرسه های دولتی کماکان مورد توجه بود، مدارس شاهد خیلی سر زبانها افتاده بود و کم کم زمزمه های تاسیس غیر انتفاعی ها، نمونه دولتی ها و فرزانگان هم در جامعه پیچیده بود. . من خودم دوران ابتدایی را در مدرسه شاهد گذراندم. مدرسه ای که در هر کلاس فقط چند نفر بودیم که پدر داشتیم. اینقدر تعداد بچه های شهدا زیاد بود که آدم از پدر داشتن خودش همیشه خجالت زده بود. غم های دوستانمان، زندگی متفاوتشان و خاطراتی که در عالم بچگی می شنیدیم باعث شده بود خیلی هم بچه نمانیم. هنوز هم قیافه آن بچه ها و خاطراتشان به وضوح در ذهنم مانده. ما در مدرسه قانون هایی داشتیم که لازم الاجرا بود. به طور مثال بالشت های کوچکی همراه خودمان به مدرسه برده بودیم و باید بعد از ساعت ناهار بالش را روی نیمکت گذاشته و می خوابیدیم. هرچقدر الان دنبال فرصتهای چند دقیقه ای برای خواب هستیم در کودکی از هر فرصتی که منجر به خواب میشد بیزار بودیم و در نتیجه باعث ناراحتی معلممان میشدیم. نمونه دیگری از این قانونها این بود که باید مقنعه هایمان را در می آوردیم و حتما هم تل سفید رنگی روی موهایمان میزدیم. غیر از دیدن ناخنها، چک کردن سر و وضع ظاهری هر روز تلها هم چک میشدند و اگر یادمان رفته بود توبیخ میشدیم. در حیاط مدرسه نباید خیلی می دویدیم یا کارهای عجیب و غریب می کردیم. یک بار نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که گفتند مدیر مدرسه حیاط رفتن را ممنوع کردند. معلمها از هر کلاس چند نماینده انتخاب کردند و در یک مدل کمی نمایشی ما را به دفتر مدیر بردند که از ایشان عذرخواهی کنیم. این افتخار را داشتم که یکی از نمایندگان باشم.من خودم قیافه مدیر را تا قبل از آن خیلی ندیده بودم و دفترش در عالم بچگی به نظرم خیلی با ابهت آمد. خلاصه با جملاتی که یادمان داده بودند عذرخواهی کردیم و ایشان بچه ها را بخشیدند. . ادامه مطلب در کامنت اول 👇

11 تیر 1399 18:56:06

0 بازدید

chamran_kids

🤹 حالا که زندگی ها طوری شده که از طبیعت فاصله گرفتیم، خوبه ساعتی رو برای دوستی با طبیعت در نظر بگیم. چهارساله های چمرانی ساعت زیادی از روزشون رو در خونه ی شنی، مشغول شن بازی هستند. #چهار_ساله_ها #حسینیه_کودک_شهید_چمران #شن_بازی #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

12 دی 1397 16:07:32

0 بازدید

chamran_kids

خبر خبر خبر مهم ویژه معلم ها‼️‼️ . . . . . اگر معلم هستید یا به معلم شدن علاقه دارید، 📚دوره ی مجازی الفبای چمرانی شدن 📚 مخصوص شماست* 😎 «تربیت مربی به سبک چمرانی» یک دوره ی تکرارنشدنی تربیتی و آموزشی با اساتید باتجربه مجموعه شهید چمران😊 ✅دوره ی عمومی ✅دوره ی تخصصی ⭕کارگاه های آنلاین و آفلاین ⭕ 🟪 مهلت ثبت نام: فقط تا ۳٠ خرداد🟪 ❗امکان پرداخت قسطی در دومرحله وجود داره! 🎁 ثبت نام گروهی بالای ۳نفر، شامل ۲۰ درصد تخفیف میشه‼️ برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به لینک در استوری یا سایت چمرانی ها سربزنید⬇️ chamraniha.com ➕بفرستید برای معلم ها که جانمونند🤗 . #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست #تربیت_مربی_کودک #تربیت_کودک#معلم #معلم_چمرانی #تربیت_مربی #تربیت_دینی #تربیت_جنسی#طرح_درس #دوره_تربیت_مربی#دوره_آموزشی

21 خرداد 1401 17:56:34

1 بازدید

chamran_kids

بفرست برای معلم ها‼️ . . . این یه ماه آخر رو بچسب😳 . معلم های عزیز الان فرصت خوبیه برای ارتقای خودتون و یه یادگیری حرفه ای😎 بسته های آموزشی چمرانی رو از دست نده📚 . این بسته ها علاوه بر بازی درسی شامل درس پژوهی همون پایه و اصول طرح درس نویسی هم میشه☺️📝 . تا ۱۶شهریور ماه میتونید از این تخفیف ها استفاده کنید🌹 . . . برای دریافت این بسته ها به سایت سر بزنید⬇️ . kachi.chamraniha.com . #تربیت #کودک #آموزش #مدرسه #نوجوان #تخفیف #فروش #خرید #ایران #محرم #اربعین #خانواده #کتاب #دفتر #کارگاه #چمران_فقط_یک_مدرسه_نیست

06 شهریور 1401 05:51:05

2 بازدید

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن