chamran_kids
دنبال کننده
7
پست
764
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
. #محفل_خانوادگی_چمرانی_ها . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران
28 مهر 1397 10:06:46
0 بازدید
chamran_kids
🎉 ⏳ #روز_شمار_غدیر 🎊 ساختن یک خاطره ی خوب در ذهن بچه ها، به همت و تلاش شما، نیاز داره. 🤔برای جشن غدیر چی کار کنیم؟ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه #عید_ولایت #کودک #شیعه #عید_شیعیان
20 مرداد 1398 07:54:21
0 بازدید
chamran_kids
🏃♂️ 💡شما چندتا بازی هیجانی بلدین که بشه تو خونه های آپارتمانی بازی کرد؟ 👌 ۲۰ بازی هیجانی در ... 📚 *هیجان بی دردسر در طبقه پنجم ساختمان ما* ویژه کودکان ۳ تا ۶ سال 🖊نویسنده: محدثه میرزا جعفر 💳 قیمت کتاب: ۱۰ هزار تومان 📲 برای تهیهی این کتاب الکترونیک، به سایت #چمرانی_ها سر بزنید. chamraniha.com/shop #ای_بوک #بازی #بازی_هیجانی #بازی_سه_تا_شش_سالگی #بازی_آپارتمانی #تربیت #کودک #چمرانی_ها
21 آذر 1398 17:10:43
0 بازدید
chamran_kids
🤹 خیلی ها فکر می کنند زمان بازی بچه ها در حیاط یا پارک، زمان بیهوده ای است که بچه ها را باید رها کنیم تا خودشون بازی کنند. حیاط بهترین جایی است که بچه ها مقاومت و سخت کوشی را یاد بگیرند. نوبت گرفتن، شکست خوردن، آسیب دیدن، کار گروهی و ... . بسکتبال، گرگ و قلعه، شیر و پلنگ، هفت سنگ، الک دولک و ... همه بازی هایی هستند که ما در ادبستان بازی می کنیم، برای اینکه بچه ها علاوه بر نشاط و هیجان تجربه های متفاوتی داشته باشند. چقدر خوب است که در محیط خانه، مهمانی ها، گردش های دسته جمعی هم این بازی ها را انجام دهیم و بچه ها را به این بازی ها تشویق کنیم. #کلاس_اولی_ها #بازی_هیجانی #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #حمزه_دوران
20 اسفند 1397 07:07:53
0 بازدید
chamran_kids
وقتشه خودمون رو آماده کنیم😍🏴 . یکی از راه هایی که باعث میشه بچه ها به اهمیت ماه محرم و جایگاه مهمی که امام حسین(ع) تو زندگی هامون دارن، پی ببرن، اینه که با رسیدن محرم، لباس های مشکی مون رو آماده و خونه هامون رو به اسم اباعبدالله مزین کنیم! . اما یادمون نره که بچه ها لحظه به لحظه باید سهیم باشن، مثلا: ✅خونه رو با کتیبه و بیرق دست ساز بچه ها سیاهی بزنیم.🏴 ✅نذری و دستور پختش رو با بچه ها آماده کنیم.🍛 ✅بذاریم خونمون با صدای مداح کوچولوها نورانی بشه.👦 و .... . فیلم رو با فرزند یا بچه های دور و برتون ببینید⬆️😊 بعدش برامون بنویسید شما تو محرم قراره چه کارهایی انجام بدید؟؟؟ 🤔 ⁉️ با ما همراه میشید که همه باهم تو این ماه قشنگ، یه روضه ی کوچیک بگیریم و برکت رو مهمون خونه هامون کنیم؟؟؟ اگر همراه میشید، "#یا_حسین " برامون کامنت کنید🤗👇🏻 . ⭕این پست رو ذخیره کنید و خانواده های دیگه هم دعوت کنید به برگزاری روضه های خونگی 🙃🤩🖤 . #هیئت #محرم #روضه_خانگی #بیرق#پرچم#امام_حسین_علیه_السلام #کودک_محرمی #هیئت_کودک #چمرانی_ها #پسران_چمرانی
19 مرداد 1400 16:15:17
5 بازدید
chamran_kids
🌱امامِ دلها🌱 در راستای زیر و رو کردن هویت گذشته مان دنبال نسبتمان با امام خمینی میگشتم. خیلی فکر کردم که ما چه نسبتی میتوانیم باهم داشته باشیم. 🔸️اولین نسبتم با او از یک روز صبح شروع شد. ۵ ساله بودم، از خواب بیدار شدم و دیدم مامانم، بابام، مادربزرگم و خاله ام که مهمان ما بود همه باهم دارند گریه می کنند. خیلی ترسیدم و فکر کردم چه اتفاقی افتاده. و تمام خاطرات بعدش خیلی مبهم در خاطرم مانده. تصویرهایی از مردم در تلویزیون که بر سر و صورتشان میزدند، خانواده ام که چند روزی مشکی پوشیده بودند و قیافه ناراحت آدمها. 🔸️🔸️دومین نسبتم با امام، از زمان ورودم به دبستان شکل گرفت. از همان لحظه ای که وارد کلاس اول شدم، روی نیمکت نشستم و دیدم امام از بالای تخته سیاه، همینطوری چشم در چشم مرا نگاه میکند.و این قصه ادامه داشت. کلاس دوم و سوم و ....تا پایان دبستان، تا وقتی فارغ التحصیل شدم، دانشگاه رفتم و درسم تمام شد. امام تمام این سالها داشت من را مستقیم نگاه میکرد. یکسال لبخند میزد، یکسال جدی بود، یکسال اصلا اخم کرده بود ولی حداقل ۱۶ سال داشت مرا نگاه می کرد و مواظب کارهای من بود. 🔸️🔸️🔸️سومین نسبتم با امام، وقتی شکل گرفت که به اردوهای جهادی رفتیم. دورافتاده ترین منطقه ها. جاهایی که آب آشامیدنی و خیلی چیزها به اندازه کافی نداشتند، به سختی زندگی میکردند ولی امام را میشناختند و برایش احترام زیادی قائل بودند. در یکی از روستاهای خراسان جنوبی بودیم. طبیعتا در محل اسکان تلویزیون هم نداشتیم و از اخبار بیخبر بودیم. برای درس دادن به خانمهای روستا وارد خانه ای شدم. تعداد زیادی پیرزن و خانمهای جوان نشسته بودند. تا وارد شدم از من پرسیدند: حال خانم امامخوبه؟ و من از همه جا بیخبر اصلا نمیدانستم از چه حرف میزنند. فکر می کنم در همان سفر بود که شنیدیم همسر امام فوت کردند و چقدر همان پیرزنها گریه کردند. باید خانه و زندگیشان را از نزدیک میدیدید تا بتوانید نسبت زندگیشان با عمق ارادتشان به امام که هیچ با خانم امام را مقایسه کنید. و همینطور نسبت من با امام خمینی در حال بیشتر شدن بود. هر وقت که سخنرانیش از تلویزیون پخش میشد، وقتی در سخنرانیهای بقیه چیزی از او میشنیدم، وقتی به جماران و مرقد امام میرفتم و خیلی وقتهای دیگر تا اینکه حسینیه کودک را راه انداختیم.... 🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️🔸️ ادامه دارد... #نسبت_ما_با_امام_خمینی #هویت_ملی #نگاهِ_خاص #حسینیه_کودک #امام_جون #دهه_شصتی_ها
13 خرداد 1399 20:26:52
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباببازی تا تابلوی دیواری . پسرعمهام ارهمویی و تخته سهلا گرفته بود، وسایل مختلف درست میکرد و بین اقوام و دوستان میفروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار میکنیم و پول درمیآوریم، هم میتوانیم با چوب همهچیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمهام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم میشدند. بعد از اتمام ساخت، آنها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را میشد با تخته سهلا اجرا کرد. یادم است پیچیدهترین پروژهای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسهمان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من میساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید میکنند، محدود به فامیل و همسایهها هستند و آنهم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایهها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمهای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوبها را روغن جلا میزدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژههای آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتابهای معماری پدرم، الگوی کتیبهها، گِرهها و اسلیمیها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسولالله صلیالله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایههایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز میکردم و میبستم. یکبار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام برد. فوقالعاده بود. درهای حرم را درست میکردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم میداد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام میدادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرمها را درست کنم. جایی که زائرها آن را میبوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری