پست های مشابه

chamran_kids

🍀 همیشه روز اول مهر، شیرینی خاص خودش رو داره و برای بچه ها جذابه. اما همه چی که تو روز اول خلاصه نمیشه. مدرسه باید جوری باشه که بچه ها برای رفتن به مدرسه لحظه شماری کنند. نه فقط روز اول مهر، بلکه برای همه ی روزها. ما تو ادبستان، سعی کردیم با طراحی پروژه های مختلف، و ترکیب بازی و درس، مدرسه رو برای بچه ها جذاب کنیم. مدرسه ای که بچه ها خودشون بیان نه با زور و اجبار پدر و مادرها. ‌ پروژه ی اولین روز دخترهای کلاس سومی، پروژه هنر بود. با دخترها تصمیم گرفتیم با وسایل بازیافتی، لوازمی که برای مدرسه نیاز داریم رو بسازیم. بیشتر دختر ها بطری هایشان را به قلک تبدیل کردند. ‌ شما چی؟ دوست داشتین برین مدرسه یا از مدرسه رفتن خوشتون نمیومد؟ ‌ #کلاس_سومی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #پروژه #مدرسه #آموزش #حمزه_دوران #چمرانی_ها

01 مهر 1398 16:18:06

0 بازدید

chamran_kids

🌱اردوهای جهادی 📝قسمت اول اولین بار نوروز ۸۸ بود که سفر جهادی را تجربه کردیم. با گروهی همراه شدیم. گروه جهادی رضوان که گروه با سابقه ای بود و بیشتر فارغ التحصیلان مدرسه مفید بودند. مقصد خراسان جنوبی بود، منطقه نهبندان. 🚃🚃🚃🚃🚃 قبل از سفر چند جلسه توجیهی گذاشتند. و بنا شد من در تیم بزرگسال فعالیت کنم یعنی کلاس داشتن برای خانم های متاهل با موضوعات همسرداری و بچه داری و ... و همسرم در قسمت مستندسازی و ساخت فیلم فعالیت کنند. مسیر نهبندان دور بود و به نظرم می آمد هیچ وقت نمی رسیم. به خصوص که با اتوبوس میرفتیم و من همیشه ی خدا تمام طول سفر در اتوبوس، حالت تهوع دارم.بالاخره با حالی نزار به یک مدرسه رسیدیم. تیم پشتیبانی از قبل، مدرسه را برای اسکان خانمها آماده کرده بودند. شرایط جالبی داشتیم که برای خودم تجربه متفاوتی بود. امکان حمام رفتن نبود، محدودیت استفاده از آب داشتیم، تعداد زیادی خانم در راهروها و کلاسهای یک مدرسه ساکن شده بودیم. روزی دو نوبت صبح و عصر، اعزام داشتیم. کلمه اعزام واقعا برازنده اردوهای جهادی است. صبح خیلی زود باید بلند میشدیم، آماده میشدیم، وسایلمان را جمع و جور می کردیم. و سوار مینی بوسهای قدیمی میشدیم. کلی روستا را رد می کردیم تا به روستایی که ما را برای آنجا در نظر گرفته بودند میرسیدیم. دو ساعتی آنجا بودیم و دوباره بر میگشتیم و عصر همین ماجرا تکرار میشد. حضور در جمع اهالی روستا برای ما فضایی در ذهنمان میساخت. مدل زندگی و روابطشان، مشکلات منطقه ای که زندگی می کردند و خلاصه تمام جزئیات زندگیشان ما را به فکر فرو می برد. در واقع من خیلی به آنها چیزی یاد نمیدادم و بیشتر از حرفهایشان سوالهای جدیدی در ذهنم ایجاد میشد. به خصوص که با خانمهای متاهل سر و کار داشتم. وقتی شغل همسرانشان را می پرسیدم و قریب به اتفاق می گفتند: قاچاق سوخت، من واقعا فکر می کردم زندگی چه مدلها که جریان ندارد و چه بازیهای متفاوتی که با هر آدمی دارد. به نظرم حضورحتی موقت در جاهایی غیر از تهران، و به خصوص روستاها، برای خود من دستاوردهای زیادی داشت و چراغهای متفاوتی را در ذهنم روشن کرد. چراغهای قدیمی ولی پرنور، نه از آن چراغهایی که در خانه ما شهریها روشن میشود.... قبل از رفتن به سفرهای جهادی، ما فصلهایی معمولی در هر سال را تجربه میکردیم. ولی با تجربه این اردوها انگار یک فصل جدید به زندگی ما باز شد. بعد از همان چهار فصل معمولی که در سال تجربه می کردیم یا حتی بین فصلهای معمولی... " فصل پنجم" #سفر_جهادی #اعزام #روستا #خاطرات_شیرین #اردوهای_جهادی #تاریخچه_چمران

04 خرداد 1399 22:04:31

0 بازدید

chamran_kids

🔍 شما وقتی یک کودک پنج ساله را می بینید که یک ربات می سازد یا خواندن و نوشتن را کامل بلد است یا تمام قرآن و نهج البلاغه را کامل حفظ است، چه واکنشی نشان می دهید؟ تحسینش می کنید؟ آرزو می کنید فرزند شما هم چنین هوش سرشاری داشته باشد؟ ‌ باید بگوییم که اگرچه همه ی این ها در ظاهر خوب و جذاب است اما در پشت آن، کودکی است که کودکی کردن را فراموش کرده، به جای آزادانه بازی کردن، درگیر آموزش های سخت و امر و نهی بوده. ‌ اجازه دهیم کودک زندگی کند، هفت سال اول زندگی، فرصتی برای بازی و تجربه های جدید است. ‌ پسرهای پنج ساله این هفته یک تجربه‌ی جدید کسب کردند. رفتن به یک کارگاه شیرینی پزی، دیدن یک عالمه شیرینی و پختن شیرینی با خمیرهایی که عموهای قناد به آنها دادند ‌ مربی: فاطمه مزارعی، فاطمه فیض آبادی ‌ #پنج_ساله_ها #مهد_کودک #تجربه #بازی #هفت_سال_اول #آشنایی_با_مشاغل #استعداد #حسینیه_کودک_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

20 آذر 1398 17:14:07

0 بازدید

chamran_kids

. بايد پا به پايشان كودكى كنى تا لذت شيرين دنياى كودكى را درك كنى . #نمايش_عروسكى_عروسك_هاى_كاغذى_كاردستى_دنياى_شيرين_كودكى . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

11 خرداد 1401 09:28:45

0 بازدید

chamran_kids

بعد از اینکه بالاخره یه مهد مناسب برای پسرم پیدا کردم ،فکر کردم دیگه دغدغه ای در مورد مهدکودک ندارم ،اما اشتباه میکردم 😭 📝فرزندم چند روز بره مهد ؟ ⏱️تمام وقت یا روزی دو سه ساعت ؟ ⭕لطفا این پست رو ببینین و برای همه ی والدین و مربی ها بفرستید🤗 #مهد_کودک#مهد#مهد_مناسب #سن_مناسب_مهدکودک #سن_مناسب_مهد#آموزش #آموزش_کودکان#مهد_چند_روزه

12 تیر 1400 18:38:42

0 بازدید

chamran_kids

☀️ این روزها که هم خودمان و هم فرزندانمان به شدت درگیر دنیای مدرن شده ایم، وقتی فقط برای چند روز نت نداشتیم، حالمان خوب نبود. ‌ این روزها می توانیم عمق فاجعه را بهتر درک کنیم. فاجعه دوری از طبیعت و دنیای حقیقی مان!! آنقدر در این گوشی هایمان غرق شده ایم که گاه یادمان می رود این روزهایی که می گذرد، روزهای طلایی بزرگ شدن کودک مان است و دیگر هرگز برنخواهد گشت...اما ما سرگرم پست و استوری فلانی شده ایم. ‌ یکی از فعالیت های اصلی چهارساله های چمرانی، بازی در خانه ی جنگلی است. جایی در گوشه ی حیاط حسینیه کودک، که بچه ها را با طبیعت آشتی می دهد. این بازی ها گاه رنگ و بوی آشپزی خاکی می گیرد و گاه ساخت یک رودخانه گلی. ‌ مربیان: فاطمه فیض آبادی، مائده جهانگیری، مریم صادق پور، زهرا صحتی ‌ #چهار_ساله_ها #حسینیه_کودک_شهید_چمران #بازی #بازی_چهارساله #طبیعت #کودک #چمرانی_ها

04 آذر 1398 11:03:55

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

. #ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره . 📝قسمت پنجم تابستان چهارم/#کوه_قاف . یکی از چیزهایی که در تابستان کشف کردم، #کوه بود. نه از این کوه‌های معمولی، کوهی برای کشف، برای پیدا کردن مسیر، برای پیشرفت. جایی که باید تنهایی می‌رفتی تا خودت را اثبات کنی. صبح زود بیدار می‌شدم، کوله‌ام را روی دوشم انداخته، چند لقمه نان و قمقمه داخلش می‌گذاشتم و راه می‌افتادم. بعضی مواقع پسرعمه و پسرعمویم را هم در این کشف بزرگم همراه می‌کردم. در آن گشت‌وگذارها، گل‌ها و گیاهانی پیدا کردم که آن موقع پیش خودم فکر می‌کردم اولین نفری هستم که این گل‌ها را کشف کرده. سنگ‌ها، حشرات و حتی پرنده‌ها، توجهم را جلب می‌کرد. گاهی خاله‌ام که در کوهنوردی ید طولایی داشت و زمین‌شناسی خوانده بود، با ما می‌آمد و سنگ‌های بین مسیر را، برایمان معرفی می‌کرد. بعد از اینکه دانشگاه رفتم در یک برهه‌ای دچار روزمرگی شدم. احساس کردم مسیرم را گم کردم. نمی‌دانستم چه‌کار کنم. یکی از دوستانم مرا به #کوهنوردی دسته‌جمعی دعوت کرد. بعد از مدت‌ها دوباره یاد روزهایی افتادم که در نوجوانی به کوه می‌رفتم. در راه فکر کردم، نفس کشیدم و احساس کردم که هر از چند گاهی لازم دارم از هیاهوی جامعه فاصله بگیرم و کمی به آسمان نزدیک شوم. بعد از آن، مدتی هم تنها به کوه می‌رفتم. برنامه زندگی‌ام اصلاح شد. کتاب خواندنم بیشتر شد. روابط دوستانه‌ام خوب شد. به طرز اعجاب‌انگیزی بلندی کوه، سختی مسیر زندگی را برایم هموار کرد. بعدها از کسی شنیدم که می‌گفت شهید چمران می‌گوید کوه پیغمبر پرور است. من پیغمبر نشدم، ولی تلاش کوه را برای پیغمبر شدن حس کردم. . پ.ن: این مطالب که به قلم کارشناس تربیتی، حجت الاسلام احمدرضا اعلایی نوشته شده است برای اولین بار درصفحه ی: @nojavan_khamenei منتشر شده است!🙏🌸 . #تابستانه #چمرانی_ها #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

. #ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره . 📝قسمت پنجم تابستان چهارم/#کوه_قاف . یکی از چیزهایی که در تابستان کشف کردم، #کوه بود. نه از این کوه‌های معمولی، کوهی برای کشف، برای پیدا کردن مسیر، برای پیشرفت. جایی که باید تنهایی می‌رفتی تا خودت را اثبات کنی. صبح زود بیدار می‌شدم، کوله‌ام را روی دوشم انداخته، چند لقمه نان و قمقمه داخلش می‌گذاشتم و راه می‌افتادم. بعضی مواقع پسرعمه و پسرعمویم را هم در این کشف بزرگم همراه می‌کردم. در آن گشت‌وگذارها، گل‌ها و گیاهانی پیدا کردم که آن موقع پیش خودم فکر می‌کردم اولین نفری هستم که این گل‌ها را کشف کرده. سنگ‌ها، حشرات و حتی پرنده‌ها، توجهم را جلب می‌کرد. گاهی خاله‌ام که در کوهنوردی ید طولایی داشت و زمین‌شناسی خوانده بود، با ما می‌آمد و سنگ‌های بین مسیر را، برایمان معرفی می‌کرد. بعد از اینکه دانشگاه رفتم در یک برهه‌ای دچار روزمرگی شدم. احساس کردم مسیرم را گم کردم. نمی‌دانستم چه‌کار کنم. یکی از دوستانم مرا به #کوهنوردی دسته‌جمعی دعوت کرد. بعد از مدت‌ها دوباره یاد روزهایی افتادم که در نوجوانی به کوه می‌رفتم. در راه فکر کردم، نفس کشیدم و احساس کردم که هر از چند گاهی لازم دارم از هیاهوی جامعه فاصله بگیرم و کمی به آسمان نزدیک شوم. بعد از آن، مدتی هم تنها به کوه می‌رفتم. برنامه زندگی‌ام اصلاح شد. کتاب خواندنم بیشتر شد. روابط دوستانه‌ام خوب شد. به طرز اعجاب‌انگیزی بلندی کوه، سختی مسیر زندگی را برایم هموار کرد. بعدها از کسی شنیدم که می‌گفت شهید چمران می‌گوید کوه پیغمبر پرور است. من پیغمبر نشدم، ولی تلاش کوه را برای پیغمبر شدن حس کردم. . پ.ن: این مطالب که به قلم کارشناس تربیتی، حجت الاسلام احمدرضا اعلایی نوشته شده است برای اولین بار درصفحه ی: @nojavan_khamenei منتشر شده است!🙏🌸 . #تابستانه #چمرانی_ها #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن