بدون شرررررح!! #بنیادسفینه #بنیاد_سفینه #قرنطینه_کرونایی #سرگرم_آموزی #افزایش_دقت #افزایش_تمرکز #بازی_جالب #bonyadsafineh @bonyadsafineh #bonyadsafineh.fan

#خوبه_بدونیم 🔆 بچه ها آن چیزی میشوند که میبینند، نه آن چیزی که شما میگویید و یا میخواهید باشند. #تربیت_فرزند #تقلید_در_کودکان #بنیادسفینه #الگوی_مناسب #bonyadsafineh @bonyadsafineh

اگرنازی کند دختر،خریدارش پدر باشد. دختر ناز کند ،پدرکو؟؟ که خریدار نازش باشد. عشق پدر به دختر،و عشق دختر به پدر، عشقی توصیف نشدنی ست، که دراین جهان فانی، زبانزدخاص وعام است. روحـــت شـــــاد ای شــــــهـــــــیــــــد، ویـــــــادتـــــــــ گـــــــــرامـــــی بــــــاد. #شهید_مهدی_دهقان #عشق_دختر_به_پدر #عشق_پدر_به_دختر #سوریه #بنیادسفینه #بنیاد_سفینه #کودک_شهید #bonyadsafineh @bonyadsafineh

باورتون میشه یه چسب برق ان قدر سرگرمی و مهارت به همراه داشته باشه؟ #افزایش_دقت #تقویت_عضلات_ریز_انگشتان #افزایش_تمرکز #بنیادسفینه #بنیاد_سفینه #سرگرم_آموزی #بازی_خلاق #بازی_کودکان @bonyadsafineh #bonyadsafineh

داستان اتفاقی "بازی با کلمات" یه روزی حاج آقا راستگو روی تابلو دیواری می خواستند بنویسند کتاب که نقطه ها رو جابه جا گذاشتند یعنی نوشتند✍️ کباب😳🤪😄 بچه ها👧🧒 وقتی کلمه رودیدن همه زدن زیرِ خنده😂🤣 که حاج آقا نوشتین کباب🍢 نه کتاب📚 حاج آقا خودشونم زدن زیرِ خنده که آره راست میگین👍😄 که در همون لحظه یهو یه جرقه ای توذهنشون زد 🤔که با بچه ها کلمه بازی کنند👍 بچه ها هم خوشحال شدندو کلی کیف کردن 🌻به شما هم پیشنهاد میکنیم تو خونه حتما این بازی جذاب و مفید رو انجام بدین. تو این روزای قرنطینه ای می چسبه.🥰🙏 میهمان کنیم مبلغِ خلاق حاج آقای راستگو رو با صلواتی بر محمد و آل محمد. #مرحوم_حاج_آقا_راستگو #بنیادسفینه #بازی_با_کلمات #بنیاد_سفینه #تربیت_کودک #بازی_مفید #بازی_در_روز_های_کرونایی #مبلغ_خلاق #bonyadsafineh @bonyadsafineh

سلام بچه های دوست داشتنی فردا پنجمین سالگرد آسمانی شدن شهید محمد علی خادمی به پیش خداست. پنج سال پیش که رفت گفت از خودش برای خانواده اش نشونه می‌فرسته و اون ها را از حالش با خبر میکنه. خدا کنه دوباره مثل پنج سال پیش به قولش عمل کنه. محمد جواد(پسر شهید) :شهدا قاصدک هستند قاصدک ها هرگز نمی میرند پدرم پنج سال پیش خیلی سبک بال از باغ زندگی ما پرکشید و اکنون داره در دشتی پهناور تر از زمین ما، مثل مروارید میدرخشه و زندگی می کنه و شاهد ماست. آخرین روزی که رفت گفت برات یه کبوتر خوشگل از بهشت میفرستم مراقبش باش. دقیقا چند روز بعد که از سر مزار برگشتیم دیدیم یک کبوتر آرام کنار عکس پدرم نشسته، مامان هم خوشحال بود و هم دایی و مادر بزرگ را با خبر کرد. انگار پدرم چند روزی در قالب یک کبوتر مهمان ما بود و رفت. دوست های محمد جواد گفتند :چه مردونه به قولش عمل کرده کاش باهاش بازی میکردیم، کاش میشد مثل تو، باهاش عکس بگیریم. ما میدونیم که عطر گل زیبای پدرت، همیشه تو اون کبوتر باقیه. به نظر محمد جواد، چشم های کبوتر همه حرف های پدرش را راوی بود، او به کبوتر گفت:" به بابام بگو از اون بالا خیلی مراقبمون باشه." کبوتر هم پر کشید و رفت تو آسمون. محمد جواد همین جور که به آسمون خیره شده بود توی دلش زمزمه می کرد:" خدا کنه حالا که بابام مردونه به قولش عمل کرد منم بتونم مردونه مراقب مامانم باشم." اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. (پ.ن:کپشن نوشته:فاطمه قاسمی کلیپ:سید مسیحا حسینی) #شهید_محمدعلی_خادمی #شهید_مدافع_حرم #بنیادسفینه #بنیاد_سفینه #داستان_کوتاه @bonyadsafineh https://harimeharam.ir/news/43120