پست های مشابه

شادینک

السلام علی الحسین اربعین یعنی چهل منزل عزا اربعین یعنی شبی بی انتها اربعین یعنی غریبی ، بی کسی اربعین یعنی همه دل وا پسی اربعین یعنی چهل منزل سفر اربعین یعنی همه خوف و خطر اربعین یعنی پریشانی و درد سینه سوزان، چشم گریان، آه سرد اربعین یعنی بلا بعد از بلا اربعین یعنی صبوری تا خدا اربعین یعنی همه کروبیان رخت غم بر تن ، به دل آه و فغان چون ندارد این مصیبت التیام این سخن کوتاه کردم والسلام "علی اسماعیلی" #شادینک #اربعین #اربعین_حسینی #پیاده_روی_اربعین #دلتنگ_حرم #ضریح_شش_گوشه #اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله #شادی_دینی #ساخت_ماکت #کاردستی_خلاقانه #بازی_وانمودی #arbaeen #hossein #roze

17 مهر 1399 10:41:49

0 بازدید

شادینک

به نام خدای خوبی ها😊 ما اومدیم با یه بسته ی جذابِ دیگه🤩 کد۲ : بسته ی ویژه تزئینات غدیر 🎁 شامل: ۱.ریسه ۳متری خالدار طلاکوب ۲.فوم های برش خورده( ۴عدد یاعلی، عیدغدیر مبارک، ۲عدد نماد غدیر) ۳. ۶مدل پولک سبز و طلایی به همراه چسب مایع ۴. گلهای فومی در ۴رنگ به تعداد۲۳ عدد ۵. منگوله های سبز و زرد به همراه سنجاق قفلی برای اتصال به ریسه ۸عدد ۶. یک عدد پوستر کاغذی ( ماغدیری می مانیم) ۷. سینی شکلات جهت هدیه ۴عدد ۸. بادکنک چاپی غدیر ۴عدد ۹. آویزهای مارپیچ در سه رنگ متفاوت ۱۰. دوعدد بادبزن تزئینی در سه انتخاب (سفید طلایی ، آبی طلایی، سبز و زرد) ۱۱. ریسه ی ستاره قابل استفاده به صورت عمودی و افقی 🔸️. گل کاغذی سبزروشن و زرد( در صورت انتخاب مبلغ ۱۰هزار تومان به هزینه ی بسته اضافه خواهد شد) قیمت پک ویژه غدیر : ۱۱۲۰۰۰ تومان آدرس ما در پیامرسان های بله و ایتا: https://ble.ir/shadinak eitaa.com/shadinak #shadinak #ghadir #شادینک #عید_غدیر #کودک #شادی_مذهبی #خلاقیت #اسلام_شاد #تزئینات_عید_غدیر

03 مرداد 1399 15:44:47

0 بازدید

شادینک

بالاخره اومدیم با محصول ویژه ی اربعین ... هرچند از پیاده روی اربعین جا موندیم 😭😭😭 اما بازی ش رو برای بچه ها درست کردیم ... صحنه سازی پیاده روی اربعین ... بلوکه هایی چوبی که بچه ها میتونن هر جوری خواستن بچینند ... منتظر جزئیات بیشترش تو پستای بعدی مون باشید ... #اربعین #اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله #موکب #پای_پیاده #شادینک #کودک_مسلمان #کودک_شاد #بازی_خلاق #

19 شهریور 1400 14:32:44

6 بازدید

شادینک

بسم الله... یا علی گفتیم و عشق آغاز شد... #شادینک #کودک_خلاق #بازی_کودک

24 تیر 1399 10:26:47

0 بازدید

شادینک

#رنگ_آمیزی_متری برای اولین بار در این سایز و با موضوع اعیاد مذهبی صحنه چهارم ایستگاه صلواتی و نان صلواتی نانوایی و ... اینها از آداب اسلامی روز عید هست . که رنگ کردن همش برای بچه ها جذابه ... #رنگ_انگشتی #مدادرنگی #عید #غدیر #جشن_تکلیف #جشن_خانگی #هیئت #روضه_خانگی

20 تیر 1401 10:43:51

4 بازدید

شادینک

در بهشت خانه ای است که به آن 🎊خانه ی شادی 🎊 گفته می شود.جز کسی که کودکان را شاد کرده باشد، وارد آن نمی شود ! موقع کار با کودک ، این حدیث بهمون انگیزه ی بیشتری میده ... 🤗🤗🤗 به جز اینکه بهشت زیر پای مادرانه ، یه جاهم مخصوص اونایی هست که مشتاق شاد کردن کودکان اند .... 🍭🍬🧁🎁 پس وعده ی ما بهشت ، خانه ی شادی انشاءالله.... 🎆 پی نوشت: افتخار میکنیم به اسلام و پیامبر مهربون مون، نه از این جهت که وعده ی بهشت دادن، بلکه از این جهت که به شاد کردن کودکان اینقدر اهمیت میدن ...♥️♥️♥️ #شادینک #اسلام_شاد #خانه_شادی #کودک #خلاقیت

27 تیر 1399 22:02:02

0 بازدید

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن