پست های مشابه
madaran_sharif
. #پ_شکوری (مامان #عباس ۳سال و ۱ماهه و #فاطمه ۱سال و ۷ماهه) . یادمه خیلی #دعا کردم که خدا #بچه_دوم رو هر چه زودتر بهمون بده. بعدش هم که فهمیدم به فاصلهی ۹ ماه دوباره باردارم، خیلی #خوشحال شدم.😘 . البته مسائلی هم داشتم که سعی کردم با #آرامش براش راه حل پیدا کنم.😇 . مهمترینش #از_شیر_گرفتن بچهی اول بود. فکر میکردم خیلی سخت باشه، مخصوصا که عباس شبها فقط با #شیر میخوابید.😢 . بعد از مشورت و تحقیق و دادن #آزمایش (که کمبود ویتامین خاصی نداشتم) تصمیم گرفتم تا ماه ۵ بارداری به پسرم شیر بدم. . البته شنیده بودم بعضی مامانا تا پایان #بارداری و حتی همزمان با #نوزاد ، به بچهی اول شیر میدن، اما هم از نظر جسمی سخت بود برام، و هم حس میکردم شیر دادن به دوتا بچه سخته و بعدش از شیر گرفتن بچهی اولی تا وقتی دومی داره شیر میخوره، خیلی سخت میشه.😅 . عباس ۱۴ ماهه بود که یه هفته مامانم اومدن تهران خونهمون، و با هم از همون روز اول عباس رو از شیر گرفتیم. به روش #یهویی 😆 . خوراکیهای مورد علاقهش رو بهش میدادم و چون اکثرا با مامانم مشغول بازی بودن، کمتر به فکر شیر میافتاد😆 شبا هم یا مامانم میخوابوندنش یا من بغلش میکردم و راهش میبردم تا بخوابه. . بعد یه هفته دیگه تقریبا عادت کرد و درخواست شیر نداشت. . برای خوابش همچنان تا یکی دو هفته بغلش میکردم و راهش میبردم و خداروشکر مشکلی نداشتم با #بغل کردنش، چون عباس از اول کلا #سبک_وزن بود😅 . . بعدش دیگه به یه روش خوب رسیدیم برای خوابش😍 میاومد دراز میکشید کنارم و سرش رو میذاشت روی دستم و با #قصه یا دیدن #کلیپ های منتخب یا #کتاب خوندن توی #موبایل میخوابید😁 و به جای وعده شیر قبل خواب، همیشه یه تیکه نون #سنگک میخورد توی #رختخواب که کامل سیر بشه.😆 . برای جایگزین #شیر_مادر هم براش شیر عسل ولرم درست میکردم و با شیشهای که سرش رو بریده بودم تا مثل نی بشه، بهش میدادم. (چون شیشه عادی و #شیرخشک اصلا دوست نداشت)😅 روزی تقریبا دو تا #شیشه شیر عسل میخورد. مخلوط پودر سویقها و جوانهها و مغزهای مختلف رو هم با کمی #عسل قاطی میکردم و باهاش گلوله درست میکردم و بهش میدادم. که خداروشکر خیلی دوست داشت. . مسئلهی #بدغذایی ش هم حل شد😇 و دیگه بهتر غذاشو میخورد و سیر میشد.😀 . . پ.ن: مامانایی که بچههای #شیر_به_شیر دارید، شما هم از تجربهتون بگید برامون. چه زمانی و چطور بچهی اولتون رو از شیر گرفتید؟ . . #اختلاف_سنی_یک_سال_و_نیم #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
17 آذر 1399 17:13:20
1 بازدید
madaran_sharif
. #ف_جباری (مامان #زهرا ۱ سال و ۱۱ ماهه و #حیدر ۴- ماهه) . هیچ وقتی از زندگیم خرید برام اخ و پیف نبوده و همیشه باهاش کیف میکردم و با دیدن چیزای قشنگ دلم قنج میرفته که کاش اینو داشتم😁🙊 . پس وقتی فهمیدم نینی دوم تو راهه اولین کار عضویت تو چند تا صفحهی پوشاک ایرانی و چک کردن چند تا سایت بود🤩 وقتی هم که فهمیدم نینی جدید گل پسره لباسای پسرونهای که حتما نیازه رو تو ذهنم لیست کردم. . اما قبل از غرق شدن تو این بازار بزرگ و بیانتها... یادم افتاد دو بار دیگه هم من تو این بزنگاه بودم و از سر گذروندم، یه بار خرید جهیزیه یه بارم خرید سیسمونی زهرا . اون موقعها که ما جهیزیه میخریدیم تنوع جنس ایرانی کمتر از حالا بود (حالا انگار من ننه بزرگتونم🤪) و جنسای خارجی خووشگل😃 راهکارم این بود که هی جستجو نکنم و موقع خرید هم اصلا به ویترینها چشم نندازم!! صاف برم مغازهای که میدونم اون محصول ایرانی مد نظر رو داره بخرم و بیام بیرون👌🏻 . سر خرید سیسمونی هم که غلبه بر احساس نیازهای کاذب و تنوع طلبی به مراتب سخت تر بود. و هرجا چیز میز دخترونه میدیدم اینطوری نگاه میکردم🦉🧐 و بعضا اینطوری میشدم🤤 بازم راهکارم قرار ندادن خودم در موقعیت خرید و بیاطلاع موندن از تخفیفها بود🤣 (نوشابههایی که همسر باز میکرد هم بیاثر نبود؛ مثلا میگفت خداروشکر شما ذهنت مشغول درس و کارهای مهمتره و وقت درگیر شدن با این چیزا رو نداری🙄) . نتیجه این شد که سر سیسمونی زهرا در عرض سه روز یه کمد برای خودمون خریدیم😅 و چند تا لباس که گوشه کمد جدید براش بچینیم، به علاوه رخت خواب و وسایل حمل و نقل و بهداشتی و یه دونه عروسک . ولی بازم مثل اکثر مامان اولیها بیتجربگیهایی داشتم و کلی از لباساش نو موند تو کمد... درحالیکه با خرید کمتر و گزیدهتر هم میشد هم نیاز زهرا و هم بچههای بعدی رو مرتفع کرد. . یه فکر عاقلانهم تو خرید زهرا این بود که رنگ و طرح لباسها خنثی باشه؛ و اینگونه اصلیترین لباسهای دخترم سبز و سرمهای شدن😅 . پس رفتم سراغ لباسای زهرا از توشون نوزادیا که تا ۴-۵ ماهگی اندازه میشد رو جدا کردم یه سری لباسم از اقوام رسیده بود با همینا کشویی که برای آقا حیدر در نظر گرفتیم پر شد! پس فکر خرید جدید ممنوع⛔ هر وقت این موجودیها داشت به هر دلیلی از چرخه مصرف خارج میشد به فکر خرید جدید میافتیم. . پ.ن: چند هفته پیش که برای خرید هدیه برای اقوام رفتم فروشگاه و با یه دست لباس برای زهرا خانوم و آقا حیدر خارج شدم🙈 . و این شد تنها خرید قبل از تولد گل پسر❤ . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
27 مرداد 1399 16:07:46
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_دوم . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . سال ۸۵ کنکور قبول شدم.😊 ریاضی و فیزیک رو دوست داشتم و میخواستم رشتهی آیندهم هم شبیه همینا باشه. انتخابهام به ترتیب برق و کامپیوتر و صنایع بود. که نهایتا صنایع امیرکبیر قبول شدم و بعدها بهش علاقه پیدا کردم. . ترم اول دوری از خانواده برام سخت بود و من و مامانم هردو خیلی گریه میکردیم، اما دیگه کمکم خودمو مشغول درسخوندن کردم تا کمتر غصه بخورم. زیاد درس میخوندم و اولویت اولم درس بود. در کنارش کارهای فرهنگی توی گروههای دانشگاه هم انجام میدادم. . چندتا از هماتاقیهام خیلی مقید نبودن و نماز نمیخوندن. برام خیلی عجیب بود، چون توی شهرمون همه دوستام مذهبی بودن. میترسیدم که یه وقت ازشون تاثیرات منفی بگیرم. برای همین وارد گروهها و اردوهای مذهبی دانشگاه شدم و دوستای جدید پیدا کردم.🥰 . کارشناسیم رو با رتبهی ۲ تو گرایش خودمون تموم کردم و حالا میتونستم بدون کنکور، وارد ارشد بشم. . تابستون قبل ارشدم، همسرم ازم خواستگاری کردن. همشهری خودمون بودن و ارشد علموصنعت میخوندن. شغل پارهوقت داشتن و سربازیم نرفتهبودن. شرایط فرهنگی و مالی خانوادهشون هم مثل خودمون بود. . بعد از چند جلسه و تحقیقات و مشورتها، نامزد شدیم و سه ماه بعدش هم، طبق رسم شهرمون، عقد و عروسی رو همزمان گرفتیم. خیلی ساده و تو خونهی پدرهامون. مهریهم هم ۱۴ سکه بود.👌🏻 . بعدش باهم اومدیم تهران واسه شروع سال جدید تحصیلی. سه چهار ماهی هرکدوم خوابگاه بودیم و بعد، یه خونه نزدیک دانشگاه همسرم اجاره کردیم و با یه جهیزیهی معمولی رفتیم خونهی بخت. . حدود ۷ ماه بعدش خدا خواست و باردار شدم.👶🏻 اولش خیلی شوکه بودم چون داشتم درس میخوندم و نگران شدم که نتونم درسم رو ادامه بدم، اما خانوادههامون خیلی از این خبر خوشحال شدن و بهمون روحیه دادن.🤗 . درسم رو توی بارداری ادامه دادم و دیگه چند واحد درس و دفاع پایاننامهم، موند برای بعد زایمان. . واسه زایمان، تجربه و اطلاعاتی نداشتم و از قبل هم برای تسهیل زایمان طبیعی، کاری نکردهبودم. این شد که رفتم یه بیمارستان، توی شهر خودمون و هم درد زایمان طبیعی رو کشیدم هم نهایتا سزارین شدم.😑 . بعد دو هفته برگشتیم تهران، چون دوست داشتم زودتر مستقل بشم. دو سه ماه اول، پسرم مدام دلدرد و گریهزاری داشت و شبا بیدار بود. برای همین یه ترم مرخصی گرفتم. به مرور که شرایط پسرم بهتر شد، دوباره کارای پایاننامهم رو از سر گرفتم. . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
21 دی 1399 19:21:31
0 بازدید
madaran_sharif
بخش سوم مصاحبه مادران شریف با روزنامه جام جم . خانم شکوری یکی از اعضای اصلی گروه مادران شریف است. پروانه شکوری متولد 72 و ورودی سال 91 رشته مهندسی شیمی در دانشگاه صنعتی شریف است اما بعد از یکی دو ترم میفهمد که مهندسی شیمی آن چیزی نیست که دوست داشته است؛ . . برای همین هم به شیمی تغییر رشته میدهد. در سال آخر دانشگاه با همسرش که او هم دانشجوی شریف بوده، ازدواج میکند:" به خاطر تغییر رشتهام، درسم چهارساله تمام نشد. من دو ترم آخر متاهل بودم و ترم آخر کارشناسیام، فرزند اولم را باردار بودم." . عباس و فاطمه، دو فرزند دو ساله و هفت ماهه خانم شکوری هستند. . . . 📌اولویت با فرزندانم است . خانم شکوری کارشناسی ارشد را به دلیل شرایط خاص رشتهاش و بچهداری فعلا ادامه نداده است اما در یکی دیگر از زمینههای مورد علاقهاش فعالیت میکند: . " حالا چند وقتی هست که به صورت غیرحضوری، در حوزه علمیه قم درس میخوانم؛ راستش قصدم این بود که اگر شیمی شریف قبول نشدم، به حوزه بروم. حالا که کارشناسیام تمام شده و به خاطر بچهها ترجیح دادم که ارشد نخوانم، حوزه که یکی از دیگر از مهمترین علائقم بود را شروع کردم و اتفاقا خیلی هم احساس خوشحالی و رضایت دارم." . . حیفتان نیامد که کارشناسی ارشد نخواندید؟: . . " وارد دانشگاه که شدم، هدفم ادامه تحصیل بود اما بعد از ازدواج و بچهدار شدنم، اولویتهایم تغییر کرد و نظرم عوض شد و فعلا به خاطر بچههایم آن را متوقف کردهام. . . شرایط کارشناسی ارشد رشته شیمی با دیگر رشتهها کمی متفاوت است و به دلیل گرایش مورد نظر من، باید هر روز صبح تا عصرم را در آزمایشگاه بگذرانم که این اتفاق با تربیت بچه ها توسط مادر سازگار نیست." . . موضعی که به نظر می آید متفاوت با هدف گروه مادران شریف باشد اما خانم شکوری می گوید:" خب این موضوع کاملا به شرایط و اهداف افراد بستگی دارد؛ من خانوادهام شهرستان بودند و اصلا هم دوست نداشتم که بچههایم را در سنین کم، به مهدکودک بسپارم. . . دلم میخواست که آنها را خودم بزرگ کنم و این شرایط من، با رشته دانشگاهیام همخوانی نداشت. . . این را هم بگویم که اعضای گروه ما هر کدام بسته به شرایط خودشان راه متفاوتی را برای کسب علم و فعالیت اجتماعی انتخاب کرده اند . . و ما تنها راه پیشرفت را تحصیلات دانشگاهی نمی دانیم. و در صفحه مادران شریف ایران زمین در فضای مجازی تلاش داریم همین راه های متفاوت را نشان بدهیم." . . ادامه در بخش نظرات😊 . منبع : روزنامه جام جم شنبه 16 آذر 1398 . . #مادران_شریف #پ_شکوری #شیمی91 #مصاحبه #روزنامه_جام_جم
19 آذر 1398 17:36:49
0 بازدید
madaran_sharif
. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_یازدهم هیئت رفتن با بچهها سختتره😁 اما همیشه تلاش میکنم که همین کم رو با هر چند تا بچه که داشته باشم، شرکت کنم. ولی نه فقط به خاطر خودم. چون اعتقاد دارم مجالس اهل بیت (علیهالسلام) برای بچهها نورن و باید با هر سختیای که باشه شرکت کنم. نمیدونم چرا، ولی همیشه وقتی هیئت میرفتیم بچههام رو خیلی بیشتر دوست داشتم و یه نور امیدی به دلم میتابه که انشاالله این بچهها سرباز امام زمان (عج) بشن. و همین خستگیها رو برام آسون میکنه...🌹 تو همین هیئت رفتنا، به خوبی عنایات ویژهی خدا رو هم احساس میکنم. یادمه یه بار شب هشتم محرم محمدعلی ۴۰ روزه و محمدحسن سه ساله بود. رفتیم مجلسی که خیلی شلوغ بود و فقط به اندازهی نشستن یک نفر جا پیدا کردم و نشستم. محمدحسن رو بغل کردم و دفتر نقاشیاش رو باز کردم و شروع کردم براش نقاشی کشیدن... خانم مسنی بهم گفت: دخترم نوزادت رو بده من نگه دارم تو به اون یکی برسی. و محمدعلی تا آخر مجلس آروم بغل اون خانمه نشسته بود.😍👌🏻 هیئت و مسجد بردن مهمترین روش تربیتیمه.😉 شخصیت بچه اونطوری طراحی میشه که فضای اطرافش هست. همه توی خانوادههاشون کسانی رو دارن که عقیده و سبک زندگی متفاوتی دارن و با هم رفت و آمد هم دارند. و پدر و مادر نگرانن که شاید بچهی ما، از اونا تاثیر بگیره.😥 ولی وقتی بچه با فضای هیئت و روضهی امام حسین (علیهالسلام) و مسجد آشنا میشه، عقایدش پولادین میشه و انشاءالله راهشو پیدا میکنه. برای همین، من و همسرم اصرار داریم روضه هفتگی رو حفظ کنیم. جمعه ها مراسم دعای ندبه برگزار میکنیم. در درجهی اول به خاطر خودمون و بعد بچههامون. بچهها تو خونهی ما خیلی دعوا میکنن. ولی من سعی میکنم تا جایی که حرمت شکنی و زد و خورد نباشه دخالت نکنم و اجازه بدم خودشون دعواها و مشکلاتشونو حل کنن. البته همیشه موفق نیستم.😅 خداروشکر ارتباط بچهها با همسرمم خیلی خوبه. پدرشون آدم شوخ و پر جنب و جوشیاند.😃 بچهها اگه بتونن تکتکشون رابطهی خوب و عمیقی با والدین داشته باشن، رابطهشون با خودشون هم خوب میشه. دیدم که هر وقت ما با بچهها حرف میزنیم و درد و دل میکنیم، بعدش بچهها چقدر با همدیگه مهربون میشن. انگار منتظرن پدر و مادر خانواده یه انرژی رو بین بچهها تقسیم کنن تا با اون انرژی، صمیمیت رو بین خودشون ایجاد کنن. و اون انرژی رابطهی کلامی و عاطفی تکتک بچهها با والدینه. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
14 مهر 1400 15:28:41
4 بازدید
madaran_sharif
. #ه_محمدی (مامان #محمد ۲ سال و ۱۱ ماهه، و #حسین ۱.۵ ماهه) . #حسودی #بچه_دوم . همیشه دغدغه داشتم که چی کار کنم محمد بچهی دوم رو راحت قبول کنه و حسودی نکنه...🤔 به هر مناسبتی پای تجربیات دوستان در این زمینه مینشستم و حرفاشون رو به خاطر میسپردم. و خدا رو شکر با استفاده از همهی اونا، این مرحله رو نسبتا با موفقیت پشت سر گذاشتم.🤗 . اینجوری که قبل تولد داداشی، مرتب برای محمد، داستان داداش کوچولو رو تعریف میکردیم. میگفتیم یه داداشی میاد که هیچ کاری بلد نیست. فقط بلده گریه کنه. دندون نداره تا مثل تو غذا بخوره. فقط بلده شیر بخوره بلد نیست راه بره خیلی کوچولوئه... . اینجوری ذهن محمد کاملا آمادهی پذیرش داداشش شده بود. از طرفی به توصیهی یکی از دوستام، نمیگفتیم قراره یه نینی بیاد که با تو بازی کنه. چون اینجوری انتظار بیخودی براش ایجاد میکردیم و وقتی میدید باهاش بازی نمیکنه، معادلاتش به هم میریخت.🤯 . بعد تولد حسین آقا، سعی کردیم به محمد خیلی بیشتر از داداشش توجه کنیم. حتی وقتی میخواستیم با حسین حرف بزنیم، میگفتیم داداش محمد... داداشی تو رو خیلی دوست دارهها. یا محمد میاومد کنارم و با هم در مورد نینی حرف میزدیم: مامانی نگاه کن...دندون نداره... دستاش چقد کوچولوئه.. . یه کار دیگهای که رعایت میکردیم این بود که اصلا نگیم به بچه دست نزن. حتی میگفت بده من بغلش کنم، میدادم بغلش. . گاهی وقتا محمد میاومد پیش حسین و اون میخندید یا گریهش قطع میشد، ما میگفتیم مامانی نگاه.. داداشی به تو میخنده. یا تو اومدی دیگه گریه نکرد. داداشی تو رو خیلی دوست داره. . فامیل هم لطف کردن و اگه برای حسین هدیه میخریدند، برا محمدم یه چیزی میآوردن. این شد که برای روزهای اول، چند تا اسباببازی هیجانانگیز داشت که حسابی مشغول باشه. . . یه مسئلهی دیگه هم که متاسفانه تجربهش کردم، این بود که بچهی اول رو مخصوصا وقتی داریم به دومی رسیدگی میکنیم، دعوا نکنیم. چون دعوا شدنشو از چشم بچهی دوم میبینه. یه بار که اینطوری شد، محمد اومد داداشی رو زد و به من این نکته رو درس داد.🤔 . . خلاصه خداروشکر این مسئله فعلا حل شده و محمد داداشیشو دوست داره.☺️ در حدی که خودشو مالک داداشی میدونه😂 و اجازه نمیده هرکسی بهش نزدیک بشه.😅 . البته الانم یه مشکل جدید داریم😅 گاهی که حسین خوابه، محمد به خاطر محبت زیادش میاد و بغلش میکنه و حسین بیدار میشه🤦🏻 . اینم فعلا سعی میکنم با تغافل و پرت کردن حواسش به چیز دیگه و دور کردنش از محل، باهاش کنار بیام.😅 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
29 بهمن 1399 16:02:37
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. مروری بر مسیر آینده دختران شریفی... . #یادداشت_مهمان . آمار دقیقی ندارم و فقط از حدسیات و مشاهداتم کمک میگیرم ولی اگه شما ادعاهای منو رد میکنید و آمار دارید لطفا بگید. احتمالا درصد هام فضایی باشه! . به طور خیلی تقریب فرض کنیم نسبت دختر به پسر در شریف ۱ به ۳ باشه یعنی بیش از ۳۰ درصد شریفی ها دخترن. . خیلی ها میگن ۹۰ درصد شریفی ها برای ارشد اپلای میکنن(میرن دانشگاه های کشورای دیگه) که من قبول ندارم و طبق مشاهداتم شاید حدود ۵۰ درصد باشه. که بازم حس میکنم زیاده. . بعضی ها اصلا ادامه تحصیل نمیدن. که فرض میکنیم ۱۰ درصد باشن. . زیر ۵ درصد احتمالا کردیت میکنن(پذیرش ارشد بدون کنکور و با معدل بالا) تو خود شریف میمونن و کمی بیش از ۵ درصد هم توی دانشگاه های دیگه ی ایران ادامه تحصیل میدن. . و حالا ۳۰ درصد باقی مونده ادامه تحصیل میدن اما نه در رشته ی خودشون. رشته های مدیریتی و ام بی ای که تو شریف طالب زیاد داره. رشته های علوم انسانی و حتی پزشکی و هنر هم عده ای رو جذب کرده. . و اما بازار کار . چقدر از این ۵۰ درصدی که تو ایران موندن سر کار میرن؟ اصولا شریفی ها یه اخلاقی دارن که یا باید خودشون شرکت بزنن و مدیر باشن یا اگرم کارمند میشن جزء کارمندای تاپ با حقوق بالا باشن. . از این لحاظ کم پیش میاد شریفی با لیسانس بره سراغ کار و اصولا برنامه درسی ارشد ها هم طوری ریخته میشه که نتونی کار کنی ولی حالا دست بالا بگیریم ۴۰ درصد رو بگیم کار میکنن. . چقدر از این تعداد تو رشته ی خودشون کار میکنن؟اینم دست بالا بگیریم بگیم ۳۵ درصد. . چقدر از این تعداد هم تو رشته خودشون کار میکنن هم تحصیل؟ کمتر از ۱۰ درصد چقدر از این تعداد دختر هستن؟ بازم بگیم ۳ الی ۴ درصد در نتیجه فقط ۳ الی ۴ درصد شریفی ها دخترانی هستند که در رشته خودشون ادامه تحصیل میدن و مرتبط با رشته شون کار میکن. البته همین تعداد هم به نظرم زیاده و لفظ فقط رو نباید اورد. . حالا که چی؟ . از این همه حساب کتاب هدفم این بود که بگم تعداد خیلی کمی از ماها( نه تنها در شریف) قبل از ورود به دانشگاه و بعدش میدونیم که چه رشته ای رو دوست داریم و آیندمون رو بر اساس اون برنامه ریزی میکنیم که تا کجا بخونیم و چه کاری هم انجام بدیم متناسب با اون.(تازه اگه بر اساس برنامه ریزی مشاور و معلم و پدر و مادر نباشه و نهایتش باعث سرخوردگی نشه). . ادامه در بخش نظرات😊 . . #ش_سعیدی_نیا #برق91 #یادداشت_مهمان #مادران_شریف