پست های مشابه
madaran_sharif
. #ط_اکبری (مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله) . ✳️عبد باید برنامهی عبادی داشته باشه👌🏻 اما من که نمیدونستم برنامهی عبادی لازمه #ادب_بندگیم و با شرایط من(🧒🏻👦🏻👶🏻) چیه؟ . تو همون جعبه هه دنبال دکمه و نگین و... بودم که خداجونم یک تسبیح پر از مهرههای قیمتی نشونم داد🤩 و اون جعبه رو گذاشتم کنار! . هر کدوم از این مهرهها رو که برداریم بقیه مهرهها باهاش میان بالا😇 چون به یه نخ تسبیح بند شدند❗️مهرههای این تسبیح، انواع فضایل و عباداته، نخ تسبیح هم ایمانه👌🏻 پس باید دستی به سر و روی ایمانم میکشیدم تا بقیه فضایل باهاش بیان تو وجودم😍 . هدیهای از جانب یه دوست این رو به من فهماند و شروع کردم: 💡کتاب #پله_پله_تا_ملاقات_خدا برای کنار گذاشتن رذایل اخلاقی و تقویت ایمان به خدا👌🏻 این کتاب، با زبان ساده و استفاده از آیات و روایات، عوامل نقصان در ایمان به خدا رو تشریح میکنه مثلا: غفلت، ناامیدی، حسد، بخل، ریا، پرخوری، تکبر، خشم و... درمان معنوی و عملی هم میده🤩 اونم طبق توصیهی ائمه هدی(ع) و علمای بزرگ👌🏻 روزی سه الی چهار صفحه! و نه بیشتر❌ . کتاب #نگاهی_به_رابطه_عبد_و_مولا از حجتالاسلام علیرضا #پناهیان هم نگرش عمیق و جدیدی بهم داد و انگیزهی تقویت ایمانم رو بیشتر کرد. البته اونم پاره پوره شد تا تموم بشه ولی کوتاه و شیوا و شیرینه😍 . همهی اینا کمکم کردن به استقبال #رنج_خوب برم و بیخودی خودمو درگیر #رنج_بد نکنم.☺️ . بندگی در همهی ابعاد زندگیم باید نمود داشته باشه👌🏻 ✳️میدونستم همسری و مادری بستر فوقالعاده ای برای ظهور #ادب_بندگیه😍 همچنین خدمت، محبت و احترام به والدین👵🏻👴🏻 . اما دو نکته: 1⃣ این حقیقت همیشه و هر لحظه یادم نبود❗️ از کجا فهمیدم؟ توقعاتم! اعتراضاتم! دلشورههام! غصههام! مثل وقتایی که همزمان یکی برای شیر منتظرمه👶🏻 اونیکی برای دستشویی🧒🏻 دیگری برای پاسخ سوال🤔 و غذا هم برای ته نگرفتن😐 ✅سعی کردم دائم به خودم یادآور بشم که «دارم بندگی میکنم»، خوب و مؤدبانه هم بندگی کنم، لبخند بزنم و شکر نعماتش کنم😍 . 2⃣ این توجه رو باید همراه میکردم با #اصلاح_زیرساختها! مثلا اصلاح #سبک_تغذیه مطابق طبع و استفاده از تکنیکهای مدون #سبک_مادری و همسری، نمیشه که هی کاکائو بدم بچهها بعد از در و دیوار برن بالا بریزن بشکنن و من لبخند بزنم بگم دارم مؤدبانه بندگی میکنم☺️ . 👇🏻ادامه در قسمت نظرات👇🏻 . . پیشنهادات در پست بعد😊 . . #روزنوشت_های_مادری #قسمت_سوم #مادران_شریف_ایران_زمین #رابطه_عبد_و_مولا #ادب_بندگی
22 مرداد 1399 16:53:46
1 بازدید
madaran_sharif
. #ط_اکبری (مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله) . یه شوت بلند و... خرده تراش و کاغذ باطلهها خوشحال و خندون در هوا رقصیدند و نشستند سرتا پای من و رضا و میز و دفتر و فرش! آخ آخ یه ساعتم نیست اتاق رو جارو زدم تا کلاس برای شروع درس مرتب باشه😤 این بار سومه برای امروز😱 . صدای ریسه خنده محمد بلند شد. رضا ریز خندهای کرد و ادامه داد: بااادااامممم☺️ من: باباااا مسلط! باباااا تمرکز!😳 منم مثل رضا خودم رو زدم به اون راه، خرده تراشها رو از روی دفتر و میز و شونههاش فوت کردم، و ادامه دادم... . وقتی دیکته تموم شد، اتاق رو فورا ترک کردیم و طاها موند و جارو و دسته گلی که به آب داده بود هر ازگاهی سر زدم بهش که عزیزم اون گوشه هنوز کثیفه! ☺️ . خداروشکر از اون به بعد این اتفاق دیگه تکرار نشد و بدون دعوا و قهر و اعصاب خردی ختم به خیر شد. . قبلا برنامهی کلاس رضا از بعدازظهر شروع میشد و یک ساعت بعد از ناهار شروع میکردیم. طاها و محمد پای تخته، و من و رضا توی دفتر و کتاب، و گاهی برعکس، گاهی محمد میپرید وسط فیلم، پای تخته و با خطکش به رضا درس میداد! و توقف فیلم⏸ گاهی طاها بلند داد میزد مامااانی محمد بوی بد میده و ⏸ شارژ خیلی زود تموم میشد و باز ⏸ . بعضی فیلمها که خراب میشد از ارسالش منصرف میشدم و به خاطر تجدید فیلم اعصاب خودمو بچه رو خرد نمیکردم❗️معلم میخواد بفهمه ما همراه کلاس درست پیش میریم، از ۶ تا فیلم ۲ تاشم نره آسمون که به زمین نمیاد😉 . کمکم بیحالی و کسالت باعث شد نظم کلاسها بهم بخوره، مامان ساعت کلاسمه😃 - مامانی بذاریم نیم ساعت دیگه یه کم بخوابم؟😢 مامانی نیم ساعت شد حالا بیا😊 - ناهار رو که نتونستم بخورم، بذار یه چیزی بخورم بعد! منو باش اینجوری میخوام ناظم هم باشم😕 خداروشکر جدیدا فیلمهای کلاس رو صبح میفرستن😄 . بچهها رو شبها زودتر میخوابونم و صبح که انرژی دارم شروع میکنم به تدریس و فیلم گرفتن، اون زمان محمد و طاها بیشتر تو کتاب دفترا مشغول نقاشی میشن و فیلمهامون زیاد تکه پاره نمیشه💪🏻 تکالیف هم میمونه برای عصر، البته همونم هنوز نظم خوبی نگرفته، زنگ تفریحها خیلی طولانیه😆 ماه اول الحمدلله به خیر گذشت و به نظر هر چهارتامون رو به رشدیم❗ و در تمام لحظات طاها و محمد و توراهیمون لحظه به لحظه در کنار ما بودند و نذاشتند احساس تنهایی کنیم😄👌🏻 . ❗ادامه را در نظرات بخوانید❗ . #روزنوشت_های_مادری #کرونا #مدرسه_مجازی #مادران_شریف_ایران_زمین
21 مهر 1399 16:40:49
0 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی (مامان محمد ۵ ساله و علی ۳ ساله) چندی پیش یه سوغات از بلاد کفر به دستمون رسید که خیلی کیفور شدیم بابتش.🤩 یه بسته لگوی اصل. محمد حسابی باهاش سرگرم شد. بیشتر از حد تصورمون براش جذاب بود، هر چه میگذشت نه تنها براش تکراری نمیشد، بلکه هر روز خلاقیت بیشتری بروز میداد و چیزای جالبتری درست میکرد. پای ثابت همهی بازیها بود.موقع خونه سازی، با لگوها خونه و ماشین درست میکرد. موقع جنگ بازی، تانکش با لگو بود. موقع مزرعه بازی باهاشون گاو و گوسفند درست میکرد. خلاصه دیدیم وسیلهی چندکاربردی خوبیه، جا داره به هر مناسبتی یه مقدار به قطعات لگو اضافه کنیم تا دستش برای ساخت و ساز بازتر باشه. همون اول کار متوجه شدیم قیمت لگوی اصل خیلی بالاست 🤪 و اصلا چه کاریه؟😏 ایرانی ایرانی بخر و این حرفا. دنبال لگوی ایرانی گشتیم. طی تحقیقاتمون رسیدیم به یه برند ایرانی و به نیت امتحان خریدیم. علیرغم ظاهر زیبا، کیفیتش خوب نبود. قطعاتش خوب چفت نمیشد و بچه رو اذیت میکرد موقع بازی. هر چند همون هم مدت زیادی سرگرمشون میکرد، ولی سازه هاشون دوام نداشت و وسط بازی خراب میشد. دم عید داشتیم راضی میشدیم که با پول عیدیهاشون لگوی اصل بگیریم. به یکی از آشناهامون که ایران نبودن گفتم بخرن و بیارن. اینجوری برامون ارزونتر در میاومد. اون بنده خدا گفتند اگه بخواهید براتون میخرم، ولی خودم همیشه میسپارم از ایران برای پسرم اسباببازی بخرن!😉 چون اسباببازیهای ایرانی هم با کیفیته و هم قیمتش خیلیییی کمتره! یه برند ایرانی لگو هم گفت که خیلی راضی بوده ازش! خلاصه با یک دهم قیمتی که میخواستیم هزینه کنیم یه لگوی ایرانی خریدیم با کیفیت خیلی عالی!🤩 پ.ن۱: متاسفانه تبلیغات این برند خیلی ضعیف بود! طوریکه ما هرچی جستجو کرده بودیم به چنین برندی نرسیدیم!! پ.ن۲: لگو آوا مدل amt3110 رو جستجو کنید پیداش میکنید. همه جوره عالی بود این لگو و از نمونهی خارجی حقیقتا چیزی کم نداشت. شما هم اگر برند گمنام و باکیفیتی میشناسید بنویسید برامون. #لگو #لگو_ایرانی #اسباب_بازی_ایرانی #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
20 فروردین 1401 17:00:52
1 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزي . جات خالی نیست! و چه خوش میگذره به ما! . محمدآقا ۹ماهه بود👦🏻،منم یه مامان اولی که میدونستم بچهم نباید به تو📺 عادت کنه! اما وقتی فشار مادری برای من کم تجربه زیاد میشد،🤷🏻♀️ روشنت میکردم، تا مدتي، هرچند کوتاه گل پسرو از سر خودم وا کنم!😖 هرچند نویسنده کتابی که خونده بودم، لحظهای منو به حال خودم رها نمیکرد!😆 - آی آی، به همین زودی یادت رفت؟!!😶این طفلک یک سالشم نشده! تربیت رو بیخیال، برای چشم و مغزش ضرر داره ها😟! افت ضریب هوشی، کاهش خلاقیت؟! عادت کنه گرفتار میشی ها! -- ای بابا! آقای نویسنده! با یه بار که این اتفاقا نميافته.😐 - بله، بله! درست میگی👌🏻 پس یه بار و دوبار اشکالی نداره، به استراحتت بپرداز😊 . . فراغت حاصل از سپردن محمد به قاب جادوييت انقدر شیرین بود برام، که دفعه بعد تا بهونه گرفت، به جای اینکه بغلش کنم و با هم بريم تو محوطه مجتمع یه دور بزنیم👩👦 یا یه بازی هیجان انگیز پیشنهاد بدم، رفتم سراغ کنترل!📺و خودم مشغول کارهام شدم.😁😏 . . آقای نویسندهی درونم😅 از دور ناظر بود و چیزی نمیگفت!😶 دو بار و سه بار و چهار بار ... دیگه محمد خودش چهار دست و پا میرفت🚼 و کنترل رو بر میداشت روشنت میکرد! تو هم لابد خوشحال بودی💪🏻😛 که یه مشتری دیگه هم داره به مشتريات اضافه میشه و میتونی هر جنس بنجلی رو قاطی تک و توک جنسای خوبت به بچهم غالب کنی!😵 . . شب به همسرم گفتم، سریع جعبه شو بیار تا هنوز داغم جمعش کنیم! به تو اشاره کردم و گفتم این جادوگر قاتل رو!😂😝 همسرم گفت دیگه قاتل نیست خدایی! جو نده خانوم!😨 گفتم قاتل وقته⏰! مهمتر از عمر هم مگه سرمایهای داریم که دو دوستی تقدیم این قاب جادويی بکنیم؟! 😎😅 . . پ.ن: این اولین قسمت از ماجراهای ما و بیتلویزیونی بود. منتظر ادامهی ماوقع باشید.😬😄😊 . . #مادران_شریف_ایران_زمین #تلویزیونی_شدن #روز_نوشت_های_مادري
28 تیر 1399 17:35:16
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_هفتم . #ز_فرقانی (مامان چهار فرزند ۱۲ساله، ۷.۵ ساله، ۵ساله و ۳ساله) . تغییر کرده بودم و احساس میکردم میتونم برای خودم هم وقت بذارم.💪🏻 دوست نداشتم اینجور به نظر برسه که بچهها مانع ادامه تحصیلم شدن و تصمیم گرفتم کنار اونها، حتما درسم رو هم ادامه بدم.😊 عمران رو دوست داشتم و توی بارداری کتابهای کنکور ارشد رو گرفتم و ۳-۴ ماه خوندم و آزمون دادم. . همیشه نیاز بچههام به من، برام اولویت بود و به همین خاطر، تحصیل مجازی رو انتخاب کردم. . دخترم تازه به دنیا اومده بود که سال ۹۲ فوق لیسانس عمران رو، در دانشگاه مجازی مهر البرز که زیرمجموعه دانشگاه تهران بود، شروع کردم.👩🏻🏫 . دانشگاه خوبی بود. برخی اساتید، اساتید دانشگاه تهران بودن. اکثر کلاسها آنلاین بود و ماهی یکی دو جلسه از هر درس به صورت حضوری در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران برگزار میشد. آزمونها هم حضوری بود. . برای كلاسای حضوری و امتحانا بچهها رو پیش یکی از اقوام مورد اعتماد میذاشتم که اونها هم بچه کوچیک داشتن و بچهها با هم همبازی میشدن.👧🏻👦🏻🧒🏻 هیچوقت بچهها رو مهد نذاشتم، چون راجع به مهدها چیزهایی شنیده بودم که با توجه به حساسیتهام اصلا نمیتونستم اعتماد کنم. . درسم خوب بود و درسها نیاز به جزوه نوشتن هم نداشت. برای همین واسه کلاسای آنلاینم، بچهها رو کنار خودم مشغول خوراکی و بازی و گاهی تلویزیون میکردم. ولی برای انجام تمرین و پروژه باید از استراحتم میزدم. حدودا روزی دو ساعت برا کارهای درسیم وقت میذاشتم.📚📖 . البته دو تا ویژگی هم کمکم میکرد: یکی اینکه راحت میتونستم ساعت خوابم رو مدیریت کنم و شبها که بچهها خوابن درس بخونم.👩🏻💻 دوم اینکه از بچگی عادت کرده بودم و میتونستم توی شلوغی تمرکز کنم. همیشه وسط هیاهوی خونه جلوی تلویزیون مینشستم و مشقامو مینوشتم. یادمه مامانم همیشه میگفتن وسط این سروصدا چی میفهمی آخه؟!😅 . ترم آخر ارشد با کمک چند تا از اساتید و دانشجوها درحالیکه فرزند سومم رو باردار بودم، یه کلینیک مدیریت پروژه عمران راه انداختیم. کار تازهای بود و با آموزش نرمافزار و مباحث علمی، سعی میکردیم درباره موضوعات روز عمران مقاله بنویسیم. هر دو هفته جلسه حضوری داشتیم که همسرم میومدن بچهها رو نگه میداشتن. اواخرش دیگه اکثر کارام رو مجازی کردم به خاطر شرایطم. نهایتا بعد از دو سال تلاش علمی توی یک کنفرانس بینالمللی پذیرفته و دعوت شدیم. 💪🏻 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
29 آذر 1399 15:59:57
0 بازدید
madaran_sharif
. باز هم خونه به مرز انفجار رسید و نمیشد قدم از قدم برداشت...🙈😁 . قاشق و بشقاب تمیز نداشتیم🍽 . و حتی جایی برای پهن کردن سفره!😶 . پس تمیز کردن خونه وسط کلی کار و درس از حالت #مستحب به #واجب تغییر وضعیت پیدا کرد و رفت تو لیست #پروژهها!📋 . مادر دختری یه روز رو اختصاص دادیم به #خونه_بازی که البته نتیجه بازی از قبل معلوم بود و مراحل بعدیش موند واسه یه روز دیگه؛♦️سامون دادن #اسباب_بازیهای زهرا ♦️اتو کردن لباسا ♦️شستن ظرفا و و و... . کارهای لیست شده زود انجام شد، اما... امان از وسایلی که سر جاشون نبودن! اصلا همهش #تقصیر زهراست!🤓 از وقتی شده عضو خونهمون، میگه مامان ظرفا رو شب قبل خواب نشوریاا، صبحها هم دیر از خواب بیدارم میکنه!😈 #زمینم_کَجه!🧐 مدیونین اگه فکر کنین قبل زهرا هم همینجوری بود اوضاع! همهش تقصیر بچهست!😏😌 (بچه موثره در بالا پایین شدن عادتها، ولی تاثیرش اونقدری نیست که بتونه کلا عادتی رو از بین ببره؛ مثلا تو خونهی ما نهادینه شده بود که شبا زود شام بخوریم و زود بخوابیم، حالا هم که زهرا رو داریم برنامه نهایتا یک ساعت اینور اونور میشه!) . هر وسیلهای رو که از روی زمین و کابینت و میز بر میداشتم ذهنم بیشتر مشغول میشد، وسایلی که اگه همون لحظه میذاشتم #سر_جاشون و تکلیفشون رو یه سره میکردم، خونه به این حال و روز دچار نمیشد! . کتابهای نیمخونده که توی کتابخونه نرفتن و روی میز موندن📚 لباسهایی که به دلایل مختلف روی مبل گذاشته شدن و داخل کمد نرفتن👖👚 ظرفهایی که روی کابینت بودن و توی کابینت نرفتن🥄🥣 و یه عالمه خرده ریزی که اصن نمیدونستم جاشون کجا هست؟! . (سه دسته وسیله بود؛ اونایی که زهرا ریخته بود، اونایی که من به دلیل پیش آمدن کارهای یهویی کودکم رها کرده بودم و رفته بودم و دسته سوم وسایلی که من و پدر طفل صغیر، بدون دلیل قانع کننده ریخته بودیم!) . دیدن تعداد زیادی از وسیلههای آقای همسر بین وسایل بیجا و مکان حالمو بیشتر هم دگرگون کرد.☹️🤭 . از اول ازدواج ایشون حساس بودن وسایلاشون رو #سر_جاش بذارن😇 تا از بیرون میاومدیم لباسهاشون میرفت یا پشت در، یا توی کمد، و لباسهای من شوت میشد روی مبل😕 آخه میخواستم فردا دوباره بپوشمشون!😬😊 و به همین ترتیب بقیه وسیلهها! و #پسر_نوح که #با_بدان_بنشسته بود و دور نمیدیدم روزی رو که #دختر_نوح هم به این وضعیت دچار بشه! . خلاصه من قصدم خونه تکونی بود اما زندگی به اندازه یه ترم ۲۰ واحدی بهم چیز یاد داد!🤓 . #ف_جباری #فیزیک۹۲ #خونه_تکونی #عادت_ها #الگو #درس_زندگی #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف
29 دی 1398 16:07:41
1 بازدید
مادران شريف
0
0
. شرایط امکان #فعالیت_فوق_مادری ! . دوران مجردی همیشه فکر میکردم چرا افراد وقتی مادر میشن، فعالیتهای دیگهشون کمتر میشه؟😞 . تصورم این بود که در کنار مادری خیلی کارای دیگه میشه کرد و آدم نباید خودشو محدود کنه و ...😅 تازه وقتی که پسرم به دنیا اومد فهمیدم چی به چیه🙈 . و الان با دوسال سابقهی مادری و دوتا بچهی دوساله و شش ماهه😁 به این نتیجه رسیدم که انجام فعالیتهای دیگه در کنار مادری کار راحتی نیست و نیاز به #تلاش زیادی داره. . به نظرم مهمترین عامل واسه اینکه یه مادر بتونه در کنار بچه داری، درس بخونه یا فعالیتهای دیگهای انجام بده، تلاشه. یعنی اگر کسی #بخواد کاری رو انجام بده و همه #تلاششو بکنه، کار نشد نداره.💪 . علاوه بر #تلاش یه سری پارامترهای دیگه هم وجود داره و موثره در اینکه مادر بتونه کنار بچهداری کارای دیگه هم بکنه: . 📌1. میزان #همراهی #همسر : ⌚ . یعنی #پدر چقدر در خونه میتونه حضور داشته باشه و در اون زمان چقدر میتونه #خونه_داری و #خونواده_داری کنه😅 . 📌2. محل سکونت خانوادهی مادر و پدر:🏡 . یه سریا خانوادهشون شهرستانن ولی یه سریا خانوادهشون نزدیکن و میتونن رو کمکشون حساب کنن. . 📌3.اصول تربیتی مادر و میزان حساسیتها:👓🔍 . مثلا یکی معقتده که بچه مخصوصا توی سالهای اول زندگی باید پیش مامانش باشه، ولی یکی بچهشو میذاره مهد از همون اوایل. یکی معتقده استفادهی بچه از تلوزیون و بازیهای رایانهای بده، ولی یکی دیگه اتفاقا اینو خوب میدونه چون وقت مادر رو آزاد میکنه. و... . 📌4.مدل بچههایی که یه مادر باهاش مواجهه😆👶 . یه سری بچهها از بدو تولد آروم و خوشخوابن (که تعدادشون کمه😂) و یه سریا کم خوابن. توی چندماه اول کولیک دارن یا ریفلاکس و ... . بعدها بچه ممکنه شخصیتش مستقل باشه یا وابسته به مادر و... 📌5.وضعیت مالی خانواده : 💰💰 . مثلا یه سریا برای انجام کارهای خونهشون از بقیه کمک میگیرن و هزینهشو میدن. یا وسایلی که کار خونه رو راحت و کمتر میکنه میخرن. در این شرایط زمان آزاد بیشتری برای مادر به وجود میاد و میتونه کارای دیگه هم بکنه. . . . 📌📌شما هم اگر پارامتر دیگهای به ذهنتون میرسه بگید. درباره پارامترهای بالا هم نظر بدید. کدومش موثرتره؟ کدومش درسته یا غلطه؟ کدوماش جایگزینهای دیگهای داره که مادر میتونه ازش استفاده کنه؟ . #پ_شکوری #شیمی91 #سبک_مادری #مادر_دانش_جو #مادر_فعال #فعالیت_فوق_مادری #مادران_شریف