پست های مشابه
madaran_sharif
. شهریور ۹۶ بود. قبل رفتن، یه سفر رفتیم #پابوس_امام_رضا و خاطرات جالب سفر هنوز همراهمه😌 . گاهی از محل اسکان تا حرم پیاده میرفتیم🚶🏻♀ با شرایط من نیم ساعت راه بود😉 ۷ ماهه بودم و راه رفتن سختتر شده بود. مثل پنگوئن راه میرفتم🐧 گاهی هم از حال میرفتم.🤪 . مدت کوتاهی بعد از سفر مشهد، آقای همسر رفتنی شدن.😥 . من رو با اسباب و اثاثیه🧳رسوندن شهرستان و خودشون راهی بلاد فرنگ شدن.😒 . دوران فراق شروع شد...😢 هر چند کنار خانوادهی خودم بودم ولی شدیدا دلتنگ همسرم میشدم😭 . برای فرار از بیکاری و افسردگی، گاهی به خودم فشار میآوردم تا ذرهای خلاقیت ازم تراوش کنه🤪 از سبدبافی 🧺گرفته تا گل نمدی🏵 و... . هرچند آخرش به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت هنرمند قابلی نمیشم😁 چون این کارها عطش روحیم رو رفع نمیکرد...😩 . کمکم پایان بارداری نزدیک و نزدیکتر میشد و من خسته و خستهتر...😩 . یه روز وقتی که هنوز دو هفته تا تولدش باقی مونده بود، به گل پسر گفتم خسته شدم دیگه ... پاشو بیا ببینمت👶🏻 انگار فقط منتظر حرف من بود😅 خیلی حرف گوش کن بود👶🏻😂 . . گل پسرمون ۳ روزه بود، که گذاشتمش تو #کالسکه و با مامانم به هدف قدم زدن از خونه زدیم بیرون🌳🌴🌲 (کلا هیچوقت آدم خونهنشینی نبودم و تو خونه بند نمیشدم.😁) . زندگی روی خوشش رو نشونمون داده بود، گل پسر دو ساعت کامل میخوابید، بیدار میشد شیر میخورد و دوباره میخوابید... 👼🏻🍼😴 . داشتم فکر میکردم بچهداری به همین شیرینیه که...!! برای چکاب هفتهی اول رفتیم مرکز بهداشت، و پزشک مرکز مشکوک به #تشنج شد😱 . حرکتهای غیر عادی...😥 توی خواب، دو تا دستهاش همزمان بالا میپرید😖 . خلاصه بگم که پسر نه روزهم مهمون بخش NICU شد🛏 . برای اطمینان و تشخیص منشا تشنج، یه سری آزمایشات 💉🧫🔬🦠🧬 رو باید میفرستادیم آلمان که اومدن جوابش هم دو ماه طول میکشید.😣 . لحظهای که گل پسر بستری شد، همزمان شد با #زلزله🏚 وحشتناک کرمانشاه... . شیرش🍼رو کامل قطع کردن... حال و روزمون دیدنی بود...😩 از شدت فشار عصبی، 😖 در عرض یک روز شیرم خشک شد. . توی شرایطی بودم که احتیاج به حضور همسرم داشتم... و از اون طرف هم، همسری که نگران بچشه... نگران خانوادهایه که تو شهرشون زلزله اومده... و نه کاری از دستش برمیاد و نه میتونه برگرده...😭😵 . توی این شرایط همه سعی میکردیم به هم امید بدیم و #حال_همدیگه_رو_خوب_کنیم😏 . و الحق که همسرم🧔🏻توی این #امتحان سربلندتر از من بود... . . #ز_م #تجربیات_مخاطبین #تجربیات_تخصصی #قسمت_چهارم #مادران_شریف
05 فروردین 1399 15:46:31
0 بازدید
madaran_sharif
. #ا_زمانیان (مامان #محمد_مهدی ۱۳ساله (#محمد_صادق ۷، #زینب ۵، #علی ۲) #فاطمه_زهرا ۱سال و ۸ماهه #محدثه ۴ماهه) ❌هشدار:قسمتهای بعدی این تجربه شرح مصائب زینب گونهی مادری صبور است. در صورت داشتن هرگونه سابقهی افسردگی یا ناراحتی روحی، از مطالعهی آن اجتناب کنید.❌ #قسمت_دوم وقتی علی به دنیا اومد که زینب ۳سال و نیم بیشتر نداشت و به خاطر حسادت تا مدتها ما رو اذیت میکرد. به قول قدیمیها سر بچه هوو اومده بود و خب حق هم داشت. پسر اول و دومم همبازیهای خوبی بودن. البته بعضی وقتا دعوا هم میکردن ولی در کل بیشترش بازی بود و سرو صدا و ورجه وورجه... بچهی پسر نمیتونه آروم بازی کنه. ولی زینب با وجود بهانه گیریهای زیاد خیلی آروم یه گوشه چادر سرش میکرد و با عروسکهاش مشغول بازی میشد و اگر برادرهاش سربهسرش نمیگذاشتن دو ساعتی با خودش بازی میکرد. چون خودم خواهر نداشتم دوست داشتم دخترم مثل خودم نباشه و دعا میکردم بچهی چهارم دختر بشه ولی خدا جور دیگری رقم زده بود و اونم پسر شده بود. چون بچهها کوچیک و پشت هم بودن، وقتی که پدرشون نبود، (اون موقع در کارخانه سیمان به طور شیفتی کار میکردن) بیشتر اذیتم میکردن و مینشستم به گریه کردن که خدایا کمکم کن. من هیچ وقت ناشکری نکردم ولی از خدا میخواستم حداقل اذیتهای بچههام کمتر بشه... خب اون موقع تحمل الان رو نداشتم. اما بیشتر از شیطنت بچهها، طعنه و کنایهی دیگران اذیتم میکرد. هرجا میرفتم اولین سوال بقیه این بود که حامله نیستی باز؟!😕 از بعضی برخوردها خیلی اذیت می شدم، هرچند جوابهای دندان شکنی در سر آستین آماده داشتم ولی باز کنایهها دلم رو میرنجوند. بعضیها میگفتن تو چهار تا داری؟!! مگه جوجهکشی راه انداختی؟! یا مثلاً مگه شوهرت پول پارو میکنه؟؟ یا چقدر بیکاری!! سر بچهی چهارم هم همه پیشنهاد میکردن که عمل جراحی عقیمسازی انجام بدم! حتی مادرم همش میگفت مواظب باش دیگه نیاری!😮 اما هرچه که بود، زندگی ما با سختیهاش شیرینی خاص خودش رو هم داشت و من که چند سالی بود که پشت سر هم یا باردار بودم یا شیر میدادم و چند سالی نتونسته بودم روزه بگیرم، ماه رمضان سال ۹۸ تونستم با سختی روزه بگیرم و حس خوبی داشتم که مثل بقیه روال عادی روطی میکنم. همه چیز خوب پیش میرفت که ورق زندگی ما بدجور برگشت.😢 #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
01 اردیبهشت 1401 17:14:43
3 بازدید
madaran_sharif
. یکی از دوستام همون وقتی که ازدواج کرد گفت من میخوام بچه اولم رو 1400 بیارم و دومی رو 1404! منم گفتم فک کردی بچه گلابیه🍐؟! که هروقت هوس کردی بری تجریش بخری؟😅 . من اون موقع موانع مختلفی برای بچه دار شدن تو ذهنم بود، ولی خدایی فک نمیکردم یه ویروس فسقلی بیاد و اینطور همه چی تحت تاثیر اون قرار بگیره!😕 . چند وقت پیش که از اون دوستم پرسیدم "از قرار 1400 چه خبر؟" گفت که فعلا به خاطر شرایط منصرف شدن! . حالا ما با #کرو_نی_نی رفتیم سراغ دوستانی که باردار بودن و یهو کرونا اومد و حالا مدتی هست که فارغ شدن. ورق بزنید و ببینید این دوستانمون چجوری این ایام رو گذروندن؟ برای چکاپ ماهانه چیکار میکردن؟ شرایط بیمارستان برای زایمان چطور بوده؟ درگیر کرونا شدن یا نه؟ و ... 🌟شما هم اگر تجربه بارداری و زایمان تو این روزهای کرونایی رو داشتین خاطرات و نکاتتون رو کامنت کنید. 🌟مامان هایی که شرایط مشابه داشتند رو تگ کنید تا تجربه شون رو بگن برامون. 🌟باردارها رو تگ کنید شاید این تجربه ها براشون راهگشا باشه. راستی اگر بازم سوال داشتید میتونید با دوستان ما که تجربشون رو منتشر کردیم مشورت کنید. دایرکت پیام بدید در خدمتتون هستیم. . #مادران_شریف_ایران_زمین #کرو_نی_نی #بارداری_در_کرونا #باردار #کرونا #بیمارستان
08 آذر 1399 17:16:33
0 بازدید
madaran_sharif
. بخشی از مصاحبه مادران شریف با روزنامه جام جم به مناسبت روز دانشجو . 📌من و دکتری و سه بچه . مریم زارع، اصطلاحا از بچههای سال بالایی گروه مادران شریف است که بعد از مدتی به آنها پیوسته است. اینطور که معلوم است، او یک مادر دانشجوی نمونه است؛ . چون دانشجوی دکتری رشته عمران دانشگاه شریف است و سه فرزند دارد:" من متولد سال 67 و ورودی 85 کارشناسی عمران شریف هستم. ترم هفت دانشگاه ازدواج کردم و همان سال هم بدون کنکور، کارشناسی ارشد خواندم. پسر بزرگم حالا شش ساله است و من یک سال بعد از به دنیا آمدنش، وارد مقطع دکتری شدم." . . زمانی که خانم زارع تصمیم به بچهدار شدن دوباره میگیرد، تصورش این بوده است که مادری کردن با دو بچه و درس خواندن برایش کاملا شدنی است؛ حتی با همسرش تصمیم میگیرند که برای فرصت مطالعاتی به کشور دیگری بروند و دوباره برگردند . اما بعد که میفهمند فرزندشان، به جای یکی، دوقلو است، کمی ماجرا عوض میشود:" خب کار کمی سخت شد؛ مثلا پرونده فرصت مطالعاتی برایمان بسته شد، چون واقعا با چنین شرایطی امکانپذیر نبود اما حالا میبینم که چه معجزه بزرگی در زندگیمان برای بودن این دوقلوها رخ داده است و حتی چه بهتر که قید فرصت مطالعاتی را زدیم. " . . البته به قول خودش، دروغ است اگر بگوید که به خاطر از دست دادن چنین موقعیتی ناراحت نشده است اما حالا مسیری را آمده است که از آن احساس رضایت و خوشحالی دارد و اتفاقا از سختیهایش برایمان میگوید؛ . . مسیری که با وجود این سختیها، آن را به خیلی از دوستانش توصیه میکند. . میگوید: خدا همیشه یکطور دیگری برای آدم جبران میکند. مثلا من در سال۹۶ یعنی دقیقا سال تولد محمدهادی و محمدمهدی به عنوان دانشجوی نمونه کشوری انتخاب شدم و چهار پنج سالی می شود که مشمول جایزه تحصیلی بنیاد نخبگان هستم. . . 📌آینده را ببین . از آن تصمیم اکتفا نکردن به دو سه تا بچه در مادران شریف میپرسیم:" من حتما بچهها دیگری هم میخواهم" . حالا اصلا چرا بچههای زیادی به این دنیا بیاوریم؟:" شاید مهمترین دلیل برای من این است که اگر آدم بتواند بچههایی به دنیا بیاورد که آنها را در بستری خوب و با فرهنگ درست، تربیت و بزرگ کند، چرا این کار را نکند؟ دیدن آدمهایی که مجموعی از ویژگیهای من و همسرم را دارند، واقعا لذتبخش است و آیندهای زیبا در انتظار جامعهمان خواهد بود." . . ادامه در بخش نظرات 😊 . شنبه 16 آذر 1398 روزنامه جام جم مصاحبه توسط خانم خانعلی زاده @narges.khanalizadeh . . #مادران_شریف #مصاحبه #روزنامه_جام_جم
17 آذر 1398 17:31:34
0 بازدید
madaran_sharif
. سلام به همهی اعضای عزیز خانوادهی مادران شریف ایران زمین😍 حالتون خوبه؟ . تولد یکسالگیمون مباااارک😇 و یه تبریک ویژه هم میگیم به اونایی که از همون روزای اول (مهر پارسال) کنارمون بودن😁 (کیا بودن؟ دستا بالا) . . به این بهونه میخوایم یه خورده بیشتر از خودمون بگیم، بعدش شماهم تو کامنتا از خودتون برامون بگید😇 . ما یه تعداد مامان فارغالتحصیل دانشگاه شریف هستیم.😁 بعد مامان شدن مثل بقیه مامانا یه مدت حالمون خوب نبود از اینکه نمیتونیم به کارای مورد علاقهمون برسیم و رشد کنیم و فعال باشیم.😞 . توی گروه دوستانهای که داشتیم دنبال این بودیم که چطور میشه کنار بچه داری، به کارای دیگه هم برسیم؟ از تجربیات دوستامون و مامانهای باتجربه استفاده میکردیم.👌🏻 دنبال مامانایی بودیم که کنار مادری، فعالیتهای دیگهای داشتن. فعالیتهایی طبق شرایط، علاقه و نقشی که داشتن. ادامهی تحصیل، مطالعه، فعالیت اجتماعی و فرهنگی، کارهای هنری، اشتغال، کارآفرینی و ... . کمکم به نتایج خوبی رسیدیم... دیدیم این آرزو دست یافتنیه😄 چون یه سری مامانا تونستن پس ماهم میتونیم. و تونستیم😇 . بعدش تصمیم گرفتیم تجربیات این مامانا رو به بقیه مامانا بگیم. و این حال خوب رو برای همهی مامانا رقم بزنیم😍 . حالا بعد این یه سال ما یه خونوادهی حدود 10 هزارتایی هستیم توی پیج و کانالهامون (بله و ایتا و سروش) تو این مدت هم خیلی چیزا از شما خونوادهی عزیزمون یاد گرفتیم. و خیلی بیشتر از قبل حال خوب و انگیزه داریم به خاطر بودن کنار شما.🌹 . و اما اینکه ما دقیقا کی هستیم و این پیج توسط چه کسانی اداره میشه: . اول کار ما یه تیم ۶ نفره بودیم. بعدش کمکم دوستای دیگهای پیدا کردیم و خیلیا توی این مسیر بهمون کمک کردن.💚 . الان تیم اصلیمون شامل این افراده. 👇 اینجا جا نشد کامل معرفی کنیم. توی بخش نظرات معرفی ها رو بخونید😁😇 . 🔸پروانه شکوری 🔸پگاه بهروزی 🔸طاهره اکبری 🔸فاطمه جباری 🔸هاجر محمدی 🔸پریسا عارفی 🔸الهام باغانی 🔸زهرا منظمی 🔸اسما توانا . و البته با همراهی تعداد زیادی از مامانا که برامون پست مینویسن و خیلی عوامل پشت صحنهی دیگه😘 . . پ.ن: دوست داشتیم تولدمون رو دورهم و کنار شما جشن بگیریم. اما امان از کرونا😕 به جاش چند روز پیش یه دورهمی دوستانه داشتیم با رعایت پروتکلها😉 البته جای یکی از مامانا و سه تا پسراش خالی بود. چهار تا از بچهها هم غایب بودن و خونهی مامان بزرگاشون مونده بودن.😅 . ❤️جاتون کنارمون خیلی خالی بود❤️ . . ادامه در بخش نظرات👇👇 . #تولد #یک_سالگی #مادران_شریف_ایران_زمین
19 مهر 1399 18:15:24
0 بازدید
madaran_sharif
. بخشی از مصاحبه مادران شریف با روزنامه جام جم به مناسبت روز دانشجو . 📌من و دکتری و سه بچه . مریم زارع، اصطلاحا از بچههای سال بالایی گروه مادران شریف است که بعد از مدتی به آنها پیوسته است. اینطور که معلوم است، او یک مادر دانشجوی نمونه است؛ . چون دانشجوی دکتری رشته عمران دانشگاه شریف است و سه فرزند دارد:" من متولد سال 67 و ورودی 85 کارشناسی عمران شریف هستم. ترم هفت دانشگاه ازدواج کردم و همان سال هم بدون کنکور، کارشناسی ارشد خواندم. پسر بزرگم حالا شش ساله است و من یک سال بعد از به دنیا آمدنش، وارد مقطع دکتری شدم." . . زمانی که خانم زارع تصمیم به بچهدار شدن دوباره میگیرد، تصورش این بوده است که مادری کردن با دو بچه و درس خواندن برایش کاملا شدنی است؛ حتی با همسرش تصمیم میگیرند که برای فرصت مطالعاتی به کشور دیگری بروند و دوباره برگردند . اما بعد که میفهمند فرزندشان، به جای یکی، دوقلو است، کمی ماجرا عوض میشود:" خب کار کمی سخت شد؛ مثلا پرونده فرصت مطالعاتی برایمان بسته شد، چون واقعا با چنین شرایطی امکانپذیر نبود اما حالا میبینم که چه معجزه بزرگی در زندگیمان برای بودن این دوقلوها رخ داده است و حتی چه بهتر که قید فرصت مطالعاتی را زدیم. " . . البته به قول خودش، دروغ است اگر بگوید که به خاطر از دست دادن چنین موقعیتی ناراحت نشده است اما حالا مسیری را آمده است که از آن احساس رضایت و خوشحالی دارد و اتفاقا از سختیهایش برایمان میگوید؛ . . مسیری که با وجود این سختیها، آن را به خیلی از دوستانش توصیه میکند. . میگوید: خدا همیشه یکطور دیگری برای آدم جبران میکند. مثلا من در سال۹۶ یعنی دقیقا سال تولد محمدهادی و محمدمهدی به عنوان دانشجوی نمونه کشوری انتخاب شدم و چهار پنج سالی می شود که مشمول جایزه تحصیلی بنیاد نخبگان هستم. . . 📌آینده را ببین . از آن تصمیم اکتفا نکردن به دو سه تا بچه در مادران شریف میپرسیم:" من حتما بچهها دیگری هم میخواهم" . حالا اصلا چرا بچههای زیادی به این دنیا بیاوریم؟:" شاید مهمترین دلیل برای من این است که اگر آدم بتواند بچههایی به دنیا بیاورد که آنها را در بستری خوب و با فرهنگ درست، تربیت و بزرگ کند، چرا این کار را نکند؟ دیدن آدمهایی که مجموعی از ویژگیهای من و همسرم را دارند، واقعا لذتبخش است و آیندهای زیبا در انتظار جامعهمان خواهد بود." . . ادامه در بخش نظرات 😊 . شنبه 16 آذر 1398 روزنامه جام جم مصاحبه توسط خانم خانعلی زاده @narges.khanalizadeh . . #مادران_شریف #مصاحبه #روزنامه_جام_جم
17 آذر 1398 17:31:34
0 بازدید
مادران شريف
0
0
قسمت دوم؛ . هر روز که به عدد سن و سالم اضافه میشد، سوالاتم پررنگتر میشد و تغییرات درونی و بیرونیم بیشتر و انگیزهم برای رسیدن به جواب سوالام چندین برابر و خدا نشونههای بیشتری رو سر راهم میذاشت. . خلاصه زندگی با سرعت عجیبی جریان داشت که رسیدم به ترم چهار دانشجویی... 🧕🏻📕📒 . یک سالی بود که درگیر خواستگاری بودم تا بالاخره از طریق یکی از دوستام فرد مورد نظر پیدا شد و یک ماه بعد #عقد کردیم! صفر تا صد آشنایی تا عقدمون هم #سنتی بود 💕🧕🧔🏻💍 . همسرم فارغالتحصیل مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت بودن و طلبه دروس حوزوی👨🏻🎓🎓📿 . من همچنان #درگیر_در_ذهن و #مشغول_در_دل برای رسیدن به جواب سوالام بودم و هر روز و هر لحظه فکر بود و مشورت و صحبت با خودم و بقیه💭🧠👥🗣 . اما در عین حال، مخصوصا بعد از ازدواج، با قدرت و انگیزه بیشتر فیزیک رو میخوندم، در حدی که جشن ازدواجمون یه روز یکشنبهای اوایل ترم ۶ بود، روز شنبهش کلاسهام رو کامل رفتم، روز یکشنبه غایب بودم و روز دوشنبه دوباره سر کلاسها حاضر شدم!🎂🎈🎉📈📝📒 . بعد از ازدواج، با همون دوستم که معرف ازدواجمون بود و خودشم متاهل بود و بقیه دوستا به صورت مرتب #قرار_درس_خوندن داشتیم که کارای درسی رو تا جایی که میشه توی دانشگاه، به کمک هم انجام بدیم که وقتی میریم خونه وقت و فکرمون درگیر چیزی به جز همسر نشه⏰📖⏰💑 . آخه زن و شوهر وقتی پاشونو میذارن تو خونه باید همه کاراشونو بذارن پشت در بعد بیان تو😎😅 . مرور درسها، حل تمرینها، خوندن برای امتحانها و گزارش آزمایشگاه و... . روزای خوبی بود که تا ابد یادش به خیر و #الحمدلله . فاصله بین کلاسها که کاری نداشتیم میرفتیم مسجد دانشگاه، پاتوق گروهی درس خوندنمون بود، یا اگه آخرین کلاسمون زود تموم میشد تا غروب میموندیم و بعد میرفتیم خونه. . همزمان با درس و خانهداری توی تشکلهای دانشگاه و انواع و اقسام گروهها هم فعال بودم و همین فعالیتها من رو تو موقعیتهای نابی برای #خودشناسی و #بازیابی_هویتم قرار داد... ♻️ . کم کم نقشه ناواضحی که از #دنیا و #هدفش داشتم با درک بیشتری که از #روحیات، #استعداد، #وضعیت_ایران، #نیاز های_ایران، #شرایط_خانوادگی و خیلی چیزای دیگه پیدا کردم برام واضح و واضحتر میشد و من به پایان دوران دانشجویی نزدیکتر و باید خودم رو یه جایی از این نقشه تصور میکردم🤔🙂👩🏫👩🍳👩🔬👸🤱 . . #ف_جباری #فیزیک۹۲ #تجربیات_تخصصی #قسمت_دوم #شروعی_دیگر #دانشگاه_نامه #منِ_این_سال_ها #ازدواج_سنتی #داستان_مادری #مادران_شریف