پست های مشابه

madaran_sharif

. #قسمت_نهم . #ش_رهبر (مامان سه پسر ۹ و ۶ و ۳ ساله) . این روزا بچه‌ها خیلی با هم بازی می‌کنن ولی بحث و دعواهاشون هم سرجاشه.‌ البته دعواهاشون با توجه به این‌که سه تا پسرن، طبیعیه و اصلا بخشی از رشدشون هست.☺️ . توی همین دعواها تجربیات زیادی کسب می‌کنن. . یاد می‌گیرن اصلا از اول چطور رفتار کنن که دعوا پیش نیاد، یا اگه دعوا شد چطور از حق خودشون دفاع کنن یا گاهی بگذرن و ببخشن تا دوباره بتونن با هم بازی کنن. . توی این شرایط کرونا هم، خداروشکر حوصله‌شون هیچ‌وقت سر نمی‌ره و همیشه باهم مشغولن.😌 گاهیم این‌قدر هیجان‌زده می‌شن و صداشون بالا می‌ره که همسایه‌ها شاکی می‌شن و من باید برم عذرخواهی کنم و از دل حاج‌خانوم همسایه پایینی‌مون در بیارم.😉 . یادمه واسه بچه‌ی اولم همیشه فکر می‌کردم چطور سرگرمش کنم و وقتش رو پر کنم، اما الان دیگه خودشون این‌قدر باهم سرگرمن که نیازی نیست من نگران بی‌کاری‌شون باشم. فقط از دور نظارت و مدیریت مادرانه دارم. . بعضی روزا سه‌تایی باهم می‌رن توی پارکینگ دوچرخه‌سواری و لازم نیست منم باهاشون برم. پسر بزرگم مراقبشونه. و منم توی اون زمان کارهام رو انجام می‌دم. یا مثلاً الان توی زمان‌های بیداری‌شون هم می‌تونم بشینم پای لپتاپ و کار کنم و اونا هم مشغول بازی خودشونن. . الان پسر کوچیکم نزدیک سه سالشه و تقریبا مستقل شده. روزایی که دو سه ساعت برای کارهام باید برم بیرون، چون توی تهران کسی رو نداریم، بچه ها رو می‌سپرم به پسر بزرگم و می‌رم و این خیلی خوبه برام.😍 . در نبود من، پسر بزرگم گاهی جارو می‌زنه یا ظرفا رو می‌شوره. بعضی وقتا هم با نظارت دورادور من، سه تایی کیک ‌می‌پزن.😋 . بچه‌ها خداروشکر کارهای اشتراکی رو خوب یادگرفتن و روحیات جمعی دارن. مثلاً پسر کوچیکم می‌ره یه خوراکی میاره می‌گه همه باهم بخوریم، یا وقتی یکی‌شون خواب باشه و چیزی بخوریم، بقیه می‌گن برای اونم بذاریم کنار تا بیدار شد بخوره. در حالی که اگر تنها بودن، شاید این چیزا براشون نهادینه نمی‌شد. . حتی گاهی با خودم می‌گم کاش فاصله‌ی سنی‌شون کم‌تر بود. چون هر چی بزرگ‌تر می‌شن، تاثیر اختلاف سنی روی هم‌بازی شدنشون بیش‌تر می‌شه و هر چی نزدیک‌تر باشن از نظر سنی، توی سنین بالاتر بازی‌های مشترک بیش‌تری دارن و همو بیش‌تر می‌فهمن. الآنم البته راضی‌ام ولی می‌گم کاش به جای ۳ تا، ۴ تا بودن.😁 . به خاطر سزارین‌ها، به توصیه‌ی دکترم، باید چند سالی صبر کنم و بعدش به بچه‌های بعدی فکر کنم. دوست دارم و دعا می‌کنم که خدا ۲ تا دختر هم بهمون بده که خانواده‌مون تکمیل بشه.❤️ . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

29 دی 1399 16:43:08

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_جباری (مامان زهرا ۲سال و ۱۰ماهه و هدی ۷ماهه) کنارش دراز کشیده بودم. داشت آخرین تلاش‌هاش رو برای نخوابیدن می‌کرد که بهش گفتم: مامان میای با هم حرف بزنیم؟😌 برگشت سمتم، نگاهش کردم و گفتم: ببخشید اگه بعضی وقتا مامان خوبی نیستم.😔 نگاهش رو ازم برداشت. کمی فکر کرد و گفت: شما هم ببخشید اگه من بعضی وقتا جیغ می‌زنم.😌 من که محو جمله‌ش بودم و جوابش رو نداده بودم، دوباره پرسید: می‌بخشی؟ بغلش کردم و گفتم بله مامانم می‌بخشم. این مکالمه رو همین‌جا پایان دادم و برای صدمین بار قصه‌ی غدیر و موسی کوچولو رو براش تعریف کردم و آروم به خواب رفت...😇 بلند شدم و رفتم توی کاغذهای رو در یخچالم (تو مجموعه پست‌های مربوط به برنامه‌ریزی کاغذها رو معرفی کرده بودم) نوشتم: ❗فکر کردن در مورد چالشم با زهرا❗ پ.ن۱: سلام... حالتون چطوره؟😊 عیدتون مبارک🙏🏻🌸 چند ماهیه سرعت زندگیم بالاست و در حال دویدنم که خودمو بهش برسونم،🏃‍♀️ اما از بعضی چیزا جا موندم که یکی از اون‌ها مادریه! پ.ن۲: چند وقته خلقیاتی رو توی دخترم می‌بینم که منو به‌جا یا بی‌جا😄 نگران کرده، خیلی فکر کردم، با همسرم مشورت کردم، صورت مسئله و راه‌حل‌ها رو آوردم روی کاغذ و این کار خیلی بهم کمک کرده، مثلا از خودم پرسیدم: چه رفتارهایی من رو اذیت کرده؟ واکنش من در لحظه به این رفتارها چی بوده؟ علل احتمالی چیاست؟ و سعی کردم به سوالام جواب بدم. در مجموع فعلاً به این نتیجه رسیدم که من در مرحله گذار هستم و باید تغییراتی ایجاد کنم؛ چند وقته به دلایل مختلف، مثل اثاث‌کشی به شهر دیگه و بزرگتر شدن فرزند دوم (هدی ۷ ماهه شده و دیگه نمی‌شه یه گوشه از خونه رهاش کرد)، کارهام خیلی فشرده و وقتم محدودتر شده. همچنان مثل قبل، وقت‌های خواب بچه‌ها به درس خوندن و فعالیت‌های کاریم تعلق داره و وقت‌های بیداری بچه‌ها به کارهای خونه و رسیدگی به بچه‌ها و همین باعث شده در طول روز وقت با کیفیتی رو با زهرا نگذرونم و دائم در تلاش باشم که از سر خودم بازش کنم تا بتونم کمی به پخت و پز و بذار بردار ها برسم، فعلا. ۱. کمی از کارهای خونه رو به وقت خواب بچه‌ها منتقل کردم که به تبعش کمی از خواب شبم رو کم کردم یا از درس و کارم جا موندم! ۲. حتما در روز یک یا دو بازی خوب با زهرا دارم، طوری که به بازیش دل بدم. به نظر میاد مسیری که دارم برای حل مسئله‌م طی می‌کنم بدک نیست، اما خب هنوز به نتیجه‌ی دلخواه و ثبات نرسیدم. شما این روزا با چه چالشی دست و پنجه نرم می‌کنین؟ در حال یافتن راه‌حل هستین یا نه؟🤷🏻‍♀️ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

07 مرداد 1400 15:06:50

0 بازدید

madaran_sharif

. #ز_زینی‌وند (مامان #معصومه ۴.۵ ساله) . خدا راه‌های نزدیک شدن به خودش رو یکی‌یکی بهم نشون می‌داد… خوندن سیره‌ی شهدا، نگاهم رو به دنیا و آخرت عمیق‌تر کرد… . برای ارشد هم چون استعداد درخشان بودم، بدون کنکور در دانشگاه رازی کرمانشاه درسمو ادامه دادم.😉 . آخرای ارشد بودم که که توسط یک روحانی که در شیراز فعال فرهنگی بودند و یک‌بار توی دانشگاه ما سخنرانی داشتند به همسرم که ساکن شیراز بودند، معرفی شدم. . اردیبهشت ۹۳ عقد کردیم👰🏻🤵🏻 قرار شد به خاطر نزدیکی بیشتر با خانواده‌ی من قم زندگی کنیم🤗 یک ماه بعد، با یه عروسی ساده، بدون آتلیه و ارکستر و... راهی خونه‌ی بخت شدیم.  . غافل از اینکه مرحله‌ی بعد، امتحانش سخت‌تره🤯 . بعد از سال‌ها جنگیدن به خاطر عقایدم، دلم آرامش می‌خواست. تصورم از زندگی مشترک خیلی رویایی بود😃 زن و شوهر عاشقی که تو کارای خونه به هم کمک می‌کنن، مدام هیات و حرم می‌رن، همه‌ش حرفای عاشقانه می‌زنن😍 اما همیشه همه چیز اون‌جوری که ما می‌خوایم نمی‌شه😁 . من و همسرم به اندازه‌ی اشتراکات‌مون تفاوت داشتیم🤷🏻‍♀️⁩ خانواده‌ی همسرم مذهبی‌تر از خانواده‌ی ما بودن و راهی که من تازه شروع کرده بودم اون سال‌ها قبل رفته بود. روحیه‌ی کمال گرایی داشتم هیچی راضیم نمی‌کرد! . با خوندن مطالب وبلاگ‌های عاشقانه-مذهبی که مدام از کادوها، کمک‌ها و عشقولانه‌هاشون⁦❤️⁩ می‌نوشتن، زندگی‌مو با اونا مقایسه می‌کردم. چیزی درمورد اقتدار مرد تو خونه نمی‌دونستم.  آشپزی🍳 و کارای خونه رو هم بلد نبودم🤭 هنوز از مرد جماعت دل خوشی نداشتم و فکر می‌کردم باید حقم رو بگیرم🤔 . اما همسرم آدم راضی و قانعی بودن، از هر چیزی می‌تونستن برای خوشبختیمون دلیل بیارن🤪 و به شدت معتقد به اقتدار مرد در خانواده بودن🧐 همه‌ی اینها و خیلی چیزا باعث می‌شد گاهی دچار اختلاف بشیم. و هر دومون هم لجبازی می‌کردیم🙈 من حتی درست حرف زدن و دلبری کردن رو هم بلد نبودم⁦🤦🏻 . یادمه یه بار همسرم بشقاب‌ها رو از سفره جمع کرد اما خود سفره رو یادش رفت، گفتم: خوب جونت در می‌اومد سفره رو هم جمع می‌کردی🙄⁦⁦⁦⁦🤦🏻 . و حیف نمی‌دونستم با لج‌بازی‌هام چطور دارم روزهای خوشمونو خراب می‌کنم. . . خیلی از مشکلات من به این خاطر بود که از نقش و هویت خودم به عنوان یک زن آگاه و راضی نبودم. برای همین خیلی از اصول اولیه زندگی مشترک رو بلد نبودم😕 شروع کردم به گوش دادن سخنرانی‌های حاج آقا پناهیان تو خونه⁦👌🏻⁩ بیشتر از همه #نقش_پنهان_زن و #حسادت_پنهان و #تنها_مسیر، زندگی و نگاهم رو تغییر داد. . . #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

08 مرداد 1399 16:45:56

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_صنیعی (مامان #فاطمه ۷ساله، #معصومه‌زهرا ۴.۵ساله و #رقیه ۲ساله) #قسمت_یازدهم به لطف خدا بچه‌ها در کل با همدیگه خوبن. هوای همو دارن. مخصوصاً دختر بزرگترم که دیگه عاقل و فهمیده شده گاهی از دستشون اینطوری🤪 می‌شه! ولی حس مسئولیت و بزرگی رو دوست داره و خوشحاله.👌🏻 البته بازم تعارض‌هایی پیش میادا.❗️ خصوصاً الان که سومی داره بزرگ می‌شه و برای خودش شاخی میان شاخ‌ها خواهد شد.😄 تصور نشه هیچ بچه‌ی بزرگ‌تری چغلی کوچیک‌تر از خودش رو نمی‌کنه، سر هیچ اسباب بازی و وسیله‌ای دعوا نمی‌شه، عروسک بینوایی دست و پاشو وسط دعوای خواهرها از دست نمی‌ده، به خاطر یه مدادرنگی فریاد و فغان برنمی‌خیزه... خیر!! مخصوصاً بین اولی و دومی که دیگه بزرگ شدن و باید گیس و گیس کشی کنن وگرنه سنت شکنی کردن.😂 حس و حال کلی باید خوب باشه، عشق و هواخواهی باید برقرار باشه، که الحمدالله هست.😊 هر بار میان پیشم شکایت کنن می‌گم من تو دعوای خونوادگی شما دخالت نمی‌کنم.😁🤷🏻‍♀️ از زمان بارداریم هم رو این قضیه کوچیک‌تر بودن، ضعیف و نیازمند حمایت بودن آبجی کوچولو مانور می‌دادم که اونو رقیب نبینن.❗️ چون رقابت وقتی پیش میاد که کسی رو هم‌سطح ببینی. ولی اینطوری اون بچه رو نیازمند به خودشون می‌دیدن و احساس دلسوزی و مسئولیت در برابرش می‌کردن‌.😚 مثلاً تو بارداری سوم، زیارت عاشورا می‌خوندیم و موقع سلام‌ها می‌گفتم از طرف کوچولو هم سلام بدید.😍 چون خودش بلد نیست. یا یه صلواتم از طرف اون بفرستید چون خودش نمی‌تونه. دیگه دختر دومم احساس تکلیف می‌کرد هر کاری به نیابت از نی‌نی انجام بده.😚 یا به دختر بزرگم می‌گفتم باید حواسمون باشه قرآن و دعا و... زیاد پخش کنیم، چون روی بچه تأثیر خوبی می‌ذاره. دیگه از اون به بعد هر گونه دعا، اذان و کلیپ‌های انقلابی تلویزیون که پخش می‌شد می‌رفت صداشو بلند می‌کرد تا نی‌نی نهایت حظ و بهره رو ببره!😆 شنیدم می‌گن تو دعواهای بچه‌ها سعی کنید دخالت نکنید تا خودشون حل کنن. مگه اینکه آسیبی بچه‌ها رو تهدید کنه. ولی گاهی نمی‌تونم کامل اجراش کنم و یه وقت رفتم وسط دعواشون از بزرگتره خواستم کوتاه بیاد... هرچند واقعیت اینه که اونم بچه‌ست. و سعی می‌کنم بعداً از دلش در بیارم؛ می‌گم دستت درد نکنه گذشت کردی.😉 یا باهاش شوخی می‌کنم می‌گم وای خدایاااا ما خواهر بزرگترا همه‌ش باید کوتاه بیایم!! عجب گیری افتادیما!!😜 بیا اصلاً بغلِ هم، گریه کنیم.😂 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

01 تیر 1401 18:58:23

3 بازدید

madaran_sharif

. #پ_بهروزی . حالا فرض کنیم تو خونه تونستيم مصرف تلویزیون رو به حداقل برسونيم! بقیه جاها چی؟ متاسفانه ما هم بيشتر اطرافيانمون #تلویزیونی هستن!⁦🤷🏻‍♀️⁩ یعنی یا خونه نیستن، و یا اگر هستن تلویزیون روشنه😖 . اوایل فک می‌کردیم اگر بچه‌ها خونه دیگران ببینن دیگه عادت می‌کنن و زحماتمون به باد می‌ره! . اما دیدیم نمی‌شه توقع داشته باشیم همه دغدغه ما رو درک کنن و رفتارشونو تغییر بدن! حساسیت ما فقط کدورت ایجاد می‌کنه! . از طرفی اتفاقاتی افتاد که مطمئن شدیم جذابیت و فایده‌ی چیزهایی که تو خونمون به عنوان جایگزین وجود داره بیشتر از تلویزیونه! بعضی از این اتفاقات جذاب رو تو کامنت‌ها بخونيد😊 . اما بی‌تفاوت هم نبودیم. . 👈 مثلا وقتی بچه‌ای داشت کارتون مي‌ديد، اگر راضی نمی‌شد خاموش کنه، محمد رو با بازی مشغول می‌کردیم، زیر سه سال کار سختی نبود، چون #تلویزیونی نبود راحت جدا می‌شد. به تجربه بهمون ثابت شد بچه‌هایی که عادت به دیدن تلویزیون داشتن، یا نمی‌شد با بازی حواسشونو پرت کنیم! یا با کلی مشقت موفق می‌شدیم! 👈 وقتی همه مشغول تماشای تلویزیونن، من جایی می‌شینم که هم تو جمع حضور داشته باشم هم تلويزيون تو زاویه دیدم نباشه و مشغول کتاب خوندن می‌شم😎😅می‌خوام محمد بی‌توجهی من به تلویزیون رو ببینه. 👈 تو گفت و گو هایی که با محوریت یه فیلم یا سریاله شرکت نمی‌کنم! این سکوت و حرف نزدنه هم پیام بی‌توجهی منو به بچه‌م مي‌رسونه. 👈 با زبان کودکانه‌ی خودش آسیب‌های تماشای زیاد تلویزیون رو توضیح می‌دم. مثلا به جای اینکه بگم تلویزیون خلاقیت رو کم می‌کنه و فرصت و قدرت تفکر رو می‌گیره، می‌گم اگه زیاد ببینیم مغزمون کوچیک می‌شه! فکرمون ضعیف می‌شه. 👈 نعمت‌هایی که خدا بهمون داده رو مکرر شرح می‌دم براش. مثلا می‌گم خدایا شکرت که به محمدآقا یه داداش دادی که باهاش بازی کنه😘ممنونم ازت که نزدیک خونه‌مون گاوداری هست و ما می‌تونیم بریم به گاوها غذا بدیم و شیر تازه بخریم. 👈 حال که بزرگتر شده بچه‌های فامیل تلاششونو می‌کنن که محمد از تماشای کارتون محروم نشه خدایی نکرده. می‌شه بگم این نیاز کاذب رو ایجاد کردن براش. این مواقع مقاومت نتیجه خوبی نداره😒باهاش می‌شینم و می‌بینم و بعد نشست تحلیل و بررسی برگزار می‌کنیم😂😎 با این کار توپ میاد تو میدون ما و کارتون می‌شه یکی از ابزارها برای انتقال ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها😍😁 . پ.ن: بالاخره تموم شد😬 تاکید می‌کنم که این داستان صرفا تجربه یه خانواده بدون تلویزیون بود، تا امروز که محمد آقا سه سال و هشت ماهشه و علی آقا یک سال و هفت ماه😍 . #تلویزیونی_شدن #مادران_شریف_ایران_زمين

06 مرداد 1399 16:57:23

0 بازدید

madaran_sharif

. #ز_م (مامان #علی آقا ۲سال و ۱۰ماهه و #فاطمه خانم ۱سال ۸ماهه) . روزای اولی که اومده بودم هلند از یه چیزایی خیلی تعجب می‌کردم…😳 یکی از اونا مدل بازی کردن بچه‌ها تو پارک‌ها و مهدکودک‌ها و… بود‌. . اینکه تا وارد پارک می‌شن اولین کاری که می‌کنن درآوردن کفش و جورابه…😅 یا اینکه وسیله‌های بازی برای حیاط مهدکودک بچه‌های یکی دوساله، از شن و تنه‌ی درخته…  هر وقت از کنارش رد می‌شیم بچه کوچولو‌هایی رو می‌بینم که دارن از تنه‌ی درخت بالا مي‌رن یا تو خاکا غلت می‌خورن⁦🤸🏻‍♀️⁩ . یه مدت برام سوال بود که چرا اینا انقدر راحتن؟ بچه‌هاشون مریض نمی‌شن؟! تا اینکه یاد خاطرات و شنیده‌هام از شرایط گذشته‌ی خودمون افتادم… وقتی هنوز انقدر زندگی مدرن همه گیر نشده بود… وقتی خونه‌ها حیاط‌دار بودن… یادم افتاد داداشای خودم همینقدر خاک بازی می‌کردن… یادم افتاد تو بچگیام، اون بچه‌های همسایه‌مون که کمتر خاک بازی می‌کردن و پاستوریزه‌تر بودن بیشتر مریض می‌شدن و این حتی بین ما بچه‌ها هم معروف بود…😅 . وقتی مقایسه کردم دیدم چقدر بچه‌های ما از طبیعت و بازی‌های طبیعی دور شدن… و چقدر این مدل بازی‌ها باعث رشد خلاقیت و تخلیه‌ی انرژیشون می‌شه… . یه جایی دیدم پیامبرمون وقتی دیدن بچه‌ها دارن خاک بازی می‌کنن گفتن: خاک‌بازی بهار کودکانه😍 و اجازه ندادن کسی مانعشون بشه☺️ . حالا که نمی‌تونیم برگردیم به شرایط قدیم خودمون، کاش یه گوشه‌ای از این شرایط رو برای بچه‌هامون فراهم کنیم... حداقل باور داشته باشیم بچه‌ها به بازی‌های طبیعی بیشتر از اسباب‌بازی نیاز دارن⁦👌🏻⁩ . . پ.ن: می‌شه تو خونه با بچه‌ها تو گلدون سبزی بکاریم و موقع کاشت اجازه بدیم از خجالت خاک دربیان😁 حتی می‌شه گوشه‌ی بالکن یا حمام بساط خاک‌بازی راه انداخت. . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

01 مهر 1399 19:04:48

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. یه کار دیگه برای درس خوندن، این بود که با محمدتقی می‌رفتیم بیرون از خونه🌳🌲 و جای خلوتی پیدا می‌کردم، پسرم با لودرش و خاک‌ها مشغول می‌شد و من کارامو انجام می‌دادم.😏 . این کار بعد دو تایی شدنشون خیلی جواب نمی‌داد. چون دعواشون می‌شد. البته الان که هر دو بالای سه سال شدن، بازم جواب می‌ده. (پسرای من بیرون از خونه خوب مشغول می‌شن، ولی تو خونه همه‌ش دعواشون می‌شه😝) . . مدیریت دو تا بچه، سختی‌های خودشو داشت. مثلا وقتی روح‌الله می‌خوابید😴 با محمدتقی بازی می‌کردم🧩🎨 وسط بازی کتابم رو هم می‌خوندم📕 . یا تلویزیون📺 محمدتقی رو فقط برای زمان‌های خواب روح‌الله نگه می‌داشتم که بازه‌ی خلوت خودم باشه😌 و بتونم کارهای دیگه‌مو انجام بدم، یا حتی بخوابم! . وسط روز، خیلی خسته😒 می‌شدم و نیاز به استراحت داشتم. همسرم صبح زود می‌رفتن و دیر می‌اومدن⏰ . از طرفی محمدتقی هم روزها نمی‌خوابید😨 برای همین، گاهی از کارتون استفاده می‌کردم که بتونم بخوابم😴 . . یه مسئله‌ی دیگه کتاب خوندن📖 بود... من آدم تلویزیونی، یا اهل فضای مجازی نیستم. هر وقت خالی‌ای که داشته باشم، با کتاب پر می‌کنم📚 . شاید باورتون نشه، ولی حجم مطالعه‌ی من بعد مادر شدن، خیلی بیشتر از زمان دانشجویی🎓 شد!! کتاب‌هایی رو که هیچ‌وقت نتونسته بودم بخونم، با بچه‌ها خوندم📖😃 . علاوه بر درس‌های حوزه و دانشگاه، کتاب‌های مختلفی مطالعه می‌کنم. . . نکته کلیدی کتاب خوندن من، اینه که روی خراب شدن کتاب‌هام، حساس نیستم. برای همین با خیال راحت پیش بچه‌ها کتاب📚 میارم. . من کتاب‌های پاره و خط‌خطی خیلی دارم😁 کتاب‌های تکه‌تکه دارم. . وقتی می‌خوام کتاب بخونم، کتاب‌های دیگه‌‌ هم برای پسرم میارم تا با اون‌ها مشغول بشه، اما گاهی می‌خواد که به کتاب من دست بزنه😁 . گاهی کتاب رو ورقه می‌کنم و می‌چسبونم به دیوار تا بخونم😜 یا بچه روی کتابم نقاشی می‌کشه، و من هم‌زمان می‌خونم!📖✏️ . برام مهمه که تو اون لحظه، کتابو بخونم😏 اینکه چه بلایی سر کتابم می‌یاد، خیلی مهم نیست😅 . . کتاب همیشه روی اپن آشپزخونه‌ست📖 و این روی بچه‌ها هم تاثیر خوبی داره. به جای اینکه گوشی‌ای📱 بشن، کتابی📚 می‌شن😁 . من فکر میکنم همونطور که باید پیش بچه‌ها نماز خوند، تا یاد بگیرن، باید پیششون کتابم آورد، تا کتابخون بشن. . . گاهی هم لازم می‌شه شبها بیدار بمونم.🌙 مخصوصا اگه با لپ‌تاپ💻، یا قلم و کاغذ📝 کار داشته باشم. . . #پ_ت #قسمت_هشتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. یه کار دیگه برای درس خوندن، این بود که با محمدتقی می‌رفتیم بیرون از خونه🌳🌲 و جای خلوتی پیدا می‌کردم، پسرم با لودرش و خاک‌ها مشغول می‌شد و من کارامو انجام می‌دادم.😏 . این کار بعد دو تایی شدنشون خیلی جواب نمی‌داد. چون دعواشون می‌شد. البته الان که هر دو بالای سه سال شدن، بازم جواب می‌ده. (پسرای من بیرون از خونه خوب مشغول می‌شن، ولی تو خونه همه‌ش دعواشون می‌شه😝) . . مدیریت دو تا بچه، سختی‌های خودشو داشت. مثلا وقتی روح‌الله می‌خوابید😴 با محمدتقی بازی می‌کردم🧩🎨 وسط بازی کتابم رو هم می‌خوندم📕 . یا تلویزیون📺 محمدتقی رو فقط برای زمان‌های خواب روح‌الله نگه می‌داشتم که بازه‌ی خلوت خودم باشه😌 و بتونم کارهای دیگه‌مو انجام بدم، یا حتی بخوابم! . وسط روز، خیلی خسته😒 می‌شدم و نیاز به استراحت داشتم. همسرم صبح زود می‌رفتن و دیر می‌اومدن⏰ . از طرفی محمدتقی هم روزها نمی‌خوابید😨 برای همین، گاهی از کارتون استفاده می‌کردم که بتونم بخوابم😴 . . یه مسئله‌ی دیگه کتاب خوندن📖 بود... من آدم تلویزیونی، یا اهل فضای مجازی نیستم. هر وقت خالی‌ای که داشته باشم، با کتاب پر می‌کنم📚 . شاید باورتون نشه، ولی حجم مطالعه‌ی من بعد مادر شدن، خیلی بیشتر از زمان دانشجویی🎓 شد!! کتاب‌هایی رو که هیچ‌وقت نتونسته بودم بخونم، با بچه‌ها خوندم📖😃 . علاوه بر درس‌های حوزه و دانشگاه، کتاب‌های مختلفی مطالعه می‌کنم. . . نکته کلیدی کتاب خوندن من، اینه که روی خراب شدن کتاب‌هام، حساس نیستم. برای همین با خیال راحت پیش بچه‌ها کتاب📚 میارم. . من کتاب‌های پاره و خط‌خطی خیلی دارم😁 کتاب‌های تکه‌تکه دارم. . وقتی می‌خوام کتاب بخونم، کتاب‌های دیگه‌‌ هم برای پسرم میارم تا با اون‌ها مشغول بشه، اما گاهی می‌خواد که به کتاب من دست بزنه😁 . گاهی کتاب رو ورقه می‌کنم و می‌چسبونم به دیوار تا بخونم😜 یا بچه روی کتابم نقاشی می‌کشه، و من هم‌زمان می‌خونم!📖✏️ . برام مهمه که تو اون لحظه، کتابو بخونم😏 اینکه چه بلایی سر کتابم می‌یاد، خیلی مهم نیست😅 . . کتاب همیشه روی اپن آشپزخونه‌ست📖 و این روی بچه‌ها هم تاثیر خوبی داره. به جای اینکه گوشی‌ای📱 بشن، کتابی📚 می‌شن😁 . من فکر میکنم همونطور که باید پیش بچه‌ها نماز خوند، تا یاد بگیرن، باید پیششون کتابم آورد، تا کتابخون بشن. . . گاهی هم لازم می‌شه شبها بیدار بمونم.🌙 مخصوصا اگه با لپ‌تاپ💻، یا قلم و کاغذ📝 کار داشته باشم. . . #پ_ت #قسمت_هشتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن