پست های مشابه
madaran_sharif
. #ف_اردکانی (مامان #محمداحسان ۱۲.۵ ساله، #محمدحسین ۱۱ ساله، #زهرا ۹ ساله، #زینب ۷ ساله و #محمدسعید ۳ ساله) چسب، پیچ، مهره، تکه سیم، خرده کاغذ و مقوا، هویه، انبر دست، پیچ گوشتی و... محمد حسییییییییییییییییین... خسته شده بودم از بس ریخت و پاشهاشو جمع میکردم. نمیدونم چرا هر وسیلهای توی خونه خراب میشد ذهنمون ناخودآگاه میرفت سمت آقای خرابکار، محمد حسین.. آخه خیلی کنجکاو بود. مدام میخواست ببینه توی اسباب بازیها و وسایل دیگه چه خبره. چهجوری میچرخه. چهجوری راه میره. صداش از کجاست... یا ایدههای ذهنیش رو میخواست بسازه و مدام دنبال پیچ و مهره و وسایل دیگه بود و گاهی مجبور میشد از وسایل دیگه قرض بگیره.🤦🏻♂️ گفتیم باید خلاقیتش رو در مسیر صحیح هدایت کنیم؛ گذاشتیمش کلاس رباتیک. خیلی خیلی علاقه داشت و با صبر و حوصله سازهها رو میساخت. اما بعدش کرونا اومد و همه چیز تعطیل شد.😔 از طرفی همیشه کلی ریخت و پاش داشت و باید براش یه فکری میکردیم... این جوری شد که قسمتی از زیر زمین رو فرش انداختیم و کلی ابزار و میخ و چوب و پیچ و چسب و غیر ذلک، براش تهیه کردیم و به جون مامان و باباش قسمش دادیم که خلاقیتش رو فقط همونجا شکوفا کنه تا تیر و ترکشهاش به خونه زندگیمون نرسه.😂😂 الحق و الانصاف کلی وقتشو اونجا میگذرونه و هر بار یک وسیلهی جدید میسازه و همه کلی ذوق میکنیم. الان دیگه هر چی خراب میشه باز هم ذهنمون میره طرف محمد حسین. اما نه بهعنوان آقای خرابکار، بلکه بهعنوان آقای تعمیرکار.😉 پ.ن۱: پسرم تا حالا کلی سازهی باحال داشته... حتی سازههای رباتیکی هم داشته. عکس دوم، آخرین ساختهی پسرمه. ظرف چرخان واسه خامهکشی کیک😋 اون واشرها هم برای همسطح کردن ظرف کیک با پیچ وسطه.😎 پ.ن۲: میدونم حتما سوال میپرسید پس این ابزار واسه بچههای کوچیکتر خطر نداره؟ باید بگم که در مورد استفادهی ایمن از این ابزارها به بچهها آموزش دادیم و الحمدلله تا حالا مشکلی پیش نیومده. و البته دخترها خودشون علاقهای به این ابزار و وسایل ندارن و سراغش نمیرن و برای محمد سعید هم که کوچولوئه درب زیر زمین رو از طرف داخل منزل قفل کردیم و پسرها از سمت حیاط رفت و آمد میکنن که داداش کوچولوشون متوجه نشه.😉 #خلاقیت_خرابکاری #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
01 آبان 1400 16:17:04
5 بازدید
madaran_sharif
. ممکنه خیلیها، اصلا این حس رو نداشته باشن، ولی بعضیا هم هستن که، اذیتن از اینکه نمیتونن ساعاتی رو با خودشون، یا با همسرشون تنها باشن...🤷🏻♀️ . اشکالی نداره اگه کسی این احساس رو داره... نباید به خودش برچسب بزنه که من مادر خوبی نیستم😰 بلکه باید فکر کنه، تا راهی برای پاسخ به نیازش پیدا کنه... . مخصوصا اگه کسی میخواد چند تا بچه داشته باشه باید حواسش باشه... . خودم این نیاز رو بعد محمدمهدی حس کردم😥 . افراد با هم متفاوتن... من حتی آدمی رو دیدم که به جایی رسید که شش ماه بچهش رو فقط از دور میدید😱 بچهش کولیکی بود، و وقتی چهار ماهش شد، دیگه حالش بد شد😵 . اون آدم اگه متوجه میشد و روزی یک ساعت از بچهش جدا میشد، احتمالا به اینجا نمیرسید😓 . . ممکنه بعضیا، شوهرشون🧔🏻 این نیاز رو داشته باشه... نمیشه به پدر بیتوجه بود. . کسیو میشناسم از بچهش متنفر بود😣 به خاطر اینکه میگفت همسرم دیگه با من نیست... . . من خودم از اوناییم که هیچ فامیلی تو تهران ندارم😓 و شده این شرایط برام خیلی دردناک بشه... باید این مسئله رو بهش فکر کرد. . 👈🏻مثلا تو بعضی کشورها NGO هایی دارن که پیرمرد پیرزن های👵🏻👴🏻 بیکار، بچهها رو یکی دو ساعت رایگان نگه میدارن👌🏻 . 👈🏻یا مثلا مهدکودکهاشون، یه ساعاتی از ماه رایگانه. . 👈🏻یا پرستارهایی👩🏻🦱 هستن که پول میگیرن و ساعتی بچهها رو نگه میدارن... . یعنی بهش فکر کردن و ما هم باید فکر کنیم🤔 . . مثلا خودم، از وقتایی که میریم شهرستان، برای بیرون رفتن با همسرم، استفاده میکنم. . یا اگه فرهنگش جا بیفته، چه اشکالی داره من بچهی👶🏻 یکی از دوستامو نگه دارم، و اون با شوهرش بره بیرون؟😌 متقابلا اون هم یک روزی برای من این کار رو میکنه🙂 . الان دوست نزدیک اینطوری ندارم🤷🏻♀️ ولی یه مدتی برای کلاس رفتن، یکی از دوستام این کار رو برای من میکرد😍 مهدکودک نداشتم و کلاس خیلی مهمی بود که باید میرفتم و استاد گفت با بچه نمیتونی بیای😔 و من نرفتم کلاسو😣 دوستم شنید و گفت بچههات رو بیار اینجا...😀 . دوتا بچه رو میذاشتم پیش سه تا بچهی اون و میرفتم کلاس. . . مهدکودک رو خیلی دوست ندارم ولی از این نظر که این بازه رو برای مادر فراهم میکنه، خوبه🤔 که بتونه کارایی که دوست داره بکنه و برای بخشهای دیگهی زندگی، انرژی بگیره✨ و بتونه این مسیر رو تداوم بده و مادر پویایی باشه😏 . و حتی بچهها رو بهتر دوست داشته باشه❤ و اونا رو مانعی برای خودش نبینه🌟 . . #پ_ت #قسمت_یازدهم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
01 خرداد 1399 14:36:50
0 بازدید
madaran_sharif
. #خواب #تنظیم_خواب #قسمت_دوم . میشه از خود بچهها هم برای آروم کردن خونه کمک گرفت: تا مامان ظرفا رو میشوره، تو چراغا رو خاموش کن... تو تلویزیونو... بابا رخت خواب ها رو بیارن... یا حتی اگه کتاب خواندن بلدن، هر شب یکی شروع کنه و کتاب بخونه. بچه های کوچیکتر هم میتونن با ذهن خلاقشون قصه بگن😍 . برای راحت خوابیدن بچه ها، خوبه که در طول روز، با بازی و تحرک، حسابی خسته بشن. میشه هم نذاریم در طول روز بخوابن تا شب بهتر و زودتر بخوابن.😝 . برای تنظیم خوابشون، احتمالا اوایل مجبوریم ما هم باهاشون بخوابیم؛ ولی وقتی عادت کنن به خوابیدن در اون ساعت، میشه خودمون بعدش بیدار بمونیم و از زمان خوابشون استفاده کنیم. یا اینکه ما هم زود بخوابیم، و در عوض، صبحها زودتر پاشیم. . این فرایند، برای تنظیم خواب نوزادان هم، با کمی صبر و حوصله، و در طول چند هفته، احتمالا جواب میده. یعنی اگه عادت دارن شبها بیدار باشن، تو یه اتاق تاریک و بدون سروصدا نگهشون داریم تا کم کم خوابشون درست بشه. و در عوض روزها، پردهها رو کنار بزنیم و نور و صدای طبیعی تو خونه باشه. . ۶. بیدار موندن موقع بین الطلوعین (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) ، برکات و فواید زیادی داره. گاهی با دعا و قرآن خوندن، و گاهی با تفریحات مختلف! میشه به این عادت برسیمث و بعد ازش بهره ببریم. زود خوابیدن شب قبلش هم قطعا کمککنندهس. . ۷. گاهی برای انجام کارهامون، خوبه به این مهارت برسیم که توی ساعات بیداری بچه ها، درس بخونیم یا حتی با لپتاپ کار کنیم. این قضیه وقتی بچه ها چندتا باشن و سنشون هم بیشتر بشه، راحتتر اتفاق میفته. . از طرفی خوبه که کارهای خونه رو، تو بیداری بچهها انجام بدیم تا توی اوقات خوابشون، با فراغت خاطر، به کارهای مورد علاقهمون یا ضروریات دیگه برسیم. اینجوری بچهها هم، تمیز کردن خونه رو یاد میگیرن☺ . ۸. میشه هم توی ساعاتی که بچهها مشغولبازی هستن، کمی چرت بزنیم و با یه خواب کوتاه، انرژی بگیریم. گاهی هم میشه از همسرهای وظیفه شناس😎، کمک بگیریم و وقتی خونه هستن، یه ساعتی بخوابیم. . ۹. در آخر حواسمون باشه اگه بتونیم از زمان خواب بچه ها، به خوبی استفاده کنیم و به علایق و وظایفمون برسیم، انرژی و انگیزه مضاعف پیدا میکنیم و در طول روز حوصله بیشتری برای بچهها داریم. . البته خیلی مهمه که از ساعاتی که بچه ها خوابن، نهایت استفاده رو بکنیم و مثلا با غرق شدن تو گوشی، هدرش ندیم.😅 پس خوبه که برای این ساعات، برنامهریزی داشته باشیم.👌 . . #مهارت_های_مادرانه #مادران_شریف_ایران_زمین
17 اسفند 1399 17:26:40
1 بازدید
madaran_sharif
. #س_دینی (مامان #علی ۱۲.۵، #ریحانه ۹، #علیرضا ۷.۵، #معصومه ۴.۵ساله) #قسمت_پنجم همیشه به فکر ادامه تحصیل بودم. با وجود علاقه به سینما، احساس کردم این رشته پاسخگوی سوالات تربیتی یه مامان نیست. پس تصمیم گرفتم تو رشتهای مثل روانشناسی تحصیل کنم. چندان جدی که نه! اما به هر صورت واسه کنکور خودمو آماده میکردم. هیچ جوره راضی نمیشدم یه بچهی دوساله رو بذارم مهد! توی همین فکرا بودم که خدا بهم گفت: پاشو دیگه درس بسه و وقت بچهداریه!😁 من زمان بچگی توی خانواده احساس تنهایی میکردم. به خاطر همین دلم خانوادهی پرجمعیت میخواست. خدا هم خواستهمو اجابت کرد و ما شدیم چهار نفر و نصفی.😍 درس و دانشگاه هم، پر!😅 بارداری سوم هم سخت بود. خصوصاً ماههای آخر از درد، نمیتونستم راه برم یا بشینم! با اینحال قسمت شد و با یه قطار اتوبوسی به سختی رفتیم مشهد!🤪😍 به هتل که رسیدم، به امام رضا گفتم من تا اینجاش اومدم، دیگه باقیش با خودتون. خلاصه! زیارت رفتن همان و برطرف شدن درد همان!🤩 همون ایام که علیرضا نوزاد بود، یکی از دوستان، مدرسهای تأسیس کرده بود و منم فرصت رو برای گسترش ارتباطات غنیمت دونستم. اونجا مربی بچههای مهد شدم و باهاشون بازی میکردم. اون مدرسه زیاد برپا نبود. اما احساس نیاز من به همبازی برای بچههام، باعث شد از همسرم اجازه بگیرم تا همون فضا رو توی خونهمون ادامه بدم.😇 خیلی از دوستان شرایطشون مثل ما بود. طلابی که توی قم کسی رو نداشتن. ما هم در خونه رو باز کردیم تا بچههامون کنار هم بازی کنن و کمکم خونهی ما شد پناهگاه.😂 باهم یه مهد خونگی راه انداختیم. سه روز در هفته از ۹ صبح تا ظهر بچهها خونهی ما بودن. خاطرات شیرینی از اون دوران داریم. مثلاً ما یه آویز لوستر داشتیم که یه طناب بهش بسته بودیم و بچهها روش تاب میخوردن. همین طناب انقدر براشون خاطرهانگیز بود که هنوز من رو با تاب سقفی میشناسن!😄 همزمان حوزه رو مجازی شروع کردم. علی و ریحانه با هم بازی میکردن و علیرضا رو هم روی پام تاب میدادم و درس میخوندم. بچهها که میاومدن پیشم، کتاب میرفت زیر مبل و ماچ و قصه میاومد وسط.💛 بعد یه مدت احساس کردم جسمم کشش نداره. با سه تا بچه خیلی سخت بود. ترم سوم بودم که انصراف دادم. هیچوقت هم احساس نکردم راه بستهست و باور دارم اگر روزی اراده کنم انشاءالله به هدفم میرسم.👌🏻 خلاصه تحصیل رو گذاشتم کنار تا بچهها در سن رشد از حضور مادر لذت ببرن. همیشه مادری برام اولویت اول بوده و کنار بچهها حس میکنم دارم برای خودم وقت میذارم و در وجودشون تکثیر میشم.😌 #تجربیات_تخصصی
14 اردیبهشت 1401 17:28:12
3 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_ششم طاهای عزیزم نیز به دلیل زردی 5روز بستری بود و پیشش تو بیمارستان بودم.. اما! دیگه مامان اولی نبودم😃 و خیلی زود خودمو جمع و جور کردم؛ کنترل ذهن و روحیه م رو بدست گرفتم مقاومتر شده بودم☺️ تازه برای باقی مامانا هم مامان میشدم😅 . برگشتم خونه...جناب همسر با توکل بر خدا کاری به کارهایش(درس دانشگاه، تدریس، تالیف و اشتغال پاره وقت)افزوده بود! تنها اتاقمون رو خالی کردیم و یه خاور خرما، ارده کنجد و شیره خرما درجه یک خالی کردیم توش😝 . مرد خونه شبها بعد از کارش میفتاد تو کوچه پس کوچههای محله شلوووغ 🗣🛵🚲🚙 بازاریابی، سفارش گیری و تحویل رو یه تنه انجام میداد اونم بدون وسیله نقلیه!😱😢 اصلا هم به خدشهدار شدن پرستیژ مهندس شریفی اش فکر نمیکرد👌👏 . سر بچه اولم انقدر تو نخ بنده خدا #میثم_تمار بودم...میثم که روزیمون نشد(#قسمت دوم) اما تمار چسبید به اسم جناب همسر😅 خوشا غیرتت مرد مومن👌 و اما من... با دو بچه ۱ سال و دو ماهه و چند روزه تا آخر شب تک و تنها😔 اما... دیگه مامان اولی نبودم😃 . صبحها آیه الکرسی میخوندم(بچه ها بلایی سر هم نیارن😝) طاها رو روی تخت بلندش میذاشتم و رویه میکشیدم(احیانا رضا چیزی سمتش نشونه گرفت، حداقل به هدف نخوره😝) تو خواب بچه ها، هرکاری با اونطرف حیاط داشتم، با دلشوره انجام میدادم. گوشهامو تیز میکردم تا با اولین صداشون برگردم😐😅 . طاها کوچولو سحرخیز بود و باید تند تند بهش سرمیزدم و بازیش میدادم تا رضا رو بیدار نکنه! بیشتر اوقات با نوزاد در بغل کارهای خونه رو انجام میدادم، تک دست! . به حضرت زهرا(س) متوسل میشدم و تا آخر شب مدام به خودم یادآور میشدم که تو باید بتونی💪 . خدا خواست و طاها مثل رضا مسائل جدی گوارشی نداشت😊 خوابش خیلی بهتر و منظمتر بود😴 رضا حسادت نمیکرد و عاشق داداشی بود😍 محله هم که باب دلم بود، همه چیز در دسترس😊 مرخصی بدون احتساب در سنوات هم داشتم☺️ . از یه دوست قدیمی هم خبردار شدیم یه شرکت خیلی خوب از نخبگان میخواد ۱۰۰ نفر نیرو بگیره و آزمون برگزار میکنه😍 اینم نگاه مهربون خدا😚 خب حالا میریم که داشته باشیم ترم هفتم کارشناسی رو با دو دردونه ۴ ماهه و یکسال و نیمه! و همسری که در آزمون استخدامی پذیرفته شده دو هفته در ماه قراره خرمشهر دوره ببینه...😮 . #ط_اکبری #هوافضا90 #فرهنگ_مقاومت #پرستیژ_مهندسی #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف
21 دی 1398 17:07:19
0 بازدید
madaran_sharif
. سلام دوستان😊 . تعدادی از مخاطبین عزیزمون، از ما سوال میپرسیدن، که این *دورههای مجازی* که در پستهامون میگیم، چیاست و چه جوری میشه در اونها ثبتنام کرد. . ما لیستی از دورههای مجازی مختلف، که تعدادی از دوستان در اونها شرکت کرده و استفاده برده بودند، رو جمعآوری کردیم و تقدیم حضورتون میکنیم.😊 . اینجا خلاصهای از لیست اومده، برای دیدن توضیحات و جزئیات هر دوره لطفا هایلایت ها رو مشاهده کنید.😉🙏🏻 . 🔸دورههای معارف🔸 1️⃣ بنیاد شهید پالیزوانی: دورههای طلیعهی حکمت و طلیعه نور 2️⃣ آموزش مجازی کرامت: مطالعه آثار استاد عباسی ولدی و تربیت مربی تراز انقلاب اسلامی 3️⃣ دوره های آموزش مجازی نورالمجتبی علیهالسلام 4️⃣ سایت بیان معنوی: سخنرانیهای حاج آقا پناهیان 5️⃣ مرکز آموزش مجازی دانشگاهیان 6️⃣ سایت mojib: طرح مترجمی زبان قرآن 7️⃣ مرکز تحقیقات زن و خانواده: مهارتافزایی و سبک زندگی خانوادگی . 🔸دروس حوزوی🔸 1️⃣ جامعهالزهرا 2️⃣ طرح مصباح و منهاج: دروس حوزوی، وابسته به حوزه مشکات 3️⃣ سایت حوزه مجازی مهندس طلبه . 🔸آموزش زبان🔸 جامعه المصطفی: زبان انگلیسی و عربی به صورت مجازی و آنلاین . 🔸علمی و مهندسی🔸 1️⃣ سایت فرادرس 2️⃣ سایت استنفورد آنلاین (انگلیسی) 3️⃣ سایت مکتب خونه (فارسی) . 🔸 متفرقه🔸 1️⃣ باشگاه فکرپروری و خلاقیت 2️⃣ آموزشهای هنری متنوع در اینستاگرام . . #مادران_شریف #لیست_دوره_ها #مادران
12 اسفند 1398 19:20:34
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. یه کار دیگه برای درس خوندن، این بود که با محمدتقی میرفتیم بیرون از خونه🌳🌲 و جای خلوتی پیدا میکردم، پسرم با لودرش و خاکها مشغول میشد و من کارامو انجام میدادم.😏 . این کار بعد دو تایی شدنشون خیلی جواب نمیداد. چون دعواشون میشد. البته الان که هر دو بالای سه سال شدن، بازم جواب میده. (پسرای من بیرون از خونه خوب مشغول میشن، ولی تو خونه همهش دعواشون میشه😝) . . مدیریت دو تا بچه، سختیهای خودشو داشت. مثلا وقتی روحالله میخوابید😴 با محمدتقی بازی میکردم🧩🎨 وسط بازی کتابم رو هم میخوندم📕 . یا تلویزیون📺 محمدتقی رو فقط برای زمانهای خواب روحالله نگه میداشتم که بازهی خلوت خودم باشه😌 و بتونم کارهای دیگهمو انجام بدم، یا حتی بخوابم! . وسط روز، خیلی خسته😒 میشدم و نیاز به استراحت داشتم. همسرم صبح زود میرفتن و دیر میاومدن⏰ . از طرفی محمدتقی هم روزها نمیخوابید😨 برای همین، گاهی از کارتون استفاده میکردم که بتونم بخوابم😴 . . یه مسئلهی دیگه کتاب خوندن📖 بود... من آدم تلویزیونی، یا اهل فضای مجازی نیستم. هر وقت خالیای که داشته باشم، با کتاب پر میکنم📚 . شاید باورتون نشه، ولی حجم مطالعهی من بعد مادر شدن، خیلی بیشتر از زمان دانشجویی🎓 شد!! کتابهایی رو که هیچوقت نتونسته بودم بخونم، با بچهها خوندم📖😃 . علاوه بر درسهای حوزه و دانشگاه، کتابهای مختلفی مطالعه میکنم. . . نکته کلیدی کتاب خوندن من، اینه که روی خراب شدن کتابهام، حساس نیستم. برای همین با خیال راحت پیش بچهها کتاب📚 میارم. . من کتابهای پاره و خطخطی خیلی دارم😁 کتابهای تکهتکه دارم. . وقتی میخوام کتاب بخونم، کتابهای دیگه هم برای پسرم میارم تا با اونها مشغول بشه، اما گاهی میخواد که به کتاب من دست بزنه😁 . گاهی کتاب رو ورقه میکنم و میچسبونم به دیوار تا بخونم😜 یا بچه روی کتابم نقاشی میکشه، و من همزمان میخونم!📖✏️ . برام مهمه که تو اون لحظه، کتابو بخونم😏 اینکه چه بلایی سر کتابم مییاد، خیلی مهم نیست😅 . . کتاب همیشه روی اپن آشپزخونهست📖 و این روی بچهها هم تاثیر خوبی داره. به جای اینکه گوشیای📱 بشن، کتابی📚 میشن😁 . من فکر میکنم همونطور که باید پیش بچهها نماز خوند، تا یاد بگیرن، باید پیششون کتابم آورد، تا کتابخون بشن. . . گاهی هم لازم میشه شبها بیدار بمونم.🌙 مخصوصا اگه با لپتاپ💻، یا قلم و کاغذ📝 کار داشته باشم. . . #پ_ت #قسمت_هشتم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین