پست های مشابه
madaran_sharif
#ح_فروتن (مامان #فاطمه ۳ساله و #زینب ۴ماهه) وقتی زینبو باردار بودم اطرافیان میگفتن: - چرا اینقدر زود؟!😕 - به فاطمه ظلم کردی! - بچه آسیب عاطفی میخوره. - فاطمه قراره خیلی حسادت کنه این ذات بچهست. - مراقب باش یه وقت آسیبی به کوچیکه نزنه.😏 و... ولی من و همسرم میدونستیم به جای حل مسئله نباید صورت مسئله رو پاک کرد و شروع کردیم به تحقیق و مطالعه که این اتفاقا نیوفته. والان که زینب ۴ماهشه الحمدلله فاطمه براش خواهر خیلی خوبیه. انشاءالله درآینده هم همینطور بمونن.🤗 چند ماه قبل از اینکه کوچیکه به دنیا بیاد کلی در مورد فواید داشتن خواهر یا برادر برای فاطمه در قالب داستان و بازی صحبت کردیم. مثلاً گفتیم: وای فاطمه میدونی خواهرت که بیاد و مراقبش باشی تا بزرگ بشه کلی میتونین با هم بازی کنین.🤩 چه خوب میشه دیگه تنها نیستی که حوصلهت سر بره.😍 از طرفی وقتی با فاطمه در مورد کوچیکه صحبت میکردیم، کوچیکه رو 'خواهرت' خطاب میکردیم نه بچهی ما. مثلاً: فاطمه میدونی خواهرت که به دنیا بیاد دست و پاهاش خیلی کوچولوئن...یا فاطمه خواهرت اولین بار که تو رو ببینه چیکار میکنه؟! معلومه که خیلی دوستت داره...👶🏻 خلاصه کاری کردیم که دخترم لحظه شماری کنه برای اومدن خواهرش و کلی عاشقش بشه.🌷 به همهٔ اطرافیان سپردیم که اولین روزی که بچه رو از بیمارستان میاریم خونه هیچ عکسالعملی به بچه نشون ندن انگار که نمیبیننش و بذارن تا فاطمه خودش بچه رو به همه نشون بده و مثلاً بگه مامانجون بیا خواهرمو ببین، اون موقع هم بیان ببینن و مثلا بگن وای چه نازه و تمام؛ یعنی نه خیلی قربون صدقش برن نه عکس العمل بد نشون بدن.😅 استفاده از جملات اه این نینی زشته تو خوشگلی و اینا رو هم گذاشتیم درِکوچه. 😁 تو این یکی دو ماه اول که طبیعتاً من خیلی درگیر بچهی کوچیکم، همسرم جای خالی من رو برای فاطمه پر میکنه و سرگرمش میکنه و محبتش رو چند برابر میکنه و البته من هم از هر فرصتی برای محبت کردن چه کلامی چه چشمی و چه عملی استفاده میکنم.😍 تو انجام کارهای زینب از فاطمه کمک میگیریم مثلاً میگیم فاطمه بیا شیرخشکشو تو درست کن یا کمک کن لباسشو با هم تنش کنیم یا تو حموم بیا تو رو پاهاش آب بریز. این کارها خیلی مؤثر بودن و تقریباً مسئلهی حسادت رو به صفر رسوندن. خداروشکر میکنم و ازش میخوام همیشه همینطور باشه رابطهشون.❤️ #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
16 آبان 1400 17:02:19
17 بازدید
madaran_sharif
. یادش به خیر! دوران دانشجویی-متاهلی همه چی رو نظم، خواب سر جاش، بیشتر اوقات بیرون از خونه و بدون خوابآلودگی بود.💪🏻 . اما حالا خونهداری و بچهداری و همیشه خوابآلودگی😁😴 . حالا فکر کن اگه بخوای یه کتابم بخونی! هی باید کتابو بزنی تو سرت تا خوابت بپره.🤪 آخرم کتاب رو سر میخوابی و با انگشت بچه توی چشمت بیدار میشی.🤦🏻♀ . همیشه وقتی یکی از من در مورد کمخوابی و درس و بچه میپرسه اصلیترین جوابم بهش انگیزه است.💥 . و اما جوابای دیگه؛ ✅مثلا اصلاح مزاج ✅یا سنگین غذا نخوردن ✅یا تنظیم خواب شب ✅یا یه نوشیدنی نشاطآور ✅و چرتهای کوتاه چند دقیقهای در طول روز وقتی که بچه بیداره. چه جوری؟😱 مثلا من یه زمانی که زهرا مشغول بازیه کنارش دراز میکشم و چند دقیقه خودمو مرگ خواب میکنم.🤣 اوایل دست میکرد تو چشمم، مژههامو میکشید و... اما به مرور به درک متقابل رسیدیم.😎 الان بهش میگم مامان من خستهم، میخوام چرت بزنم. میشینه کنارم و مشغول بازی میشه تا من بیدار شم و ازش تشکر کنم که گذاشت بخوابم.🌸🙏🏻 (خدایی از وقتی این چیزا رو دیدم امید به زندگیم رفته بالا، اگه الان شدنیه پس ایشالا وقتی تعدادشون بیشتر بشه چرتهای بهتری هم خواهم داشت.😁) خلاصه با همین چند دقیقه بقیه روز رو سرحالم. . البته اینطور نیست که منم همیشه همه اینا رو رعایت کنم و رو دور تند باشم!🏃🏻♀ خیلی پیش اومده یه ناهار سنگین خوردم و با زهرا به خواب اصحاب کهف رفتم و... . از طرفی آدم کم میاره بالاخره، مثلا هر چند روزی که کمتر میخوابم یه روز رو میذارم برای ریکاوری☺️ . یا مثلا دورانی که آدم نوزاد کولیکی داره خیلی از این حرفا توقع بیجاست.🤱🏻 . اما حالا غرضم چی بود؟ میخواستم بگم چند روز پیش که داشتم برای امتحان صوتای استاد رو گوش میکردم متوجه شدم خداوند متعال و ائمه اطهار هم حرفای منو تایید کردن، یه همچین آدمیم.😎😂 . پ ن: یه تیکه از متن درسمون رو عینا براتون مینویسم: 🙂 از علائم شرک همه چی رو گردن خدا و جبر انداختن و اراده انسان رو ندیده گرفتنه (۳۵نحل، ۱۴۸انعام، ۲۰زخرف)؛ میگه من خواستم که درس بخونما، اما حال نداشتم پس خدا نخواسته! نه! تو با اراده خودت کاری کردی که دچار جبرِ حال نداشتن بشی، مثلا با ناپرهیزی در خوردن. . پ ن: هدف و اراده معجزه میکنن. اراده واقعی و هدف جدی این قدرت رو دارن که لحظهی غلبه خواب توبه نصوح کنیم و با یه یاعلی از کنار بچه بلند شیم.🙂 ضادّوا التوانی بالعزم (امیرالمومنین علی علیه السلام) با اراده به جنگ سستی برو!💪🏻 . . #ف_جباری #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
21 تیر 1399 16:05:17
0 بازدید
madaran_sharif
. #قسمت_هفتم #ک_موسوی (مامان #زهرا ۱۰ساله، #مریم ۶.۵ساله، #نرگس ۴ساله) اوایل درسهای جامعةالزهرا، زیاد وقتم رو نمیگرفت. نهایت روزی یک ساعت! پس احساس فراغت غالب شد و برای یه ارشد دیگه اقدام کردم!😃 اما چه رشتهای؟ حالا میگم. با بزرگتر شدن بچهها، در روند فرزندپروری با چالشهایی مواجه میشدم که برای حلشون، گاهی اوقات به مشاور مراجعه (حضوری یا تلفنی) میکردم. مشاورینی که متخصص و مومن بودند. جالب بود که بعد از مراجعه به مشاور، راحتتر میتونستم با اون چالش کنار بیام و برای رفعش اقدام کنم.👌🏻 این شد که به رشتهی مشاوره علاقهمند شدم و سال ۹۹ کنکور ارشد دادم.😁 و خداروشکر قبول شدم.🤩 همه تعجب میکردن که چطور چنین چرخشی از رشتهی فنی مهندسی انجام دادم و وارد مشاوره شدم.❗️ برای خودم هم جالب بود من حقیقتا تا قبل از وجود بچهها، هیچ آشنایی با مشاوره نداشتم. دوران دبیرستان عاشق ریاضی و شیمی بودم و این علاقه منو به سمت مهندسی شیمی برد. اما از رشتههای دیگه بیخبر بودم. به هر حال تجربیات مختلف زندگی، دید آدم رو گسترش میده و مسیرهای متفاوتی جلوش قرار میده. خوندن دروس علوم انسانی در دانشگاه به نظرم احتیاج به یه پشتوانهی دینی خوب داره. چون اکثر مباحث مطرح شده، از غرب گرفته شده که نگاه مبنایی متفاوتی به انسان داره و گاهی اوقات با مبانی دینی ما هم خوانی نداره. برای همینم دروس مشاوره و جامعةالزهرا رو همزمان دارم ادامه میدم. البته برخلاف تصور قبلیم برام سخت شد! ولی سعی کردم برنامهریزی کنم. روزی ۲ تا ۳ ساعت رو گذاشتم برای درس. روزهای هفته رو هم تقسیم کردم: دو روز برای درسهای مشاوره، دو روز درسهای جامعه، یه روز حفظ قرآن. البته برای حفظ هر روز نیم ساعت، ۴۵ دقیقهای وقت میذارم ولی یه روز تو هفته رو هم متمرکز وقت میذارم. الحمدلله با برنامهریزی به هر سه تاش رسیدم. بیشتر سعی میکردم از ساعت خواب بچهها استفاده کنم. مثلاً بعد از نماز صبح تا ساعت ۸ و ۹ فرصت خوبی بود. البته گاهی خسته میشدم. اما سعی میکردم دوباره تو همون مسیر حرکت کنم. دوران کرونا که مدرسهی بچهها هم مجازی شده بود واقعا پوستم کنده شد.🤦🏻♀️ هر چند واسه خودم خوب بود که تو خونه همهی درسا رو میخوندم. اما زهرا به سیستم مجازی اصلا دل نمیداد. خیلی وقتا مجبور بودم خودم دوباره بهش درس بدم! بچه هم که مادر رو به عنوان معلم نمیپذیره و بازی در میاره.🤪 خلاصه اینکه کلی از موهام تو این قضیه سفید شد.😂 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
07 خرداد 1401 16:27:28
5 بازدید
madaran_sharif
. #م_روح_نواز (مامان #محمدحسن ۱۰ ساله، #محمدعلی ۷ ساله، #محمدحسین ۵ ساله، #محمدرضا ۳ ساله) #قسمت_یازدهم هیئت رفتن با بچهها سختتره😁 اما همیشه تلاش میکنم که همین کم رو با هر چند تا بچه که داشته باشم، شرکت کنم. ولی نه فقط به خاطر خودم. چون اعتقاد دارم مجالس اهل بیت (علیهالسلام) برای بچهها نورن و باید با هر سختیای که باشه شرکت کنم. نمیدونم چرا، ولی همیشه وقتی هیئت میرفتیم بچههام رو خیلی بیشتر دوست داشتم و یه نور امیدی به دلم میتابه که انشاالله این بچهها سرباز امام زمان (عج) بشن. و همین خستگیها رو برام آسون میکنه...🌹 تو همین هیئت رفتنا، به خوبی عنایات ویژهی خدا رو هم احساس میکنم. یادمه یه بار شب هشتم محرم محمدعلی ۴۰ روزه و محمدحسن سه ساله بود. رفتیم مجلسی که خیلی شلوغ بود و فقط به اندازهی نشستن یک نفر جا پیدا کردم و نشستم. محمدحسن رو بغل کردم و دفتر نقاشیاش رو باز کردم و شروع کردم براش نقاشی کشیدن... خانم مسنی بهم گفت: دخترم نوزادت رو بده من نگه دارم تو به اون یکی برسی. و محمدعلی تا آخر مجلس آروم بغل اون خانمه نشسته بود.😍👌🏻 هیئت و مسجد بردن مهمترین روش تربیتیمه.😉 شخصیت بچه اونطوری طراحی میشه که فضای اطرافش هست. همه توی خانوادههاشون کسانی رو دارن که عقیده و سبک زندگی متفاوتی دارن و با هم رفت و آمد هم دارند. و پدر و مادر نگرانن که شاید بچهی ما، از اونا تاثیر بگیره.😥 ولی وقتی بچه با فضای هیئت و روضهی امام حسین (علیهالسلام) و مسجد آشنا میشه، عقایدش پولادین میشه و انشاءالله راهشو پیدا میکنه. برای همین، من و همسرم اصرار داریم روضه هفتگی رو حفظ کنیم. جمعه ها مراسم دعای ندبه برگزار میکنیم. در درجهی اول به خاطر خودمون و بعد بچههامون. بچهها تو خونهی ما خیلی دعوا میکنن. ولی من سعی میکنم تا جایی که حرمت شکنی و زد و خورد نباشه دخالت نکنم و اجازه بدم خودشون دعواها و مشکلاتشونو حل کنن. البته همیشه موفق نیستم.😅 خداروشکر ارتباط بچهها با همسرمم خیلی خوبه. پدرشون آدم شوخ و پر جنب و جوشیاند.😃 بچهها اگه بتونن تکتکشون رابطهی خوب و عمیقی با والدین داشته باشن، رابطهشون با خودشون هم خوب میشه. دیدم که هر وقت ما با بچهها حرف میزنیم و درد و دل میکنیم، بعدش بچهها چقدر با همدیگه مهربون میشن. انگار منتظرن پدر و مادر خانواده یه انرژی رو بین بچهها تقسیم کنن تا با اون انرژی، صمیمیت رو بین خودشون ایجاد کنن. و اون انرژی رابطهی کلامی و عاطفی تکتک بچهها با والدینه. #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
14 مهر 1400 15:28:41
4 بازدید
madaran_sharif
. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . همون موقعا، مادربزرگم که اصرار داشت دختر باید از هر انگشتش یه هنر بریزه👌🏻 #چهل_تکه_دوزی و #خیاطی و... رو به ما یاد داد. سیزده سالم بود که رفتم کلاس خیاطی و ضروریات رو یاد گرفتم و همون زمان به اندازهی خودم لباسای خوبی دوختم. ولی خیلی ریزهکاری داشت.😤 علاقه نداشتم و این باعث شد بعدها هم نتونم برم سمتش به #والیبال علاقه داشتم و تابستونا تخصصی دنبالش میکردم. که بعدا به خاطر مشکلات کمردرد و زانودرد، نتونستم ادامهش بدم. #زبان_انگلیسی رو هم دوست داشتم و تا سالها کلاس میرفتم و تو دانشگاه برای مطالعه منابع به زبان اصلی خیلی به کارم اومد. . سال اول دبیرستانم خیلی خوب بود.😊 دوستان صمیمیای پیدا کردم؛ خیلی مهربان و خدادوست و هنوز که هنوزه باهاشون در ارتباطم. رشته تحصیلیمو، #ریاضی_فیزیک انتخاب کردم. ریاضیم خوب بود و بهش علاقه داشتم و البته شرایط کار سنگین مادرم (که دندانپزشک بودن) هم، بیتاثیر نبود. . از سال دوم، از دوستان صمیمیام جدا شدم و دوباره تنها شدم و به درس چسبیدم و فعالیت دیگهای نداشتم. درسم خوب بود و #المپیاد شرکت میکردم و در سطح منطقه و استان مقام میآوردم. . آرزوم بود که #مهندس_کامپیوتر بشم.🤓 مهندسی که ۲-۳ فرزند داره، زندگی خوبی داره، هم بچههاشو اداره میکنه و هم تو شغلش موفقه.💪🏻 . گذشت و سال ۸۳ رشته مهندسی آیتی #دانشگاه_شریف قبول شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم، هم دانشگاه از تصوری که داشتم دور بود، هم رشته.😬 به دلیل تأخیر در ثبتنام و ندیدن تبلیغات #اردو_ورودیها و عدم استقبال خانواده، اردو رو شرکت نکردم❗️ همین باعث شد قبل از شروع کلاسها با همکلاسیها آشنا نشم. (آدم درونگرایی بودم و کلا سخت ارتباط میگرفتم.) فکر میکردم دانشگاه کشور اسلامی مثل مدرسه و خانواده منه😉 اما با ورود بهش و شرکت در جشن ورودیها و دیدن روابط عادی دختر پسری خیلی تو ذوقم خورد.😐 در جمع ۵۰ نفری دخترا، فقط چند نفر همتیپ من بودند. بر همین مبنا دوستیمون شکل گرفت. رشته آی_تی شریف، ملغمهای بود از نرمافزار و سختافزار و از آنچه شنیده بودم خیلی فاصله داشت.😕 به این ترتیب ترم یک به افسردگی گذشت... البته بصورت پشتیبان و معلم، با کنکوریهای مدرسهمون ارتباط داشتم و با واحد دانشگاههای شورای نگهبان هم همکاریام رو شروع کردم. در همین فضای تنهایی بودم که زمان اردوی جنوب شد❗️ . پ.ن: این عکس تابلوییه که خودم گلدوزی کردم و الان ساعت اتاق بچههامه😍 . . #قسمت_دوم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
15 آبان 1399 16:45:55
0 بازدید
madaran_sharif
. #ط_اکبری . عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍😃 . ناظر اول: «خودشون؟؟؟😏» - بله!😍 . رضا لباسش رو برعکس پوشید🤦🏻♀️🆘 ناظر دوم: «خب وقتی وظیفهی خودتو محول میکنی به بچهی سه، چهار ساله همین میشه دیگه!» . - نفرمایید☺️ بزرگ شدن ماشاءالله! کم کم یاد میگیرن😉 و میرم رضا رو راهنمایی میکنم، کمکش میکنم درست بپوشه...👌🏻 . طاها تیشرت👚 تابستانی پوشیده،🤦🏻♀️ هنوزم جورابش رو پیدا نکرده!🙃 ای واااای! الان ناظر اول مسلسل رو برمیداره!😱😂 _طاها جونم مگه وقتی درآوردی سرجاش نذاشتی؟! 👦🏻:نمیدونم یادم نمیاد🤷🏻♂️ بیا باهم بگردیم پیداش کنیم🔍 این دفعه حواست باشه مامانی😚 اگه دیرمون بشه ممکنه نتونیم بریم پارک!😯 . ناظر اول: «مگه خودت لباساشونو مرتب سرجاش نمیذاری؟!😕» - نه!🙂 خودشون میذارن. اول راهن! کمکم رو ریل میافتن☺️ میخوای یه لباس گرم بپوشی؟ سردت بشه باید سریع برگردیما!! 👦🏻: نه! من اینو دوست دارم😃 . ناظر دوم: « این جوری بچهداری میکنی که هی بچه میاری دیگه!😒 بچهداری که اینجور نیست! بچه رو سرما میدی!😠 - براش لباس برمیدارم حواسم هست☺️ (البته قیافهی درونم این شکلیه:😒😤) . چندماه بعد... . عزیزای دلم لباس بپوشید بریم پارک😍 ناظر اول: «هنوز مادری یاد نگرفتی؟! هربار باید کلی معطل لباس پوشیدن بچهها بشی؟؟ چقدر بهشون فشار میاری!!!»🙄 - فشار؟! بچهها این رو پذیرفتن که خودشون بپوشن.🧦👟👕👖 و احساس فشار نمیکنن!😌 فقط گاااهی خستهن میرم کمکشون🤗 . سرم رو برمیگردونم میبینم گل پسرا مرتب لباسای مناسب پارک پوشیدن👌🏻 و داداش یه سال و نیمهشون هم به تقلید ازشون، به سختی داره تلاش میکنه خودش لباس بپوشه.😆 . بهبه! چه پسرایی😍 چه مرتب! ماشاءالله😘 توی دلم #استقلال و اعتماد به نفسشون رو هم تحسین میکنم😌 و بابت #فراغت نسبی خودم خوشحالم😜 برید داداشتونم کمک کنید😝👏👏 ناظر اول:😏 ناظر دوم:😕 حین بیرون رفتن از خونه، کودک ۴ سالهی همسایه رو میبینیم در حالیکه در انتظار مادره برای پوشیدن کفش... . . پ.ن۱: لازم نیست دائم با اطرافیان مجادله کنیم! جملات کوتاه و مؤدبانه کافیه😊 قرار نیست کتاب گویا باشیم😂 زمان همه چیز رو حل میکنه😃 . پ.ن۲: بچهها معمولا از دو سالگی همراه مادر و به مرور، تنهایی لباس میپوشن. لباسهای بیرون کمی سختتره🤪 نکتهی مهم صبوری و فرصت تجربه دادنه.👌🏻 فراموش نکنیم بالأخره همه یاد میگیرن خودشون لباساشونو بپوشن😅 . پ.ن۳: این خاطرات مربوط به قبل شیوع کروناست😉 . . #ط_اکبری #روزنوشت_های_مادری #استقلال_کودک #مادران_شریف_ایران_زمین
25 تیر 1399 16:51:52
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. دیدم حالا که نمیتونم حضوری حوزه رو برم، بهتره مجازی بخونم.👩🏻💻 . امتحان ورودی جامعهالزهرا شرکت کردم و خداروشکر قبول شدم و درسخوندن مجازی رو شروع کردم. بماند که مجازی چه مزایایی نسبت به حضوری داره.😊 هرچند خیلی آسون نیست و سختیهایی هم داره. مخصوصا وقتهایی که همسرم نیست و دست تنهام. . بعد از نماز صبح، دست به کار میشدم.😉 اول درسم رو میخوندم.📚👩🏻💻 بعد کارهای خونه...🧽🍲 . ساعت ۸، دوان دوان تو خیابان به دنبال تهیه مایحتاج خانه و نون و میوه و...🍎🍇🍞 باید سریع میرسیدم تا بچهها بیدار نشن.😴 . گاهی شبها باید زبالهها رو میبردم. صبر میکردم بچهها بخوابن. بعد حدودا ۱ نصف شب، چاقو🔪 به دست میرفتم زبالهها رو میذاشتم.😅 (روحیه بروسلیگری در من موج میزد و معمولا آماده سر صحنهها حاضر میشدم.😂 گفته بودم که دان دو کاراته هم داشتم؟😁) . دوست نداشتم بار زندگیم روی دوش کسی باشه. دلم میخواست کارهام رو خودم انجام بدم.💪🏻 . این روزها، پسر کوچکم ۲ سالهاست و من ترم ۵ سطح ۲ ام. . طبق همون برنامه پیش میرم و معمولا صبح زود به درسهام میرسم و کارهای منزل و بچهها. . بازی اصلیترین کار برای بچههاست. البته خوبه به جای دادن ماهی🐟، ماهیگیری یادشون بدیم🕵🏻♀ و خودشونو راه بندازیم.👩🏻🔧👨🏻🔧 . از وقتی پسرم خیلی کوچیک بود، سعی میکردم بهش یاد بدم که با هر چیزی چه کارهایی میتونیم انجام بدیم.🙂 . حتی وقتی دل و جیگر کابینتها و کمدها رو میریخت بیرون، میگفتم بیا ببینیم با اینها چیکار میتونیم بکنیم؟🤓 مثلا برج بسازیم.🏛 یا با قاشق و چنگال آهنگ بزنیم.🥁 یا مجلههایی که نمیخوایم رو دوربُری کنیم✂️ و ... . و این کارها باعث شد که الان پسرم وقت کم بیاره😅، برای به پایان رسیدن پروژههاش!😁 . بازیهای دیگه مثل گلبازی و خمیرهای دستساز خونگی و یه خرده آزادی مثل نقاشیکردن دیوارهای حمام با گِل یا رنگانگشتی هم که جذابیتهای خودش رو داره.😏 . یکی از خوبیهای مادر محصل بودن، برای بچهها اینه که دوست دارن به تقلید از مادرشون فیلسوفوار👩🏻🏫 کتاب دست بگیرن📖 و ادای مامان رو دربیارن🤓 و حداقل ساعتی به نوشتن جزوات علمی به خط میخی بپردازن.😎 . البته به همه اینها پختن کیک و شیرینی و انواع نانها را حداقل هفتهای ۲ بار اضافه کنید که اینها دیگه چاشنی روزمرگیهاست.🥐🙂 . گاهی ممکنه به نظرمون بیاد بچهی زیاد داشتن خیلیییی سخته.😩 اما اگه بچه اول رو خوب براش وقت بذاریم😌 از بابت بقیه هم نسبتا خیالمون راحتتر میشه.😉 . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_پایانی #مادران_شریف_ایران_زمین