پست های مشابه
madaran_sharif
. . #قسمت_نهم . #امالبنین (مامان سه پسر ۹ساله، ۷ساله و ۵ساله) . داستان تدریسم از اینجا شروع شد که وقتی پسر دومم ۱.۵ سالش بود، یه سال رفتم تو یکی از مدارس قم و علوم درس دادم. اون موقع، دکتر گلپسر گفته بود خیلی خوبه که بذاریدش مهد تا با بچههای همسنش باشه، یه کمی اونا رو ببینه و بهتر بشه...😊 . ما هم گذاشتیمش مهد جامعه. دیدم گلپسر اونجا میره، هفتهای دو روز و روزی دو ساعت، داداشش رو هم میذاشتم پیشش و میرفتم مدرسه درس میدادم. . سال بعدش، پسر سوم ما به دنیا اومد. تا وقتی که کوچولوی ما دو ساله بشه، جایی نرفتم. پارسال ۳ تا پایه قرآن و عربیشون رو درس دادم. اون موقع اولی مدرسه میرفت، دومی پیش دبستانی، سومی هم پیش همسرم بود. من کلاسامو صبح نسبتا زود برمیداشتم و وقتی برمیگشتم، همسرم میرفتن سرکار (اون ساعتها، با لپتاپ کاراشونو انجام میدادن) . . امسال هم که دارم علوم میگم؛ همگی دور هم خونهایم با کلاس هی مجازی که میذاریم.😆 . اولی که تو مدرسهی استثنایی، کلی کارای درسی دارن؛ دومی هم که کلاس اوله؛ درسهای حوزهی خودم هم هست. و درسای مدرسه!! . کلا همهش توی آموزش مجازی هستیم.😁 . این روزا، فکر کنم روزی فقط سه چهار ساعت برا بچهها، از جهت آموزشی وقت میذارم.😨 تازه منی که اعتقاد ندارم مادر باید خیلی دخالت کنه! در حداقل دخالتها، این اتفاق میافته. . یعنی مثلاً فیلمهای درس پسر دومی رو میدم خودش ببینه. یا من باید یه سری تکالیف بنویسم اون از روش بنویسه، میگم خودت بنویس و بالا سرش نمیشینم.😏 چون دوست دارم بچه خودش درس بخونه. از همون اول، پدر و مادر نباید خیلی دخالت کنن. با این مامانا که همه کار میکنن و به جای بچه درس میخونن،😁 خیلی مخالفم. . ولی مثلاً تکالیف گلپسر اولمو، باید دونه دونه فیلم بگیریم بفرستیم به معلمش... چون بالاخره اونا فرق میکنن؛ باید معلم ببینه نحوهی انجام تکالیف چه جوریه. گاهی چندبار یه فیلمو ضبط میکنیم، وسطش خراب میشه. دوباره از اول!! . . برای درسهای علوم مدرسه هم، کلی باید پاورپوینت و محتواهای مجازی درست کنم، که این نوجوونا از انگیزه نیفتن.😅 . کلاسای آنلاینم هم، صبح زود از ۷.۵ تا ۹ ئه. اون ساعت، به جز اولی که از صبح زود بیداره، اون یکیا، خوابن و تا بیدار شن، کلاس منم تموم شده.👌🏻 بعد با هم صبحونه میخوریم و کارامونو میکنیم. . حالا این وسط کلاسهای حوزهی خودمم به زور شرکت میکنم.😆 . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
06 اردیبهشت 1400 14:38:42
0 بازدید
madaran_sharif
. چندوقت پیش با گل پسرا رفته بودم مسجد😇👶👦 . . قبل نماز به محمدآقا گفتم «مامان مواظب داداش علی باش» محمدم سرش رو خم کرد و گفت باشه😌 . وسط نماز یه دختربچه به علی آقا چوب شور تعارف کرد،محمد گفت:«علی کوچیکه» دختربچه بی اعتنا به حرف محمد چوب شور رو به علی داد😒😕 محمد دوباره گفت:«علی کوچیکه،نمیتونه بخوره»!!! . . هر دو از من دور بودند و من مشغول نماز،نگرانشدم😨 . . چون علی به سختی قورت میده،و چند بار تا حالا حالت خفگی براش پیش اومده😥 . من خواستم نمازم رو بشکنم و چوب شور رو از علی بگیرم که دیدم محمد سریع چوب شور رو از داداش علي گرفت وخورد😝😁 و عاقل اندر سفیه به دختربچه نگاه کرد😳😒😒 . دلمغنج رفت برای اینهمه احساس مسئولیت پسر کوچولوی تقریبا سه ساله ی خودم نسبت به داداش علی ۸ماهش 😅😅 . . . پ.ن: درباره هشتگ های پست قبلم میخواستم توضیح بدم 😁 . ما همزمان با انتخاب نام،برای بچه ها لقب هم انتخاب کرديم😆 و گاهی با القابشون صداشون میکنیم، . محمد آقا یا همون نصیرالدین،و علی آقا که عمادالدین صداش ميکنيم😇😇👶👦 . . و مثلا هشتگ #ریاضی91 یعنی من ورودی سال 91 رشته ریاضی دانشگاه شریف بودم 😆 یکی از رفقا گفتن که اینطوری که نوشتید اصلا واضح نیست یعنی چی 😯 گفتم شفاف سازی کنم. . . . #پ_بهروزي #ریاضی91 #مرد_کوچک #مسئولیت_پذیری #نصیرالدین_محمد #عمادالدین_علی . #مادران_شریف #خاطره_نوشت
25 مهر 1398 16:51:13
0 بازدید
madaran_sharif
. #ح_یزدانیار (مامان #علیرضا ۱۰ساله، #زهرا ۷ساله ، #فاطمه و #زینب ۱.۵ساله) #قسمت_هفتم علیرضا کمکم شیرینیهاشو نشنمون میداد.😍 عاشقانه دوسش داشتیم و از اونجا که دور و برمون بچهای نداشتیم توجه و محبت همهمون معطوف به اون میشد. روزهای خیلی قشنگی رو با علیرضا گذروندیم. یه کم که بزرگتر شد متوجه شدم کمی خجالتیه و من نگران از اینکه شخصیتش خجالتی بشه تا جایی که ممکن بود بیرون میبردمش. روبهروی خونهمون مهد کودک بود. میبردمش اونجا مینشستم تا با بچهها بازی کنه. یک ساله بود که کنکور ارشد دادم و تو رشتهٔ علوم تربیتی قبول شدم. این موقعیت رو مادرم فراهم کرد که توی کلاسهای ارشد که آخر هفتهها بود حضور پیدا کنم. یعنی در طول هفته مدرسه میرفتم و آخر هفته هم دانشگاه.😎 سال دوم دورهٔ ارشد حس کردیم که علیرضا دیگه داره بزرگ میشه و از اونجا که به اختلاف سنی کم بین بچهها اعتقاد شدیدی داشتم، با علم به داشتن مشکلات در دوران بارداری و تکرار اون شرایط و شاغل بودن و دانشگاه و پایاننامه و... خداوند لطف کرد و فرزند دوم رو به ما عطا کرد. ترم سوم ارشدم تموم شده بود و فقط پایاننامه مونده بود و چند واحد پیش نیاز به خاطر تغییر رشته. این بار دوران بارداری روی سختتری بهم نشون داد😢 (تهدید به سقط و استراحت مطلق و آزمایش غربالگری با تشخیص احتمال مشکل و تجویز هر روز سرم و هر هفته سونو و حساسیت به هورمونهای بارداری و...)🤦🏻♀️ تو این مدت با هزار رنج و زحمت به صورت درازکش😉 کارای پایاننامهم رو تکمیل کردم و ۱۷ روز قبل از تولد زهرا با انژیوکتی که برای سرم تو دستم بود رفتمدانشگاه و دفاع کردم. تا اینکه زهرا خانم رو هم تو همون ۳۷ هفته یعنی اواخر شهریور ۹۴ به دنیاش آوردن.😁 با اینکه احتمال داشت زهرا مشکل جسمانی داشته باشه، اما وقتی به دنیا اومد دکترم که ظاهر مذهبی نداشت، بابت سالم بودنش خداروشکر کرد و گفت به پدرت بگو برای من دعا کنه. و من مطمئن بودم که پدرم مثل همیشه هوامو داشته.🥺🧡 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
13 شهریور 1401 17:00:35
4 بازدید
madaran_sharif
. #طهورا (مامان سه دختر ۶ساله، ۴ساله و ۵ماهه) . وقتی از طرف #مرکز_نوآوری_بانوان بهم پیشنهاد همکاری دادند، دختر دومم ۱/۵ ساله و شیرخوار بود. اونها هم مکان ثابتی نداشتند. بنابراین رد کردم.☺️ . از اول تابستون ۹۸، حفظ قرآنم رو از سر گرفتم.😊 دارالقرآنی نزدیک خونهمون بود که دخترم رو میبردم، برای مادرها هم کلاس داشت. با بچهها میرفتم و اونا با هم بازی میکردند و مادرها حفظ می کردند.😍 پاییز هم با دختر دومم میرفتم. دوباره به حفظ قرآن برگشتم و از لحظات خیلی خوب زندگیم بود. چون علاوه براینکه بچههام در کنارم شاد بودن،😍 حفظ، تفسیر و عربی که خیلی بهشون علاقه داشتم رو کار میکردم. . اواسط تابستون، دیگه مرکز نوآوری خودش مهدکودک داشت! و به خانمهای کارآفرین خدمات میداد و من بچهها رو با خودم میبردم.😍 اون زمان برای من موقعیت طلایی بود. دو تا بچه داشتم که حالا با هم همبازی بودند.👌🏻 . از مهر ۹۸ هم دختر اولم رفت پیشدبستانی.😚 ۲ ماه اول سختش بود، اما بعد از ۲ ماه راه افتاد و طوری شد که از بچههای باهوش کلاس شد و معلم خیلی ازش تعریف میکرد. دختری که با غریبهها کلمهای حرف نمیزد، حالا دوست پیدا میکرد و من خیییلی خوشحال بودم.🤩 لبخند زندگی رو بیشتر حس میکردم. . همون روزا، تصمیم بزرگ دیگری گرفتم. داشتن یه فرشته کوچولوی دیگه😌 میدونستم که اگر اولی وارد مدرسه بشه و من سرکار برم، تا چندین سال به بچهی بعدی فکر نمیکنم. اینو از خودم مطمئن بودم. چون اول زندگیم تجربه کرده بودم❗️ شروع کارم در مرکز، همزمان شد با بارداریم. ۳ روز در هفته سرکار میرفتم. ۱ روز کامل میرفتم، ۲ روز هم ظهرها دخترم رو از پیشدبستانی برمیداشتم میرفتم تا حدودای ۸ شب. دختر اولم خیلی راضی بود و مهد رو به پیشدبستانی ترجیح میداد. اما دختر دومم مهد نمیموند! با اینکه مهد در محل کارم بود و یک اتاق با هم فاصله داشتیم. (البته کمی با خواهرش میموند.) با این که شرایط ایدهآل بود، اما این اذیت رو در بچهی خودم میدیدم. بچهای که تا قبل از اون خیلی شاد بود، ناخن میجوید😔 و نمیتونستم از پوشک بگیرمش... . . #قسمت_دهم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین
25 آبان 1399 16:36:31
0 بازدید
madaran_sharif
. 🔸بخشی از مصاحبه مادران شریف با خبرگزاری تسنیم🔸 . ♦️تسنیم: امروزه با گسترش اینترنت، فضای مجازی بستر مناسبی برای تشویق مردم به فرزندآوری فراهم میکند بر این اساس نحوه فعالیت شما در اینستاگرام چگونه است؟ . ✅ در بحث تشویق مردم به فرزندآوری، با چند لایه روبهرو هستیم؛ لایه اول که در سطح قرار دارد، بهوسیله تصمیمات و تبلیغات سیاستمداران شکل میگیرد، اما لایه عمیقتری هم وجود دارد که به باورها و نوع سبک زندگی مردم بازمیگردد. ما با این لایه عمیق، کار داریم و به همین دلیل از قالب تجربهنگاری و خاطرهنگاری در اینستاگرام استفاده کردیم؛ در صفحهمان سبک زندگی خانمهایی را که با وجود داشتن چند فرزند، بانشاط و موفق هستند، انتشار میدهیم البته بهشکلی که قابلیت الگوبرداری داشته باشد.😊 . انگاره غلطی که در جامعه به وجود آمده این است که فرزند👶🏻 بیشتر مساوی با به هم خوردن آرامش است! در حالی که ما در جهت رد این طرز فکر قدم برمیداریم، اتفاقاً مادر بودن باعث میشود خانمها در ابعاد مختلف وجودیشان بهصورت چندبعدی و تصاعدی رشد کنند. . ما به این اعتقاد رسیدهایم که اگر مادران چندفرزندیِ موفق به جامعه معرفی شوند،👌🏻 کمکم زمینه تغییر نگرش دیگر خانمها نیز به وجود میآید. ما اصرار داریم الگوهایمان بهطور دقیق شرایط اقتصادیشان را توضیح دهند تا مردم بفهمند که فرزندآوری لزوماً به امکانات مالی و اقتصادی زیادی نیاز ندارد.😉 از طرفی وقتی مخاطب بفهمد که این قضیه امکانپذیر است به این فکر میکند که "وقتی زندگی با چند فرزند لذتبخشتراست چرا به یک فرزند اکتفا کند؟!" . ♦️تسنیم: بهعنوان سخن آخر، در بحث فرزندآوری چه توصیه یا درخواستی از مردم دارید؟ . ✅همه پیگیریها و تصمیمگیریهای ما توسط گروهی مستقل از مادران انجام میشود، درخواست ما از مردم این است که در انتشار تجربیات زیسته مادران موفق چندفرزندی به ما کمک کنند و اگر نمونهای از مادران موفق چندفرزندی سراغ دارند، به ما معرفی کنند تا با آنها مصاحبه کنیم و تجربیاتشان را در اختیار دیگران بگذاریم چون جامعه، الگوهای موفق را میپذیرد و براساس آن جهتگیری میکند.👌🏻 . ما از تمام خانمهایی🧕🏻 که تجربیات مشابهی در این زمینه دارند، میخواهیم آن را به هر روشی که میتوانند، چه حضوری و چه در فضای مجازی، در اختیار بقیه بگذارند، این کار باعث میشود تا در جامعه و خانوادهها در زمینه داشتن چند فرزند فرهنگسازی بشود. . لینک مصاحبه کامل: https://tn.ai/2203103 . #مادران_شریف #مصاحبه #خبرگزاری_تسنیم
08 اسفند 1398 15:51:45
0 بازدید
madaran_sharif
. یکی از علاقههای زیاد اکثر بچهها و خصوصا این گل پسر ما چیزاییه که ازش منع میشن... که شاید به علت اون روحیه و شخصیت پادشاهی🤴🏻 با یه مقدار چاشنی لجبازی باشه.😏 . یه روز بهونههای پسرم خیلی زیاد شده بود و مدام چیزای خطرناکی میخواست که من درحال کارکردن باهاشون بودم.🤦🏻♀️ . ماهیتابه داغ! 🥘 قیچی!✂️ اتو! چاقو🔪 و... . چاقو رو که از دستش گرفتم با گریه و اصرار میخواست دوباره بگیرتش...😫 . پای گاز با اصرار میخواست ماهیتابه رو بهش بدم تا مثل وقتی که سرد بود باهاش بازی کنه و اسباببازی هاش رو بریزه توش.😩 اما این بار نمیشد! . برعکس این همه اصرار، انکار عجیبش بود تو غذا خوردن!😔 هرچی میوه یا غذاهای مختلف براش میآوردم که یه ذره بخوره اصلا گوشش بدهکار نبود!🤷🏻♀️ یا فرار میکرد🏃♂ یا دهنشو محکم میبست🤐 یا خودشو به یه کار مهم دیگه مشغول میکرد و هیچ اهمیتی به تلاش و اصرار من نمیداد.😔 . . داشتم فکر میکردم که چقدر چیزهایی که میخواد براش ضرر داره❌ و چیزهایی که نمیخواد واقعا براش لازم و ضروریه✅ و چرا انقد متناقض عمل میکنه؟🤔 . 💡که این آیه اومد تو ذهنم: 🔸عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم🔸 . و باز حکایت ما (در نقش بچههای کم فهم) و نقش پروردگارمون برام تداعی شد! . چه کارهایی که واقعا دوست دارم انجام بشه و اتفاق بیفته درحالیکه واقعا برام خطرناکه!❌ و چه کارهایی که ازشون فراری ام و در ظاهر خوشم نمیاد ازشون و در واقع برای رشد حقیقی من مفیده!✅ . خدایا این بچهی کم فهمت رو در مقام فهم و رضایت به آنچه که خودت خیر و صلاح من میدونی قرار بده که تو بهترین پروردگاری...🤲🏻 . . پ.ن: البته به نظرم میشه کاری کرد بچه🧒🏻 کمتر احساس منع شدن بکنه... تا در مقابل اون چیزی که براش مفیده یا اون چیزی که براش مضره خیلی مقاومت نکنه.🙂 . مثلا ما سعی میکنیم تو غذا خوردن خیلی اصرار نکنیم بهش👎🏻 یا چیزایی که خطرناک نیستن، مثل ماهیتابه سرد یا اتوی سرد یا پیچ گوشتی و... رو اجازه میدیم باهاشون بازی کنه و تجربه کنه👌🏻 . مثل خدای خوبمون که مجبورمون نکرده و فرصت امتحان و تجربه بعضی چیزا رو بهمون میده❤️ . . #ف_قربانی #سبک_مادری #عارفانه_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین
04 تیر 1399 17:14:20
0 بازدید
مادران شريف
0
0
#م_زادقاسمی #قسمت_پانزدهم من یه مامانِ معمولی ام! البته برام مهمه که تلاش کنم بندهی خوبی باشم. اینطوری مادر و همسر بهتری هم بشم.👌 خودم رو موظف میدونم که به عنوان مادر برای بچههام وقت بذارم. و لذت میبرم از این که بچهرو بغل کنم، ببوسم، باهاش بازی کنم؛ اما کودک درونم خیلی فعال نیست که عاشق بازی کردن به صورت بچهگانه باشم❗️ با بچههای کوچولوتر راحتتر میتونم بازی کنم. همین که یه ذره بزرگتر میشن دیگه همبازی بودن باهاشون برام سخت میشه.😐 و ترجیح میدم که خودشون باهم بازی کنن. فاطمه سادات که بچهی اول و تا مدتها تنها بود بیشتر به همبازی شدن با من نیاز داشت. وقتی بازی باهاش خارج از توانم بود، به زور خودمو راضی نمیکردم که حتما این کارو بکنم❗️ سعی میکردم جور دیگهای سرگرمش کنم. 👌 مثلا هر از گاهی اسباب بازی بخرم و بعد از یه مدت بیارم براش که تازگی داشته باشه. یا سعیم این بود که بین بچههای هم سن و سالش قرارش بدم... اما مهمترین نکتهای که در مورد تربیت بچهها موفق بودم رابطهم با همسرم بوده.😊 حتی اگر بدونم شوهرم داره اشتباه میکنه، جلوی بچهها چیزی نمیگم و ایشون هم همین رفتار رو با من دارن. و این وحدت رویه ما در مسائل تربیتی نقطهی قوت ما هست.☺️ خلاصه ادعا ندارم مادر موفقیم و همه چیز رو رعایت میکنم! مثلا میخواستم تلویزیون رو از خونه حذف کنم ولی نتونستم! مخصوصا تو این ایام کرونا بچهها تلویزیون زیاد میبینن.😔 و این یه نقطهی ضعفه که باید درستش کنم. تو مسیر تربیت دینی بچهها معتقدم اگه خودمون مقید به بعضی از رفتارها باشیم بچهها یاد میگیرن و براشون ملکه میشه.👌 مثلا این که مقید به نماز اول وقت باشیم، یا ولادت ائمه و جشنهای مذهبی حتما جشن بگیریم، اما در کل خیلی اهل آموزش مستقل به بچهها نیستم. و تو این زمینه نیاز به کمک بیرونی دارم، مثلا فاطمه سادات که تو مدرسه مذهبی بود، خیلی از مفاهیم رو اونجا یاد گرفت.😍 خلاصه که در حد وسعم تلاشم رو کردم که زندگیم هدف داشته باشه و تو جایگاه خودم سازنده باشم. با این حال اگه به عقب برگردم تلاش بیشتری میکنم هم در مورد بچهداری و هم درس خوندن، مثلا فکر میکردم بین هر کدوم از بچهها میشد یه بچهی دیگه هم باشه... 😀 یا از سال ۸٠ تا ۹۸ درس نخوندم و اشتباه بود! آخه فکر میکردم نمیشه... البته احساس نیاز پیدا نکرده بودم به تحصیل که نشدنیها رو شدنی کنم. به هر حال اصراری ندارم یه جای خاص باشم و حتما یه کار خاصی بکنم. به اینم باور دارم خدا برای وقت کم، برکت بیشتری قرار میده، مهم اینه که آدم با خدا معامله کنه.