پست های مشابه

madaran_sharif

یادم نمیره چقدررررر واکنش ها به خبر آمدن فرزند دومم منفی بود😔 البته همه دلسوزی می‌کردن؛ یه عده برای خودم دلشون میسوخت!یه عده برای محمد، پسر اولم (که چه زود هوو اومده سرش)😕😯!!و عده‌ای هم برای فرزند جدید! (که فکر می‌کردن کسی فرصت رسیدگی به اون رو نداره!؟!😕)و عده دیگه‌ای هم برا همه‌مون دلشون می‌سوخت😯😐😅حتی کسایی که به ظاهر، از اومدن فرزند جدید ابراز خوشحالی می‌کردن، مشخص بود همه‌ی اون دلسوزی‌ها رو دارن ولی مثلاً سعی میکردن بروز ندن، اما در لفافه هشدار های لازم رو می‌دادن😁😅 . . من، علی رو خوش‌بخت‌تر از محمد می‌دونم، چون تو خونمون، سه نفر 👪 منتظر به‌دنیا اومدنش بودن. محمد هفته‌های آخر از من هم بی‌تاب‌تر بود برای تولد علی😍هر بار دکتر می‌رفتم تا از مطب می‌اومدم بیرون می‌گفت: پس داداش علی کو؟!😅 حتی بار آخر خودش باهام اومد تو‌ مطب که به دکتر بگه داداش علی رو بیار دیگه😆😁 . عکس، اولین دیدار دو تا داداش👬 هست، که من هربار با دیدنش تا مرز سکته ذوق می‌کنم😅💖 . وقتی محمد و علی با هم دور اوپن آشپزخونه می‌چرخن و هردو غش‌غش😂 می‌خندن، وقتی علی رو می‌سپرم به محمد و می‌رم کارامو انجام می‌دم، و میبینم محمد به خوبی از پس مراقبت از داداشی براومده.💪 وقتی علی کار جدید یاد می‌گیره و محمد از همه ما بیشتر ذوق می‌کنه و... در همه این شرایط، که کم هم نیستن، دوست دارم به همه بگم، برای مامانی ناراحت و نگران باشید که فقط یه بچه داره و خودش به تنهایی مجبوره همه وقت بچه رو پر کنه،😳 همه‌ی نیاز بچه به محبت رو تامین کنه، تازه اگه بتونه!!! و اگه نتونست، اون‌وقت دلتون به حال اون بچه بسوزه😔که به هر دلیلی، تنها مونده😔البته تنهای تنها که نه، احتمالا با #تلویزیون، #موبایل یا #بازی_کامپیوتری، شایدم با #مربی و دوستای #مهد، تنها مونده😶😶 . پ.ن۱: چندتا بچه داشتن و با فاصله کم بچه‌دار شدن خیلییییییییی سخته! ولی نه سخت‌تر از داشتن #تک_فرزند!وقتی شرایط الان خودمو با وقتی که محمد ده ماهه بود مقایسه می‌کنم، این موضوع کاملا برام روشن میشه. و اصلا مگه می‌شه تو دنیا بدون سختی کشیدن به نتیجه ی چشم‌گیری رسید؟! . پ.ن۲: عمیقا و همیشه برای کسایی که می‌خوان بچه‌دار بشن و تا حالا خدا نخواسته دعا کنیم که روزیشون بشه 🙏😇👼👶👦👧اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِِ و آلِ مُحَمَّدِِ و عَجِّل فَرَجَهُم🌷 . پ.ن۳: فکر می‌کنم بهتر از دلسوزی، چه برای امثال بنده و‌ چه برا تک فرزندها و مادراشون، #کمک کردن به اونهاست😊😇✨💫 . #پ_بهروزی #ریاضی_۹۱ #نصیرالدین_محمد #عمادالدین_علی #تک_فرزندی #چند_فرزندی #مادران_شریف

16 آبان 1398 15:34:06

0 بازدید

madaran_sharif

. #ف_جباری (مامان زهرا ۲سال و ۱۰ماهه و هدی ۷ماهه) کنارش دراز کشیده بودم. داشت آخرین تلاش‌هاش رو برای نخوابیدن می‌کرد که بهش گفتم: مامان میای با هم حرف بزنیم؟😌 برگشت سمتم، نگاهش کردم و گفتم: ببخشید اگه بعضی وقتا مامان خوبی نیستم.😔 نگاهش رو ازم برداشت. کمی فکر کرد و گفت: شما هم ببخشید اگه من بعضی وقتا جیغ می‌زنم.😌 من که محو جمله‌ش بودم و جوابش رو نداده بودم، دوباره پرسید: می‌بخشی؟ بغلش کردم و گفتم بله مامانم می‌بخشم. این مکالمه رو همین‌جا پایان دادم و برای صدمین بار قصه‌ی غدیر و موسی کوچولو رو براش تعریف کردم و آروم به خواب رفت...😇 بلند شدم و رفتم توی کاغذهای رو در یخچالم (تو مجموعه پست‌های مربوط به برنامه‌ریزی کاغذها رو معرفی کرده بودم) نوشتم: ❗فکر کردن در مورد چالشم با زهرا❗ پ.ن۱: سلام... حالتون چطوره؟😊 عیدتون مبارک🙏🏻🌸 چند ماهیه سرعت زندگیم بالاست و در حال دویدنم که خودمو بهش برسونم،🏃‍♀️ اما از بعضی چیزا جا موندم که یکی از اون‌ها مادریه! پ.ن۲: چند وقته خلقیاتی رو توی دخترم می‌بینم که منو به‌جا یا بی‌جا😄 نگران کرده، خیلی فکر کردم، با همسرم مشورت کردم، صورت مسئله و راه‌حل‌ها رو آوردم روی کاغذ و این کار خیلی بهم کمک کرده، مثلا از خودم پرسیدم: چه رفتارهایی من رو اذیت کرده؟ واکنش من در لحظه به این رفتارها چی بوده؟ علل احتمالی چیاست؟ و سعی کردم به سوالام جواب بدم. در مجموع فعلاً به این نتیجه رسیدم که من در مرحله گذار هستم و باید تغییراتی ایجاد کنم؛ چند وقته به دلایل مختلف، مثل اثاث‌کشی به شهر دیگه و بزرگتر شدن فرزند دوم (هدی ۷ ماهه شده و دیگه نمی‌شه یه گوشه از خونه رهاش کرد)، کارهام خیلی فشرده و وقتم محدودتر شده. همچنان مثل قبل، وقت‌های خواب بچه‌ها به درس خوندن و فعالیت‌های کاریم تعلق داره و وقت‌های بیداری بچه‌ها به کارهای خونه و رسیدگی به بچه‌ها و همین باعث شده در طول روز وقت با کیفیتی رو با زهرا نگذرونم و دائم در تلاش باشم که از سر خودم بازش کنم تا بتونم کمی به پخت و پز و بذار بردار ها برسم، فعلا. ۱. کمی از کارهای خونه رو به وقت خواب بچه‌ها منتقل کردم که به تبعش کمی از خواب شبم رو کم کردم یا از درس و کارم جا موندم! ۲. حتما در روز یک یا دو بازی خوب با زهرا دارم، طوری که به بازیش دل بدم. به نظر میاد مسیری که دارم برای حل مسئله‌م طی می‌کنم بدک نیست، اما خب هنوز به نتیجه‌ی دلخواه و ثبات نرسیدم. شما این روزا با چه چالشی دست و پنجه نرم می‌کنین؟ در حال یافتن راه‌حل هستین یا نه؟🤷🏻‍♀️ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

07 مرداد 1400 15:06:50

0 بازدید

madaran_sharif

. ده روزی هست که خانوادگی درگیر یه ویروس #آنفولانزا هستیم.😢 . چند روز بیماری عباس شدید بود و بردیمش دکتر. بعدش چند شب نوبت فاطمه شد. شبا با گریه بیدار می‌شد و مدت زیادی گریه و سرفه می‌کرد.😕 . خودم هم بعد چند روز #ویروس مذکور رو گرفتم و فهمیدم واقعا #بیماری سختیه.😂 . برای من سخت‌ترین و تلخ‌ترین بخش بچه داری، همین مریض شدن بچه‌هاست. #مریضی و ضعف و مظلوم شدنشون به کنار، اینکه مجبوری به زور و با وجود گریه زاری بهشون دارو بدی خیلی طاقت فرساست.😡 . قدیما برام سوال بود چرا آدم باید مریض بشه و اینقدر رنج و سختی بشه؟! چرا گاهی #بدشانسی میاریم و از قضا تو اتوبوس یا مهمونی کسی کنارمون می‌شینه که مریضه و به ماهم منتقل می‌کنه ویروس رو.😨 . اولین بار جواب این سوال رو از یکی از بهترین اساتید معارف شریف شنیدم.😍 . بیماری نه تنها بد شانسی نیست، بلکه یه بخش کاملا حساب شده از نعمت‌های خداست! که حتی جا داره آدم به خاطرش خدا رو شکر کنه! . دعای ۱۵ صحیفه‌ی امام جانمون حضرت #سجاد علیه السلام.😍 یادمه اوایل بعد خوندن این دعا هی دوست داشتم مریض بشم و برم این دعا رو بخونم و #ذوق_مرگ بشم.😆 . بیماری باعث بخشش گناهان و پاک شدن آدم می‌شه و فرصت #تفکر و #توبه رو در اختیار فرد می‌ذاره. جدای از این‌ها، بخش جذابش اونجاست که می‌گن: حین بیماری فرشته‌ها کارهای خیلی خوبی رو می‌نویسن توی نامه اعمال که اصلا به فکر و ذهن فرد هم خطور نکرده و هیچ زحمتی هم براش نکشیده.😇 . درباره مریضی بچه‌ها هم که واقعا سخت‌تر از اینه که آدم خودش مریض بشه.😢 . چند وقت پیش توی کتابی می‌خوندم یه حدیث به نقل از حضرت امیر علیه‌السلام که بیماری بچه‌ها باعث بخشش گناهان والدین می‌شه.😇 . کلا انگار همه‌ی سختی‌های این دنیا وسیله‌ای هست که خدا از من انسان امتحان بگیره و به خاطرش #جوایز _نفیس دنیوی و اخروی بهم بده.❤ . بعد این حدیث تحمل بیماری بچه‌ها هم برام راحت‌تر از قبل شده خداروشکر.✋ و اصلا نگاهم به مقوله‌ی بیماری تغییر کرده... . ان شاءالله خدا بهمون کمک کنه واقعیت و باطن اتفاقات این دنیا رو بهتر درک کنیم و از هر اتفاقی بهترین بهره برداری رو بکنیم برای آخرتمون.👐 . . پ.ن۱: برای همه‌ی مریض‌ها مخصوصا بچه‌ها دعا کنیم و #حمد_شفا بخونیم. . پ.ن۲: توی عکس‌ها دعای امام سجاد علیه‌السلام رو حتما بخونید و لذتش رو ببرید.😍 و حدیث حضرت امیر(ع) : فِي اَلْمَرَضِ يُصِيبُ اَلصَّبِيَّ إِنَّهُ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَيْهِ. (کتاب من لا يحضره الفقيه.جلد ۳.صفحه ۴۸۲) . پ.ن۳: عکس فاطمه در اوج مریضی.😯 . #مادران_شریف #پ_شکوری #شیمی91 #روزنوشت_های_مادری

27 بهمن 1398 16:36:47

1 بازدید

madaran_sharif

. مروری بر مسیر آینده دختران شریفی... . #یادداشت_مهمان . آمار دقیقی ندارم و فقط از حدسیات و مشاهداتم کمک میگیرم ولی اگه شما ادعاهای منو رد میکنید و آمار دارید لطفا بگید. احتمالا درصد هام فضایی باشه! . به طور خیلی تقریب فرض کنیم نسبت دختر به پسر در شریف ۱ به ۳ باشه یعنی بیش از ۳۰ درصد شریفی ها دخترن. . خیلی ها میگن ۹۰ درصد شریفی ها برای ارشد اپلای میکنن(میرن دانشگاه های کشورای دیگه) که من قبول ندارم و طبق مشاهداتم شاید حدود ۵۰ درصد باشه. که بازم حس میکنم زیاده. . بعضی ها اصلا ادامه تحصیل نمیدن. که فرض میکنیم ۱۰ درصد باشن. . زیر ۵ درصد احتمالا کردیت میکنن(پذیرش ارشد بدون کنکور و با معدل بالا) تو خود شریف میمونن و کمی بیش از ۵ درصد هم توی دانشگاه های دیگه ی ایران ادامه تحصیل میدن. . و حالا ۳۰ درصد باقی مونده ادامه تحصیل میدن اما نه در رشته ی خودشون. رشته های مدیریتی و ام بی ای که تو شریف طالب زیاد داره. رشته های علوم انسانی و حتی پزشکی و هنر هم عده ای رو جذب کرده. . و اما بازار کار . چقدر از این ۵۰ درصدی که تو ایران موندن سر کار میرن؟ اصولا شریفی ها یه اخلاقی دارن که یا باید خودشون شرکت بزنن و مدیر باشن یا اگرم کارمند میشن جزء کارمندای تاپ با حقوق بالا باشن. . از این لحاظ کم پیش میاد شریفی با لیسانس بره سراغ کار و اصولا برنامه درسی ارشد ها هم طوری ریخته میشه که نتونی کار کنی ولی حالا دست بالا بگیریم ۴۰ درصد رو بگیم کار میکنن. . چقدر از این تعداد تو رشته ی خودشون کار میکنن؟اینم دست بالا بگیریم بگیم ۳۵ درصد. . چقدر از این تعداد هم تو رشته خودشون کار میکنن هم تحصیل؟ کمتر از ۱۰ درصد چقدر از این تعداد دختر هستن؟ بازم بگیم ۳ الی ۴ درصد در نتیجه فقط ۳ الی ۴ درصد شریفی ها دخترانی هستند که در رشته خودشون ادامه تحصیل میدن و مرتبط با رشته شون کار میکن. البته همین تعداد هم به نظرم زیاده و لفظ فقط رو نباید اورد. . حالا که چی؟ . از این همه حساب کتاب هدفم این بود که بگم تعداد خیلی کمی از ماها( نه تنها در شریف) قبل از ورود به دانشگاه و بعدش میدونیم که چه رشته ای رو دوست داریم و آیندمون رو بر اساس اون برنامه ریزی میکنیم که تا کجا بخونیم و چه کاری هم انجام بدیم متناسب با اون.(تازه اگه بر اساس برنامه ریزی مشاور و معلم و پدر و مادر نباشه و نهایتش باعث سرخوردگی نشه). . ادامه در بخش نظرات😊 . . #ش_سعیدی_نیا #برق91 #یادداشت_مهمان #مادران_شریف

09 آبان 1398 17:16:09

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_سوم #ک_موسوی (مامان #زهرا ۱۰ساله، #مریم ۶.۵ساله، #نرگس ۴ساله) زهرا سال ۹۰ به دنیا اومد. همون سال همسرم هم دکترای دانشگاه تهران قبول شدن.🤩 خودش می‌گفت این به برکت وجود زهراست. اوایل بچه‌داری خیلی خیلی برام سخت بود. هم بی‌تجربه بودم هم اینکه از خودم انتظارات زیادی داشتم. دلم می‌خواست براش سنگ تموم بذارم و همه‌ی حواسم رو بهش بدم. اما از خودم و همسرم غافل شده بودم.😞 این روند کم‌کم به روحیه‌م آسیب رسوند و نشاط و شادابیم رو از دست دادم. دخترم شب‌ها اصلا نمی‌خوابید و این باعث می‌شد خستگی بر من غلبه کنه و در رفتارم خودشو نشون بده.❗️ دیگه به جایی رسیدم که دیدم لازمه یکی بهم کمک کنه و چه کسی بهتر از همسر؟!❤️ با اینکه درک می‌کردم ایشون در طول روز مشغول سر و کله زدن با مردم اند و شب‌ها درجا خوابشون می‌بره، اما من هم خسته بودم و نیازمند کمک! ازشون درخواست کردم شب‌ها یه مقدار کمکم کنن. ایشون هم پذیرفتن و قرار شد نوبتی از بچه نگه‌داری کنیم.☺️ و این خیلی برام مفید بود. همین طور تصمیم گرفتیم گه‌گاهی برنامه‌ی دو نفره بچینیم و به گردش بریم.😍 این کار خیلی حالمونو خوب می‌کرد. بعد از به دنیا اومدن بقیه بچه‌ها هم این کار رو ادامه دادیم.👌🏻 بچه‌ها رو چند ساعتی به مادرم یا مادر همسرم می‌سپریم و با هم می‌ریم بیرون و خدا رو شاکریم که مادرهای مهربون و همراهی داریم.🧡 گاهی اوقات هم از فرصت خواب بچه‌ها استفاده می‌کنیم. مثلاً روزهای جمعه، صبح زود که هنوز بچه‌ها خوابن با هم بیرون می‌ریم. سعی می‌کنیم فرصت‌های با هم بودن رو پیدا کنیم و از دستش ندیم. مسئله‌ی دیگه‌ای که خیلی اذیتم می‌کرد این بود که به خاطر مشغله‌های مادری، دیگه نمی‌تونستم مثل قبل به نماز و مخلفاتش بپردازم! یا تو مراسمات مذهبی با کیفیت قبل شرکت کنم. کسی نمی‌تونه منکر لذت نماز در سکوت و آرامش، روضه‌ی بدون استرس و شیرینی لحظه‌ی افطار بشه. خیلی طول کشید تا به این نتیجه برسم که همین شب بیداری‌ها برای آروم کردن ‌نی‌نی، همین شیر دادن در همه حال با اعمال شاقه🤪 و... خودش عبادته.👌🏻 به خودم نهیب می‌زدم که نکنه تا حالا فقط برای لذت خودت نماز و دعا می‌خوندی، نه برای رضای خدا؟!🤨 بعد از یه سال مرخصی، به دانشگاه برگشتم. مادرشوهرم مدتی که من نبودم از زهرا نگه‌داری می‌کردن.💚 این هم خوب بود و هم بد.❗️ از این جهت خوب بود که می‌تونستم برای علایقم وقت بذارم و خیالم راحت باشه که فرزندم رو به فرد مطمئنی سپردم. اما با بزرگ‌تر شدن دخترم، متوجه شدم توی رفتارش دچار دوگانگی شده.😄 #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

02 خرداد 1401 16:49:07

7 بازدید

madaran_sharif

. #تجربه_شما #قسمت_پایانی . مرداد ماه ۹۶ به لطف خدا، فرزند اولمون سیدعلی، به دنیا اومد.♥ شب عید قربان✨ مادرشوهرم، بسیار محبت کردند و با آغوش باز و روی خوش😊، حدود ده روز پذیرای من و همسرم و سیدعلی بودند.😃 (همیشه مدیونشونم😌) . بهمن۹۷ به لطف خدا، سیده‌نرگس جانمون هم دنیا اومد❤️، و ما دوباره ده روزی زحمتشون دادیم. . داشتن دو تا کوچولوی پشت سر هم، برنامه ریزی زندگیم رو، خیلی تغییر داد. در واقع درست ترش اینه که بگم، برنامه زندگیم رو تنظیم کرد. ✅ . به قول مادر همسرم، هرچی بچه بیشتر داشته باشی، زرنگ‌تر میشی.😃 . مثلا من قبل از بچه‌دار شدن، یکی از آرزوهام این بود که اون‌قدر پولدار باشیم، که برای کارهای تمیزکاری و نظافت خونه، کارگر بگیریم؛🤩 اتفاقا چند ماه آخری که دخترم رو باردار بودم، این اتفاق افتاد☺️؛ ولی تقریبا یک ماه بعد از زایمان، خودم نخواستم دیگه بیاد.😏 چون احساس می‌کردم با داشتن کارگر، یک نوع روحیه تنبلی در وجودم رخنه می‌کنه.🤨🧐 یعنی برای من اینطور بود و البته برای همه این‌جوری نیست. . . من که خاطره خوبی از محیط دانشگاه و مدل درس خوندن دانشگاه نداشتم، ترجیح دادم به جای ادامه تحصیل به شکل آکادمیک، خودم به مطالعه بپردازم و از صوت ضبط شده اساتید بهره ببرم.😌 خصوصا این‌که بعد از تولد فرزند، آدم بیشتر احساس نیاز می‌کنه به خودسازی و توسعه فردی😌 . موضوعات مختلف مثلا روانشناسی، تربیت فرزند، خودسازی و تزکیه نفس و... رو با توجه به علایقم، انتخاب و مطالعه می‌کنم و صوت اساتید رو هم پیرامون هر کدوم، گوش می‌دم.😊😄 . این روزها، من بعد از نماز صبح، هم‌زمان که با هدفون بی‌سیم، مباحث تاریخ تحلیلی اسلام استاد پناهیان رو گوش میدم😊، کارهای خونه رو هم انجام می‌دم😀، نهار رو هم بعضا آماده می‌کنم🥣. خیلی از اوقات ساعت ۸ صبح، که بچه‌ها بیدار می‌شن، نهار هم آماده‌ست.🥘 . از اون روز که یکی از خانوم‌ها، توی صفحه مادران شریف، نوشته بود برای بچه‌ها توی مسجد کلاس می‌ذارم، و مامان‌هاشون بچه‌های خودمو نگه می‌دارن، منم به فکر افتادم!💡✨🌟 . یکی دو هفته است که هر روز عصر، کلاس روخوانی برای بچه‌های مسجد نزدیک منزلمون دارم. یک ساعت قبل از نماز مغرب. هم به بچه‌ها قرآن یاد می‌دم، هم تو روحیه خودم موثره،😃💪🏻 و هم بچه‌های خودم از همین سن، با مسجد انس پیدا می‌کنند، انشاالله. 😄 . #ه_ع #برق۸۴_سجاد_مشهد #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف

28 بهمن 1398 16:43:35

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #ر_ن (مامان سه فرزند ۷ساله، ۴ساله و ۶ ماهه) . به خونه جدید که اسباب‌کشی کردیم، باردار بودم. اتاق‌ها حتی سرپیچ لامپ هم نداشتن (سیم خالی بودن) و من همه‌ش روی چهارپایه بودم و سرپیچ وصل می‌کردم.👩🏻‍🔧 . کلا عادت کردم هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم. البته مادرم پیشمون بودن و خیلی کمک می‌کردن. ایشون از اول ازدواجمون، هرموقع مسئله‌ای در پیش داشتیم، از شهرستان می‌اومدن و پیشمون بودن❤️ . واقعا اگه این امکان رو نداشتم، احتمالا به خیلی کارا نمی‌رسیدم و خیلی از جسارت‌ها رو برای یک سری از قدم‌ها تو زندگی نداشتم💪🏻 . مخصوصا خیلی از مواقع که همسرم درگیر کارهاشون بودن و پیش ما نبودن، مادرم می‌اومدن. وقتی که بچه اولم دو ساله‌ شد، پدرم فوت کردن😞 و مادرم تنها شدن. این غم، بار بزرگی برای مادرم و ما بود. بعد از اون بیشتر پیش ما میان یا در هر فرصتی که پیش میاد، ما پیش ایشون می‌ریم😊 . . بچه دوم که به دنیا اومد، حوزه دانشجویی تقریبا تموم شده بود ولی با چند جا کار فرهنگی انجام می‌دادم. از طرفی هنوز ارشدمو دفاع نکرده بودم و باید پایان‌نامه رو می‌نوشتم. . ۶ ۷ ماه گذشت. دیدم حالا که دو تا بچه دارم و همسرم نمی‌تونن زیاد خونه باشن، پایان‌نامه‌م تموم نمیشه‌. رفتم شهرستان و یک ماه اونجا موندم. اون یک ماه، بچه‌ها رو می‌ذاشتم پیش مامانم و برای فرزند کوچیکم، که غذاخورم شده بود، شیر می‌ذاشتم و از صبح تا غروب می‌رفتم کتابخونه و روی پایان‌نامه‌م کار می‌کردم👩🏻‍💻 دو، سه وعده‌ای هم مادرم بهش شیرخشک می‌دادن. . ماه خیلی سختی بود. با اینکه خود رشته و امتحاناش برام راحت بود، ولی جمع کردن پایان‌نامه انسانی برام سخت‌تر از پایان‌نامه فنی بود. چون آدم دو دو تا چهار تایی بودم و قلم خوبی برای نوشتن نداشتم. بالاخره تموم شد و آخرای سال ۹۵ ارشد رو دفاع کردم. . . سال بعدش تقریبا سالی بود که از آزادی‌هام لذت بردم😁 پایان‌نامه‌م اونقدر برام سخت بود که وقتی آزاد شدم، واقعا دلم می‌خواست یه مدت هیچ‌ کاری نکنم و فقط از بچه‌داری لذت ببرم👩‍👧‍👦 هرکی بهم می‌گفت بیا فلان کار رو کمک کن و... نمی‌خواستم. هیچ موقع از بچگیم نشده‌ بود که درس نداشته باشم و واقعا می‌خواستم ذهنم آزاد و در اختیار بچه‌ها باشه. دلم می خواست یه مدت بدون هیچ چیز دیگه‌ای (جز چند تا کار فرهنگی جزئی) با بچه‌ها بگذرونم. . توی دورهمی‌های مادرانه شرکت می‌کردم. کلاسای تربیتی و... با بچه‌ها می‌رفتم. خونه‌نشین نبودم. ولی همه‌ی کارام با بچه‌ها و با محوریت بچه‌ها بود. ولی آفت‌هایی هم داشت... . . #قسمت_ششم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #ر_ن (مامان سه فرزند ۷ساله، ۴ساله و ۶ ماهه) . به خونه جدید که اسباب‌کشی کردیم، باردار بودم. اتاق‌ها حتی سرپیچ لامپ هم نداشتن (سیم خالی بودن) و من همه‌ش روی چهارپایه بودم و سرپیچ وصل می‌کردم.👩🏻‍🔧 . کلا عادت کردم هر کاری از دستم برمیاد انجام بدم. البته مادرم پیشمون بودن و خیلی کمک می‌کردن. ایشون از اول ازدواجمون، هرموقع مسئله‌ای در پیش داشتیم، از شهرستان می‌اومدن و پیشمون بودن❤️ . واقعا اگه این امکان رو نداشتم، احتمالا به خیلی کارا نمی‌رسیدم و خیلی از جسارت‌ها رو برای یک سری از قدم‌ها تو زندگی نداشتم💪🏻 . مخصوصا خیلی از مواقع که همسرم درگیر کارهاشون بودن و پیش ما نبودن، مادرم می‌اومدن. وقتی که بچه اولم دو ساله‌ شد، پدرم فوت کردن😞 و مادرم تنها شدن. این غم، بار بزرگی برای مادرم و ما بود. بعد از اون بیشتر پیش ما میان یا در هر فرصتی که پیش میاد، ما پیش ایشون می‌ریم😊 . . بچه دوم که به دنیا اومد، حوزه دانشجویی تقریبا تموم شده بود ولی با چند جا کار فرهنگی انجام می‌دادم. از طرفی هنوز ارشدمو دفاع نکرده بودم و باید پایان‌نامه رو می‌نوشتم. . ۶ ۷ ماه گذشت. دیدم حالا که دو تا بچه دارم و همسرم نمی‌تونن زیاد خونه باشن، پایان‌نامه‌م تموم نمیشه‌. رفتم شهرستان و یک ماه اونجا موندم. اون یک ماه، بچه‌ها رو می‌ذاشتم پیش مامانم و برای فرزند کوچیکم، که غذاخورم شده بود، شیر می‌ذاشتم و از صبح تا غروب می‌رفتم کتابخونه و روی پایان‌نامه‌م کار می‌کردم👩🏻‍💻 دو، سه وعده‌ای هم مادرم بهش شیرخشک می‌دادن. . ماه خیلی سختی بود. با اینکه خود رشته و امتحاناش برام راحت بود، ولی جمع کردن پایان‌نامه انسانی برام سخت‌تر از پایان‌نامه فنی بود. چون آدم دو دو تا چهار تایی بودم و قلم خوبی برای نوشتن نداشتم. بالاخره تموم شد و آخرای سال ۹۵ ارشد رو دفاع کردم. . . سال بعدش تقریبا سالی بود که از آزادی‌هام لذت بردم😁 پایان‌نامه‌م اونقدر برام سخت بود که وقتی آزاد شدم، واقعا دلم می‌خواست یه مدت هیچ‌ کاری نکنم و فقط از بچه‌داری لذت ببرم👩‍👧‍👦 هرکی بهم می‌گفت بیا فلان کار رو کمک کن و... نمی‌خواستم. هیچ موقع از بچگیم نشده‌ بود که درس نداشته باشم و واقعا می‌خواستم ذهنم آزاد و در اختیار بچه‌ها باشه. دلم می خواست یه مدت بدون هیچ چیز دیگه‌ای (جز چند تا کار فرهنگی جزئی) با بچه‌ها بگذرونم. . توی دورهمی‌های مادرانه شرکت می‌کردم. کلاسای تربیتی و... با بچه‌ها می‌رفتم. خونه‌نشین نبودم. ولی همه‌ی کارام با بچه‌ها و با محوریت بچه‌ها بود. ولی آفت‌هایی هم داشت... . . #قسمت_ششم #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن