پست های مشابه

madaran_sharif

. چند روز قبل از شروع ماجراهای کرونایی، سالگرد ازدواجمون بود.💑 کلی عذاب وجدان و تردید داشتم که زهرا رو بذاریم خونه مادرشوهر و یه تفریح دو نفره داشته باشیم یا نه؟!🤔🙁 . آخه چه کاریه؟!😒 بچه‌ی طفلکی اذیت می‌شه، مامانشم از دوری بچه اذیت می‌شه، مادربزرگ پدربزرگم که حتما اذیت می‌شن.😖 آخه واجبه؟! بله واجب‌تر از نون شبه!😏 همسر ۷ صبح می‌زنن بیرون و خیلی تلاش کنن ۸:۳۰ شب می‌رسن خونه.🧔🏻💼 ۱۰:۳۰ هم از فرط خستگی همگی بیهوش می‌شیم.💤 می‌مونه ۲ ساعت ناقابل که با حضور بچه یک جمله رو هم نمی‌شه کامل ادا کرد⁦.⁦⁦🤦🏻‍♀️⁩⁦🤦🏻‍♂️⁩ . اگه شما وضعیت بهتری دارین، احتمالا فقط یه بچه دارین که اونم هنوز قنداقیه.😁 یا بچه‌‌های آرومی دارین که ساعت‌ها یه گوشه می‌شینن و خودشون بازی می‌کنن که این‌‌ها گونه‌هایی کمیاب از موجودات زنده هستن.😂 . در نهایت احساسِ نیاز به داشتنِ #وقتِ_اختصاصی با همسر به منظور #استحکام و #تقویت پیوند #زناشویی، بر عذاب وجدان و دلتنگی برای بچه غلبه کرد و بعد از چندین ماه (که در فراغت کامل و با آسودگی، چند کلامی با همسر هم کلام نشده بودیم) توکل بر خدا، رفتیم یه رستوران خلوت و یه گوشه دنج یکی دو ساعت فقط حرف زدیم⁦.🧕🏻⁩💬🧔🏻 . توی این یک سال و نیمی که از تولد زهرا می‌گذره، این سومین بار بود که برای تفریح دو نفره برنامه ریزی می‌کردیم. که میانگین می‌شه ۶ ماه یک بار! به نظرم جا داشت بیشتر هم بشه.🤔⁦⁦👌🏻⁩ . آینده و برنامه‌هامون 💭، کارهایی که این روزا هر کدوم مشغولشیم، روزمرگی‌هامون و خلاصه هرچه دل تنگمان خواست رو تند و تند وسط لقمه‌های غذا تقدیم هم کردیم.🍕🎁 البته این وسط غرایز مادری هم دست بردار نبودن،😪 با اینکه تلاشمو می‌کردم تا شش دنگ حواسم پیش همسر باشه و از فرصت پیش اومده نهایت لذت و استفاده رو ببریم،😊 ولی دو سه دنگم در رفت و آمد بین خونه‌ی مادرشوهر و رستوران بود؛ ای وای الان نگه ماما، گرسنه نباشه، خوابش نگرفته باشه، نکنه گریه کنه خبرمون نکنن!😒 . بعد از ۲-۳ ساعت تجدید قوا و تجدید بیعت که برگشتیم، انتظار داشتم #فیلم_هندی طور، تا درو باز می‌کنیم من زانو بزنم و زهرا ماما ماما گویان بدوه طرفم⁦🏃🏻‍♀️⁩ 😎 هم دیگه رو سفت بغل کنیم و من بفهمم چقدر به بچه‌م سخت گذشته و دلتنگم بوده. 🥰😥 اما زهرا همون‌جور که مشغول بازی بود با دیدنمون یه لبخند خیلی شیک زد😌 و سریع برگشت به بازیش 🧸🧩 انگار این وقت اختصاصی برای همه لازم بود؛ هم برای من و همسر، هم برای زهرا و مادربزرگ و پدر‌بزرگ.😉 . #ف_جباری #فیزیک۹۲ #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف

15 اسفند 1398 16:22:28

0 بازدید

madaran_sharif

. #قسمت_دوم  . #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) . من و همسرم تا آخر خرداد امتحان داشتیم و چند روز بعد، پسر کوچولوی ما به دنیا اومد.👶🏻 من به توصیه مسؤولین آموزش، برای ترم بعد مرخصی گرفتم. . تو همین دوران به خاطر شرایط کاری همسرم برگشتیم قم.😍 ترم بعد رو هم مرخصی با امتحان گرفتم تا بتونم بهتر شرایط رو مدیریت کنم. . از وقت های پرت مثل شب و عصر استفاده می‌کردم و درس می‌خوندم. با یکی از دوستام درس‌ها رو مباحثه می‌کردم. همسرم هم اگر جایی مشکلی داشتم، کمکم می‌کرد. این ترم هم با موفقیت سپری شد و پسر کوچولومون برای ترم مهر، یک سال و سه ماهه شد.👶🏻 . حوزه‌مون برای بچه‌های بالای یک سال، مهدکودک داشت.🤩 منم تصمیم گرفتم بصورت حضوری برم سر کلاس.🗒 . هفته اول تا پسرم به محیط مهدکودک عادت کنه خیلی سخت بود اما بعدش هر روز خودش با شور و شوق، کیفش رو برمی‌داشت و می‌دوید به سمت مهدکودک. مهد رو خیلی دوست داشت و بهش خوش می‌گذشت. . . ترم بعد تصمیم گرفتیم یه کوچولوی دیگه رو به جمع خونواده‌مون اضافه کنیم.😍 . اون ترم هر روز صبح باید پسرم رو بغل می‌کردم و همراه ویارهای شدیدی که همدم هر روزم بود، مسافتی رو می‌رفتم تا به سرویس حوزه برسم.🚌 کمر دردهام که به خاطر بغل کردن پسرم و حمل کردن کیف پر از کتابم بود به علاوه بقیه مشکلات یک زن باردار، اوضاع رو سخت و همسرم رو خیلی نگران کرده بود. اگر میتونستن صبح‌ها من و پسرم رو تا حوزه می‌رسوندند که یه کم کارم کمتر بشه‌. ولی بیشتر اوقات باید بغلش می‌کردم.😕 . هوا هم سرد شده بود و مریضی‌های گوناگون شروع شد.🤧 وقتی بچه‌ها مریض می‌شدند، اجازه نداشتند مهد برن. این در حالت کلی خیلی ایده‌آل به نظر می‌رسه، اما تصور کنید! بچه‌ات مریضه و کسی نیست که بچه رو نگه داره. بچه رو هم نمی‌تونی ببری سر کلاس چون اجازه نمیدن!  شما هم اجازه غیبت نداری!  و از این دست مشکلاتی که زیاد بود.😤 باید چکار می‌کردم؟؟🧐 . یه روز متوجه شدم که امروز روز آخریه که امکان غیرحضوری کردن درس‌ها وجود داره. هیچی از غیرحضوری نمی‌دونستم و فقط اطلاعیه رو روی برد حوزه دیده بودم. یه سر به مرکز غیرحضوری زدم و یه سری اطلاعات اولیه گرفتم که بازم هیچی نفهمیدم😅 اسکورم و فایل و ...🤨 تو ساعت آخر با توصیه اکید همسرم رفتم برای درخواست غیرحضوری کردن دروس. چون معدلم خوب بود، راحت با درخواستم موافقت شد.😊 . تو این چند سال، جزو طلاب ممتاز بودم و ازم تقدیر میشد. . از اون ترم روند درس خوندن من تغییر کرد.😉 غیرحضوری! . . #تجربیات_تخصصی #مادران_شریف_ایران_زمین

03 اسفند 1399 17:28:19

0 بازدید

madaran_sharif

. زهرا که نبود ماه رمضونا تا سحر بیدار بودیم، به کارامون می‌رسیدیم، می‌رفتیم #مناجات_دانشگاه_شریف، و منم از نماز صبح تا افطار می‌خوابیدم😆 . الان که دارم می‌نویسم و خاطرات مرور می‌شه، واقعا آن روزهایم آرزوست😅 (موافقم باهاتون❤ بی‌بچه هرگز😃) . . اما دو ساله که مسئله‌ی ماه رمضان ما اینه: زندگی عادی؟ یا زندگی جغدی؟🤔 . آقای همسر که سعی می‌کنن بچه کم‌ترین خللی توی برنامه‌هاشون ایجاد نکنه، خیلی خودشونو با ما هماهنگ نمی‌کنن😐 خوابشونم ماشاءالله سنگینه...😑😴 (البته اینکه نامرتبی خونه و بی‌حوصلگی من رو توی این ایام درک می‌کنن و سعی می‌کنن یک ساعت قبل افطار خونه باشن خوشحالم می‌کنه💑) . اما من... وقتی گرسنه باشم #عصبی و #بی‌حوصله می‌شم😤 در طول روز اصلا حوصله‌ی کاری رو ندارم، حالا فکرشو بکن با حضور بچه...😫 به زور خودم و زهرا رو به سلامت به افطار می‌رسونم😬 ‌. حالا به همه‌ی این‌ها اضافه کنید: 🔸درس📚 🔸کاری که همچنان بی‌وقفه ادامه داره، 🔸و #کلاس‌های_مجازی📝 . به نظرتون چطور می‌شه؛ هم #روزه گرفت، هم #مامان قابل قبولی بود، هم از #درس عقب نموند، هم تهش #زنده موند؟😅🤔 . . برنامه‌ی من این چند روز اینطوری بوده: ✅در طول روز با ریخت و پاش خونه هیچ‌کاری ندارم و فقط حداقل‌ها رو انجام می‌دم و نهایتا افطار آماده می‌کنم😁 (برنامه مرتب کردن خونه رو گذاشتم بعد افطار و حتی بعد خوابیدن زهرا⁦👩🏻⁩) . ✅برعکس همیشه که منتظرم زهرا عصر بخوابه و من بشینم پای درسام،📚 این روزا منتظرم زهرا بخوابه که بخوابم😴 . با این تدابیر همه انرژی موجودم رو توی روز می‌ذارم برای بچه⁦⁦👌🏻⁩⁦👩🏻⁩ البته خیلی هم انرژی دندون گیری نیست😅 . . و اما شب‌ها... شب هامون به دو دسته تقسیم میشه: . ⁦1️⃣⁩ شب‌هایی که افطار خونه نیستیم، (با رعایت نکات بهداشتی می‌ریم پیش مادر پدرها🙂) دیرتر می‌رسیم خونه و زهرا دیرتر می‌خوابه و صبح هم دیرتر بیدار می‌شه، منم تا سحر بیدار می‌مونم، بعد از نماز می‌خوابم و با زهرا بیدار می‌شم. . 2️⃣⁩ شب‌هایی هم که افطار خونه‌ایم، همه با هم زود می‌خوابیم و زهرا هم صبح زودتر بیدار می‌شه، منم که از سحر بیدارم، معمولا یک ساعت آخرِ خواب زهرا بهش می‌پیوندم😴 . یعنی خواب شبانه روزم می‌شه حدود ۸ ساعت به نظرم قابل قبوله⁦⁦👌🏻 . . برنامه شما تو ماه رمضون چیه؟ حالتون با بچه‌داری و روزه‌داری چه جوریه؟🤪 جون دارین کار دیگه‌ای هم انجام بدین؟😥 . عکس‌ها یه نما در دو زمانه! ⁦👈🏻⁩عکس اول نیمه شب و درحالیکه زهرا خوابه😇 👈🏻⁩عکس دوم ۲ ساعت مونده به افطار🥵 . . #ف_جباری #روزنوشت‌های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

09 اردیبهشت 1399 17:19:16

1 بازدید

madaran_sharif

. معمولا هجمه‌های فرهنگی روی کسی که می‌خواد چند تا بچه⁦👶🏻⁩ داشته باشه، زیاده مثلا من وقتی می‌گفتم بچه زیاد می‌خوام، فامیل مسخره‌م می‌کردن😕 می‌گفتن تو می‌خوای بچه‌هاتو تو کدوم ماشینی🚘 سوار کنی؟! یا اونایی که دلشون می‌سوزه، می‌گن خب خرج💰 این‌همه بچه رو از کجا می‌خواید بیارید؟🧐 . و واقعا هم خرج این‌همه بچه رو دادن سخته؛⁦🤷🏻‍♀️⁩ ولی دیدم که با اومدن هرکدوم از بچه‌هامون⁦👶🏻⁩، یه سری برکت‌های مادی و معنوی برامون رقم خورد که اگه اونا نبودن مطمئنم خیلی از اتفاقات خوب هم نمی‌افتاد😉 . . اکثر افراد قبل اینکه با مسئله‌ی چندفرزندی مواجه بشن، نسبت بهش گارد دارن❌ اما وقتی بچه‌ی جدید به دنیا میاد، نسبتشون کاملا متفاوت می‌شه😉 . مثلا ما وقتی بچه‌ی سوممون تو راه بود، از برخورد خانواده‌ها خیلی می‌ترسیدیم😥 و خیلی دیر بهشون اطلاع دادیم🙈 اولش ناراحت شدن و کلی نصیحتمون کردن که چرا اینقدر عوامانه فکر می کنید! . ولی بعدش، وقتی که رفته بودیم شهرستان، مادرشوهرم می‌گفتن بچه خیلی شیرینه😍 وقتی شما میاید پیش ما، ما افتخار می‌کنیم. من الان خیلی افسوس😣 می خورم که دوتا بچه بیشتر ندارم. کاش بیشتر بچه آورده بودم... . این حرف رو فقط مادرشوهرم نمی‌زدن خیلیا بهم می‌گن. حتی تو سختی‌ها بهم دلداری می‌دن که الان سختیاشو می‌کشی، بعدا ان‌شاءالله بهشون افتخار می‌کنی😍❤️ . . اون نگرانی که ماها معمولا تو پذیرش بچه‌ی بیشتر داریم، به نظر من مثل خیلی از کارای این دنیاست که آدم وقتی انجام می‌ده می‌بینه کار سخت و پیچیده‌ای نبود😀 . آدم قبل اینکه ازدواج بکنه فکر می‌کنه اگه ازدواج بکنه چی می‌شه! یا مثلا قبل اینکه بچه‌ش به دنیا بیاد، فکر می‌کنه اگه مامان بشه یا بابا بشه خیلی قراره شرایط متفاوت بشه🤔 . ولی بعد یه مدت که آدم وارد مرحله‌ی جدید زندگیش می‌شه، می‌بینه که تقریبا همه چیز همونیه که قبلا بوده😄 زندگی داره روال عادیشو طی می‌کنه👌🏻 . درباره‌ی اومدن بچه‌های جدید هم همینه. بچه وقتی میاد همه چیزش جور می‌شه. مادی و معنوی و... روزیش رو واقعا خدا می رسونه🤲🏻 . فقط ما هم باید سعی کنیم به تربیتشون بیشتر اهمیت بدیم، براشون برنامه ریزی مالی و تربیتی داشته باشیم تا اون جایی که می‌تونیم و... . خلاصه از هجمه‌های فرهنگی نباید ترسید⁦😊 یعنی به نظرم بهتره خیلی بهش فکر نکنیم که اگه بچه‌های بعدی بیان، چی می‌شه و مردم چی می‌گن و... . وقتی بچه‌ی جدید به دنیا بیاد، خانواده‌ها خیلی راحت باهاش کنار میان😉 مخصوصا که محبت اون بچه هم می‌افته تو دلشون😍 . . #پ_ت #تجربیات_تخصصی #قسمت_پانزدهم #مادران_شریف_ایران_زمین

06 خرداد 1399 17:11:36

0 بازدید

madaran_sharif

. پسرم یک سال و هشت ماهه بود که متوجه بارداری دوم شدم. . من و همسر هیچ وقت راجع به تعداد بچه صحبت نکرده‌بودیم، اما با شنیدن خبر بارداری دوم عکس‌العمل خوبی داشت و همین باعث دلگرمی من بود.😏 . هر چند اطرافیان خیلی روی خوشی نشون ندادن.🙄 مادرم هم از این ناراحت بود که چرا نوه‌ی عزیزش باید با شیر خداحافظی کنه. غافل از اینکه نوه جان فعلا قصد ادامه شیر داره😅 و تا نزدیک ۲ سالگی شیر می‌خوره و بالاخره با نذر و نیاز، رضایت می‌ده.😁 . تا ۷ ماهگی بارداری همه چی خوب بود. تا اینکه برای زایمان دکترم رو از بین دکترهای معروف انتخاب کردم.👩🏻‍⚕ . دکتر جدید گفت باید برای پرونده‌ی من سونوی جدید بدی. تو سونوی جدید اندازه سر بچه رو، برخلاف سونوهای قبل کوچیک زدن. دکتر گفت بچه مشکوک به نوعی عقب‌ماندگی هست. و با اینکه من می‌گفتم حالا به فرض هم اینطور باشه، من که نمی‌تونم سقط کنم، راضی نمی‌شد و ما از این مرکز به اون مرکز روانه می‌شدیم.🏥 تا اینکه پس از صرف هزینه هنگفت، گفتن که سر بچه تو لگنه و دستگاه نمی‌تونه اندازه سر رو دقیق بگه.😑 . بعد طی اون مدارج، می‌تونستم برای مامایی امتحان بدم.😎 ممنون که اینقدر به فکر سطح علمی ما مادرها هستن.🙏🏻 . . گل دختر داشتن همانا و برکت آمدن همانا. . یکی دوماه قبل از تولدش، ما صاحب یک آپارتمان ۱۵ سال ساخت نقلی در طبقه‌ی سوم شدیم.🏘 هرچند که آسانسور نداشت و کمی قدیمی بود اما همینکه دیگه مستاجر نبودیم و فقط با کمک خداوند تونستیم خونه رو بخریم، خیلی خوشحالمون می‌کرد.😃 . دختر کوچولوی ما به دنیا اومد. داداش مهربونش هم، حسابی تحویلش می‌گرفت و چندین بار ایشون رو مورد محبت شدیییید قرار داد. . روزهای به نسبت سختی بود.😟 بچه‌ها یه جورایی شبیه دوقلو بودن.👶🏻👧🏻 با این تفاوت که یکی پوره سیب‌زمینی می‌خواست اون یکی شیر. این بازی می‌خواست، اون لالاش میومد. (پسرم خیلی غذای سفره نمی‌خورد و باید غذای مخصوصش رو درست می‌کردم.)🥘 . علاوه بر اون، پسرم آسم آلرژیک هم داشت و اگر سرما می‌خورد بیچاره بودم.😰 دخترم هم ۳ ماه اول، راس ساعت ۱۲ گریه رو شروع می‌کرد و ۳ بامداد تموم می‌کرد که اونم فکر کنم خسته می‌شد.🥴 . از اونجایی که کار همسرم سخت بود و شبها باید می‌خوابید، ما ۳ تایی می‌رفتیم تو اتاق، در رو می‌بستیم و به صورت ضربتی و درگیری همدیگه رو می‌خوابوندیم.😴 . . روزها داشت می‌گذشت. من همچنان در فواصل بچه‌داری، شاگرد می‌گرفتم و به خودم دلگرمی می‌دادم که ناراحت نباشی‌هااا😉 تو هنوز همون مهندسی، با همون درجه از توانایی💪🏻📝 . . #م_ح #تجربیات_تخصصی #قسمت_چهارم #مادران_شریف_ایران

12 تیر 1399 17:26:07

0 بازدید

madaran_sharif

. #م_تبیان (مامان #علیرضا ۴/۵ ساله و #محمد_پارسا ۲/۵ ساله ) . - سخت نیست؟؟ این سؤال رایج از یه شاگرد اول دانشگاهه، یا برنده‌ی جایزه بهترین بازیگر، یا... می‌تونه هم سؤال رایج از من باشه!😄 یه مادر با بچه های شیر به شیر⁦👦🏻⁩⁦👶🏻⁩ . 🎥تازه عروس بود که پرسید👰🏻 احتمالا منتظر بود که بگم: "نههههه اصلاااااا... بچه‌ی دوم خودش می‌خوابه، خودش غذا می‌خوره، خودش به حرف می‌افته، کلا خودش برای خودش بزرگ می‌شه!!!" . منِ درونی‌ام با چاشنی عصبانیت⁦🙍🏻‍♀️⁩ گفت: "خب معلومه که سخته، بچه‌داری که پر از سختیه، پس معلومه که دوتا بچه از یکی سخت‌تره! اونم دوتا قد و نیم‌قد، پشت سر هم." . اما منِ بیرونیم خیلی متین و موقر جواب داد: "بله سخته، ولی شیرینه و شیرینیش هم بیشتر از تک‌فرزندیه. و البته به نفع بچه‌هاست که در کنار هم بزرگ بشن.👬 پس اگر برای راحتی خودتون می‌پرسید، می‌گم یه کم فاصله بدین که زیاد خسته نشید، ولی اگر برای فرزندتون بپرسید می‌گم هرچه زودتر به فکر هم‌بازی کودکی و همراه بزرگیش باشید.🤾‍♂️🤸‍♂️ قطعا خدا هم در این مسیر به شما کمک می‌کنه؛ ضمن اینکه در آینده لذت داشتن یک خانواده‌ی گرم و صمیمی همه‌ی خاطره‌های سخت رو از ذهنتون پاک می‌کنه"👨‍👩‍👦‍👦 . 😌 از حرفام لذت برد و حتی تصدیق کرد⁦👌🏻⁩ اما با یادآوری سختی‌های چندفرزندی دوباره منصرف شد!!!⁦🤦🏻‍♀️⁩ . یک مثال ویژه سرآشپز براش زدم: "شما می‌تونید برای ناهارتون تدارک نیمرو🍳 ببینید، یا قرمه سبزی🥘. زحمت این کجا و آن کجا... لذت این کجا و آن کجا!!!😋" و اصلا مگر لذتی در دنیا هست که بدون سختی بدست بیاد؟؟؟🤔 . بعد خیلی سریع فرد را به خدا سپردم، از منبر پایین آمدم و به پسرانم پناه بردم⁦👩‍👦‍👦⁩ . . #سبک_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

15 مرداد 1399 15:26:35

0 بازدید

مادران شريف

0

0

. #پ_شکوری . یه افسانه‌ای هست که می‌گه پشت سر هر انسان موفقی یه موبایل غیرهوشمند هست😂😂 . . نمی‌دونم قدیما توی دوره‌ی دانشجویی چطور با اون گوشی ساده سر می‌کردم😅😅 . از وقتی این گوشی هوشمند رو هدیه گرفتم (بعد عقد😍 تابستون ۹۵) تعاملم با دنیای مجازی خیلی بیشتر و گسترده‌تر شد. . انواع و اقسام گروه‌های دوستانه، مادرانه، کاری، درسی  به علاوه تعداد خیلی زیادی کانال که دلم نمیاد از هیچ‌کدومش خارج بشم😑 می‌گم شاید یه روز به دردم بخوره! . و اینستاگرام! اقیانوس ناآرام و طوفانی که وقتی آدم واردش می‌شه دیگه بیرون اومدنش با خداست 😀 . پارسال بود، حس کردم خیلی وقت کم میارم واسه کارهام.😥 کارای خونه و درس و کتاب‌هایی که همیشه توی صف انتظار بودن و هیچ‌وقت نوبتشون نمی‌رسید😕 . مثل اینکه یه چیزی داشت زمان‌هام رو می‌خورد!!! . اول فکر کردم بچه‌ها مقصرن😅😎 . بعد فهمیدم که دزد واقعی همین گوشی مظلوم و آرومه!😏 . اولین قدم این بود که بفهمم روزانه چقدر وقت سرم توی گوشیه! یه اپلیکیشن نصب کردم (Quality time) عددها عجیب بود. ۵ و ۶ ساعت در روز. گاهیم بیشتر😢 ۷۰ درصدش هم شبکه‌های اجتماعی😑 . یه مدت سرخورده بودم و نا امید از تغییر. حتی یه مدت اپلیکیشن مذکور رو از روی گوشیم پاک کردم که عذاب وجدانم کمتر بشه😂 . بعدش دیدم چه کاریه آخه😅 خودمو که نمی‌خوام گول بزنم. تلاشمو می‌کنم حداقل⁦💪🏻⁩ یه ساعتم کمترش کنم غنیمته! . یه روش‌هایی پیدا کردم😀 . ۱. ساعت‌هایی از روز اینترنت رو خاموش کنم.🚫 . ۲. یه اپلیکیشن کتاب‌خوان📚 توی گوشیم داشته باشم با یه سری کتاب جذاب. وقتای مرده کتاب بخونم ولو شده ۱۰ دقیقه باشه. . ۳. کتاب‌های توی صف انتظار کتابخونه‌م رو بذارم جلوی چشمم تا ازشون خجالت بکشم😅 همیشه یه کتاب📖 دم دستم باشه واسه وقتای استراحت و تفریح. . ۴. سعی کردم زیاد به اون اپلیکیشن سر بزنم تا عذاب وجدانم حفظ بشه😅😆 حداقل همین‌که بدونم چقدر وقتم رو دارم هدر می‌دم خودش موثره توی رفتارم. . ۵. گاهیم می‌شینم حساب می‌کنم توی زمانی که پای گوشی صرف کردم در هفته یا در ماه، چندتا کتاب می‌تونستم بخونم! اینم باعث می‌شه عذاب وجدان و تلاشم برای تغییر بیشتر بشه.😁 . خلاصه الان من تو ترکم😄 و خیلی راضیم😁 برخلاف ترک مواد مخدر که فرد می‌ره توی خماری و حالش بد می‌شه، ترک فضای مجازی خیلی حال آدمو خوب می‌کنه😍 و زندگی شیرین‌تر می‌شه. . . پ.ن: شما رابطه‌تون با گوشی‌تون چطوره؟😆 راضی هستید از رابطه‌تون یا به فکر تغییرش هستید؟ تجربیاتتون رو به ما و بقیه دوستامون هم بگید.🙏 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

madaran_sharif

مادران شريف

0

0

. #پ_شکوری . یه افسانه‌ای هست که می‌گه پشت سر هر انسان موفقی یه موبایل غیرهوشمند هست😂😂 . . نمی‌دونم قدیما توی دوره‌ی دانشجویی چطور با اون گوشی ساده سر می‌کردم😅😅 . از وقتی این گوشی هوشمند رو هدیه گرفتم (بعد عقد😍 تابستون ۹۵) تعاملم با دنیای مجازی خیلی بیشتر و گسترده‌تر شد. . انواع و اقسام گروه‌های دوستانه، مادرانه، کاری، درسی  به علاوه تعداد خیلی زیادی کانال که دلم نمیاد از هیچ‌کدومش خارج بشم😑 می‌گم شاید یه روز به دردم بخوره! . و اینستاگرام! اقیانوس ناآرام و طوفانی که وقتی آدم واردش می‌شه دیگه بیرون اومدنش با خداست 😀 . پارسال بود، حس کردم خیلی وقت کم میارم واسه کارهام.😥 کارای خونه و درس و کتاب‌هایی که همیشه توی صف انتظار بودن و هیچ‌وقت نوبتشون نمی‌رسید😕 . مثل اینکه یه چیزی داشت زمان‌هام رو می‌خورد!!! . اول فکر کردم بچه‌ها مقصرن😅😎 . بعد فهمیدم که دزد واقعی همین گوشی مظلوم و آرومه!😏 . اولین قدم این بود که بفهمم روزانه چقدر وقت سرم توی گوشیه! یه اپلیکیشن نصب کردم (Quality time) عددها عجیب بود. ۵ و ۶ ساعت در روز. گاهیم بیشتر😢 ۷۰ درصدش هم شبکه‌های اجتماعی😑 . یه مدت سرخورده بودم و نا امید از تغییر. حتی یه مدت اپلیکیشن مذکور رو از روی گوشیم پاک کردم که عذاب وجدانم کمتر بشه😂 . بعدش دیدم چه کاریه آخه😅 خودمو که نمی‌خوام گول بزنم. تلاشمو می‌کنم حداقل⁦💪🏻⁩ یه ساعتم کمترش کنم غنیمته! . یه روش‌هایی پیدا کردم😀 . ۱. ساعت‌هایی از روز اینترنت رو خاموش کنم.🚫 . ۲. یه اپلیکیشن کتاب‌خوان📚 توی گوشیم داشته باشم با یه سری کتاب جذاب. وقتای مرده کتاب بخونم ولو شده ۱۰ دقیقه باشه. . ۳. کتاب‌های توی صف انتظار کتابخونه‌م رو بذارم جلوی چشمم تا ازشون خجالت بکشم😅 همیشه یه کتاب📖 دم دستم باشه واسه وقتای استراحت و تفریح. . ۴. سعی کردم زیاد به اون اپلیکیشن سر بزنم تا عذاب وجدانم حفظ بشه😅😆 حداقل همین‌که بدونم چقدر وقتم رو دارم هدر می‌دم خودش موثره توی رفتارم. . ۵. گاهیم می‌شینم حساب می‌کنم توی زمانی که پای گوشی صرف کردم در هفته یا در ماه، چندتا کتاب می‌تونستم بخونم! اینم باعث می‌شه عذاب وجدان و تلاشم برای تغییر بیشتر بشه.😁 . خلاصه الان من تو ترکم😄 و خیلی راضیم😁 برخلاف ترک مواد مخدر که فرد می‌ره توی خماری و حالش بد می‌شه، ترک فضای مجازی خیلی حال آدمو خوب می‌کنه😍 و زندگی شیرین‌تر می‌شه. . . پ.ن: شما رابطه‌تون با گوشی‌تون چطوره؟😆 راضی هستید از رابطه‌تون یا به فکر تغییرش هستید؟ تجربیاتتون رو به ما و بقیه دوستامون هم بگید.🙏 . . #روزنوشت_های_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن