chamran_kids
دنبال کننده
6
پست
764
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
. مگه دین اجباریه؟؟؟😳 از چه سنی میشه بچه هارو به وظایفشون مجبور کرد؟ 🧐 ❓سن تکلیف دختر یا پسر شما نزدیکه؟ یا با بچه های این سنین سرو کار دارید؟ ❓احساس میکنید بچه تون درباره حجاب و نماز و ... با بحران هایی مواجه شده؟ . ❗❗❗وبینار "حد و مرز اجبار در دینداری" مخصوص شما والدین و معلم هاست🤗 . 👤مدرس: احمدرضا اعلایی . 🔸️پنجشنبه ۱۹ فروردین ماه ⏰ساعت ۹ صبح . ✴سرفصل های دوره : _آشنایی با رشد و دینداری _آشنایی با ماهیت اجبار و نقش آن در رشد _سن تکلیف و اجبار _آسیبهای اجبار زود، نامناسب و بی اجباری _اجبارهای دوست داشتنی . 🔹️قیمت: ۴۹ هزارتومان✖ ⭕اما با ثبت نام زودهنگام در این وبینار، تا فردا میتونید فقط با ۳۷ هزار تومان شرکت کنید!!! . ✅برای ثبت نام فقط کافیه به سایت چمرانی ها سربزنید یا به لینک در استوری مراجعه کنید😊👇🏻 . Chamraniha.com @rahche_ . ❇حتما این پست رو برای دوستان دغدغه مندتون بفرستید❗❗❗ #سن_تکلیف#تربیت_دینی#دین #تربیت_کودک#اجبار#آزادی#دینداری #وبینار_تربیتی#راهچه
16 فروردین 1400 14:05:53
0 بازدید
chamran_kids
. برای علاقه مند شدن بچه ها به نماز چیکارکنیم؟ . ما راهکارهایی رو برای ایجاد علاقه مندی و حس خوب نسبت به نماز تجربه کردیم؛ . چیزی که همیشه سعی کردیم حسابی بهش پایبند باشیم، برگزاری نماز به صورت مستمر از پایه ی اول هست، البته بدون هیچ اجباری! فقط همینکه از همون اول زمان و ساعت خاصی برای این کار درنظر گرفته بشه، توذهن بچه ها میمونه و بزرگتر که بشن برای انجام اون آماده تر هستند. . تو ساعت نماز، بچه ها هرکدوم مسئولیت های مختلفی مثل جمع کردن میزها برای نماز، گفتن اذان، پهن کردن جانماز ها و مکبری و ... رو به عهده میگرفتند. . دخترها دوستانشون رو با کارت دعوت های دست ساخته خودشون که با جمله و حدیثی تزئین شده بود به کلاس دعوت می کردند. برای نماز نوبتی مهمون کلاس های هم میشدیم.😊 . بعضی روزها عمواعلایی در ساعت نمازجماعت حضور پیدا میکردن، برای بچه ها قصه میگفتند یا خاله ها میومدن و درباره خاطرات سن تکلیفشون برای بچه ها حرف میزدند. . اصولا بین دونماز برنامه داشتیم؛ مثلا ۲۰ سوالی بازی میکردیم، کتاب قصه میخوندیم، خاله از احکام مختلف برای دخترها میگفتن. بعد مدتی عروسک گل پنبه هم به جمعمون اضافه شد که با اجرای نمایش،شنیدن احکام از زبون عروسک برای بچه ها شیرین میشد. یه روزهایی هم ساعت نماز با خوراکی هایی که خود بچه ها تو پروژه ی آشپزی درست میکردند خوشمزه تر میشد. . پای ثابت برنامه های نماز این بود که هفته ای یکبار باهم به مسجدهای محل بریم و تو نماز جماعت شرکت کنیم. حتی یه بار بچه ها برای خادم مسجد که بهشون تذکر میداد، هدیه درست کردن و این اتفاق قشنگی رو رقم زد تا از رفتن به مسجد خاطره ی بدی پیدانکنند و علاقه شون حفظ بشه.🙃 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #دختران_چمرانی #نماز_و_کودکان#تربیت_دینی #نماز_جماعت#مسجد
03 مهر 1399 15:46:56
0 بازدید
chamran_kids
✏ وقتی الفبا باهم دوست بشن چی میشه؟ کلاس اولی ها یه اختراع نیاز داشتن تا مردم شهر الفبا رو باهم دوست کنند. پس دست به کار شدند، با دوتا لیوان یکبار مصرف و ماژیک میشه یه اختراع کرد برای دوستی مردم شهر الفبا. پ.ن:آقای محمدجواد روحی، در حال حاضر معلم کلاس اول ادبستانه پسرانه شهید چمران هستند. ایشون لیسانس مدیریت دارند. همچنین سابقه مسئولیت های فرهنگی و جهادی را نیز دارند. علاوه بر این تجربه چند سال مربیگری پیش دبستانی و سردبیری نشریه افق هم در کارنامه ی کاری ایشون دیده می شه. #آموزش_الفبا #آموزش_فارسی #فارسی_کلاس_اول #کلاس_اول #بازی_فارسی #ادبستان_پسرانه
08 بهمن 1399 18:51:54
0 بازدید
chamran_kids
💧 شما مدرسه، خونه، ماشین و خلاصه هر جایی که بچه هاتون اونجا هستن رو چه طور تمیز می کنین؟ ۱- ما اجازه نمیدیم بچه هامون و شاگردامون دست از پا خطا کنن مبادا همه جا کثیف بشه. ۲- ما با خون دل اجازه میدیم بچه ها یه کارهایی بکنن ولی پشت سرشون راه میریم و همه جا رو تمیز می کنیم و البته داریم تمام اعضا و جوارحمون رو از دست میدیم از بس همه جا رو تمیز کردیم و مهمتر از همه ذهنمون به هم می ریزه از کثیفی. ۳- اجازه میدیم بچه ها فعالیت کنن و صبر می کنیم، بچه ها در نظافت هم مشارکت کنن. البته حرص میخوریم ولی به مرور بچه ها هم یاد می گیرن چه کار کنن. 🌼 بسی مسلم است که قرار نیست بچه ها مثل ما نظافت کنن و ایراد گرفتن از اونها باعث نمیشه به مقوله تمیزی علاقه مند بشن، چه بسا باعث بشه متنفر هم بشن.!! #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #نظافت #مسئولیت_پذیری
18 آذر 1397 06:22:32
2 بازدید
chamran_kids
. پسرهای کلاس اولی و عموشون تصمیم گرفتند با کمک خانواده ها، در روز مبعث بچه های پاکستانیِ اطراف بهشت زهرا رو خوشحال کنند😊 . حالا چرا اونجا؟ چون ما چند ساله اونجا رفت و آمد داریم و چند تا بچه ی پاکستانی هم چند سالی مهمون مدرسه مون بودند😇 . در نتیجه بچه ها پول هاشون رو جمع کردندو از هاچین خرید کردند. . صبح روز عید سه تا ماشین به نمایندگی از بقیه اول رفتیم بهشت زهرا و به شهیدچمران و دوستاش سر زدیم و کلی درد و دل کردیم، بعد هم رفتیم پیش دوستای پاکستانی مون و باهم بازی کردیم....🤩 نقاشی کشیدیم...🙃 و هدیه هاشون رو دادیم😊 خیلی به همه ی ما خوش گذشت. برامون یه عید به یاد ماندنی شد.... . پ.ن:بعضی موقع ها آدم درگیر زندگی میشه. خیلی چیزها یادش میره و فکر میکنه داره کارهای خیلی مهمی میکنه. یکدفعه یه جرقه ی کوچیک، یه پیشنهاد و یه نیت کوچیک اون رو از دنیای شلوغ خودش بیرون میکشه. ممنون آقای روحی و خانواده های کلاس اولی که با همت تون، ما رو یکبار دیگه به دنیای پاک و متفاوت از خودمون مهمون کردین. واقعا تو این شلوغی ها به همچین مهمونی ساده ای احتیاج داشتیم، اونم روز عید مبعث!!! . ممنون پیامبر مهربون که ما، چند خانواده رو سر سفره ی آدم هایی که خودت حواست بهشون هست نشوندی....🙏🏻❤ . #مبعث_رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه #چمرانی_ها#جشن_مبعث#پاکستانی_ها #شهید_چمران#مهربانی#کمک_مومنانه
22 اسفند 1399 18:02:08
0 بازدید
chamran_kids
#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت دوم . جنگ تمام شد. مملکت داشت نفس راحتی می کشید. در بین نفس های بریده بریده ی مردم، ما دختران دهه شصتی به سن مدرسه رفتن رسیدیم. خانواده هایمان که با کلی زحمت ما را تا آنسن بزرگ کرده و به سرانجام رسانده بودند ماندند در چند راهیِ انتخاب مدرسه های جورواجور. مدرسه های دولتی کماکان مورد توجه بود، مدارس شاهد خیلی سر زبانها افتاده بود و کم کم زمزمه های تاسیس غیر انتفاعی ها، نمونه دولتی ها و فرزانگان هم در جامعه پیچیده بود. . من خودم دوران ابتدایی را در مدرسه شاهد گذراندم. مدرسه ای که در هر کلاس فقط چند نفر بودیم که پدر داشتیم. اینقدر تعداد بچه های شهدا زیاد بود که آدم از پدر داشتن خودش همیشه خجالت زده بود. غم های دوستانمان، زندگی متفاوتشان و خاطراتی که در عالم بچگی می شنیدیم باعث شده بود خیلی هم بچه نمانیم. هنوز هم قیافه آن بچه ها و خاطراتشان به وضوح در ذهنم مانده. ما در مدرسه قانون هایی داشتیم که لازم الاجرا بود. به طور مثال بالشت های کوچکی همراه خودمان به مدرسه برده بودیم و باید بعد از ساعت ناهار بالش را روی نیمکت گذاشته و می خوابیدیم. هرچقدر الان دنبال فرصتهای چند دقیقه ای برای خواب هستیم در کودکی از هر فرصتی که منجر به خواب میشد بیزار بودیم و در نتیجه باعث ناراحتی معلممان میشدیم. نمونه دیگری از این قانونها این بود که باید مقنعه هایمان را در می آوردیم و حتما هم تل سفید رنگی روی موهایمان میزدیم. غیر از دیدن ناخنها، چک کردن سر و وضع ظاهری هر روز تلها هم چک میشدند و اگر یادمان رفته بود توبیخ میشدیم. در حیاط مدرسه نباید خیلی می دویدیم یا کارهای عجیب و غریب می کردیم. یک بار نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که گفتند مدیر مدرسه حیاط رفتن را ممنوع کردند. معلمها از هر کلاس چند نماینده انتخاب کردند و در یک مدل کمی نمایشی ما را به دفتر مدیر بردند که از ایشان عذرخواهی کنیم. این افتخار را داشتم که یکی از نمایندگان باشم.من خودم قیافه مدیر را تا قبل از آن خیلی ندیده بودم و دفترش در عالم بچگی به نظرم خیلی با ابهت آمد. خلاصه با جملاتی که یادمان داده بودند عذرخواهی کردیم و ایشان بچه ها را بخشیدند. . ادامه مطلب در کامنت اول 👇
11 تیر 1399 18:56:06
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
🎬 کلاس دومی ها یک پروژه ی جدید را شروع کردند آن هم نمایش بازی است. اول نقش ها را بین خودشان تقسیم کردند و شروع به تمرین نمایش کردند. خواندن و نوشتن دیالوگ ها، کمک زیادی به تقویت درس فارسی می کند. بخشی از تمرین های اولیه نمایش کارگاهان و مجرمان #نمایش #تئاتر_برای_کودکان #فارسی #کلاس_دومی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران