پست های مشابه

chamran_kids

💡 🤔 همیشه وقتی یک کار مهم داریم، برنامه ریزی به ما کمک می کند تا بهتر آن کار را انجام دهیم. 📃 مثلا وقتی مهمان داریم، از یک هفته قبل، کارهایمان را لیست می کنیم. 🛒 چیزهایی که باید خریده شود، تمیز کردن، دعوت کردن افراد و کلی کار دیگر. ‌ ✅ تمام تلاش مان این است که با برنامه ریزی، مهمانی به بهترین نحو انجام شود. ‌ 👌 تربیت فرزند هم یکی از مهم ترین کارهایی است که بر عهده ی هر مادری است. ❓ تا به حال چقدر برای تربیت فرزندتان برنامه ریزی کرده اید؟ ‌‌ 📝 خوب است قبل از خواب، یک دفترچه بردارید و بازی هایی و فعالیت هایی که می خواهید با فرزندتان انجام دهید را بنویسید: مثلا: 💮 یکشنبه: 1. با خامه ی صبحانه روی بشقاب نقاشی بکشیم. ‌ 🖍 2. نقاشی کشیدن با پاستل ‌ 🥗 3. برای ناهار، سبزی بخریم و باهم پاک کنیم و بشوریم. ‌ 🍳 4. خاله بازی و پخت غذاهای نمکی ‌ ✂️ 5. برای مهمانی شب، مقداری کاغذ رنگی و چسب و قیچی ببریم که حوصله مون سر نره. ‌ 💡بسته به سن فرزندتان، می توانید از او هم در برنامه ریزی روزانه استفاده کنید. برای کودکان زیر هفت سال باهم نقاشی کارهایی که می خواهید انجام دهید را بکشید و برای کودکان بالای هفت سال، برنامه را بنویسید. ‌ #تربیت #اوقات_فراغت #برنامه_ریزی #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران

15 تیر 1398 07:21:54

0 بازدید

chamran_kids

✏ هر کدوم از ما چند بار تو عمرمون خیارشور خوردیم؟ چند بار خیارشور درست کردیم؟ تا حالا فکر کردیم که میشه بین خیارشور و کتاب ارتباط برقرار کرد؟ بین خیارشور و درس فارسی بچه ها چطور؟ ‌ میشه بین همه چیز، در عالم ارتباط برقرار کرد اگر بخوایم. و اگر دنبالش باشیم که راههایی رو پیدا کنیم. ‌ پ ن: نتیجه پروژه آشپزی دخترها شده یک کتاب داستان. هم درس فارسی بچه ها رو پوشش داده و هم بحث هنر و نقاشی‌. ‌ چه خوب که بچه ها یاد بگیرن کل زندگی مدرسه است... ‌ #فارسی #نویسندگی #پروژه #کلاس_اولی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

13 آذر 1397 07:35:52

0 بازدید

chamran_kids

💡 توقع مان که از کودک بالا می رود، دیگر فرقی نمی کند فرزندمان یک ساله است یا ده ساله. از کودک یک ساله توقع استقلال داریم و از کودک هفت ساله توقع کامل خوب خواندن و خوب نوشتن...گاهی یادمان می رود که با این توقع ها چه بر سر کودکانمان می آوریم. همه چیز، به جایش و در سن خودش، خوب است. ‌ مدتی است که پروژه‌ی نویسندگی را آغاز کرده‌ایم. تفاوت پروژه‌ی نویسندگی کلاس چهارم با پروژه‌ی نویسندگی سال‌های قبل چیست؟ کلاس اول که بودیم نمی‌توانستیم بنویسیم. با راه‌نمایی‌های بسیار زیاد مربی و به‌کمک تصاویر، کلمات را به هم وصل می‌کردیم و جمله می‌نوشتیم‌. کلاس دوم، از روی کتاب‌ها رونویسی می‌کردیم و خودمان داستانی نمی‌نوشتیم‌. کلاس سوم، باید داستانی را که مربی ساخته‌بود، می‌نوشتیم. فرقش با کلاس دوم این بود، که می‌توانستیم جاهایی از داستان را با خلاقیت خودمان تغییر دهیم‌. اما امسال می‌خواهیم طرح داستان خودمان را بریزیم؛ یعنی خودمان داستانی را طراحی کنیم و به‌وجود آوریم‌‌. براساس آن‌چه از کتاب خودت داستان بنویس خوانده‌بودیم، شروع کردیم به طراحی داستان. ‌ مربی: علی حاجی اکبری ‌ #کلاس_چهارم #کودک #توقع #آموزش #فارسی #نویسندگی #چمرانی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

06 آذر 1398 16:13:53

0 بازدید

chamran_kids

❤ می توانستند عروسک هایشان را به حسینیه کودک بیاورند. از اول صبح، عروسک را محکم بغل کرده و دوست نداشت کسی به او دست بزند. وقت پروژه، قرار شد برای عروسک ها لباس بدوزند. با دقت پارچه را انتخاب کرد، آن را برید و مشغول دوخت و دوز شد. برای بازی به حیاط نرفت و می گفت: سرد است، عروسکم یخ می کند... موقع ناهار، چشمش به عروسکش بود تا غذا رویش نریزد. آخرای روز بود که گفت: خاله من دیگه عروسکم رو نمیارم...همش باید مواظبش باشم... قصه‌ی مادری های کوچک ... روزتون مبارک ❤ ‌ #روز_مادر #چمرانی_ها #حسینیه_کودک_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

07 اسفند 1397 06:11:41

0 بازدید

chamran_kids

🌙 این بار مهمان خانواده های چمرانی بودیم...پدرها، مادرها و چمرانی های کوچک... یک افطاری ساده و با صفا در کنارهم در گوشه ای از طبیعت زیر آسمان خدا... ‌ ما همه با هم یک خانواده ایم، خانواده ی بزرگ شهید چمران... ‌ #افطاری #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #چمرانی_ها #محفل_خانوادگی

05 خرداد 1398 07:44:39

0 بازدید

chamran_kids

🏴 الجار ثم الدار ‌ آن هنگام که این جمله را در میان دعاهای شب مادرمان، زهرا سلام الله علیها یافتم، فکر نمی کردم در بحبوحه ی مصیبتش به کارم بیاید. به ذهنم بیاید و یارم باشد برای جمع کردن یار. ‌ در گوشه ای از ایران، جارمان و همسایه یمان، بی پناه شده اند، سیل خانه هایشان را، آرامش و گرمای خانواده هایشان را ربوده است و در میان سر و صداها و مصیبت های بسیار این روزها و جهادهای فردا، صدایشان را گم کرده است. هر چند که مردم سیستان، هرمزگان و خوزستان و ... عادت کرده اند به بی صدایی. از بس که ما پایتخت نشین ها پر سر و صداییم و کم کار و پر هزینه برای جارمان و همسایه هایمان. ‌ اما بچه های کوچک چمرانی، درد همسایه گرفتشان و پول های بازارچه یشان را تقدیم همسایگانشان کردند، تا یاد بگیرند اول به فکر همسایه باشند بعد خودشان. کمر همت بسته اند که بیش از اینها هم کار کنند برای دردمندان، تا یاد نگیرند بی دردی را. ‌ سلام بر تو ای بانو، آن زمان که متولد شدی، خنده آوردی بر لب ها. و سلام بر تو ای بانو آن زمان که قیام کردی، ولایت نشاندی بر دل ها. و سلام بر تو ای بانو، آن زمان که قیامت کنی، پیروان همسرت را می نشانی بر تخت ها. ‌ #یا_زهرا #چمرانی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران

08 بهمن 1398 16:56:35

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

🎊 💡 می تونیم در شب ولادت پیامبر اکرم ص، بچه ها رو با یه قصه در مورد مهربانی ایشون خوشحال کنیم. ‌ 🍎باغ میوه و مهربانی پیامبر🍎 ‌ ✅ این داستان برای کودکان بالای پنج سال مناسب می باشد. ‌ یکی بود، یکی نبود. یه خواهر و برادر بودند که در یک خانه ی قشنگ و کوچک زندگی می کردند. خانه شان یک حیاط داشت. که بچه ها در آن بازی می کردند. یک درخت خرما از دیوار های کنار حیاط، داخل خانه شان آمده بود. بچه ها هر روز از دیوار بالا می رفتند و با خوشحالی کلی خرما از آن درخت می چیدند و می خوردند. یک روز آقای همسایه که خیلی بد اخلاق بود، به خانه ی آنها آمد. با عصبانیت به بابا گفت: بچه های تو همه ی خرماهای منو خوردن. باید کل پولش رو بدی. بابا گفت: آخه من که پول ندارم. همسایه گفت: من نمیدونم. باید پولش رو جور کنی و به من بدی. بابا خیلی ناراحت شد. پیش یک آقای مهربانی رفت که از آن کمک بخواهد‌. اسم آن آقای مهربان، حضرت محمد (ص) بود. بابا کل ماجرا را تعریف کرد. حضرت محمد (ص) که خیلی مهربان بود، رفت و با آقای همسایه صحبت کند تا راضی شود. ولی آقای همسایه راضی نشد. حضرت محمد (ص) گفت: من همه ی باغت رو میخرم. آقای همسایه خوشحال شد و قبول کرد. حضرت محمد (ص) هم، کل باغ را به بابا بخشید. ‌ بچه ها هم خیلی خوشحال شدند. از آن روز به بعد کلی درآن باغ بزرگ بازی کردند. ‌ #عیدتون_مبارک #قصه #قصه_کودکانه #قصه_مذهبی #پیامبر #مذهبی #کودک #هفده_ربیع #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن