پست های مشابه

chamran_kids

🇮🇷 و جشن تولد چهل سالگی انقلاب...بیست و دو بهمن نود و هفت #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها

27 بهمن 1397 11:50:13

0 بازدید

chamran_kids

💡 💡دغدغه تربیت دینی در هفت سال دوم، پررنگ تر می شود. چه برای دختران و چه برای پسران چون به سن تکلیف نزدیک می شوند. ‌ وجود یک الگوی خوب می تواند یک راه حل باشد. پس اول باید روی خودمان به عنوان، پدر، مادر و یا مربی کار کنیم تا بتوانیم الگوی خوبی برایشان باشیم. ‌ سربازان کلاس اولی، آمادگی شان برای فرمانبرداری از فرمانده شان، اعلام کردند. فرمانده یک الگو برای پسران است. اين گردان قراره در آينده خيلي كار هاي بزرگي بكند. شرط اصلی انجام این کارها، اطاعت از فرمانده است. و پسرها برای فرمانبرداری از خداوند، آماده می شوند. ‌ مربی: علی قطبی ‌‌ اگر دوست دارید در مورد تربیت دینی بیشتر بدانید، منتظر باشید...کارگاه مجازی تربیت دینی تا چند روز دیگر... ‌ #کلاس_اولی_ها #تربیت_دینی #کودک_دیندار #چمرانی_ها #آداب_دانی #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #کارگاه #کارگاه_مجازی

02 آذر 1398 13:10:33

0 بازدید

chamran_kids

🎉 ⏳ #روز_شمار_غدیر ‌ 🎊 فرصت کمی مونده تا عید ... 🤔برای جشن غدیر چی کار کنیم؟ ‌ #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #من_کنت_مولاه_فهذا_علی_مولاه #عید_ولایت #کودک #شیعه #عید_شیعیان

19 مرداد 1398 05:06:29

0 بازدید

chamran_kids

🏴 ✍🏼 شنیدید که خیلی از روضه‌خون‌ها و مداح‌ها میگن که مادرمون ما رو با اشک روضه شیر داده و ما با صدای گریه‌های مادرمون در روضه رشد کردیم و از این‌جور شعرها؟ راستش منم همیشه تصورم از وجه مذهبی و آرمانی مادرانگی‌کردن‌هام این بود که با چنین شرایطی بچه‌هام بزرگ میشن و یه‌جورهایی برام خوشایند بود. پسرم شش ماهه بود و روضه‌ علی‌اصغر گوش می‌کردم. خب طبیعتا گریه امانم نمیداد و پسرم هم کنارم بود. یک لحظه ترس و وحشت رو از چشم‌هاش گرفتم. پسرک من با اون روحیه حساس و لطیفش هنوز هم که هنوزه طاقت گریه‌ منو نداره و از هرچی که بخواد منو ناراحت کنه، یه نفرتی در دلش پیدا می‌کنه. از همون موقع بود که شروع کردم به تغییر آرمان‌هام. از سال بعد، مربی یکی از مهدکودک‌های هیات شدم و تمام دهه محرم را می‌دویدیم و شعر می‌خوندیم و نقاشی می‌کردیم. نه بچه‌ها تو فضای تاریک هیات و وسط روضه‌های قتلگاهی بودند و نه ترس و ناراحتی از محرم و امام حسین تو دلشون اومد. ما شرایط هیات رفتن و روضه‌خوانی‌هامونو براساس معیارها و الگوهای تربیتی خونه‌مون تنظیم کردیم و حالا خیلی راضی‌تریم. و مهم‌تر از ما، رضایت بچه‌هاست که دیشب وقتی لباس‌های مشکی‌شونو دیدند برقی به چشماشون اومد که آخ‌جون بازم هیات! ‌ @hzeinabb شما هم از این خاطرات ناب حسینی دارید؟ #دلنوشته_مادرانه #سرباز_حسینم #محرم #کودک #هیئت

15 شهریور 1398 07:20:25

2 بازدید

chamran_kids

اول کپشن رو بخون تا بدونی ماجرا چیه⁉️😳⬇️ . همه چیز از یه پیام ناشناس سر کلاس پسرهای پیش دبستانی شروع شد🤔🙋‍♂️ یه پیام صوتی از طرف کسی که عمو و بچه ها زبونش رو متوجه نمیشدن...🧐 . پس تصمیم گرفتند باهم دیگه یه دستگاه مترجم درست کنند تا بفهمند ماجرا از چه قراره😃 با کاموا، لیوان یه بار مصرف، کارتن، طلق و... دست به کار شدند و ساخت و ساز کردند تا بتونند این راز عجیب رو کشف کنند و البته هرکس دستگاه خاص خودش رو ابداع کرد😎 خودتون ببینید😇⬆️ . پ.ن: ماجرای پیام ناشناس آقای دلفین، یک فعالیت و برنامه خلاقانه ست که بچه ها در طی کشف و این بازی، مرحله به مرحله با چالش های مختلف رو به رو میشن و انواع پروژه ها و فعالیت های دست ورزی رو تجربه میکنند😊 . ✅این پست رو ذخیره کنید و برای معلم ها بفرستید❗ . ⁉️به نظرتون از چه روش های جالب دیگه ای میشه برای فعالیت بچه های پیش دبستانی استفاده کرد؟🤔 کامنت کنید⬇️ . #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران#پیش_دبستان #پیش_دبستانی_ها #آموزش_پروژه_محور #آموزش_بازی_محور #دست_ورزی #بازی #معلم_خلاق #خلاقیت #کشف#هيجان

02 دی 1400 14:13:57

0 بازدید

chamran_kids

این نامه، مخصوص شماست😊⬇️ . آدم باید خیلی فکر کنه که برای یک آدم خیلی مهم متن خوبی بنویسه. متنی که غلط نداشته باشه، مفهوم رو خوب برسونه و خلاصه به دل اون آدم خیلی مهم بشینه. به خصوص اگر کسی که میخوایم براش چیزی بنویسیم دو سال اخیر زندگیش رو کارهای خیلی مهمتر و سخت تر از همیشه انجام داده باشه. اون وقت ما اگر بخوایم بابت اون کارهای سخت دست مریزاد بگیم کارمون خیلی سخت میشه. اگر بخوایم بگیم قدرشو میدونیم دیگه انگار به کل نشدنی میاد🤔 . حالا حساب کنین به اون آدم مهم، بعد از دو سال کار سخت بخوایم در یک روز خیلی ویژه که سالروز به دنیا اومدن یکی از بزرگترین مخلوقات خلقته همراه با خداقوت تبریک هم بگیم. چرا؟ چون طرف حسابِ نامه ی ما اینقدر کاراش با ارزشه که روز تولد اون فرد ویژه، به نامشه! 🙃 . القصه... کلا آدم از نوشتن عاجز میشه، فقط میتونه بشینه و به خوبی های آدم های بزرگی که این سال ها دیده و شناخته فکر کنه و در دلش همه شون رو تحسین کنه....😇❤ . خانم های عزیز! مادرهای مهربون! روزتون مبارک🌸 💌از طرف عمواعلایی، خاله شاه حسینی و تمام عموها و خاله های چمرانی😊 ⏳به وقت روز مادرِ سال ۱۴۰۰ مصادف با تولد حضرت زهرا(س) . پ.ن: به روح مامان مهربونِ حسین آقای حبیبی که در بینمون نیستن ولی حتما حواسشون به پسرهاشون هست در این روز عید، سلام و رحمت میفرستیم، و برای مامانِ پسرمون آقامحمدعلی علمی که حتما داره از بهشت مامانش رو میبینه و از اون بالا برای دوست های چمرانیش دست تکون میده، آرزوی صبر و توان ویژه میکنیم🖤🍃 . #روز_مادر#ولادت_حضرت_زهرا #روزمادرمبارک #چمرانی_ها #مادر_و_کودک #مادرانه#مادران_آسمانی

03 بهمن 1400 11:40:18

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلم‌های پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود من‌تا مدت ها سردرگم‌ بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلم‌های پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلم‌های پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود من‌تا مدت ها سردرگم‌ بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلم‌های پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن