پست های مشابه

chamran_kids

🏴 🏃🏻‍♂ شاید به نظرتان عجیب بیاید اما *بازی هیجانی* می تواند جز برنامه های ثابت یک هیئت کودک باشد. #پیشنهادی_برای_هیئت_کودک ‌ 👥 بازی های دسته جمعی مثل، عمو زنجیر باف، آسیاب بچرخ و ... می تواند گزینه های خوبی برای شروع هیئت کودک باشد. ‌ ⚡️ می توانید بازی هایی انتخاب کنید که خیلی نیاز به تحرک ندارد. اما در عین حال انرژی کودک را تخلیه می کند. مثلا بازی هایی مثل فوتبال یا گرگم به هوا مناسب هیئت کودک نیست. ‌ 🚶🏻‍♀بعد از چند فعالیت نشسته، می توان بازی هیجانی انجام داد. مثلا بازی هایی مثل بشین پاشو، یا شکل این شو می تواند مناسب باشد. ‌ ✅ گرچه نمی خواهیم از فضای معنوی هیئت کودک و فعالیت های مرتبط دور شویم اما انرژی کودکان باید در بستری مناسب، تخلیه شود. ‌ #سرباز_حسینم #هیئت_کودک #محرم #هیئت #کودک #چمرانی_ها

31 شهریور 1398 16:52:34

6 بازدید

chamran_kids

🎉 بر لب پیر و جوان، همه یا رضا رضا...

25 تیر 1398 07:58:20

0 بازدید

chamran_kids

✒ چمرانی ها برای خانه، تکلیف دارند، اما کمی متفاوت! ‌ پسرهای کلاس سومی، تکلیف بازاریابی دارند... به نظر شما چه مهارت هایی در این تکلیف، تمرین و تقویت می شود؟ ‌ #کلاس_سومی_ها #مشق_شب #تکلیف #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

08 اردیبهشت 1398 03:40:48

0 بازدید

chamran_kids

مدرسه آرزوها(قسمت سوم- معلم برام بیقرار) . "برام" یک پسر بچه کاملا بی قرار است. از آنهایی که هیچ جا بند نمیشوند. از همان هایی که رویاهای زیادی در سردارند و بسیار کنجکاوند. قبل از رسیدن به سن مدرسه، یک دفتر خیلی جالب دارد که هر چیزی را کشف کند اسمش و خود وسیله را داخل دفتر میچسباند، کشفهایش از خود دفتر هم جالبتر است چون هر چیزی را برای اولین بار با آن مواجه شود کشف خودش میداند. آن چیز ممکن است حشره ای باشد یا یک قیچی. به هر حال برام آن را برای بار اول دیده. حالا او روز شماری میکند به مدرسه برود تا چیزهای خیلی خیلی عجیب را یاد بگیرد مثلا زبان مصری. و بالاخره به مدرسه میرود.در تمام روزهای تحصیل برام خودش است باهمان بیقراری،با همان کشفها و با همان کارهای دور از انتظار معلمشان. و این معلم است که مجبور است کلی تلاش کند تا بتواند برام را درگیر فعالیت ها کند. . در یک سال بنا بر حادثه ای برام حضور دو معلم را تجربه میکند آقای فیش معلم اول و پسر جوان دیگری به عنوان معلم دوم. در واقع برام هر دو را به شیوه ی خودش تغییر میدهد اولی را با صدمه های بیشتر و دومی را با خاطرات خوش. برام بی قرار میماند ولی بی قراریش با معلمها و معلمها با کارهای عجیب و غریبش کنار می آیند.با تکان دادن های همیشگی پاهایش ، با بدو بدوهایش و با غرق شدن در خیالاتش... . پ.ن: دیدن فیلم سینمایی برام بیقرار برای همه مفید است. چون هر کسی یک بار در عمرش این فرصت را پیدا میکند، با بچه ای پرانرژی و متفاوت رو به روشود. فرصتی که ممکن است به اندازه چند دقیقه همسفری در مترو باشد یا به اندازه معلمی در یک سال تحصیلی یا حتی به اندازه یک عمر مادری کردن. . #فیلم_سینمایی#مدرسه_آرزوها#معلم_آرزوها #معلم_سخت_گیر#معلم_انعطاف_پذیر#بیش_فعالی #همراهی#آزادی#ارتباط_با_کودک

03 دی 1399 18:24:18

1 بازدید

chamran_kids

من معلم نیستم ولی این سال‌ها این نعمت به من داده شد که کنار بچه‌ها و معلم‌ها باشم و ارتباط‌شان را ببینم. معلم‌هایی که غذای بچه‌های ۴و۵ ساله را با مهربانی برایشان جمع‌وجور می‌کردند. معلم‌هایی که بدون هیچ ابراز ناراحتی، لباس‌های بچه‌های کوچک و بزرگ را عوض کرده و در شخصی‌ترین کارهایشان به آن‌ها کمک می‌کردند. معلم‌هایی را دیدم که با تب و مریضی شدید به مدرسه آمدند. معلم‌هایی که نوبت گذاشتند برای سفر اربعین و از علاقه بسیار باارزش‌شان گذشتند. معلم‌هایی را دیدم که پابه‌پای بچه‌ها می‌دوند، از بلندی‌ها بالا می‌روند و بچگی می‌کنند تا بچه‌ها نشاط پیدا کنند. معلم‌هایی را دیدم که به عیادت بچه‌ها می‌روند، پابه‌پای مشکلات خانوادگی بچه‌ها اشک می‌ریزند، از هزینه خودشان برای بچه‌ها هدیه می‌خرند و با ذوق تمام کادوهایشان را تقدیم بچه‌ها می‌کنند. معلم‌هایی را دیدم که از راه‌های دور و نزدیک، بچه به بغل، با سختی و با نیت‌های خوب و پاک به مدرسه آمدند و هروقت لازم شد اضافه‌تر ماندند تا کار بچه‌ها زمین نماند. معلم‌هایی که به مدرسه کمک کردند، کلاس آنلاین برگزار کردند، تمام کارهایی را که سخت‌شان بود و بلد نبودند یاد گرفتند تا ذره‌ای در رشد بچه‌ها وقفه نیفتد. من این فرصت را داشتم کسانی را در این سال‌ها ببینم که از خودشان گذشتند تا بچه‌ها بهتر بزرگ شوند. کسانی که از وابسته بودن بچه‌ها به خودشان ناراحت نبودند و سعی کردند کمک کنند بچه‌ها با کمال آرامش ذره ذره قد بکشند. خدارا شکر می‌کنم که در این مدت معلم‌های زیادی دیدم و معلم‌های زیادتری داشتم! معلم‌های چمران، دختران و پسران شهید چمران، خواهران و برادران من، با هیچ واژه‌ای و با هیچ هدیه‌ای هیچ‌وقت نخواهم توانست ذره‌ای از چیزهایی که به من یاد دادید را جبران کنم چه برسد به عمر و جوانی که پای بزرگ‌شدن تک تک بچه‌ها گذاشتید دعا می‌کنم عمرتان پربرکت باشد و این نعمت تا مادامی که هستید بر سرتان مثل باران بهاری تند و باحرارت ببارد.

12 اردیبهشت 1399 17:59:12

0 بازدید

chamran_kids

🌙 خیلی از مادرها نگرانند که چه جوری میشه دخترشون به نماز علاقه پیدا کنه. بهترین کاری که میشه کرد اینه که الگوی خوبی برای اونها باشیم...وقتی ما بعد از نماز خوندن، بعد از مسجد رفتن، حال خوب داشته باشیم، این حس و حال به بچه ها هم منتقل میشه. دخترهای کلاس اولی، بعضی روزها به پیشنهاد خودشون، به مسجد نزدیک ادبستان می روند و باهم نماز می خوانند. #نماز #مسجد #کلاس_اولی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

26 آذر 1397 09:41:12

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلم‌های پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود من‌تا مدت ها سردرگم‌ بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلم‌های پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلم‌های پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود من‌تا مدت ها سردرگم‌ بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلم‌های پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن