پست های مشابه

chamran_kids

📖 📖 مجموعه داستان های #گِل_آباد قسمت پنجم 👈 نجاتِ گل آباد هم چنان ادامه داره... #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #قصه #کودک

23 اسفند 1397 11:32:14

0 بازدید

chamran_kids

📣 🛍 بازارچه چمرانی ‌ 🎈با اسباب بازی و کتاب های هاچین 🌿 محصولات ارگانیک و مواد غذایی غاچ 🍪 و کلی شیرینی و خوراکی خونگی ‌ 📆 پنج شنبه ۱۰ مرداد ⏰ ساعت ۹/۳۰ تا ۱۲/۳۰ ‌ 📍 مکان: میدان خراسان. جنب پاساژ خراسان. پ ۳۱. ادبستان پسرانه حمزه دوران ‌ #بازارچه #بازارچه_چمرانی

05 مرداد 1398 09:58:13

0 بازدید

chamran_kids

🇮🇷 چقدر به قهرمان های زندگی تون فکر کردین و چقدر تلاش کردین اونها رو برای بچه ها هم تبدیل به قهرمان کنید؟ ما سعی کردیم برای جشن تولد انقلاب، بچه ها رو به اردوهایی ببریم که با قهرمان های نسل ما آشنا بشن. ۱. برج آزادی ۲. خانه شهید رجایی ۳. خانه شهید بهشتی ۴. حسینیه جماران ۵. موزه ی نیرو هوایی ۶. ؟ چه مکان های دیگه ای به ذهنتون میرسه؟ فقط یادتون نره که کافیه بچه ها خصوصا زیر هفت سال، تو این اردو ها بازی کنند و کلی خاطره ی خوب تو ذهن شون بمونه. #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #دهه_فجر #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #اردو #قهرمان

07 بهمن 1397 09:48:46

0 بازدید

chamran_kids

💡 چند سالی می شود که شهید چمران معنای دیگری برایمان دارد. هر جا که نامشان را می شنویم حس آشنایی از سال های دور برایمان تداعی می شود. حس پدری مهربان، قهرمان زندگی و الگویی برای بندگی. شهید چمران بودند که جرقه ی تاسیس حسینیه کودک را در ذهنمان ایجاد کردند. الگوی یک مدرسه ی مطلوب، از مدرسه ی ایشان بود. خیلی روزها که کارمان به مشکل می خورد، ایشان را واسطه قرار می دادیم. بچه ها حسینیه کودک را خانه ی شهید چمران می دادند. و یکی از قهرمان های زندگی شان، #شهید_چمران است... خدا را شاکریم بابت این آشنایی پر برکت... ‌ یادشان گرامی ... سی و یک خرداد سالروز شهادت شهید مصطفی چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران

31 خرداد 1398 05:54:56

0 بازدید

chamran_kids

🖋 🖊‌‌‌‌ ‌تو دوران سرخوش مجردی وقتی محرم میشد، برایم فرقی نمیکرد هیئتی که میخوام برم چقدر از خونمون دوره. همین که میشنیدم فلان سخنران یا فلان مداح مورد علاقم یک جا برنامه دارن، ازین سر شهر میرفتم اون کله ی شهر. ‌ خیلی شیک و مرتب نوت برمیداشتم و بعدم موقع مداحی مثل خانوما، چادرم مینداختم رو صورتمو اشک میریختم. ‌ ازدواج که کردم از خدا پنهون نیست از شمام پنهون نباشه، درسته که هنوز سخنران و مداح برام تو اولویت بودن، ولی دادن یا ندادن شام نذری هم برام مهم شده بود. چون هنوز دانشجو بودم و بلد نبودم هم درس بخونم غذا بپزم هم برم هیئت کلی گریه کنم. ‌ 💡از روزی که مامان شدم، هیئت برای من یا جایی برای گریه های از ته حلق و دل پیچه های شدید نوزاد یک ماهه ام بود یا تاتی رفتن های نوپای یک ساله ای که با کشف همه سوراخ سمبه های فضای هیئت، فکر میکنه داره دنیا رو مال خودش میکنه. این دومین محرمیه که نمیتونم هیئت های دلخواهمو برم و سرجام بشینم و چادرمو بندازم رو صورتمو گریه کنم. پارسال موقعی که آدم ها سرجایشان نشسته بودند و گریه میکردند، من با نی نی یک ماهه هی مسیر هیئت را چرخ میزدم و مستاصل گاهی بلند میشدم و گاهی مینشتم بلکه این شیرخوره آروم بشه. اما نمی شد... مثل خیلی از شیرخوره های دیگر. نمی دانم حال رباب را و شیرخواره اش را هرسال محرم اما. ‌ امسال دارم پا به پای این کوچولوی تاتی رو، راه میرم و هی لباس مشکیش را و هی قدش را و هی زمین خوردنش را برانداز میکنم. دست خودم نیست. هی ذهنم مقایسه میکند زمین خوردنش را با زمین خوردن هایشان... ‌ محرم، بچه که جلوی چشمت باشد، انگار نوار فقط روی روضه ی باز گیر میکند. حالا جوان رعنا که جای خود دارد. @good_mood_mom ‌ 🖋شما چه خاطراتی از مادرانگی هایتان در روضه ها دارید؟ ‌ #دلنوشته_مادرانه #سرباز_حسینم #محرم #هیئت #هیئت_کودک

07 شهریور 1398 16:56:05

0 بازدید

chamran_kids

خبر خبر خبر مهممممم❗❗❗❗❗ چیزی تا برگزاری دوره ی الفبای چمرانی شدن نمونده!!!! شما مادر هستین؟ معلم هستین؟ یا کلا به حوزه ی کودک علاقه مندین؟🤗 پس این دوره مخصوووص خود شماست❗🤩 الفبای چمرانی شدن یه دوره ی آموزشی_تربیتی هست که شامل سه مرحله ی عمومی، تخصصی و کارورزیه😇 این دوره به شما کمک میکنه یه مربی دلسوز و توانمند، یه تولید کننده محتوای حرفه ای یا یک راهنما و پشتیبان خوب بشید🤔 تازه ۲ هفته آزمایشی هم داره که میتونید شرکت کنید تا هم با دوره بیشتر آشنا بشید و هم ما بتونیم شمارو ارزیابی کنیم😊 🌱مهلت ثبت نام فقط تا ۳۱ اردیبهشت ماه ✅آغاز دوره: ۱ خرداد ماه ✔برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به لینک دراستوری سربزنید و یا دایرکت بدید😉 Chamraniha.com . ⭕راااستی همین الان این پست رو ذخیره کن و برای ۵ تا از مامان ها و معلم هایی که میشناسی و کسایی که دغدغه حوزه کودک دارن بفرست🤗 . #دوره_تربیتی#دوره_تربیت_مربی #تربیت_مشاور#دوره_آموزشی #الفبای_چمرانی_شدن #چمرانی_ها#والدین_آگاه #مشاور#معلم#تولیدمحتوا

25 اردیبهشت 1400 14:27:07

0 بازدید

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباب‌بازی تا تابلوی دیواری . پسرعمه‌ام اره‌مویی و تخته سه‌لا گرفته بود، وسایل مختلف درست می‌کرد و بین اقوام و دوستان می‌فروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار می‌کنیم و پول درمی‌آوریم، هم می‌توانیم با چوب همه‌چیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمه‌ام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم می‌شدند. بعد از اتمام ساخت، آن‌ها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را می‌شد با تخته سه‌لا اجرا کرد. یادم است پیچیده‌ترین پروژه‌ای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسه‌مان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من می‌ساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید می‌کنند، محدود به فامیل و همسایه‌ها هستند و آن‌هم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایه‌ها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمه‌ای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوب‌ها را روغن جلا می‌زدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژه‌های آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتاب‌های معماری پدرم، الگوی کتیبه‌ها، گِره‌ها و اسلیمی‌ها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایه‌هایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز می‌کردم و می‌بستم. یک‌بار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام برد. فوق‌العاده بود. درهای حرم را درست می‌کردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم می‌داد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام می‌دادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرم‌ها را درست کنم. جایی که زائرها آن را می‌بوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

chamran_kids

ادمین چمران

0

0

#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباب‌بازی تا تابلوی دیواری . پسرعمه‌ام اره‌مویی و تخته سه‌لا گرفته بود، وسایل مختلف درست می‌کرد و بین اقوام و دوستان می‌فروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار می‌کنیم و پول درمی‌آوریم، هم می‌توانیم با چوب همه‌چیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمه‌ام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم می‌شدند. بعد از اتمام ساخت، آن‌ها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را می‌شد با تخته سه‌لا اجرا کرد. یادم است پیچیده‌ترین پروژه‌ای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسه‌مان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من می‌ساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید می‌کنند، محدود به فامیل و همسایه‌ها هستند و آن‌هم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایه‌ها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمه‌ای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوب‌ها را روغن جلا می‌زدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژه‌های آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتاب‌های معماری پدرم، الگوی کتیبه‌ها، گِره‌ها و اسلیمی‌ها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایه‌هایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز می‌کردم و می‌بستم. یک‌بار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام برد. فوق‌العاده بود. درهای حرم را درست می‌کردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم می‌داد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام می‌دادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرم‌ها را درست کنم. جایی که زائرها آن را می‌بوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن